تکاپوهایِ شاهانه در خاکِ نیشابور
تکاپوهایِ شاهانه در خاکِ نیشابور
خاتون شرق - شاه سیاحتگر، دو بار به خراسان سفر کرد؛ نخستین سفرش در سال ۱۲۸۴ و دومین به سال ۱۳۰۰ قمری بود. از سفر ۱۲۸۴، دستِ کم دو نگارش در دست است: یکی «روزنامه اردوی همایون» فراهم‌آورد علی‌خان منشی‌ حضور و دیگری سفرنوشت «حکیم‌الممالک» است. حکیم‌الممالک در لابلای رویدادهای سفرش داده‌‌های ارزنده‌ای درباره آبادی‌ها، نواحی، رجال، شخصیت‌ها، جاذبه‌ها، معادن، مردم، اوضاع اجتماعی و چون این‎ها به دست داده است؛ آگاهی‌های شایان که بهره‌گیری از آن در راستای بازشناسی و بازسازی چهره تاریخی نیشابور و خراسان دوران ناصری بسیار سودمند تواند بود.

.
حسین صومعه
hs.sunrise@gmail.com

شهریار جاده‌ها

چه بَس شگرف، زندگانی پادشاهان و امیران بزرگ که بیش از هر چیز، به نبردها و کشورگشایی‌ها گذشته؛ و چه بسیار، فرمانروایانی که به راه گستردن قلمرو فرمانرانی‌شان، سال‌های پرشمار و چه بسا تمام زندگانی خویش را به «جاده‎ها» ‌باخته‌اند!

«همه صیدها بکردی؛ هِله میر، بار دیگر
سگ خویش را رها کن که کُنَد شکار دیگر
خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بِنَماند هیچش، اِلّا هوس قمار دیگر»(۱)

در میان چنین منگیاگرانِ ستیزگر گیتی(۲) امّا تنها یکی هست که او را «شهریار جاده‌ها»(۳) خوانده‌اند. شگفتا نه به‌خاطرلشگرکشی‌ها و کشورگشایی‎‌هایش؛ بلکه از برای گشت و گذارهای پایان‌نیافتنی‌اش!
این شاه گردشگر -که خود را «‏شاهِ عادل، خسرو صاحب‌قِران؛ آفتابِ دین و دولت، ثانیِ نوشیروان» معرفی می‌کند(۴)- ناصرالدین‌میرزا، چهارمین شاه قاجار، همان «قبله عالَمی»‌ست که بزرگترین لشگرکشی‌اش، نبرد هرچند پیروزمندانه اما بی‌‎سرانجام ۱۲۷۳ق است و در پی آن، یکی از بزرگترین باخت‌های تاریخ سده‌های معاصر ایران رقم خورده و به موجب «معاهده پاریس» شهر و ولایت خراسانی «هرات»‌ به تاراج نیرنگ انگلیسی‌ها رفته و برای همیشه از قلمرو حاکمیتی ایران جدا ‌شد.(۵) سال ۱۲۷۳ق/۱۲۳۶ش در حافظه تاریخی خراسانی‌ها، یادآور چنین رویداد ناگواری است.
«ای آن کسان که در هرات، اقامت کرده اید شما را به پیامبر، فراق آیا کافی نیست؟»(۶)

تصویر: نمایی از کوه بزرگ نیشابور (نام امروزین: بینالود) از دیدگاه جاده باغرود (منبع: آرشیو نگارنده) سفرنامه خراسان حکیم‌الممالک: «در قلل جبال شمالیِ {نیشابور} -که از همه مرتفع‌ترند- برف بسیار است و فی‌الحقیقه روح مخصوصی دارد که در کمتر بلدی {= شهری} دیده شده است؛ چنانکه در کتب متقدمین و شعرای سلف نیز روح جلگه نیشابور مذکور و مضبوط است.»

تصویر: نمایی از کوه بزرگ نیشابور (نام امروزین: بینالود) از دیدگاه جاده باغرود (منبع: آرشیو نگارنده)
سفرنامه خراسان حکیم‌الممالک: «در قلل جبال شمالیِ {نیشابور} -که از همه مرتفع‌ترند- برف بسیار است و فی‌الحقیقه روح مخصوصی دارد که در کمتر بلدی {= شهری} دیده شده است؛ چنانکه در کتب متقدمین و شعرای سلف نیز روح جلگه نیشابور مذکور و مضبوط است.»

باری؛ شاه خوش‌باش قاجار هرچند «شاه جنگ ایرانیان» نبود، امّا بسی بسیار بیش از این‌ها، جاده‌ها را در گستره‌ای از قم و گیلان و خراسان و مازندران گرفته تا عتبات عالیات عراق و اروپا از چمِ گردشگری پیمود و از نام‌آوران سفرنامه‌نویسی عصر خویش گردید.(۷) آن‌هم با چنان پشتکاری که درباره‌اش نوشته‌اند: «در میان پادشاهان و فرمانروایان گذشته ایران، نویسنده خاطرات و سفرنامه‌نویس کم پیدا می‌شود و شاید بتوان گفت تنها ناصرالدین شاه قاجار است که در سفر و حضر، خود قلم به دست گرفته و یا کسانی را مأمور این کار می‌کرده است تا وقایع زندگی و اتفاقات روزانه را یادداشت و تنظیم نمایند.»(۸)

سفرنامه‌های سفر نخست

شاه سیاحتگر، دو بار به خراسان سفر کرد. نخستین سفرش در سال ۱۲۸۴ق و دومین به سال ۱۳۰۰ق بود.(۹) در نوشتارِ «این جلگه‌ی باروح» در شماره‌های پیشین نشریه «خاتون شرق» به سفر دوم، با نگاه ویژه به بخش نیشابور آن، پرداختیم.(۱۰) اینک نوبتی است سفر نخست را در پیش نگاه آوریم. چنانکه از منابع بر می‌آید از سفر خراسان سال ۱۲۸۴، دستِ کم دو نگارش در دست است: یکی «روزنامه اردوی همایون» که علی‌خان منشی‌ حضور {ملقب به امین‌الملک و بعدها: امین‌الدوله} را دست‌اندرکار آن دانسته‌اند(۱۱) و دیگری سفرنوشت «حکیم‌الممالک» است که نخستین بار، به خط {نستعلیقِ} علی‌ اصغر در کارخانه آقا میرباقر طهرانی در ۴۸۵ صفحه همراه با چند تصویر، کار میرزا بزرگ غفاری، به شیوه چاپ سنگی به چاپ رسید و بار دیگر؛ در سال ۱۳۵۶ش چاپی لوحی و عکسی از این سفرنوشت با عنوان «روزنامه سفر خراسان» از سلسله انتشارات فرهنگ‌ ایران‌زمین به بازار کتاب آمد که در چاپخانه حیدری و زیر نظر ایرج افشار، کیکاوس جهانداری، عباس زریاب، محمدتقی دانش‌پژوه، حافظ فرمانفرمائیان و عبدالرحمان عمادی فراهم آمده است.(۱۲) ویراستاری کیانوش کیانی هفت‌لنگ بر سفرنوشت حکیم‌الممالک، تازه‌ترین چاپ «روزنامه سفر ناصرالدین‌شاه» را رقم زده است که در سال ۱۳۹۰ و به کوشش انتشارات کلک سیمین، در دسترس خوانندگان قرار گرفت.(۱۳)

