شرافت تنها موجودی بساط زنان دست فروش
شرافت تنها موجودی بساط زنان دست فروش
در این روزهای کرونایی خانه‌نشینی برای برخی مردان هم به معنی از دست دادن اندک درآمدی است که می‌تواند حداقل نان سفره را تامین کند، چه برسد به زنان سرپرست خانوار که باید یکه و تنها تمام مشکلات ریز و درشت یک زندگی را ضبط و ربط کنند. زنانی که با وجود مشکلاتی مثل نبود امنیت، نداشتن مکان مناسب، هرگونه توهین و برخوردهای نادرست را به جان می خرند تا بتوانند کالای خود را به فروش برسانند. عابران هم که به این افراد به چشم ترحم نگاه می کنند گاهی سعی می کنند با خرید کالایی، کمکی کرده باشند.

محبوبه ذالیانی
جالب اینجاست که زمان شروع قرنطینه و تعطیلی مشاغل و پایین کشیدن کرکره برخی مغازه ها اما زنان دستفروش باز هم مجبور هستند برای امرار معاش خود و خانواده و به طور مشخص فرزندانشان با درآمدی ناچیز در خیابان ها دستفروشی کنند. در این شرایط درد فقر از یک طرف و از طرف دیگر ترس از دست رفتن سلامتی خانواده، هر دو با هم زنان دستفروش را عذاب می دهد. در این گزارش پای درد و دل تعدادی از زنان دستفروش نشستیم و تا حدودی از مشکلات اقتصادی یا بهتر است بگویم از پیچ و خم های زندگی شان باخبر شدیم.

مامان نان داد…
زنان دستفروش بسیار زیاد هستند، زنانی در رده های سنی متفاوت که با هزار ترس و بیم پا به خیابان می گذارند و به دنبال یک لقمه نان، گیر دادن مأموران شهرداری و خطر بیمار شدن را به جان می خرند. بله این زنان اگر می توانستند، حتما نمی آمدند!
با کوله باری از شال های فروخته نشده اش در حال گذر از خیابان است. نامش زهرا است. دو دختر دارد یکی دانشجو و دیگری محصل است. همسرش کارگر ساختمانی بوده که به دلیل حادثه در حین کار از بالای داربست سقوط کرد و بیش از ده سال است که ضایعه نخاعی پیدا کرده و خانه نشین شده. قسمت بد ماجرا این است که همسرش بیمه نداشته و کارفرما هم از او حمایتی نکرد. حالا زهرا مانده با دو دختر و یک مرد زمین گیر.
برای خانواده زهرا دو روز خانه نشستن به معنای یک هفته گرسنگی است. زهرا شرایط را بعد از شیوع ویروس کرونا در ایران این گونه توضیح می دهد: «این روزها از وقتی حرف این ویروس جدید شده، بیشتر از قبل مأمورها به ما گیر می دهند. می گویند بارتان را جمع کنید و بروید. اما آنها نمی گویند اگر برویم، خرج چند سر عائله چشم انتظار را از کجا بیاوریم؟ کرایه خانه را چطور جور کنیم و پول شهریه دانشگاه بچه هایمان را چه بکنیم!»
زهرا با صدایی که حالا از ترس دامنگیر شدن خانواده اش به این ویروس می لرزد می گوید، «به خدا من هم می ترسم، به خاطر همسرم که بدن ضعیفی دارد و هزار جور مرض و بیماری دارد، بیشتر از همه می ترسم. او زودتر از همه می گیرد. من هر روز باید خطر کنم. روزی که مریض شوم کل خانواده از هم می پاشد!»
تصمیم گرفتم خودم کارهایم را بفروشم
بعضی موانع موجود در بازار کار که باعث گرایش زنان به دستفروشی می شود را می توان از زبان خودشان شنید. یکی از این زنان که حالا به دست فروشی شناخته شده تبدیل شده،‌ می گوید: «من سرپرست خانوار هستم و خیلی سال است که کار می کنم، اما دستفروشی را از حدود سه سال پیش شروع کردم. من کار بافتنی انجام می‌دادم و بافتنی‌هایم را به مغازه‌دارها می‌فروختم، اما معامله آنها با من آنقدر بدون منفعت بود که تصمیم گرفتم خودم کارهایم را بفروشم. رفته رفته به این نتیجه رسیدم که بهتر است کار بافتنی را کنار بگذارم. حالا جنس‌هایم را از بازار و عمده‌فروشی‌ها می‌گیرم و آنها را می‌فروشم.»
