در طوفان الاقصی، دید اصلاح‌طلبان تار شد
در طوفان الاقصی، دید اصلاح‌طلبان تار شد
خاتون شرق - اول با آقای خاتمی شروع کنیم. ایشان بر خلاف بیانیه‌های یکی دو سال اخیر که حقا و انصافا، در جایگاه خوبی ایستاد و شاید برای اولین‌بار در طول حیات اصلاح‌طلبانه‌اش از 76 تا امروز، شفاف و بی‌پرده سخن گفت، در بیانیه‌ی روزهای گذشته در باره فلسطین و اسرائیل، وی دوباره به همان مشی محافظه‌کارانه و نگاه دوگانه‌اش برگشت و بدون نام بردن از حماس، که واقعا در این پیکار جهان‌شمول، حماسه آفرید و طوفانی در اقصی نقاط جهان درانداخت، نتیجه‌ی اخلاقی تحلیل خود را به «تغییر موازنه قوا» محدود کرد.

ابوالفضل یغما / اول با آقای خاتمی شروع کنیم. ایشان بر خلاف بیانیه‌های یکی دو سال اخیر که حقا و انصافا، در جایگاه خوبی ایستاد و شاید برای اولین‌بار در طول حیات اصلاح‌طلبانه‌اش از ۷۶ تا امروز، شفاف و بی‌پرده سخن گفت، در بیانیه‌ی روزهای گذشته در باره فلسطین و اسرائیل، وی دوباره به همان مشی محافظه‌کارانه و نگاه دوگانه‌اش برگشت و بدون نام بردن از حماس، که واقعا در این پیکار جهان‌شمول، حماسه آفرید و طوفانی در اقصی نقاط جهان درانداخت، نتیجه‌ی اخلاقی تحلیل خود را به «تغییر موازنه قوا» محدود کرد.

از معلمی دانشگاه تا رهبری سیاسی
متأسفانه آقای خاتمی – اگر چه بیشتر معلم‌های دانشگاه همین سبک و سیاق را دارند – همیشه خود را در کلاس درس تصور می‌کند و برای اینکه از کلاس فلسفی‌اش، پایین‌تر نیاید، بعضی وقت‌ها چیزهایی می‌گوید و می‌نویسد که قاطبه‌ی جامعه که هیچ، نخبگان هم در فهم صریح پیام ایشان درمی‌مانند. به گونه‌ای که گاه، مشاور سابقش، ابطحی به کمکش می‌آید و کمی، موضوع را می‌شکافد تا برداشت عمومی از کلام خاتمی میسر باشد.
من که متوجه نشدم، مردی که همیشه سیاسی بوده و اصلا شهرت و جایگاهش را مدیون سیاست است و سیاست البته که مخاطبان عام بسیار دارد و باید سطح سخن مطابق عرف معمول سیاست باشد، چرا همیشه سطح کلامش را خیلی بالا می‌برد و تلاش می‌کند همان معلم فلسفه‌ای که در کلاس درس جلوه می‌کند، بماند و پایین‌تر نیاید. این همه سال گذشته و محمد خاتمی، شاید حالا دیگر برای بسیاری از جوانان و نسل‌های جدید، نه نام و نه آن جایگاه والای سیاسی اجتماعی را ندارد؛ اما ایشان کما فی السابق خود را همان معلم فلسفه‌ی دهه‌ی ۸۰ می‌بیند و جالب اینکه با همه‌ی تغییراتی که در جهان شاهد آن هستیم و تحولات فکری و فرهنگی که هر روز بر همه‌ی شئون زندگی‌مان سایه می‌اندازد، خاتمی در همان دو دهه‌ی پیش جا مانده و اصلا هم حاضر نیست به اصلاح طلب امروزی تبدیل شود. البته گفتم که در یکی دو بیانیه‌ی پارسال و امسالش، یک مقدار رادیکال‌تر شد و حرف‌های تازه و باب دندانی گفت، اما این طراز، دیری نپایید و خاتمی دوباره از سکوی قهرمانی پایین آمد.

