گریز از مرکز معنا
گریز از مرکز معنا
یادداشتی درباره شعر مفهومی و موضوع مفهوم در شعر

**
مسعود اصغرنژادبلوچی
**
مگر شاعرهای قبل از نیما کلاً اصلاً شاعرها چه می خواهند بگویند؟ یا چی گفتند؟ این همه دیوان سروده شده که حالا ما در جویایی مفهومی یا غیر مفهومی آن باشیم؟ حالا مفهوم در دقایقی می تواند کارایی خودش را داشته باشد و یک جایی هم می تواند این مفهوم بی اثر باشد. اما مفهومی که شاعرهای امروز در آن می گردند تا خودشان را پیدا کنند مفهوم متداولی است که در فرهنگ های لغت یا جمله ها وجود داشته باشد انگار نیست! این مفهوم به نظر بیشتر از کمبود شاعرانگی و کمبود بار معنایی یا آنچه که ما از آن به عنوان یک محصول کارآمد برای مخاطب اسم می بریم خبر می دهد. بلوغ نارس ادبیت شاعران جوان امروز بسیار متفاوت است با بلوغ زودرس شاعران جوان دهه چهل یا پنجاه.
بیت هایی در ابیات کلاسیک که برخی به شکل ضرب المثل نمود پیدا کرده اند و برخی هم ضرب المثل بوده اند و تبدیل به شعر تبدیل شده اند.
این ها به خون نوشته، عاشق نوشته، مبادله ی یک حس عاشقانه و الی آخر است که فارغ از مکاتیب و موج های الحاقی بی مورد، دارای بعد معنایی و فرم مفهومی در شعر هستند که در ایجاد جاذبه ی شعرِ اصولی، که در ادبیات کلاسیک ما وجود داشته و دارد و روی کارکردهای محتوایی دردهای مردمی ایجاد شده است شاخصه ای جز فهم شاعر در حین سرودن لازم ندارد.
متون درک پذیر شعری در قالب محتواهای قلسفی می چرخید و شکل دردها و درک ها را یا فانتزی می کند یا تغییر می دهد اما سرانجام همان چیزی که مخاطب برداشت می کند دست به دست شده و در اذهان باقی می ماند.
سخن هایی که توسط «آن ِ» شاعر در برابر جریان های تصنعی شاعران کوچک و بزرگ خلق گردیده است مبین میزان فهم و شعر مفهومی است نه بازی با کلمات شیک و لوس و بعضاً محاوره ای.
در دهه های اخیر شاعرهای متداول و متأخر ذیل عناوین مختلف سعی کرده اند هر کدام برای خودشان ایجاد یک نوع سبک، جریان، قالب، اصول …داشته باشند. به نظر من این ابتذال شعر فارسی و این رویکرد بیمارگونه که سراغ ادبیات فارسی خصوصاً شعر آمده است شاید گریز از مرکز معناست که رویکرد مفهومی دارد.