حکیم‌الممالک و سفرنامه‌اش

میرزا علینقی حکیم‌الممالک (۱۲۴۰-۱۳۲۱ق)، نگارنده «روزنامه سفر خراسان» -که در اوان نوجوانی، به همراه پدرش حاج‌آقا اسماعیل جدیدالاسلام، پیشخدمت حضور شاه قاجار بود- از نخستین دانش‌آموختگان رشته طب از دارالفنون است. او مدتی شغل نیابت سفارت ایران در فرانسه را بر عهده داشت و در همین زمان به تحصیلات خود در طب ادامه داد و پس از بازگشت به ایران، پزشک مخصوص ناصرالدین‌شاه شد. او در سفر نخست خراسان به سال ۱۲۸۴ از همراهان ناصرالدین‌شاه بود و از وی لقب «حکیم‌الممالک» گرفت. حکیم‌الممالک از رجال نامدار دوره ناصری به شمار می‌آید که به مناصب مهمی در دربار، دولت و قشون ناصری گمارده شده و با نگاهی به کارنامه فرهنگی‌ حکیم‌الممالک، او را می‌توان در جایگاه شاعر، مترجم و نویسنده دوره ناصری شناسایی نمود.(۱۴)
به هر مایه؛ «روزنامه سفر خراسان» معروف‌ترین اثر حکیم‌الممالک است. دکتر کیانی هفت‌لنگ، ویراستار تازه‌ترین چاپ «روزنامه سفر خراسان»، این کتاب را از نگرگاهی ادبی چنین توصیف‌ می‌نماید: «در چارچوب این روزنامه، شکل بی‌رمقی از تاریخ بیهقی و سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی را می‌توان دید. علینقی حکیم‌الممالک در تعریف و تصنیف مجلس شاهانه، از هیچ کوششی فروگذاری نکرده و از پاره‌ای از الفاظ او چنین برمی‌آید که خود را در جایگاه بیهقی دیده و ناصرالدین‌‎شاه را مسعود غزنوی پنداشته است.»(۱۵)
ایرج افشار از نگاه تاریخ‌پژوهی به این سفرنامه نگریسته و می‌نویسد: «از حیث مطالب عصری و اطلاعات جغرافیایی و تاریخی، و شناخت احوال رجال آن دوره واجد اهمیت است.»(۱۶) نویسنده سفرنامه نیز بدین مایه اشاره نموده است: «مقرر شد که در ثبت این روزنامه، تنها به بیان احوالات ذات خجسته‌صفات همایون {= ناصرالدین‌شاه} و وقایع حادثه، اکتفا نکند بلکه حتی‌الامکان، مختصری نیز از تعلیمات جغرافیایی یعنی حالت راه و هیأت اراضی و جبال و انهار و قراء و بلادی که مسیر موکب فیروزی‌کوکب‌اند به طور اختصار، اطلاعی بدهد.»(۱۷)

کاروان شاهی در نیشابور

کاروان پر و پیمان شاهی -که جمعیت کثیری از مهدعلیا مادرشاه و شاهزادگان و وزیران و مستوفیان و اعیان و امیران گرفته تا سرکردگان و خدمتگزاران حرم، قشون، خزانه و صندوقخانه، و اهالی شکار و طبابت و آبدارخانه و قهوه‌خانه و اصطبل و فراشخانه و دیگر خادمان را در برمی‌گرفت(۱۸)- در روز دوشنبه ۲۳ ذی‌‌الحجه ۱۲۸۳ق از دوشان‌تپه تهران، سفر خود را به سوی خراسان آغازیده(۱۹) و چند ساعت از طلوع آفتاب روز چهارشنبه دوم صفر ۱۲۸۴ق گذشته، از ناحیه سنگ‌کلیدر به پهنه نیشابور پای گذاشت.(۲۰) ‌
اقلیم نیشابور در آغاز ماه صفر سال ۱۲۸۴ق، نخستین ماه تابستانی گرم و سوزان را به نیمه رسانده است. حاکم نیشابور، حاجی‌سلیمان‌خان قاجار، در نزدیکی شوریاب به پیشواز شاه می‌رود و کاروان شاهی، سه ساعت به غروب چهارشنبه ۲ صفر ۱۲۸۴/ ۱۵ خرداد ۱۲۴۶ خورشیدی به نخستین آسودنگاه خود در جلگه نیشابور، «زمان‌آباد» می‌رسد. حکیم‌الممالک که همراه کاروان ناصری است، تجربه‌ای دیگرگونه را در اقلیم نیشابوری خراسان آزموده و می‌نویسد: «داغ‌ها از هوای روح‌افزای این جلگه، تَر شد و زحمت گرد و غبار و هوای خشک و حارّ سایر منازل از خاطره‌ها محو گشت.»(۲۱)
این اقلیم، شاه را چنان خوش می‌آید که از شتاب سفر کاسته و به هر بهانه‌ای راه گشت و گذار در کوه و دشت و دمن و تن‌آسایی در آغوش باغ‌ها و رودکده‌ها را در پیش می‌گیرد. روزشمار حضور یازده‌روزه ناصرالدین‌شاه در پهنه خرّم نیشابور، بر پایه سفرنامه حکیم‌الممالک، بدین شرح است:
– چهارشنبه (۲ صفر ۱۲۸۴ق): حرکت از زعفرانیه به سوی شوریاب و اقامت در زمان‌آباد.
– پنجشنبه (۳ صفر ۱۲۸۴ق): حرکت به سوی شهر نیشابور و اقامت در باغ رضوان.
– جمعه (۴ صفر ۱۲۸۴): اقامت در شهر؛ مطالعه عرایض و نوشتجات وزرا؛ گشت و گذار در بازار و کوچه‌باغ‌های نیشابور؛ گردش در مزرعه برف‌ریز و قریه صومعه.
– شنبه (۵ صفر ۱۲۸۴ق): اقامت در شهر؛ پذیرفتن سپهسالار اعظم به حضور؛ نوشتن جواب بر عرایض حاکم و خوانین سیستان؛ صدور دستخط {= دستور دستنوشته} به وزیر مالیه اعظم و وزیر علوم و سردار کل و وزیر امور خارجه؛ گستردن اسباب آتش‌بازی اعم از ایرانی و فرنگی در میدان خارج باغ رضوان به مناسبت شب تولد شاه.
– یکشنبه (۶ صفر ۱۲۸۴ق): زادروز شاه؛ اقامت در شهر؛ جلوس بر تخت و بار دادن به وزرا، اعیان، سرکردگان، مقربان، صاحب‌منصبان عراقی، خراسانی، سیستانی، مازندرانی، افغان، قاضی و علمای نیشابور و دیگران.
– دوشنبه (۶ صفر ۱۲۸۴ق): اقامت در شهر؛ گردهمایی در چادر دارالشورای کبری؛ رفتن به مسجد علی کرخی {مسجد جامع} و دیدار با علمای شهر؛ بازدید از بازار و چهارسوق و محلات شهر؛ گردش در قریه فوشنجان و شکار در کوه‌های پیرامون آن.
– سه‌شنبه (۷ صفر ۱۲۸۴ق): خارج شدن از شهر؛ اتراق در قریه بوژمهران؛ اقامت در قدمگاه.
– چهارشنبه (۸ صفر ۱۲۸۴ق): توقف در قدمگاه؛ گشت و گذار در درّه دررود؛ رسیدگی به کتابچه حساب مازندران؛ زیارت قدمگاه و آتشبازی در بالای تپه قدمگاه.
– پنجشنبه (۹ صفر ۱۲۸۴ق): راهی شدن به سوی درّه دررود؛ زیارت گنبد مطهر حرم امام رضا (ع) از روی قلّه کوه؛ شکار قوچ و میش در کوه‌های پیرامونی.
– جمعه (۱۰ صفر ۱۲۸۴ق): راهی شدن و اقامت در دیزباد.
– شنبه (۱۱ صفر ۱۲۸۴ق): حرکت به سوی شریف‌آباد و مشهد.

