جامعه ایرانی در گذار از سنت به سمت مدرنیته
جامعه ایرانی در گذار از سنت به سمت مدرنیته
گفتگو با سحر مقصودی درباره نگاه و ذهن نویسنده اش(قسمت دوم)

مسعود اصغرنژادبلوچی

در حوزه ادبیات معاصر، با توجه به این که فضایی بسیار آشفته بر آن حاکم است و تمرکز برای پیدا کردن بازخوردهای ذهنی فراهم نیست، هم چنان بسیاری از ناگفته ها، در حین گفت و گو با نویسندگان گفته می شود و به زبان می آید. بعد از حدود ۱۰۰ شماره و بیش از ۱۰۰ گفت و گوی منتشر شده به شکل کاغذی و بسیاری دیگر که در سایت خاتون موجود است، می توان اشاره کرد که ادبیات امروز، به نوعی، در حال بازیافتن صاحبان خود است. در بخش اول گفت و گو با خانم مقصودی به کلیت آرای ذهن ایشان پرداختیم و پس از خواندن کتاب خورشید در آتش که به نظرم خواننده همچون اسم داستان تا آخر باید گدازه های سوزان وقایع موجود در کتاب را دنبال کند سوختم و خواندم و یک سری سؤال به ذهنم رسید که با ایشان در میان گذاشتم و در ضمن گفت و گویی از ایشان پرسیدم و خانم مقصودی به سؤالات من با صبوری پاسخ دادند که تقدیم شما می شود:

سحر مقصودی؛ داستان نویس

با توجه به شناخت زمینه‌ای که نسبت به هنرجویان در کارگاه‎های نویسندگیِ خود دارم، شجاعت سبک نگارش شما در ژانر معمایی برایم جای سؤال دارد، لطفاً بفرمایید این بی‌پروایی شما از کجا سرچشمه می‌گیرد؟
برای پاسخ به این سؤال باید بگویم از نظر من آنچه یک اثر را از سایر آثار هم ژانر خود متمایز می‌کند، توجه نویسنده در نحوه پرداختن به مسائلی ست که در عین سرگرم‌کننده بودن، با ارزش هم باشند. چرا که یک نویسنده حرفه‌ای لزوماً نیاز به موضوعات عجیب و خارق‌العاده ندارد؛ بلکه مهارت در این است که کلمات و جملات را طوری کنار هم قرار بدهد تا ذهن خواننده درگیر نگاهی نو نسبت به موضوعی که ممکن است بارها آن را شنیده و یا با آن برخورد کرده باشد، شود؛ بنابراین برای رسیدن به چنین نتیجه‎ای حتماً باید بی‌پروایی را به کمک مهارت نگارش فراخواند. هرچند شجاعت قطعاً یک امر ذاتی ست و من همیشه بی‎پروایی ِدرونیِ خاصی را در خود احساس کرده‎ام، که این امر همیشه موجب خلق هیجان انگیزترین لحظات زندگی‎ام شده است. در نتیجه این مهم خواه ناخواه با زندگی‎ام چنان در آمیخته که نمی‌توانم هیچ تصوری از زندگی محتاطانه داشته باشم! ازاین‌رو عمیقاً باور دارم که یک زن شجاع می‌تواند رمان تأثیرگذارتری نسبت به یک فرد محافظه‌کار خلق کند.

در این سؤال می‎خواهم بدانم، آیا شخصیت‎های روایی کتاب «خورشید در آتش» اقتباسی از واقعیت است یا کاملاً ساخته پرداخته ذهن شماست؟
بی‎شک من نمی‌توانم پاسخ صددرصدی برای این سؤال داشته باشم. چرا که ذهن نویسنده گاه از ابتدا نقشه شفافی برای خلق کرکتر داستان طراحی می‎کند و گاهی هم مانند قرض گرفتن از تکه‎های یک پازل عمل می‎کند؛ بنابراین بهتر است بگویم شخصیت‎های داستان ابتدا توسط من خلق شده‎اند اما در برخی از خصوصیات تکه ای از پازل شخصیت‎های واقعی را با کرکترهای داستانی تلفیق می‎کنم. البته این امر به تنهایی مؤثر نیست بلکه در مجموع با نشأت گرفتن از تجربیات بصری نویسنده و ترکیب بندی با بزرگنمایی‎های ذهن‎اش به موفقیت دست پیدا خواهند کرد.
هر چند نمی‎توان از تأثیر سایر تجربیات مثل مطالعه و تعمق نسبت به دریافت‎های شنیداری در شکل دهیِ هرچه جذاب‎ترِ شخصیت‎های داستانی چشم پوشی کرد، اما پاسخ جامع‎تر این‎که یک نویسنده برای ملموس‎تر کردن شخصیت های خلق شده اش بارها و بارها خود را در قالب آنها غرق می‎کند تا واقعی‎ترین و هیجان‎انگیز ترین حالات انسانی را به ذهن مخاطب متبادر کند.