حرکت سست عنصران در سنگلاخ سیاست
ایشان داستان‌های ۹۶ و ۹۸ را که خوب شنیده و دیده، و می‌داند که نظر عامه‌ی جامعه نسبت به اصلاح‌طلبان جیست و بخصوص جوانان، از نظر قیافه و توان، با اصول‌گرایان در یک‌کفه‌اش می‌گذارند. پس چرا تغییر کلام و تغییر رویه نمی‌دهد و مثل فروردین تا خرداد ۷۶ نوآور و نواندیش نمی‌شود که همه‌ی فهمیدگان و غیر فهمیدگان، نخبگان و مردان میان‌اندیشه و سایر باشندگان، مثل سیل، به سد اصولگرایان بخورند و آن را در هم بشکنند؟ آیا خاتمی حوصله‌ی آن سال‌ها را ندارد؟ آیا عقل ۷۰ سالگی‌اش اجازه‌ی کارهای سیاسی رادیکال را نمی‌دهد؟ آیا از جامعه‌ی به قول خودش استبدادزده و آتش به اختیار می‌ترسد و یا هراس دارد که طرفدارانش، ظرف و مظروف را با هم بشکنند؟ شاید هم کلا اندیشه‌ی اصلاح‌طلبی، چیز دیگری در چنته ندارد که رو کند. یا شاید همراهان خاتمی در میدان اقتصاد و منافع خیلی تاختند، و چندان سست عنصر شدند که دیگر پایشان کشش حرکت در سنگلاخ سیاست را ندارد.

مانیفست اصلاح‌طلبان هیچوقت نوشته نشد
هر چه هست، نگاه اصلاح‌طلبانه، به نظر می‌رسد که دیگر طرفداری ندارد. البته چنانکه در نشست‌های ماه‌های اخیر دیده‌ایم، اساسا جبهه‌ای در کار نیست که طرفداری داشته باشد. اگر از همان‌ سال‌های اول که خاتمی روی کار آمد و همه‌جا صحبتش بود، یک مانیفست اصلاح‌طلبی تهیه می‌شد که مبانی و اصول این تفکر را به طور شفاف و دقیق در همه‌ی زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، فلسفی و حتی دینی و عقیدتی، همه‌ی مکتوب می‌کرد و دستمایه‌ی حرکت جمعی می‌ساخت و این مرامنامه، به عنوان قاموس جنبش اصلاح‌طلبانه، رنگ تقدس می‌گرفت و البته امکان‌ به‌روز رسانی می‌داشت، امروز اصلاح‌طلبان می‌توانستند به یک متن مرجع استناد کنند و ادامه‌ی حرکت اصلاح‌طلبانه را بر اساس همان قاموس مقدس و با رویکرد جامعه‌ی امروز، ترسیم نمایند.
به هر روی نشد و حالا هم که گاهی از گوشه‌ای صدایی به قصد جان‌بخشی به پیکر نیم‌جان اصلاح‌طلبی شنیده می‌شود، صحبت‌ها و بیان‌ها چندان رنگ مشخص و شاخصی به عنوان یک تفکر جداگانه که بتوان مرزی قوی بین آن و رویکرد غیر اصلاح‌طلبانه کشید ندارد.
هر چند در آن سال‌ها فرصتی دست نداد که همه‌ی اصول و مبانی عقیدتی اصلاح‌طلبانه، ترسیم شود، اما عمده‌ی رویکردها و نگاه‌ها حول مسائل داخلی بود و در حوزه‌ی مسائل بین‌الملل، کمتر نظر صائب و مشخصی از اصلاح‌طلبان دیده می‌شد که به شفافیت و روشنی، دیدگاه اصلاح‌طلبانه را در مورد این مسئله روشن سازد.
حتی خاتمی زمانی که در سازمان ملل هم حضور می‌یافت و گاه که در سفرهای خارجی به مصاحبه می‌رفت با اینکه خود خبرنگار بود، آنقدر مطالب تکراری و حاشیه‌بافی‌های مبهم در زمینه مسائل مختلف داشت که نمی‌شد یک عقیده‌ی صاف و پوست‌کنده در یک زمینه‌ی خاص از او بدست آورد.

