کنوانسیون ایرانی حقوق کودک
کنوانسیون ایرانی حقوق کودک
پیمان‌نامه‌ها‌ی بومی-عقلانی خودمان، از کنوانسیون سازمان ملل بهتر است. یکی از جالب‌توجه‌ترین بندهای کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل، آزادی تشکیل اجتماعات و مجامع مسالمت‌آمیز برای کودکان است که دولت‌های عضو کنوانسیون، باید آن را به رسیمت بشناسند! این، شالوده‌ی ماده 15 است. در ماده 16 نیز موضوع حریم خصوصی کودک، مورد بحث قرار گرفته و از والدین خواسته شده که در حریم کودکان دخالت نکنند! و حتی برای این عدم دخالت، ضمانت اجرایی بدهند!

ابوالفضل یغما، روزنامه‌نگار

اگر به ضد اجتماعی بودن یا ضد تمدن بودن متهم نشوم، می‌گویم این دو بند، یکی از خنده‌دارترین بندهای کنوانسیون حقوق کودک است که توسط نمایندگان (یا بگوییم نخبگان فکری، فرهیختگان، دانشوران و سیاست‌مداران) کشورهای عضو سازمان‌ ملل، مورد تصویب قرار گرفته است.
این تمسخرآمیز بودن وقتی آشکارتر می‌شود که در نظر داشته باشیم حضور کودکان در نبردها، جنگ‌ها، درگیری‌ها، جهت‌گیری‌ها و اجتماعات سیاسی، عمدتا از سوی مراجع حقوق بشری دنیا، سوء استفاده از کودکان به حساب می‌آید. آیا این تناقض آشکار، مورد توجه حامیان یا منتقدین این کنوانسیون قرار گرفته است؟
از یک طرف ما به عنوان بزرگ‌ترها باید به حق آزادی اجتماعات و میتینگ‌ها و امثالهم برای جوانان، نوجوانان و کودکان‌مان (تعریف کودک در سازمان ملل تا ۱۸ سالگی را در برمی‌گیرد) احترام بگذاریم و آن را مجاز بدانیم، از سوی دیگر اگر این کار را بکنیم متهم به کودک‌آزاری و سوء استفاده از کودکان شده‌ایم!! آیا واقعا نمایندگان کشورها در سازمان ملل یا مرجع حقوق بشر این سازمان، این متن و مصوبات را خوانده و به آن رأی داده‌اند، یا همین‌طور الله بختکی، امضا کرده‌اند!
به عنوان خبرنگار، یادم هست که سال‌ها پیش زمانی که مرحوم دولت‌آبادی، نماینده نیشابور در مجلس بود، مجلس قانون نظام صنفی را تصویب کرده بود که بعضی مفاد آن واقعا خنده‌دار و شگفتی‌انگیز بود. در یکی از مفاد این قانون، تصریح شده بود که هر واحدی که درب و خروجی به خیابان و معبر دارد (محتوای بحث همین بود) باید از مجامع امور صنفی، پروانه کسب بگیرد! پر واضح است که این ماده، دانشگاه، مدرسه، اداره دولتی، شرکت‌ها، مؤسسات فرهنگی، آموزشگاه‌ها، صنایع و کارخانجات و همه‌ی مشاغل اجتماعی و حتی وزارت‌خانه‌ها را بدون استثنا شامل می‌شد!
یک روز این قانون را برداشتم و بردم دفتر مرحوم دولت‌آبادی و از ایشان پرسیدم آیا شما که این قانون را تصویب کرده‌اید، دایره‌ی شمول آن را می‌دانید؟ و آیا تناقض آن با سایر قوانین را بررسی کرده‌اید؟ یا اساسا این قانون را مطالعه‌ی دقیق فرموده‌اید؟
مرحوم دولت‌آبادی متن قانون را گرفت و نگاهی به آن ماده و یک دو بخش دیگر که به اصطلاح امروزی‌ها «های‌لایت» کرده بودم انداخت و بعد پرسید: آیا واقعا ما اینها را تصویب کرده‌ایم؟!