بهره‌هایی از سفرنامه حکیم‌الممالک

حکیم‌الممالک، در لابلای رویدادهای سفرش داده‌‌های ارزنده‌ای درباره آبادی‌ها، نواحی، رجال، شخصیت‌ها، جاذبه‌ها، معادن، مردم، اوضاع اجتماعی و چون این‎ها به دست داده است؛ آگاهی‌های شایان که بهره‌گیری از آن در راستای بازشناسی و بازسازی چهره تاریخی نیشابور دوران ناصری بسیار سودمند خواهند بود. در اینجا به یادکرد چند نمونه، بسنده نموده و با بازخوانی متن سفرنامه در بخش‌های بعدی، برداشت‌های بیشتر را به خوانندگان گرامی می‌سپاریم.
– راه‌ها و آبادی‌ها (فاصله، موقعیت و جمعیت): «از زعفرانی به زمان‌آباد شش فرسنگ است و راه مشرقی و تا دهنه سنگ کلیدر، همه‌جا رو به صعود است و از آنجا، درّه‌ماهور و رو به نشیب می‌شود. تا یک فرسنگ به زمان‌آباد مانده، سمت شمال، کوهستان است؛ و بلوک تکاب طغان‌کوه در این سمت واقع‌‌ است را قراء و مزارع متعدد است که اغلب آن‌ها رعیتی و خوش‌هوا و اسامی بعضی از ایشان از این‌قرار است: گرماب، شوروزد، و دستجرد، سلیمانی، کلاته‌بید. در وسط راه، اول قلعه سنگ‌کلیدر است … آب و چند خانوار و قلیل زراعتی دارد و حد طبیعی خاک نیشابور و سبزوار است. بعد از آن، شوراب است که منزلگاه کاروان است و سی چهل خانوار رعیت و چند قطعه باغ و چاپارخانه دارد»(۲۲) و … .
– صاحب‌منصبان و شخصیت‌های محلی: {حاکم نیشابور} «مقارن شوراب حاجی سلیمان خان قاجار، حاکم نیشابور، به زیارت رکاب قمرمثال مشرف آمده، مورد عواطف ملوکانه گشت»(۲۳)؛ «محمدطاهرخان دررودی که از جمله نجبا و صاحبان قریه دررود و شخصی باثروت و مکنت است با تمام رعایا به خاکپای مبارک مشرف آمده از زیارت رکاب میمنت‌انتساب مفتخر و مباهی گشت»(۲۴)؛ و … .
– بناهای تاریخی، فرهنگی و زیارتی: «تشریف‌فرمای مسجد علی کِرخی که مسجد عالی‌ بنیان و از آثار زمان قدیم است شدند»(۲۵)؛ «اصل قدمگاه عبارت از بقعه کوچکی است از ابنیه سلاطین صفویه -رحمه‌الله علیهم- که گنبدی عالی دارد و تمام آن را با کاشی معرّق بسیار اعلی زینت داده‌اند»(۲۶)؛ «در حوالی شهر، مقبره امامزاده محمّد محروق، اولاد حضرت علی بن الحسین -صلوات الله و سلامه علیه- و امامزاده ابراهیم، اولاد حضرت امام موسی کاظم کاظم -صلوات الله و سلامه علیه- و مقبره عمر خیام و شیخ فریدالدین محمد عطار است»(۲۷)؛ و … .
– محصولات و معادن: «در جبال نیشابور، ریواس بسیار است و ریوندی که از ریشه آن حاصل می‎شود گاه می‌تواند که با ریوند چینی مقابلی کند و نیز درین کوه‌ها گل‌کور و سایر گل‌های معطّر بسیار است»(۲۸)؛ «جبال نیشابور، معادن مس و سرب و غیره بسیار دارد. خاصه معادن فیروزج که گویا در تمام روی زمین مشابه بدانها یافت نشود. این معادن در جبال شمال مغربی واقعند»(۲۹)؛ و … .
– جاذبه‌های طبیعی: «در قلل جبال شمالی که از همه مرتفع‌ترند برف بسیار است و فی‌الحقیقه روح مخصوصی دارد که در کمتر بلدی دیده شده است؛ چنانکه در کتب متقدمین و شعرای سلف نیز روح جلگه نیشابور مذکور و مظبوط است»(۳۰)؛ «در قراء پوچ‌آباد {=بوژآباد} و حصار که هوای آن‌ها در نهایت ییلاقیت دارد عبور فرموده، دره‌ای که مشتمل بر رود آب و چشمه‌سارهای جاری و درختان و باغات بود، پیاده شدند … نزاهت و بداعت و صفا و هوای درّه زیاد از حد وصف، در نظر انور جلوه‌گر آمده هنگام عصر در آن جایگاه بماندند»(۳۱)؛ و … .
– اوضاع اجتماعی و زیست مردم: «مخلوق این بلد را مدنیّت زیاده از اهالی شهرهائی است که درین راه مشاهده شد و از جمله آثار آن، چادرهای نسوان‌ست … زن‌های نیشابور، همه چون زن‌های شهرهای بزرگ، چادر نیلی و روبند و چاقچور دارند»(۳۱)؛ «نیشابور را باغات بسیار است که هر یک، برجی چهارمرتبه ساخته‌اند که در حقیقت، مسکن صاحب باغ است»(۳۲)؛ و … .
گزارش حکیم‌الممالک از سرزمین و جامعه نیشابور دوره ناصری، هر چند آگاهی‌های ارزشمندی را در دسترس ما می‌نهد اما گمانی نیست که باید اندازه‌ای از هوشیاری را در داوری پژوهشگرانه برای بازسازی تاریخ اجتماعی و جغرافیای نیشابور بر پایه این سفرنامه ارزنده، در پیش نگاه داشت؛ چرا که به هر روی، دریافت سفرنامه‌نویس ما بر پایه دیده‌ها و شنیده‌هایش، ناظر بر «ظاهر واقعیت‌های صحنه اقلیم و جامعه نیشابوری اواخر سده سیزدهم هجری» است و بسیار بدیهی است که نه تنها رویارویی یازده-روزه تفرّجگرانه برای شناختی ژرف و پایدار، بسنده نیست، بلکه انگیزه نگارش -که بازتاب حضور ناصرالدین‌شاه، ولی‌نعمت نویسنده سفرنامه، در ولایات ممالک محروسه قلمروی سلطنت قبله عالم، در کانون نوشتار سفرنامه‌نگار قرار دارد- نیز از جمله ملاحظات بهره‌گیری از داده‌های سفرنوشت حکیم‌الممالک است.
در این مایه، همسنجی نمونه‌ای از داده‌های «سفرنامه» حکیم‌الممالک با «کتابچه نیشابور؛ گزارشی از روستاهای نیشابور در سال ۱۲۹۶ق» میرزا حسین بن عبدالکریم درودی(۳۳) -که در همین زمان، یعنی اواخر سده سیزدهم هجری، نگاشته شده- نشانگر لغزش‌های «سفرنامه» در ضبط نام صحیح آبادی‌هاست. چنانکه شوریاب و موشان به گونه شوراب و سوشان ضبط شده و تنها می‌توان گمان برد که نام‌هایی همچون دوشیر، تخت‌ور و دامن در سفرنامه می‌بایست دگرگون‌شده ده‌شیبه {ده‌شیب}، سخدر و دانه باشند و قریه‌هایی همچون کریمن، کلاته‌بید، خسرو، خروشید در حوزه جغرافیایی نیشابور، شناسا نیست. آیا این نام‌ها، تنها بازمانده از هویت تاریخی آبادی‌هایی است که در گذر از سال‌ ۱۲۸۴ق (نگارش «سفرنامه») تا ۱۲۹۶ق (نگارش «کتابچه نیشابور») خالی از سکنه شده و از میان رفته‌اند یا اینکه می‌توان گمان برد که بازتاب ضبط‌ مبهم متکی بر برداشت نارسا از منابع غیر موثق‌اند؟
با این همه؛ سفرنامه حکیم‌الممالک منبعی شایان توجه در بازشناسی جغرافیا و جامعه نیشابور اواخر سده ۱۳ به شمار است و لحاظ گمان‌های پیش‌گفته، بازدارنده ارزندگی‌های این سفرنوشت نخواهد بود؛ چرا که ژرف‌نگری در این سفرنامه از نگاه نیشابورشناسی، داده‌های گونه‌گون و گسترده‌ای را در دسترس علاقمندان می‌گذارد. بدین نگاه؛ بازخوانی بخش نیشابوری «روزنامه سفر خراسان» حکیم‌الممالک را در پیش می‌گیریم.

