هر متفاوط ­نویسی ­ای به چالش کشیدن، کلیشه ­ها است
هر متفاوط ­نویسی ­ای به چالش کشیدن، کلیشه ­ها است

گفت­وگو با مزدک پنجه­ای شاعر و روزنامه ­نگار   مسعود اصغرنژاد بلوچی   مقدمه: گفت­وگوی زیر محصول، تبادل پرسش و پاسخ پیرامون بحران کم مخاطب شدن شعر با مزدک پنجه­ای شاعر و روزنامه­نگار است که در بازه­ی زمانی دو هفته­ای به طریق فضای مجازی انجام گرفت و چون شعر در روزگار کنونی جزء هنرهای مهجور […]

گفت­وگو با مزدک پنجه­ای شاعر و روزنامه ­نگار

 

مسعود اصغرنژاد بلوچی

 

مقدمه: گفت­وگوی زیر محصول، تبادل پرسش و پاسخ پیرامون بحران کم مخاطب شدن شعر با مزدک پنجه­ای شاعر و روزنامه­نگار است که در بازه­ی زمانی دو هفته­ای به طریق فضای مجازی انجام گرفت و چون شعر در روزگار کنونی جزء هنرهای مهجور به شمار می­آید، برای برون­شدنش از این وضعیت، نیازمند بررسی و آسیب­شناسی است چرا که به زعم برخی شعر هنر، مادر است و ….

 

 

شما به عنوان کسی هستیدکه سبقه­ی اشعارتان نشان می­دهد در حوزه­ی شعر، سعی کرده­اید نوآوری نیزکنید، آیا جز مخاطبان خاص کسی به شعر شما توجه می­کند؛ اگر بپذیریم که شاعر برای مخاطب شعر نمی­سراید ولی در نهایت مصرف­کننده­ی ادبیات باید معلوم شود؟

راستش بحران از مخاطب عام و خاص گذشته است، در این بلبشو که هر کس برای خودش بلندگویی دست گرفته، نمی‌توان انتظار شنیدن صداهای خلاق، اصیل و زیبا را داشت. مرز حقیقی و جعلی نامشخص است. در بین این همه مدعی ناآموخته، تنها برخی از چهره‌های ادبی هستند که به واسطه‌ی ارتباطات رسانه‌ای توانسته‌اند، خود را به صفحات مطبوعات برسانند و شعرشان به لحاظ کارکردهای زیبایی‌شناسی ارزش توجه دارد. من تجربه‌ی شخصی خودم را بیان می‌کنم. مردم به واسطه‌ی توسعه‌ی فضای مجازی، گرایش به تماشای فیلم و موزیک ویدئو دارند، بنابراین وقتی که شعر به صورت ویدئو در فضای مجازی منتشر می‌شود، بازخوردها بیشتر می‌شود و فرقی نمی‌کند، چرا که مخاطب عام و خاص به آن توجه نشان می‌دهند. در واقع عمل دیدن انجام می‌گیرد و چند نفری نظر خود را بیان می‌کنند، اما شعر برای پیشرفت نیازمند نقد حرفه‌ای است که جایگاه آن نیز در فضای مجازی به لحاظ ساختار و بی‌حوصله‌گی مخاطب نیست. بنابراین این مهم که باید توسط مطبوعات انجام گیرد، مغفول مانده است. حال شاید بپرسید کدام مطبوعات حرفه‌ای و تخصصی؟ من هم یکی دو تای را بیشتر سراغ ندارم، که تخصصاً در راستای ادبیات کار می­کنند، البته همان‌ها هم نقشی در جریان‌سازی ادبیات ندارند.صرفا ثبت کننده و انعکاس دهنده­ی وضعیت هستند. انتشار اشعار شاعران مختلف در مطبوعات یک امر لازم و ضروری است چرا که بدین طریق با گونه‌های مختلف شعری یکدیگر آشنا می‌شویم اما به هر حال پرداختن به نقد جدی کتاب‌های شعر و جریان‌های شعری، وظیفه‌ی مطبوعات تخصصی است که این دست مطبوعات کمتر به آن توجه می‌کنند. در واقع در حال حاضر آنچه شاید به این بلبشو کمک کند، نشریات حرفه‌ای و تخصصی ادبیات است که الک در دست بگیرند و غربال کنند.