او در مورد پناه آوردن طیف های مختلف زنان به دستفروشی می گوید: «من همیشه دستفروشی می‌کنم، اما کسانی هم هستند که در مقاطعی از سال مثل دم عید این کار را انجام می‌دهند. همه اینها مثل من زن سرپرست خانوار نیستند. بعضی شوهر دارند و بعضی دیگر دخترانی هستند که هنوز ازدواج نکرده‌اند. نگاه خوبی به این کار وجود ندارد، اما چه می‌شود کرد؟ کار نیست و آدم باید نانش را از جایی درآورد.»
واقعاً کار سختی است
مرضیه و راضیه خواهرهستند، اولی ۱۹ ساله و دومی ۱۷ ساله؛ سرپرست خانواده هفت نفره‌شان. پدرشان چند سال پیش فوت کرده و سرپرستی خانواده تمام و کمال به عهده این دو خواهر افتاده است. می‌گویند قبلاً مادرشان کار می‌کرده اما کمر درد و پادرد شدید خیلی زود او را از پا انداخته وآنها تصمیم گرفته‌اند تنها کاری که به عقل‌شان می‌رسیده را ادامه دهند.
این دو خواهر شال و روسری می‌فروشند. مرضیه می‌گوید: «مجبور شدیم درسمان را رها کنیم. به مادرمان گفتیم ازعهده این کار برمی‌آییم. چون قبلاً دختران جوان زیادی را دیده بودیم که کار می‌کردند. اما این روزها من و خواهرم هم پادرد و کمردرد گرفته‌ایم. واقعاً کار سختی است تازه حال مادرم را می‌فهمیم.»
با این همه این دو خواهرجوان تأکید می‌کنند که چاره دیگری ندارند و برای تأمین مخارج زندگی مجبورند این کار را ادامه دهند.
می دانم کارم غیرقانونی است
عصمت ۴۰ ساله دستفروش است و ۲ فرزند دارد. او چند سالی است از شوهرش جدا شده و حالا سرپرستی فرزندانش را هم به عهده گرفته: «کار من غیرقانونی است، خودم هم این را می‌دانم، اما چاره‌ای ندارم.» او این روزها لوازم آرایش می‌فروشد. قبلاً آرایشگر بوده اما چون برای خودش کار نمی‌کرده و کارفرما داشته، درآمد اندکش کفاف زندگی اش را نمی داد. حالا ۵ سالی می شود که دستفروشی می‌کند. این زن به‌دلیل سابقه طولانی، یکی از دستفروش‌های شناخته شده‌ای است که دیگر زنان دستفروش به او مراجعه می‌کنند و مشکلات‌شان را با او در میان می‌گذارند.
چاره دیگری جز دستفروشی ندارم
آتنه ۳۷ ساله ۴ فرزند دارد و دستمال سفره و وسایل آشپزخانه می‌فروشد: «همسرم معتاد بود اما الان چند ماهی است اعتیادش را ترک کرده. به هرحال چون مدام ترک می‌کرد و دوباره دنبال اعتیاد می‌رفت این بار از او خواستم دیگر کار نکند، گفتم نمی‌خواهم کار کنی، فقط دنبال مواد نرو. الان بیکار است و من تنها نان‌آور خانواده‌ام.» این زن سرپرست خانوارهم می گوید که از صبح تا شب کار می‌کند و روزی ۱۵ تا ۱۷ هزار تومان درآمد دارد، درآمدی که باید با آن همه مخارج زندگی از جمله کرایه خانه را هم بپردازد.
او می‌گوید: «برای بچه‌هایم سخت است از صبح تا شب تنها باشند، فرزند ۵ ساله‌ای دارم که از ساعت هشت تا ۹ شب من را نمی‌بیند اما چاره دیگری ندارم. با درآمد همین شغل، کرایه خانه و هزینه آب و برق را می‌دهم. هیچ وقت نمی‌توانم فکر کنم اگر این کار نباشد، باید چه کنم این کار برای من حیاتی است.»