بازخوانی بخش نیشابور «روزنامه سفر خراسان»

نوشته حکیم‌الممالک

  • چهارشنبه، دویم شهر صفر المظفر؛ تشریف‌فرمائی خسرو عدالت‌پرور از زعفرانی به زمان‌آباد

«… سرکار شاهنشاهی … به کالسکه نشسته به سمت شوراب تشریف‌فرما شدند و چون راه بسیار سخت بود و پست و بلند بی‌شمار داشت، تِکَر(۳۴) کالسکه مبارکه عیب نمود … مقارن شوراب حاجی سلیمان‎خان قاجار، حاکم نیشابور، به زیارت رکاب قمرمثال مشرف آمده، مورد عواطف ملوکانه گشت. سه ساعت به غروب مانده، موکب مسعود، شرف ورود به زمان‌آباد ارزانی داشت. حضرت همایونی اندکی بیاسودند و از خواب برخاسته، نماز خوانده و اندکی میوه‌جات و مشروبات صرف نمود به حرمخانه مبارکه تشریف بردند. هنگام مغرب، بارانی شدید ابتدا نموده، تا زمان صبح ببارید و هوا را لطافت و طراوت کلی پدید گشت.
از زعفرانی به زمان‌آباد شش فرسنگ است و راه مشرقی و تا دهنه سنگ کلیدر، همه‌جا رو به صعود است و از آنجا، درّه‌ماهور و رو به نشیب می‌شود. تا یک فرسنگ به زمان‌آباد مانده، سمت شمال کوهستان است و بلوک تکاب طغان‌کوه در این سمت واقع، و او را قراء و مزارع متعدد است که اغلب آن‌ها رعیتی و خوش‌هوا، و اسامی بعضی از ایشان از این‌قرار است: گرماب، شوروزد، شوروزد و دستجرد، سلیمانی، کلاته‌بید.
در وسط راه؛ اول، قلعه سنگ‌کلیدر است و او قلعه‌ای‌ست که در دامنه واقع و در دولت شاهنشاه غازی ساخته شده ]است[ به قدر نیم‌فرسنگ. آب و چند خانوار و قلیل زراعتی دارد و حد طبیعی خاک نیشابور و سبزوار است. بعد از آن، شوراب است که منزلگاه کاروان است و سی چهل خانوار رعیت و چند قطعه باغ و چاپارخانه دارد.
سمت جنوبی تا اول جلگه نیشابور، آبادی نیست. در اول جلگه، بلوکات نیشابور است که در موقع خود مذکور خواهیم داشت. زمان‌آباد و سرده دو قریه‌اند. سرده، بالاتر واقع است به فاصله یک میدان و جمله موقوفات حضرت فیض‎آثار(۳۵) است. زمان‌آباد فی‌الحقیقه آباد و چند سهم است سهم رعیّتی، سهمی متعلق به آقا محمدتقی تاجر طهرانی و مالک سهم اخیر، خان‎بابا سلطان است.