 

با بخشی از حرف­ها و نظرتان در این بخش موافقم…دقیقاً باید دیدن را در نظر داشت و این شاید بیش از همه به شما برگردد و ارائه نظری که در باب شعر دیداری ارائه کرده­اید. منتها منظورم در باب مخاطب، حرفم این است که اکثر شعرای صاحب کتاب ِ معاصر …کتاب­هایشان را نهایتاً شاعران می­خوانند… شعر را که شاعر بخواند، فرق می­کند با این که شعر شاعران را مردم بخوانند. مخاطب، ادبیاتِ بعد از نیما را به رسمیت نمی­شناسد و تاکید بر شکل کلاسیک شعر دارند ، همین مسئله موجب شده که مخاطبان عام به نیما مراجعه نکنند. چرا که می­گفتند زبان سخت نیما را کسی نمی­فهمد…بسیار خُب…مگر کسی از ممخاطب عام قصاید خاقانی را می­فهمد. همانگونه که به شرح قصاید سنایی و خاقانی پرداخته می­شود، می­توانستیم نیما را نیز تشریح کنیم تا به امروز شعر برسیم. اما نپذیرفتن پویایی زبان و قبول نداشتن انقلاب ادبی نیما موجب شد که مخاطب و مردم از شعر حذف شوند. نظر شما چیست؟

ببینید باید باور کنیم دیگر شعر هنر اول نیست، شاید هنر مادر باشد اما دیگر بر سایر هنرها سایه نمی‌اندازد. اکنون سالهاست که صنعت سینما جای باقی هنرها را گرفته است چرا که اثرگذاری بیشتری دارد. من بر اساس برخوردهایم با برخی از شاعران به این نتیجه رسیده‌ام که برخی‌شان کتاب نمی‌خرند. حالا چه برسد به کتاب شعر، اگر مجله‌­ای، شعر، یادداشت و مصاحبه‌شان را چاپ کند، آن را می‌خرند. همین‌طور درباره کتاب، اگر کسی به آنها کتاب هدیه دهد، آن را می‌خوانند. شاید عجیب باشد اما واقعی است. همین چند وقت پیش در گروه تلگرامی شعر فارسی گیلان، خانمی از من خواست تا ۵ شعر از مجموعه شعر کیفرخواست را در آنجا به اشتراک بگذارم، اگر از شعرها خوشش آمد، تهیه کند. در حالی که من خودم مثلاً شعر شاعران جدی و حرفه‌ای را همیشه خریده‌ام. بنابراین من یک چیز را پذیرفته­ام‌که همین ۲۰۰-۳۰۰ مخاطب را داشته باشم، راستش غیرحرفه‌ای‌هایش خیلی بیشتر توجه نشان داده و ابراز نظر کرده‌اند تا حرفه‌ای‌ها. خدا را شکر منتقد حرفه‌ای هم آنقدرها نداریم که روی ذائقه‌ی مخاطب اثر بگذارد. به نظرم باز مردم عادی بیشتر به شعر توجه می‌کنند و کتاب شعر می‌خرند تا مخاطبان حرفه‌ای شعر.

 

برای من همین جا طرح سوال می­شود اگر مردم عادی شعر می­خوانند چرا کتاب­های شعر در تیراژ ۲۰۰ یا۳۰۰ فروش
نمی­رود.. حال گیریم که فروخته بشوند..از این همه مخاطب جدی شعرخوان چرا بازخورد همچنان نوعی بازتاب سخیف از برداشت­های دم دستی ارائه می­شود کما این که خودتان اشراف دارید تنها در برخی دانشگاه­ها و توسط برخی از اساتید به این مسئله شعر بعد از نیما توجه نشان داده شده ولی همچنان در ذیل شعر بعد نیما نوعی عدم پذیرش وجود دارد، دیگر اینکه معتقدم شاعر اتفاقاً از هوش بالایی برخوردار است و به همین دلیل می­تواند خاص­تر به جدال با کلمات برود و پیروز برگردد اما جایگاه ارزشی­اش همچنان دچار نوعی رفتار ضد ارزشی است که این موضوع در سایر شکل­های نوشتن اینگونه نیست؛ به نظرم شعر امروز حتی حالت برانگیزانندگی خود را از دست داده است، این تضاد به نظر شما چرا وجود دارد؟