چپ‌های ایران، راست‌تر از فرانسه و امریکا
شاید همین است که امروز و بعد از گذشت این همه سال، هنوز هم رویکرد خاتمی، همان است که بوده و اصلا تغییری نکرده است. امروز حتی شهروندان انگلیس و فرانسه و امریکا هم به حمایت از حماس و فلسطین برخاسته و تظاهرات خیابانی راه می‌اندازند. حتی دولت‌های انگلیس و فرانسه، این حمایت‌ها را جرم‌انگاری کرده و محبوس کردن طرفداران حماس را تا سطح مجالس‌شان هم برده‌اند. آیا اینها نشانه‌های کافی نیست که خاتمی، کمی رادیکال‌تر وارد میدان می‌شد و از انسان‌های آواره، شریف، بی‌وطن، رنج‌کشیده، دائم‌الحصر، تحت ستم، فقیر و واقعا مظلوم فلسطین و نماینده‌ی حماسه‌آفرینشان، حماس، شفاف و بی‌پرده، طرفداری می‌کرد و غاصبان سرزمین‌شان که حدود ۷۰ سال پیش، به سرزمین مادری فلسطینیان تاختند و همچون عرب‌ها بر ایران، مسلط گشتند و همه جا را اشغال کردند را محکوم می‌نمود؟
در داستان اخیر هم گویا اطراف و اکناف خاتمی متوجه شدند که پیام و بیانیه‌ی ایشان، بیش از اندازه، محافظه‌کارانه است و برای پوشاندن این نقص، به سخنان وی که در آن سال‌ها در سازمان ملل ایراد کرده بود استناد کردند.
آقای عبدی، آقای شمس الواعظین و دیگر اصلاح‌طلبان هم در این روزها در باره فلسطین و حماس، صحبت‌هایی کردند و مقالاتی نوشتند. اما هیچ‌کدام به صراحت از حماس حمایت نکرده و اسرائیل را محکوم نکردند. نمی‌دانم در کجای مانیفست اصلاح‌طلبی، محکومیت یک دولت خودخوانده و غاصب، نقض غرض محسوب می‌شود یا حمایت از یک ملت مظلوم و ستمدیده، موجب خدشه به روشنفکری است؟

عجالتا انتخابات آزاد بهترین پیشنهاد است
النهایه، دوستان اصلاح طلبی که در این زمینه صحبت کردند و مقاله نوشتند و بیانیه دادند، هیچ‌کدام حرف جدیدی در زمینه راه حل مشکل فلسطین نزدند و همان راه آمریکایی و فرانسوی و آلمانی را که در پرده بیان می‌شود را شفاف‌تر تکرار کردند: تشکیل دو کشور جداگانه.
به نظر می‌رسد در میانه‌ی همه‌ی راه‌حل‌های پیشنهادی که تا کنون از سوی نخبگان و سیاسیون و دیپلمات‌های جهان در زمینه حل مشکل فلسطین ارائه شده، پیشنهاد رهبری شامل برگزاری انتخابات آزاد با حضور همه‌ی فلسطینیان و همه‌ی ساکنین سرزمین‌های اشغالی، بهترین است.
اصلاح‌طلبان هم باید بدانند که تأکید انتخابات آزاد فقط مخصوص ایران نیست. مگر نه اینکه همه‌ی هیاهوی لیبرالیسم و دموکراسی و حقوق بشر، همین انتخابات آزاد است؟ مرگ حق است برای همسایه؟ خب، حالا که دوستان غربی، این همه سنگ دموکراسی و تمدن و حقوق بشر را به سینه می‌زنند، چرا اجازه برگزاری انتخابات آزاد در سرزمین‌های اشغالی را نمی‌دهند؟ بدون تردید، از نتیجه‌ی آن بیم دارند. هیچ‌کس تردید ندارد که نتیجه‌ی چنین اننخاباتی، دولت و حکومتی فلسطینی خواهد بود که احتمالا یهودیان، مسلمانان و مسیحیان، بدون توجه به دین‌شان و به عنوان شهروندان فلسطین، در آن نقش ایفا خواهند کرد.