در واقع، این سؤالی بود که من از ایشان داشتم، ولی ایشان طوری این پرسش را مطرح کرد که به اصطلاح ادبیون، استفهام انکاری بود، یعنی نه بابا، مگر می‌شود این قانون احمقانه در مجلس تصویب شده باشد؟! حتما ما این کار را نکرده‌ایم. و چون مرحوم، پافشاری مرا دید، با خنده و مزاح گفت: آقای یغما! اینها را می‌آورند جلو ما می‌گذارند و ما هم امضا می‌کنیم. شما واقعا خیال می‌کنید ما اینها را مو به مو می‌خوانیم؟ ما اصلا فرصت این کارها را نداریم. آنقدر مراجعات و دفتر ارتباطات مردمی و ملاقات و سخنرانی و برنامه‌های متفرقه برایمان می‌گذارند که حتی به زندگی و زن و بچه‌ی خودمان هم نمی‌رسیم، چه برسد به اینکه بنشینیم با این دقت، قانون را بخوانیم و نقد و بررسی کنیم. ما فکر می‌کنیم یا حداقل تصور ما این است که مرکز پژوهش‌ها و اداره تطبیق قوانین و بخش‌های دیگر مجلس، این موارد را بررسی و کامل می‌کنند و بعد شسته و رفته می‌آورند ما امضا می‌کنیم. همین و بس!
منظورم از نقل این خاطره این بود که مجلس ما و دیگر کشورها هم نمونه‌ای است از خروار که همان سازمان ملل باشد. در کنوانسیون حقوق کودک یا سایر پیمان‌نامه‌ها و مصوبات این نهاد بین‌المللی، از جمله سند بحث‌برانگیز ۲۰۳۰ که سال‌هاست موضوع دعوای سیاسیون و انقلابیون را در کشور ما رقم زده، صدها بند و ماده و تبصره‌ی عجیب و غریب وجود دارد که نه تنها با مبانی اعتقادی، اخلاقی، قانونی و ارزشی ما و سایر کشورها مباینت دارد بلکه اصولا از نظر فرهنگی بدون ملاحظات قانونی نیز، این مصوبات، اصلا ارزش و قدر اجرایی ندارد و حتی به قول رهبری معظم انقلاب، چنانکه در مورد پیشنهاد آمریکایی‌ها در مذاکرات اخیر فرمودند، «حتی ارزش نگاه کردن هم ندارد».
در داستان پیمان‌نامه‌ی حقوق کودک، شیره‌ و عصاره‌ی این مصوبه جهانی که ایران هم آن را پذیرفته و اجرای آن را متعهد شده، این است ک مخلص کلام، به کودکان و بچه‌ها احترام بگذاریم و با محبت و مهربانی بزرگ‌شان کنیم، کتک‌شان نزنیم، اجازه تحصیل و رشد و بالندگی علمی و فرهنگی به آنها بدهیم و نسبت به آنها مراقبت‌های لازم را داشته باشیم.
کل این معاهده‌ی بین‌المللی، خلاصه‌اش همین است. خب، آیا واقعا ایرانیان با این عمق و وسعت و دیرینگی فرهنگی، تاریخی، علمی و ادبی، پیش از سازمان ملل، اینها را نداشته‌اند؟ آیا واقعا اگر ما عضو این معاهده نمی‌شدیم، این موارد را رعایت نمی‌کردیم؟ آیا عضویت ما در این معاهده، این مسائل را حل کرده است؟
چنانکه در یادداشت پیشین هم اشاره کردم، بسیاری از مسائل حوزه‌ی کودکان، مباحث فرهنگی است و با ضرب و زور بگیر و ببند حل شدنی نیست.
اگر کسی بوستان و گلستان سعدی ما را با دقت و تأمل و از سویدای جان بخواند، انگار که در محضر یک سوپر فوق تخصص روان‌شناسی اجتماعی نشسته و به سخنان جهان‌شمول او گوش می‌کند که تمام اصول و فروع تربیتی انسان را بدون کم و کاست، می‌شناسد و خردمندانه کاوش می‌کند.
یا اگر خردورزی، مثنوی معنوی را از جان و دل، بخواند و تأمل‌وار در آن اندیشه کند، چنان عمق و ژرفایی در این تفکرات ناب در باب کودکان می‌بیند که نیازش از هزاران کنوانسیون و معاهده و پیمان‌نامه‌ی امروزین کرسی‌نشینان سازمان ملل، بکلی مرتفع می‌گردد.
خدا بیامرزد جلال آل احمد را که هنوز نوای دلنشین ضد «غرب‌زدگی‌»اش، امروز مصداق عینی کامل دارد؛ که بعضی متفکرین و اندیشه‌ورزان دانشگاهی ما، هنوز هم خیال می‌کنند که هر چه از غرب آمد و مهر سازمان مللی داشت گویی که وحی منزل است و نعوذ بالله، عین کلام نبوت است و بی‌چون و چرا باید مطاع و منقاد باشد.