 

گفتم که مردم عادی همین دویست – سیصد نسخه را خریداری می‌کنند، وگرنه بخش قابل توجهی از جامعه­ی شعری ما شعرهایشان را در فضای مجازی منتشر می‌کنند، و برای چیزی که پیشتر خوانده‌اند، پول نمی‌دهند. بعد اینکه قدری هم باید به مخاطب حق داد، برای اینکه تعداد شاعران و تولیدات‌شان بسیار گسترده و زیاد است. هر مخاطبی سراغ شاعری با سلیقه‌ و معیار خودش می‌رود. نمی‌توان انتظار استقبال میلیونی را داشت. فضای اجتماعی نیز و البته سوشیال مدیاها  درکمرنگ شدن مخاطب شعر بسیار نقش داشته است. من قبلاً پیرامون این مبحث در گفتگوهای گذشته به تفصیل صحبت کرده‌ام. اما اینکه چرا دانشگاهیان ما هنوز به درستی وارد شعر معاصر بعد از نیما نشده‌اند، این نکته بر می‌گردد به سیستم آموزشی. دانشجو و استاد تابع سیستم است. بسیاری از دانشجویان دهان استاد را نگاه می‌کنند و به استاد هم از پیش دیکته شده است که چه شاعران و چه موضوعاتی را تشریح و تدریس کند. معمولاً در هنگام نگارش پایان‌نامه دانشجویان سراغ موضوعات شعر معاصر می‌روند چون در عرصه‌ی شعر کلاسیک اکثر موضوعات تکراری است. اینکه چه اتفاقی باید بیفتد تا دانشجو و مردم با شعر معاصر بیشتر عجین شوند، راهکارش تبلیغ و شناسایی آن از طریق رسانه‌های عمومی است که به طبع، آنها نیز بر اساس الگوهای خود دست به تعریف و تبلیغ و معرفی می‌زنند. می‌ماند نهادهای مستقل که با بودجه‌ی اندکی که دارند، نمی‌توان از آنها انتظار زیادی داشت. شما ببینید در این مملکت چند نهاد مسوول فرهنگ هستند اما ما هنوز در ابتدائیاتی چون فرهنگ رانندگی، تربیت فرزند و… دچار مشکل هستیم. برگردم به پرسش شما، ببینید! شعر معاصر اگر تاثیرگذاری‌اش را از دست داده است، می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد، که برخی از آن را در سطور فوق برشمردم، منتها شاید یکی از دلایل عدم تاثیرگذاری شعر، عدم رشد زیبایی‌شناشی شاعر و مخاطب باشد. البته هنوز شعرهایی هستند که سروده می‌شوند و جامعه به آن  واکنش مثبت نشان می‌دهد و این طور نیست که کلاً این ارتباط قطع شده باشد. فقدان جهان‌بینی از جمله موضوعاتی است که در شعر معاصر به شدت مشاهده می‌شود. شاعران ما ساخت شعر را یاد گرفته‌اند اما شعرشان فاقد اندیشه‌های ماندگار و بزرگ است. اساساً شعرشان این قدرت را ندارد که سیرِ زمان کند. یعنی مثلا ۱۰۰ سال آینده نیز توسط مخاطب خوانده شود. البته در این بین شاعرانی هم هستند که شعرشان توان حرکت در مسیر زمان را دارد اما بسیار محدود است.

 

موافق نظرات شما در این باره هستم، متاسفانه شعر امرز شکل و هویت خاص خود را با این که به دست آورده اما از طرف جامعه همچنان بازخورد مناسبی دریافت نکرده است و به اینکه شعر بعد از نیما مورد استقبال هم قرار نگرفته نیز اشاره شد. فقط هنوز پرسشم باقی است، چرا این وضعیت را درباره­ی شعر شاهد هستیم؟ امیداورم در این گفتگو بتوانیم به یک پاسخ برخی از این چراها برسیم.