آتنه تمام مدت شبانه روزش را در خیابان ها می‌گذراند و ناهاری را که ازخانه آورده در همان خیابان می‌خورد. او بارها تأکید می‌کند برای ادامه زندگی چاره دیگری جز دستفروشی ندارد.
با بقیه زنان دستفروش هم که گفت‌و‌گو می‌کنم اغلب شرایط مشابهی دارند و می‌گویند سرپرست خانواده هستند و وظیفه تأمین معاش خانواده به عهده شان است. آنها مشکلات مشابهی دارند و همه بر یک نکته تأکید می‌کنند که چاره دیگری جز دستفروشی ندارند و با همه سختی‌های کار و حتی برخورد پلیس بازهم مجبورند به این کار ادامه بدهند.
دیگر نمی توان گفت «مرد نان آور خانواده است»
دکتر مریم السادات شریعتی، جامعه شناس می گوید: «امروز وضعیت اقتصادی مردم در حالت نامطلوبی قرار دارد، به گونه ای که بر پایه آمارهای رسمی از ۱۰ دهک جمعیت کشور پنج دهک فقیر هستند و سه دهک متوسط نیز روز به روز به طرف فقیر شدن پیش می روند. بنابراین هزینه های این افراد با آن چیزی که درآمد آنها است، یکی نیست و هماهنگی ندارد و این وضعیت باعث شده است که زنان نیز برای تامین بخشی از هزینه های خانواده های خود وارد بازار کار شوند. از این رو دیگر نمی توان گفت «مرد نان آور خانواده است» زیرا وضعیت کشور به گونه ای پیش می رود که زنان نباید تنها به امور خانه بپردازند و تمام هزینه ها بر دوش مردان باشد. این وضعیت اقتصادی باعث شده است تا زنانی که مهارت خاصی ندارد برای اینکه کمک خرج خانواده باشند در خیابان دست فروشی کنند.»
شریعتی معتقد است یکی از عوامل دیگری که باعث شده تا دست فروشی به ویژه در میان زنان گسترش پیدا کند، حس ترحم و دلسوزی است که از ناحیه شهروندان نسبت به آنها اعمال می شود؛ وی در این باره می گوید: «وقتی افراد جامعه وقتی مشاهده می کنند که یک زن در حال دستفروشی است اینطور تصور می کنند که او به خاطر نیاز مالی و تامین حداقل های زندگی خود این کار را انجام می دهد در حالی که می توانست از راه های دیگری نیاز مالی خود را تامین کند. بنابراین مردم با میل، رغبت و حس ترحم از آنها خرید می کنند. چنین شرایطی باعث شده است تا دستفروشی مردان نیز در جامعه کاهش پیدا کند.»
این دکترای جامعه شناسی ادامه می دهد: «برای جلوگیری و کاهش دستفروشی زنان در سطح جامعه راهکارهای مختلفی وجود دارد که یکی از آنها پیشگیری است؛ یعنی این افراد تا زمانی که بتوانند مهارت خاصی کسب کنند از طرف دولت مورد حمایت و کمک قرار بگیرند تا بتوانند حداقل های زندگی خود مانند غذا، مسکن و … را تامین کنند. راهکار دیگر یارانه هایی است که در سطوح مختلف پرداخت می شود. برای نمونه دولت می تواند به کارخانه ها، بنگاه ها و … در جنبه های گوناگون معافیت هایی بدهد به شرط اینکه نیروهایی که آموزش دیده و مهارت لازم را به دست آورده اند استخدام کنند؛ یعنی همان نیروهایی که پیش تر دستفروشی می کرده اند و بعدها با استفاده از خدمات دولتی توانسته اند در شغل های گوناگون مهارت های لازم را به دست آورند.»
بنابراین راهکار پیشگیری دستفروشی زنان باید به همراه توانبخشی باشد؛ یعنی زنان دستفروش از سطح جامعه جمع آوری شوند برای مدتی مورد حمایت های دولت قرار بگیرند تا در این زمان بتوانند مهارت آموزی کنند و بعد در بنگاه های مختلف استخدام شوند تا به این ترتیب شاهد کاهش این پدیده از سطح جامعه باشیم.