بدون داشتن و نگاه به کنوانسیون حقوق کودک هم چند نکته هست که والدین ایرانی، باید آن را بدانند و به آن عمل کنند؛ کما اینکه خیلی‌ها می‌کنند و خیلی‌ها هم نمی‌کنند. این اصلا طبیعت جامعه‌ی انسانی است. همه که مثل هم نیستند. سطح دانش و فرهنگ و بوم و موقعیت اجتماعی و مناسبات اقتصادی آدم‌ها، فقط بعضی از معیارهایی هستند که تعیین کننده‌ی رفتار ما با کودکان‌اند. هر کس به تبع جایگاه اجتماعی، میزان آگاهی‌ها، نوع تربیت، ژنتیک فردی و اجتماعی، فرهنگ خانوادگی و فامیلی، تأثیرپذیری از رسانه‌های امروزی و برخی عوامل دیگر، بعضی از این موارد را رعایت می‌کند و برخی را اصلا وقعی نمی‌نهد.
یادم هست در جمعی از روان‌شناسان کودک و نوجوان بودم و دکتر اورعی که با وجود سال‌ها استادی جامعه‌شناسی در دانشگاه هنوز در کسوت طلبگی است، برای این کارشناسان در مورد تربیت کودک سخنرانی می‌کرد. مغز کلام دکتر اورعی این بود که بچه‌ها را اتوکشیده و نازپرورده بار نیاوریم. دکتر اورعی بعد به خودش اشاره می‌کرد و می‌گفت: من و امثال من توی کوچه‌های خاکی و با نازل‌ترین سطح تربیت اجتماعی بزرگ شده‌ایم و ملاحظه می‌فرمایید که امروز، خیلی از ما، از جمله خود من جزو فرهیختگان دانشگاهی و سرآمدن تفکر اجتماعی هستیم.
ایشان جان کلامش این بود که خیلی از روش‌ها و منش‌های تربیتی که ما امروز در مورد کودکان‌مان داریم غلط است. خیلی از والدین، مصرند که به محض اینکه بچه از ما گوشی تلفن همراه درخواست کرد، باید برایش یک گوشی آیفون بخریم، یا اگر پسرک نوجوان یک موتور سیکلت پلاستیکی از ما خواست، باید برایش یک موتور هزار آلمانی بخریم که صدایش سکوت شب‌های مردمان را به وحشتناک‌ترین وجهی بشکند و خواب را بر چشمان خلایق حرام کند.
این تفکر در بین بسیاری والدین در باب کنکور و مسابقه و قرعه‌کشی و امتیازبندی و انواع و اقسام کلاس‌های درسی و آموزشی هست و بدتر از اینها هم هست. از آن طرف هم پدر و مادرهایی داریم که جلادهای قرون وسطی، پیش‌شان لنگ می‌اندازند. این طبیعت جامعه است. جامعه‌ی انسانی، بسیار متلون و متکثر است و رفتارها و کنش‌های افراد، خروجی صدها عامل فرهنگی، دانشی، بومی و ژنتیک است.
ولی تتمه کلام این است که همه‌ی ما باید سعی کنیم از نازپروردگی بچه‌ها احتراز کنیم، کتک زدن آنها را بکلی از مخیله‌ی خودمان بیرون بریزیم، انتظار برای داشتن وسایل مالکیتی را در آنها نهادینه سازیم، فرهنگ کار و تلاش را بجای اطاعت بی‌چون و چرا از خواسته‌های‌شان، جزو اولویت‌های تربیتی بگذاریم، برای پدرها و مادرهای جوان آن سوی شهر، کلاس‌ها و دوره‌های آموزشی بگذاریم که بچه‌هایشان را با ستوران برابر نگیرند و آنها را به باد شلاق، ننوازند و در این سو، به کلانترهای فرهنگی و علمی‌مان بگوییم، یک مقدار به رسیده‌های فرهنگ غربی، به چشم تردید و تحقیق بنگرند نه اینکه به صرف آمدن از ینگه‌دنیا، آن را مقدس بشماریم و هیچ ان‌قلتی به آن نداشته باشیم.
تربیت و رشد کودکان، یک مقوله بسیار پیچیده و پر رمز و راز است ولی بخواهیم و نخواهیم، همیشه و در همه‌ی زمان‌ها کودکانی هستند که بد درمی‌آیند و بچه‌هایی هستند که انیشتین می‌شوند، ما فقط باید پدر و مادرهای آرام و مهربانی باشیم که کودکان‌شان را انسان‌وار می‌نگرند و از شایستگی‌ها و استعدادهای آنان به نفع خود آنها بهره‌ می‌گیرند.
این بحث، بسیار مفصل و جای‌دار است و اگر سخن به درازا بکشد، خیلی‌ها را ملول خواهد کرد. پس به تلخیص و تخلیص می‌گویم که مهربانی، آرامش، خوشرویی، بخشیدن گناه کودکان، دست نوازش بر سر یتیمان کشیدن و مهر و عطوفت را جانشین ضرب و جرح آنان نهادن، وظیفه‌ای انسانی و رسالتی متعالی است.
و السلام.