در حین مطالعه کتاب «خورشید در آتش» به این نتیجه رسیدم که؛ فضاسازی در روند داستان چنان قابل لمس است که خواننده به راحتی می تواند خود را در محیط داستانی مجسم کند، لطفاً بفرمایید با چه دیدگاهی موجبات خلق چنین فضاهای شفافی را فراهم کرده اید؟
برای پاسخ به این سؤال شاید بهتر باشد کمی از ساختار ذهنی فردی صحبت کنیم. تصویرسازی ذهنی یک مهارت روانی ست که با استفاده از قوه تخیل، زوایای خیالی، اما بسیار آشکار، در ذهن فرد ایجاد می‌کند. همان‌طور که می‌دانیم این مهم از آغاز خلقت همیشه همراه انسان‌ها بوده. به‌طوری‌که هر فرد تصاویر ذهنی منحصربه‌فردی برای موضوعات ساده و یا پیچیده به‌منظور یادآوری رویدادها در ذهن خود می‌سازد.
باید بگویم بعضی افراد درروند تصویرسازی از قدرت خاصی برخوردارند که می‌تواند در ترکیب بامهارت ِ نویسندگی نتیجه بسیار مطلوبی به همراه داشته باشد. مشروط بر اینکه قدرت به رشته تحریر درآوردن این تصاویر از خودِ تصویرسازی بسیار فراتر باشد.
بنابراین فضاسازی ذهنی و نحوه انتقال آن به مخاطب دو پدیده‌ی مهم هستند که در تعامل مستقیم و متناسب نتیجه‌ای کاملاً مطلوب را سبب خواهند شد و من فکر می‌کنم این دو مورد پیش‌نیاز بسیار مهمی برای به رشته تحریر درآوردن یک رمان موفق خواهند بود.