راستش من، مخاطب حرفه­ای شعر هستم و اینکه آیا این کم مخاطب شدن، فقط اختصاص به هنر شعر دارد یا مشمول سایر هنرها نیز می­شود، موضوعی است که باید متخصصین دیگر جواب دهند. اما فکر می­کنم در بررسی آسیب­شناسی کم مخاطب شدن شعر باید خیلی از عوامل را در نظر گرفت، فضای سیاسی، اجتماعی جامعه، اقتصادی، فرهنگی و بسیاری دیگر از مولفه­ها که نیازمند مداقه در آن است تا بتوانیم تحلیل دقیقی نسبت به آن ارایه دهیم. من با برخی از دوستان خارج­نشین که حرف می­زنم، می­بینم شعر در اروپا و امریکا نیز به چنین وضعیتی نسبت به سایر هنرها دچار است. منتها این مسئله برای ما همراه با تأثر بیشتری است چرا که شعر در ایران بیش از هزار سال قدمت دارد و کاخ بلند مرتبه­ای در مقابل ما قرار دارد که فرو نشست آن بسیاری از ما را دچار اندوه و گاه ترس می­کند، به نظرم نباید ترسید چرا که پایه­­های این هنر بسیار مستحکم است، ممکن است کم مخاطب شود اما فرو افتادنی نیست! نکته­ی دیگر اینکه هر زمان خفقان، جامعه را در بر­گیرد، توجه مخاطب به شعر بیشتر می­شود، چرا که شعر هنری استعاری- کنایی است و هر آنچه که باید به صراحت گفت را در شعر
می­توان، با یک بیت یا چند سطر به زبان آورد.  اگر به دوره­ی خفقان ادبیات روسیه نیز دقت کنید دقیقاً زمانی که تیغ تیز سانسور بی­داد می­کرد در عرصه­ی شعر و داستان بی­نظیرترین آثار خلق شد. شما به وضعیت ادبیات در دهه­ی سی و چهل بعد از کودتای ۲۸ مرداد ایران هم که نگاه کنید، می­بینید که با ایجاد یأس عمومی در جامعه، هم شاعران گوشه­نشین شدند و هم مخاطبان میل و رغبت کمتری به شعر نشان دادند؛ حتی مطبوعات هم به مانند گذشته نمی­توانستند به ادبیات بپردازند، و همین طور اگر به شعر در دهه­ی هفتاد نگاه کنید می­بینید جامعه­ی هنری ایران در همه­ی ابعاد دچار تحول شده بود و این تحول ناشی از گشایش سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی بود. مدیرانی روی کار آمدند که معنای مدرنیته را درک کرده بودند و می­خواستند از انقیاد و جمود، جامعه را نجات دهند و زمانی که گفتمان تغییر کرد، عملاً شاهد شکوفایی ادبیات، خاصه شعر نیز شدیم؛ و چه جریان­ها و نوآوری­هایی به وجود آمد که پس از الک شدن، دیدیم که به نفع شاعر، مخاطب و فرهنگ بود! همه این دستاوردها به ما در تفسیر و بررسی تاریخ شعر معاصر کمک می­کند. تعدد مطبوعات منجر به ایجاد پایگاه­های مختلف گفتگو محور شد و هر جریان فکری به توسط رسانه­ سعی در ایجاد تغییر در نگرش جامعه داشت و پس از این تضارب آرا بود که زیبایی­شناسی و نگرش سیاسی، فرهنگی، اجتماعی جامعه تغییر کرد و این متفاوت نگریستن، موجب مطالبه­گری و نوجویی شد. حال اینکه چه قدر به کیفیت رسید یا خیر، موضوع دیگری است.

 

در سال­های اخیر نظریه­ها  و تئوری­هایی مطرح شد که از آن جمله می­توان به این مهم اشاره کرد که شاعر در زمان خلق اثر به مخاطب نمی­اندیشد. پرسش نخست این است که به چه می­اندیشد؟ و اگر که به پویایی زبان و تحول شعر در زمان نظر دارد، باید پرسیده شود که آیا باز هم در نهایت به مصرف کننده می­اندیشد؟