  • روز پنجشنبه، سوم شهر صفر؛ تشریف‌فرمائی شاهنشناه مؤید و مظفر به ساحت نیشابور

علی‌الصباح که خسرو گیتی‌نورد خاوری، علم بر کوهساران زد. شاهنشاه انوشیروان‌نشان و خاقان معدلت‌بنیان {=عدالت‌بنیان} چون صبح امیدواران از افق سراپرده همایونی طالع گشته و به کالسکه مبارکه جلوس فرمودند. نسیم اهتزار بر پرچم شوکت و اعزاز وزیدن گرفت و خِنگ‌سواران(۳۶) در جلگه نیشابور در تکاپوی آمد. داغ‌ها از هوای روح‌افزای این جلگه تر شد و زحمت گرد و غبار و هوای خشک و حارّ سایر منازل از خاطره‌ها محو گشت.
در سه فرسنگی شهر، چمنی نیکو و صحرائی دلجو منظور نظر خسروانی گشته؛ از برای صرف نهار، در آنجا فرود آمدند. در این‌وقت شبنم و ترشح هوا به بارانی سخت و شد]ید[ تبدیل یافت و موکب مسعود، زودتر از رسم معهود در حرکت شد. یک‌فرسنگ به منزل مانده، علماء و اعیان و اجلّه و ارکان شهر به زیارت رکاب قمر‌انتساب تشرف جسته، مورد الطاف خسروانی گشتند.
اعلیحضرت شاهنشاهی، سپهسالار اعظم را مخاطب فرموده از آبادی و هوا و صفای جلگه نیشابور فرمایش می‌فرمودند. حاجی سلیمان‌خان حاکم، قراء و مزارع را در خاکپای همایون معرفی می‌نمود و از جبال و معادن فیروزه معروض می‌داشت. از جمله کوه پربرفی را در بالای سر نشابور نشان داده معروض داشت که در او چشمه‌ای‌ست معورف به چشمه سبز و او چشمه‌ای‌ست که در فضائی وسیع، مانند دریاچه، واقع شده و آبی زیاده از چهار سنگ، از میان دریاچه جوشش نموده؛ هم در خود آن فرو می‌رود. و در حوالی آن، شکارگاهی نیکو و چمن‌زاری بس دلجو دارد. خاطر همایونی مایل به سیاحت چشمه گشته و از مسافت آن تحقیق فرمودند. چون زیاده از شش فرسنگ، معروض افتاد. محض بُعد راه، قرار سیاحت و تفرج آن مکان به هنگام مراجعت موکب همایون از راه گلمکان که هم بر آن سامان اقرب است، مقرر داشتند.
بالاخره چون سواد شهر(۳۷) پدیدار گشت، اهالی بلد از مرد و زن خورد {=خُرد} و بزرگ که سعادت چنین روز را از بخت فیروز می‌خواستند، در معبر موکب فیروزی‌اثر صف کشیده و در نهایت وجد و شعف، هر یک به زبانی به دعای مسعود وجود مترنّم و بقای دولت جاویدعدت را از خداوند خواستار آمدند.
سرکار همایون ظل‌الهی از کنار قلعه عبور فرموده و به سمت غربی شهر به باغ رضوان که فی‌الحقیقه از جنّت نشان می‌داد و از بناهای امامویردی‌خان نیشابوری است، نزول اجلال فرمودند. حاجی‌سلیمان‌خان حاکم، تشریف قدوم مبارک همایون را از نقد و شال کشمیری و حلویات(۳۸) و غیره و پیشکش‌های شایسته تقدیم نمود.
مقربان دربار گردون‌اشتباه و سران سپاه هر یک به منازل خویش شدند و حضرت شاهنشاهی لحظه‌ای بیاسودند. هنگام عصر، بادی شد]ید[ و سخت بوزید و سرکار همایونی از سراپرده به عمارت پایین باغ، تشریف‌فرما شدند.
حاجی میرزاعلی مشکوه‌الملک که حامل خلعت شاهنشاهزاده افخم جلال‌الدوله سپهسالار اعظم بود و قبل از حرکت اردوی همیان به مشهد مقدس مشرف گشته؛ در اینجا به عتبه‌بوسی(۳۹) آستان اعلی، تشرف جسته و از الطاف بی‌نهایات شاهنشاهی کامیاب و مباهی گردید.
شب بعد از شام، قورق {= غُرُق} بشکست. حکیم‌باشی طلزان و سایر خواص و مقربان به حضور مبارک شرفیاب شدند. ساعتی حکیم‌باشی از روزنامه‌های فرنگستان معروض می‌داشت و حضرت شاهنشاه به لفظ شریف مبارک ترجمه می‌فرمودند و حاظرین جمیعاً متعجب بودند که سرکار پادشاهی، چگونه بی‌زحمت تعلّم بسیار و اشتغال لیل و نهار، در این مدت قلیل، بدین زبان غریب آشنا شده‌اند و بدین سهولت، مطالب مشکله را ترجمه می‌فرمایند.
بعد از اتمام روزنامه؛ به اقتضای لطافت و نیکی هوا اربابان طرب خاص، همچون آقاعلی و حاجی‌حکیم و آقاصادق و آقاغلام‌حسین احضار بزم حضور شده؛ ساعتی تغنّی نموده و از آوازهای خوش و سازهای دلکش، خاطر مبارک را مسرور داشته، مرخص شدند و سرکار شاهنشاه به آرامگاه تشریف برده؛ به راحت مشغول گشتند.
از زمان‌آباد به نیشابور، چهار فرسنگ است و راه شمال مغربی و تمام جلگه از قلاع بلوک‌عشق‌آباد و قراء بلوک تحت جلگه آباد و معمور است. جلگه نیشابور که به حسب هوا و مکانیّت و قنوات و انهار و اشجار و خضارت و نضارت معروف و مشهور آفاق است از سه سمت خاصّه شمالی به جبال سبز پرعلف محدود است.
و در قلل جبال شمالی که از همه مرتفع‌ترند برف بسیار است و فی‌الحقیقه روح مخصوصی دارد که در کمتر بلدی دیده شده است؛ چنانکه در کتب متقدمین و شعرای سلف نیز روح جلگه نیشابور مذکور و مظبوط است. جبال نیشابور، معادن مس و سرب و غیره بسیار دارد. خاصه معادن فیروزج که گویا در تمام روی زمین مشابه بدانها یافت نشود. این معادن در جبال شمال مغربی واقعند و آنچه از آن‌ها کار شده است موسوم به کان سیاه است که در او حال، کمتر کار می‌کنند. دیگری کان کمری است که از خود معدن، آب بیرون آمده، مانع از کارکردن‌ست. دو معدن دیگر از همه بهترند: کان قارزاک بالا و قارزاک پایین است.
خاک نیشابور، حاصلخیر و پرفواکه(۴۰) و قابل هر نوع محصولات؛ و محدود است از سمت مغربی به سبزوار که حد آن، قلعه سنگ‌کلیدر است. از سمت مشرق به خاک مشهد و جام. از سمت جنوب به تربت، سالاری و شاه‌بخش و خاک نرماشیر(۴۱) و ترشیز و از سمت شمالی به سرولایت، قوچان و سلطان‌آباد. ایالت نیشابور، چند بلوک‌ست که اسامی آن‌ها بدین‌موجب است: طغان‌کوه، ازبقائی، بارمعدن، تحت‌جلگه، رِیوَند، درب‌قاضی، اَردَرقش، ماذول، زبرخان، محسن‌آباد، بار و تحت‌جلگه، ماروسک.
باغ رضوان که مخیّم خیام کیوان‌مقام بود، باغی‌است در نهایت خوش‌قطع(۴۲) و باروح و صفا مشتمل بر خیابان‌های متعدده و چند حوض و جداول و انهار و گلستان و اشجار؛ و در او دو عمارت است: یکی در ابتدای باغ که بالاخانه سردر و اوطاق‌های تحتانی و فوقانی دارد و دیگری در انتهای باغ واقع است که او را تالاری و در اطاق جنبین است. از جمله چیزها که بر صفای این باغ افزوده و کمتر جائی دیده شده است، وضع غرس رَزهای آن‌ است و آن بدین قسم است که زمین باغ را مرتبه مرتبه مسطح کرده، خیابان‌ها در او قرار داده‌اند و از طرفین خیابان‌ها دیوار کشیده‌اند و پشت دیوارها را به طور پشت ماهی مالیده ساخته و درخت مو را به طوری کاشته‌اند که تمام مسطح و محدّب دیوار را گرفته و شاخ‌های آن از سوراخ‌ها که در دیوار کرده‌اند، بیرون آمده، روی دیوار را پوشانیده و به همین نهج، تمام مراتب یکپارچه سبز به نظر می‌آید و زیاده از حد بر صفای باغ افزوده است.

