ماسک بزنید
ماسک بزنید
سعید صفارائی / در حالی که خودش ماسک بر صورت دارد یک ماسک مشکی را به طرفم می‌گیرد و می‌گوید: ماسک بزنید. خنده‌ام‌ می‌گیرد و خطوط تعجب را بر چهره‌اش می‌خوانم، همسرم راست می‌گوید که تو همه چیز را به شوخی می‌گیری. در پاسخ پسر جوان می‌گویم کار من از ماسک گذشته، شما مواظب خودتان باشید.

آن شب اسنپ پیدا نمی‌شد، بر سرعت قدم‌هایم می‌افزایم تا سر وقت به مراسم هیات برسم که لهیب شعله‌های آتش در وسط خیابان غافلگیرم می‌کند.
انگار التهاب فقط در بخشی از خیابان جاری بود و در همان اوضاع‌واحوال تعدادی از مغازه‌ها فارغ از هیاهوی بیرون مشغول کسب‌وکارشان بودند.
چهره جوانانی که از کنارم می‌گذشتند زیر ماسک معلوم نبود اما با اینکه بیش از سه دهه با آنان فاصله سنی نداشتم به اندازه یک قرن میان آنان با خودم فاصله احساس می‌کردم و این فاصله هر روز و هر ساعت و هرلحظه بیشتر می‌شود.
می‌خواهم با یکی از آنها صحبت کنم اما فضا مساعد نیست. اینها جوانانی هستند که دریچه‌های گفت‌وگو را بر روی خود بسته دیده‌اند، وابستگی‌شان را نتوانسته‌ایم تبدیل به دلبستگی کنیم، اینترنت را بر آنان محدود کرده‌ایم غافل از اینکه محدودیت اینترنت و فیلترینگ شبکه‌های مجازی آخرین شکل از اعمال تحریم بر شهروندان است.
ناگهان فضا مه‌آلود شد و عده‌ای از کنارم به سرعت به سوی نقطه‌ای نامعلوم دویدند. جلوتر یکی از ماموران نیروی انتظامی ایستاده بود. آشنا بود به محض دیدنم می‌گوید می‌بینی چه مصیبتی درست شده، امشب جشن تولد دخترم بود. خستگی از چهره‌اش نمایان بود. به او هم گفتم مواظب خودش باشد. در این وضعیت چه کاری از من ساخته است.
انگار توصیه به مدارا و گفت‌وگو شده آب در هاون کوبیدن، خریداری ندارد.
به این فکر می‌کنم در این وضعیت اقتصادی که همه منتظر گشایش‌های برجامی و نتایج سفر رئیس‌جمهور به نیویورک هستیم کدام بی‌خردی بنزین بر آتش دل مردم ریخت؟
اگر در همان ساعات نخست مرگ مهسا امینی با اطلاع‌رسانی سریع و دقیق و شفاف جلو حرف‌ها و شایعه‌ها گرفته می‌شد امروز شاهد تحمیل این همه هزینه نبودیم تا بخش بزرگی از جامعه را که جوانان تشکیل می دهند و نارضایتی انباشته توام با خشمی برآمده از ناکامی آنان را تبدیل به انباری از باروت کرده چنین وادار به واکنش عصبی نکند.
هنوز هیچ شخصی مسئولیت این حادثه را برعهده نگرفته و این از چشمان نگران شهروندان‌ پنهان نمانده و به جای آن شاهد نسبت دادن اعتراضات به بیگانگان و اغتشاش‌گر خواندن معترضین هستند.
این شعر ملک‌الشعرای بهار از ذهنم می‌گذرد که
عدل کن، عدل که گفتند حکیمان جهان
مملکت، بی مدد عدل نماند بر جای
برای رفع تنش‌ها باید زبان مشترکی بین حکومت و ملت برقرار شود اما به نظر می رسد بخش سخت حکومت قادر به شنیدن مطالبات شهروندان نبوده و آن را مغایر با ارکان حاکمیت خود می‌بیند در حالیکه برای افزایش قدرت و مشروعیت هر دولتی باید با وضع و اجرای قوانین مناسب زمینه‌ساز رضایت شهروندانش باشد.
باید بدانیم قانون برای آسایش و راحتی زندگی شهروندان وضع می‌شود و وحی منزل نیست و در صورت آسیب‌زا بودن هر بند قانون، قانون‌گذار باید به سرعت نسبت به اصلاح آن اقدام کند مانند قانون مبارزه با بدحجابی که پدیده گشت ارشاد برآمده از آن است.
در مسیر فلکه ایران آثار آسیب به اموال بیت‌المال مشهود است.
امیدوارم برای هیچ‌کس اتفاقی نیفتاده باشد، هم‌نیروی انتظامی و هم شهروندان.
عجیب است این دو باید در کنار هم باشند چه دستانی با کدام اغراض در پی تفرقه‌افکنی هستند؟
وقتی به هیات می‌رسم مراسم تمام شده است. گوشه‌ای می‌نشینم و در حالیکه طبق عادت به محض بیکار شدن سایت‌های خبری را مرور می‌کنم یک پاراگراف از مقاله منتشر شده در عصر ایران نظرم را جلب می‌کند با این عنوان:
سه بی‌دقتی رئیسی در اشاره‌های تاریخی نطق سازمان ملل
اول: محمد علی رجایی در مهر ۵۹ نخست‌وزیر بود نه رییس جمهوری
دوم: در شورای امنیت نطق کرد نه در مجمع عمومی و سوم: پای شکنجه دیده را روی میز کنفرانس خبری گذاشت نه روی تریبون
و من به این می‌اندیشیدم لغو مصاحبه رئیس‌جمهور با کریستین امانپور بیشتر به نفع چه کسی شد؟