من فکر می­کنم شما ماجرا را خیلی سخت می­کنید، اینکه شاعر در زمان خلق اثر به مخاطب نمی­اندیشد، یک عبارت ساده است که در خود از مبانی زیبایی­شناسی و فلسفی برخوردار است. در واقع منطوق این جمله یک مفهوم سلبی را به ذهن متبادر نمی­سازد چرا که وقتی شاعر بر اساس چیزی که از قبل به دست آورده، اقدام به نوشتن می­کند امری زیبا که محصول یک فرآیند زیستی طولانی است، را در لحظه خلق می­کند؛ یعنی اینگونه نیست که من تصمیم بگیرم این شعر را برای قشر کارگر بنویسم یا فقط برای شاعران بنویسم، تصمیم در من ذاتی و نهادینه شده است. هنگام سرایش شما فقط به آفریدن فکر می­کنید، مانند مادری که هنگام زایمان طبیعی، فقط به خارج شدن حمل از جسم فکر می­کند، نامگذاری اتفاقی است که پیش از این زایش یا بعد از آن اتفاق می­افتد. به نظرم این وضعیت محصول یک چرخه­ی طبیعی است، نباید استثناء را فدای اصل کرد. پس، من! هنگام سرایش اثر چیزی را می­نویسم که قبلاً در من شکل گرفته است، من پیشتر تمرین­های ذهنی را انجام داده­ام، بارها سوژه در من زیست کرده است، به عبارتی شکل خود را در ذهن شاعر، پیدا کرده است و بخشی از آن به بیرون پرت شده است، باقی قضایا نیز بعد از سرایش، اتفاق می­افتد و بر اثر تجربه، شاعر سراغ ویرایش و روتوش اثر می­رود تا شعر را به اصطلاح از زواید و هر چه آلایندگی و نازیبایی است، پالوده کند. به نظرم این تمام کنشگری یک شاعر از زمان خلق تا مرتبه­ی رسیدن به مصرف است.

در فرهنگ گونه­های نوپدید در شعر معاصر فارسی دکتر بهمن ساکی؛ شاهد ظهور و افول برخی ازگونه­های شعری بوده­ایم و چه بسا خواهیم بود. اما اعتماد به نفس نظریه­پردازان شعر در ذیل ارائه­ی «گونه» به اندازه­ای است که انگار تاریخ ادبیات را از خاطر برده­اند؛ آغاز ادبیات و گونه­ی شعری را از خودشان فرض نموده­اند، این موضوع آیا در سردرگمی مخاطب نقشی داشته است؟

 

نمی­دانم این جمله از کیست، اگر همه مثل هم فکر کنند، گویی کسی فکر نکرده است. خاصیت و ذات تجربه­گرایی، آوانگاردیسم، نوجویی و هر متفاط­نویسی­ای به چالش کشیدن، کلیشه­ها است. ادبیات خود را در وضعیت تجربه­های نوظهور، بازیابی می­کند و هر شاخه، جوانه­ای است به سوی بهار شدن! حتی اگر به نظر ما هیچکدام از این نحله­ها نیک فرجام نباشند، باز هم فضای گفتگویی نویی را فراهم می­کنند که در پس آن، گونه­ای شکل می­گیرد که موجب تحول در نگرش و زیبایی­شناسی می­شود. یادم است آن اوایل که شاعران موسوم به دهه­ی هفتاد قد علم کرده بودند، بسیاری مواضع تنگ­نظرانه می­گرفتند، اما حالا که ۲۰ و اندی سال گذشته می­بینیم بسیاری از این جریان­ها که فاقد پایگاه اندیشه­گانی بودند، پس زده شدند و برخی همچنان به قوت خود ادامه می­دهند، و بانی ایجاد شاخه­های دیگر شدند. شاید بگویید خیلی از این­ها بازتولید همان تجربیات گذشته هستند، یا اینکه هیچگاه به اجتماع نرسیده و فردی مانده­اند، من می­گویم هیچ اشکالی ندارد، به نفع ادبیات است. هر چه این گپ­وگفت­ها بیشتر شود، دموکراسی بیشتری شکل می­گیرد و می­توان توجه بسیاری از سلایق را در پس این نوجویی­ها جلب کرد. حتی اگر با شما و بسیاری موافق باشم که نیمی از این، گونه­ها فقط برای عرض اندام و خودنمایی موقتی قد علم کردند و فاقد مبانی تئوریک هستند، اما طی همان دوره­ی کوتاه، موجب شدند تا ثانیه­ای به این موجودات عجیب نگاه کنیم و بر تجربه­ی زیستی ما افزوده شده است.