  • جمعه، چهارم شهر صفر و دوم توقف حضرت شهریاری در نیشابور

بحمدالله تعالی؛ اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی در اول صبح، در نهایت انبساط و خرمی سوار گشته به قصد تفرج اطراف شهر اخبار سواری فرمودند.(۴۳) ساعتی برنیامد که هوا به شدت سرد شد و بارانی شد بر برودت و رطوبت هوا افزود و حضرت شاهنشاه فسخ عزیمت فرموده، به عمارت آخر باغ تشریف‌ آورده، مشغول مطالعه عرایض و نوشتجات وزرا شدند. تا شش ساعت از روز برآمد و باران بایستاد و هوا در نهایت معتدل، و مقتضی سواری گشت.
پس بر اسب اعتضادالدوله سوار و با امین خلوت و حاج‌الدوله و جمعی از چاکران از کنار اردو و بازار گذشته و همه‌جا از کوچه‌باغ‌های نیشابور عبور فرموده، مزرعه‌ای که موسوم است به برف‌ریز و در دامنه کوه شمالی واقع منظور نظر مبارک گشته به راهنمائی میرشکار و سلطان‎حسین‌میرزای پسر پرویزمیرزا بدان‌سوی تشریف‌فرما شدند و در کنار چشمه‌ای گوارا که چشم‌اندازی نیکو داشت و مشرف به جلگه و شهر بود، پیاده شدند و تا هنگام عصر در آن مکان تشریف داشتند. یک‌ساعت به غروب مانده، به قریه صومعه آمده؛ در جلگه، به درشکه نشسته؛ هنگام غروب، معاودت به منزل فرمودند.
برف‌ریز، مزرعه‌ای‌ست که سه‌چهار خانوار بیش ندارد و در سمت مغربی آن، مزار مرحوم شیخ ابوالحسن است که یکی از اقطاب و بزرگان عرفاست. قریه صومعه زیاده بر صد خانوار رعیت و باغات بسیار دارد واهالی آن جمیعاً از ایلات تُرکند که از سوابق ایام در آنجا مسکن گزیده‌اند.

  • شنبه، پنجم شهر صفر؛ توقف شاهنشاه معدلت‎گستر در نیشابور

درین روز، هنگام صبح که نیّر اعظم(۴۴) طلوع نمود، شاهنشاه معظم به حمام تشریف برده و دو ساعت از روز برآمده در نهایت شوکت و اجلال، جلوس بر تکیه‌گاه سلطنت فرمودند. سپهسالار اعظم، شرف‌اندوز حضور مبارک گردیده و عرایض حاکم و خوانین سیستان ‌را از لحاظ نظر مِهراثر گذرانیده، معروض داشت که چون سابقاً ترکمانان بی‌اعتدالی و خودسری نموده، جمعی از رعایای سیستانی را اسیر و دستگیر کرده بودند، خوانین و سرکردگان آن سامان، در مقام تلافی برآمده اسرای خویش را مسترد ساخته و اسیر و سَر، زیاد از آن دزدان گرفته‌اند. خاطر مبارک قهرمانی ازین خبر، قرین مسرّت و شادکامی گشته؛ به سپهسالار اعظم، امر و مقرر شد که در جواب عرایض ایشان از الطاف بی‌پایان خسروانی شرحی مندرج دارد که مایه امیدواری و دلگرمی در خدمتگزاری باشد.
سپهسالار مرخص شد و حضرت شاهنشاه دستخط متعدده به افتخار وزیر مالیه اعظم و وزیر علوم و سردار کل و وزیر امور خارجه در انتظام و انتساق(۴۵) امور مملکتی و ملتی صادر فرموده، به امین‌الملک سپردند که با چاپاری مخصوص، روانه دارد؛ و خود، تشریف‌فرمای حرمخانه مبارکه شده؛ هنگام عصر بیرون تشریف آورده؛ بعد از صرف عصرانه و ادای نماز ظهر و عصر، قورق فرمودند. درین شب، چون شب عید مولود مسعود همایون بود، اسباب آتش‌بازی اعم از ایرانی و فرنگی در میدان خارج باغ فراهم آورده بودند. حضرت شاهنشاهی، دو ساعت از شب رفته به باغ دیوانخانه تشریف آورده، در بالاخانه‌ای که مُشرِف به میدان بود نشستند.
متصدیان امر آتشبازی، از قبیل آقایوسف نایب سردار که هم درین کار مهارتی تام دارد و با سایر قورخانچیان(۴۶) و خُدّام مشغول آتشبازی و شلیک شدند و پس از اتمام، مغنیان خاص از نغمات تار و طنبور، در وجد و سرور به خاطرها گشودند و تا ساعت چهار، هر یک در فن خود نهایت مهارت را به کار برده و به بذل انعام مفتخر شدند و حضرت شاهنشاهی به حرمخانه خسروانه، توجه ملوکانه ارزانی داشتند.