لطفاً توضیح دهید برخی از عاداتِ یکی از شخصیت‌های کتاب «خورشید در آتش» مثل راه رفتنِ با تأنی، دست زدن به دکمه سرآستین و یا حالات ساختگی مردانه به هدف جذب شخصیت زنِ داستان که به نظر حکایت از دون ژوان بودن این شخصیتِ مَرد دارد آیا برآمده از ذهن شماست یا از فردی واقعی اقتباس‌شده؟
در مورد اختلال شخصیت دون ژوان باید بگویم لزوماً نمی‌توان نشانه‌های مشخصی برای این افراد لحاظ کرد. چون این افراد معمولاً با پوشش و ظاهر فوق‌العاده جذاب در جامعه ظاهر می‌شوند؛ بنابراین تمام مشخصاتی که شما به آن اشاره کردید می‌تواند هم در فرد دون ژوان و هم در یک فردِ کاملاً عادی هم وجود داشته باشد.
ضمن اینکه باید بگویم شخصیت مورد سؤال شما در طول داستان سعی داشته این بخش از هویت خود را کاملاً پنهان نگه دارد چرا که کوچک‌ترین اشتباهی ممکن بود رازهای سربه‌مهر زندگی‌اش را فاش کند؛ بنابراین بعضی از حالات خود را کاملاً غیرارادی و از روی عادت فردی انجام می‌داده. در آخر باید بگویم من به‌عنوان یک نویسنده گاهی مجبورم برای تأکید به مرموز بودن فرد موردنظرم از تیک‌های عصبی، تکه کلام خاص و یا گاهی حالات گنگ استفاده کنم. پس این روش یک روش کاملاً تکنیکی ست که آگاهانه انتخاب می‌کنم تا رنگ و جلای متفاوت‌تری به شخصیت داستان داده شود. همان‌طور که در کتاب جدیدم هم همچنان تیک‌هایی ازاین‌دست را طراحی کرده‌ام.
به نظر می‌رسد شما در داستان رفتارهای جنسیت طلبی مردانه که عموماً از نگاه مردسالاری نسبت به زنان ناآگاه نشأت می‌گیرد را نشانه گرفته‌اید، آیا از ابتدا چنین انگیزه‌ای داشتید یا این روند خودبه‌خود شکل‌گرفته است؟
اول اینکه سؤال شما بسیار ظریف و زیرکانه است و این باعث خوشحالی من می‌شود. دوم اینکه به‌هرحال من در دوره‌ای به رشد و بلوغ رسیده‌ام که جامعه ایرانی در گذار از سنت به سمت مدرنیته بود. دوره‌ای که سایه سنگین جامعه مردسالار بسیار پررنگ و خشن بر سرزنان حکمرانی می‌کرد. زنانی درمانده که هیچ نوع آگاهی‌ای نسبت به حقوق حقه و انسانی خود نداشتند و تنها چیزی که مادرانشان آویزه گوش آن‌ها می‌کردند همان ماجرای لباس سفیدبخت و کفن سفید زن بود! بی‌اغراق می‌گویم که من هزاران خاطره شنیداری و گاه تصویری از خشونت‌های فیزیکی و عاطفی گرفته تا تعرضات انسانی و حقوقی نسبت به زنان را در یاد بایگانی کرده ام.
بنابراین طبیعی ست که در ذهن پرسشگرم دغدغه‌ای تحت عنوان افشای بعضی از رفتارهای انزجار آمیز نسبت به زنان و آگاهی دادن به مقوله زن باوری را در خود پرورانده باشم؛ اما شاید این نگاه هرگز به صورت آرامان گرایانه نبوده بلکه دغدغه ایست که کاملاً به شکل فردی در من نهادینه شد و حالا نویسندگی ابزار یست برای هدف قرار دادن برخی ناهنجاری‌های رنج‌آور علیه زنان…

به‌عنوان آخرین سؤال لطفاً کمی بیشتر در رابطه با تألیف و نگارش کارهای جدید که به آن مشغول هستید، بپردازید و آیا با همین رویکرد مشغول هستید و یا خط فکریِ جدیدی را دنبال کرده‌اید؟
بعد از چاپ کتاب «خورشید در آتش» مشغول به تألیف کتاب جدیدی شدم که دو ماه پیش کار نگارش آن را به اتمام رساندم. این کتاب احتمالاً با نام «رقصِ با سایه‌های ناسوت» روانه بازار خواهد شد. تم مایه داستان و ماجراهای این کتاب با رویکردی معمایی، جنایی ست که خواننده را دچار شوک و بهت می‌کند.
داستانی ملموس که می‌تواند هر شخص آگاهی را درگیر نوعی ابهام کند به‌طوری‌که مخاطب خود را ملزم به واکاوی روابط با افرادی که در تعامل با آن‌هاست، بداند! این کتاب ریتم کندتری نسبت به کتاب «خورشید در آتش» دارد چراکه هدف این است که فرصت بیشتری برای تجزیه، تحلیل و نتیجه‌گیری صحیح در اختیار مخاطب قرار داده باشم.
و بالاخره بعد از پایان «رقصِ با سایه‌های ناسوت» کار دیگری در دست تألیف دارم که در ژانر کمی متفاوت‌تر کلیک خورده. هرچند روند این داستان جذاب هم با همان دغدغه‌های ذهنی‌ام پیش می‌رود اما فضای روایی قصه کاملاً متفاوت از دو کتاب قبلی ست. اگر بخواهم کتاب را در ژانر مشخصی معرفی کنم، می‌گویم کتابی در ژانر معمایی، ماورایی! در آخر باید بگویم که چندی دیگر کتاب «چشمانِ ستاره» که بسیار هیجانی و سنگین است را از انتشارات کتاب‌سرای میر دشتی، روانه بازار خواهم کرد.