  • یکشنبه، ششم شهر صفر و چهارم توقف اردوی مبارک در بلده نیشابور

درین روز که روز عید مولود پادشاهی بود و در قلوب و خاطر شادی و سرور نامحدود جای داشت. سرکار شاهنشاه فیروزبخت، سه ساعت از روز برآمده، بر تخت کامرانی و عزّت جلوس فرموده؛ در ایوان سراپرده مبارکه فرش‌های زرتار و دیبا و حریر بگسترانیدند و صلای بار خاص و عام دادند. وزرا و اعیان و سرکردگان و مقربان و صاحب‌منصبان ذی‌شأن از عراقی و خراسانی و سیستانی و مازندرانی و افغان و غیره در حضور مبارک، صف زدند. سپهسالار اعظم در ابتدای صفوف بایستاد و دیگران هر یک به فراخور شأن، به مقامی که درخور ایشان بود قیام نمودند.
و چون حاجی‌آقا اسمعیل پیشخدمت‌باشیِ سلام، پدر این بنده درگاه شاهنشاهی، درین سفر به جهت ضعف مزاج از التزام رکاب همایونی محروم بود؛ برحسب نیابت، این غلام، قلیان مرصع به پیشگاه تخت اعلی بگذاشت و سلام انعقاد یافت. امین‌الدوله، مخاطب فرمایشات عِلیّه بودند و حضرت شاهنشاه از نکوئی هوای نیشابور و قصد آبادی و معموری صفحات خراسان و رفاه رعیت و امنیت آن سامان، فرمایشات ملوکانه می‌فرمودند.
خطیب خطبه غرّا به اسم مبارک حضرت ختمی‌مآبی -صلی‌ الله علیه و آله- و وصی برحق و اولاد و آل آن حضرت و شاهنشاه ممالک ایران، انشا نموده و سلامیان رخصت انصراف یافتند و پس از انجام سلام؛ قاضی و علمای نیشابور به فیض حضور، استسعاد(۴۷) حاصل نموده، مورد عواطف و الطاف شاهنشاهی گشتند.
نواب ملک‌منصور میرزا بنا بر رسم همه‌ساله به اعطای یک طاقه شال کشمیری و یک ثوب قبای زری اعلی سرافراز و مفتخرگشت. امیر حسین‌خان ایلخانی، اسبی در نهایت رعنا و زیبا که از هر جهت، کمال امتیاز را داشت، از پیشگاه حضور مهر‌ظهور مبارک گذرانیده؛ در نظر ملاطفت‌اثر پسندیده و مقبول افتاد و اعلیحضرت شهریاری بقیه روز را به مطالعه کتاب و صحبت با خواص دربار گردون‌اساس گذرانیدند.

  • روز هفتم شهر صفر و پنجم توقف اردوی مبارک در نیشابور

هنگام صبح، سپهسالار اعظم و اعتضادالدوله و امین‌الملک و میرزانصرالله مستوفی به حضور مبارک احضار شده، مقرر گشت که در چادر دارالشورایِ کبری مجتمع گشته، به حساب میرازمسیح، پیشکار مملکت مازندران، غوررسی(۴۸) نموده، حقیقت آن را به عرض برسانند. سردار تاج‌محمدخان و محمدعلی‌خان شهرکی و کهن‌دل‌خان سیستانی به حضور باهر‌النور(۴۹) مشرف شده و از تفقّدات ملوکانه امیدوار و بهره‌یاب گشتند.
و چون امروز، تفرج شهر و سیاحت اطراف، منظور نظر خسروانی بود؛ از عمارت مبارکه بیرون آمده، با وزراء درباری و سایر خُدّام حضرت شهریاری به سمت شهر توجه فرمودند و اوّلاً تشریف‌فرمای مسجد علی کِرخی -که مسجد عالی‌بنیان و از آثار زمان قدیم است- شدند. علماء و اجلّه بلد که اسامی ایشان بدین موجب است، تشریف‌ وجود مبارک را در مسجد پذیره گشتند: جناب ملاصادق، حاجی ملاابوالقاسم امام‌جمعه، میرزا ابوالقاسم قاضی، ملاهاشم صدر، حاجی ملاحسین‌شمس‌العلماء، شیخ عبدالغفور، ملاروح‌الامین شیخ‌الاسلام، ملاعبدالحسین، ملامحمدرضا، ملاموسی، ملامحمدباقر، ملاآقابابای خطیب، ملاغلامرضای پیشنماز، آقاسیداسمعیل محض‌الله، حاجی‌ملامحمدتقی واعظ، آقا سیداسمعیل پیشنماز.
سرکار اقدس شهریاری بعد از اظهار ملاطفت و مهربانی بسیار به علما و حکم به تعمیر مسجد و مراقبت در عمل موقوفات آن و محافظت درختان آورس(۵۰) و چنار قوی -که علامت قدمت مسجد است-؛ به بازار شهر تشریف آورده؛ از چهارسوق و بعضی محلات، به خارج قلعه گذشتند و به قصد تفرج قریه فوشنجان -که قصبه معموره و در نهایت خوش‌هوا و باصفاست- توجه فرمودند.
بعد از طی یک‌فرسنگ و نیم به قصبه مزبوره وارد شده. مسجد رعیتی آن قریه -که از بناهای مرحوم حسنعلی‌میرزاست- و خیابان‌ها و درختان چنار بسیار کهن و باغات و اشجار و انهار قریه به نظر مبارک رسیده و از آنجا گذشته؛ در قراء پوچ‌آباد(۵۱) و حصار که هوای آن‌ها در نهایت ییلاقیت دارد عبور فرموده؛ درّه‌ای -که مشتمل بر رود، آب و چشمه‌سارهای جاری و درختان و باغات بود- پیاده شدند. و اندکی از میوه‌جات آن باغات خاصه گیلاس و گوجه و غیره -که کمال امتیاز را داشت- تناول فرموده و نزاهت و بداعت و صفا و هوای درّه، زیاد از حد وصف در نظر انور جلوه‌گر آمده، هنگام عصر در آن جایگاه بماندند.
شکارچیان خراسانی یک رأس میش کوهی صید کرده به حضور آورده؛ مورد انعام و احسان گشته؛ معروض داشتند که در قلل این جبال، شکار قوچ و میش بسیار است. و لیکن سرکار شاهنشاه به واسطه بُعد(۵۲) راه، میل به صیدافکنی نفرمودند و محقق را مقرر داشتند که به خواندن کتاب روضه‌الصفا و ذکر احوالات امام ثامن علیه‌السلام خاطر مبارک را مشغول دارد.
بالجمله از آثار سلف، درین درّه سدی است غریب که از آهک و ریگ ساخته شده؛ عرضاً قریب شش ذرع و ارتفاعاً تخمیناً پنجاه ذرع؛ و ازین سد چیزی که باقی است، دو سمت رودخانه است که ارتفاع و حد سد را می‌نماید و پارچه عظیم است که از سد، در میانه رودخانه افتاده و معلوم می‌کند که بنای سد چقدر سخت و محکم بوده ]است.[ از اینجا آشکار می‌شود که ابنیه مُحکَمه‌ای که امروز در فرنگستان با ریگ و آهک می‌سازند و سختی آن‌ها مشابه سنگ صلب(۵۳) است. در سوابق ایام نیز در مملکت ایران شایع بوده و به مرور دهور(۵۴)، متروک گشته است.
خلاصه؛ سه ساعت به غروب مانده، سرکار پادشاهی به اسب کهر احمدخانی سوار شده به طرف منزل، عطف عنان فرمودند. در بین راه، شخصی قوی‌جثه و سیاه‌چرده، دسته‌علفی در دست گرفته؛ بی‌محابا و متهورانه به طرف شاهنشاه دویدن گرفت. هر قدر، فراشان و سواران خواستند او را از این حرکت منع کنند یا سبب دویدن را معلوم سازند؛ به هیچ قسم، حرفی نمی‌گفت و برین جسارت می‌‌فزود تا عاقبت دستگیرش نمودند. ولی چون مقصود و منظورش معلوم نگشت، به مقتضای عطوفت و رافت خسروانه، رهائی حاصل نمود.
قریب به قریه حصار، میرزا ابوالقاسم قاضی -که همه‌جا در رکاب بود- به عرض مبارک رسانید که در جنب این قریه، درّه و مغاره(۵۵) چشمه آبی است که بنا بر معروف، مکان معبد ابراهیم ادهم -علیه‌الرحمه- و قابل دیدن است. خاطر همایونی، مایل به تفرج آن‌مکان شد. ولی چون وقت کافی و مقتضی نبود، از این خیال منصرف گشته؛ هنگام غروب از جنب شهر گذشته؛ به منزل، شرف نزول ارزانی داشتند.
نیشابور، یکی از شهرهای بسیار قدیم ایران است که قبل از بعثت حضرت رسالت‌پناهی -صلوات‌الله و سلامه علیه- معمور و دایر بوده و بنا بر معروف از ابنیه شاپور است و در آبادی این شهر و نواحی آن اغراق‌ها گفتند و می‌گویند و از جمله آنکه دوازده‌هزار قنات رو به قبله داشته ]است.[ هر گاه دوازده‌هزار اغراق باشد البته دو سه هزار را نمی‌توان انکار کرد. زیرا که آثار اکثر آن‌ها هنوز باقی است و در تعریف او همین‌قدر کافی که او را ویران و اهالیش را پراکنده ساختند و مجدداً در قلیل زمانی، آباد و معمور و پرجمعیت شده و نیز یکی از صفات اوست که همواره موطن و موقف حکما و ادبا و عرفا بوده و خاکش تربیت اربابان ذوق و محبت نموده ]است.[
امروز اگرچه ما به تحقیق نرسیدیم ولی تقریباً و تخمیناً جمعیت او زیاده از دوازده‌هزار خانوار ندیدیم که در چهار محله آباد موسوم به سعیدشاه و خواجه روشنائی و سرسنگ و محله علیا مسکونند. مخلوق این بلد را مدنیّت زیاده از اهالی شهرهائی است که درین راه مشاهده شد و از جمله آثار آن، چادرهای نسوان‌ست که در شهرهای گذشته، همه‌جا به طور دهاتیان، چادرشب‌های ریسمانی و اکثر ایشان بی‌روی‌بندند و حال اینکه زن‌های نیشابور، همه چون زن‌های شهرهای بزرگ، چادر نیلی و روبند و چاقچور دارند و همچنین بازار و کاروانسرا و دکاکین و حمام و چهارسوق آن، مشابه شهرهای بزرگ و آباد و از هر نحو اقمشه و امتعه(۵۶) دارد. مخلوق این بلد، اکثر عجزه و صاحب امراض مزمنه‌اند و بر حسب هیأت و هیکل، صباحت و وجاهتی ندارند.
نیشابور را باغات بسیار است که هر یک، برجی چهارمرتبه ساخته‌اند که در حقیقت، مسکن صاحب باغ است. در سمت شرقی شهر، کاروانسرائی‌ست عالی که اصل آن از ابنیه سلف است و حاجی‌قاسم تاجر، اساس او را لباس نوی پوشانیده، چنانکه گویا جدید‌البنیان است و آب انبار بزرگی در حوالی آن است که تجار بلد احداث نموده‌اند.
در حوالی شهر، مقبره امامزاده محمّد محروق، اولاد حضرت علی بن الحسین -صلوات الله و سلامه علیه- و امامزاده ابراهیم، اولاد حضرت امام موسی کاظم -صلوات الله و سلامه علیه- و مقبره عمر خیام و شیخ فریدالدین محمد عطار است و هر یک در طرفی واقع و بقع و علامتی رفیع دارند. و وجه تسمیه محروق آن‌ست که آن‌حضرت را مخالفین دین مبین، زنده سوزاندند و شهید کردند.
و در مقبره مرحوم شیخ ]عطار[، سنگ سیاهی است محکوک که از قرار مشهور، هفت ذرع طول آن‌ست ولی زیاده از یک‎ذرع و نیم آن از خاک بیرون نیست. یکی از امراء -که در حفظ ظاهر شرع، جدّی داشت- وقتی به مقبره مرحوم شیخ آمد، نزدیکان او شیخ را به تصوف عیب شمردند. امیر را غضب مستولی شده، به ضرب گلوله تفنگ، گوشه‌ای از آن سنگ را بشکست.
در جبال نیشابور، ریواس بسیار است و ریوندی که از ریشه آن حاصل می‎شود، گاه می‌تواند که با ریوند چینی مقابلی کند و نیز درین کوه‌ها گل‌کور و سایر گل‌های معطّر بسیار است.

  • روز سه‌شنبه، هشتم صفر؛ تشریف‌فرمائی اردوی همایونی از نیشابور به قدمگاه

شاهنشاه جم‌جاه، به هنگام صبح -که خورشید تابان به ایوان سپهر، خرامان شد- از باغ الله‌ویردی‌خان به بیرون خرامیده و از اشعه نور جمال عدیم‌المثال(۵۷) پرتوافکنِ ساحَتِ جهان و دیده ناظران گردیدند. دو ایلخانی شدلو و زعفرانلو -چنانکه ذکر یافت با سواران خویش، موکب مسعود را استقبال نمودند و تا نیشابور ملتزم رکاب بودند-، تدارک و تهیه اردوی کیوان‌پوی را از خاکپای همایون، رخصت انصراف و انعطاف یافته، به مقر حکومت و اوطان خویش عود دادند(۵۸) و سرکار شاهنشاهی امین‌الدوله و اعتمادالسلطنه را در جنب کالسکه احضار فرموده و به فرمایشات ملوکانه، قرین افتخار و اعزاز ساخته و از جنب خندق شهر عبور نموده، راه مشرقی را پیش گرفتند و در قریه پوژمهران که آب روان و خضرت مکان داشت، امر به حاضر ساختن نهار و افراختن آفتاب‌گردان فرمودند.
ملتزمین حضور مهرظهور چون اعتضادالدوله و امین‌الملک و امین خلوت و حکیم‌باشی طلزان و آجودان مخصوص و دیگران خاطر مبارک را در حین نهار به لطایف صحبت و ظرایف حکمت مشغول داشتند تا اینکه حضرت شاهنشاه دوباره به کالسکه رجوع فرموده و پنج ساعت به غروب مانده، قدمگاه را به قدوم مبارک تاج‌افتخار تبارک نهادند.
محقق و این بنده درگاه، مشغول خواندن کتاب روزنامه همایونی شدیم و از آنجا که هوا و صفای این مکان، مطبوعِ خاطرِ مهرنشان گشت. بزرگان اردو را مقرر داشتند که سه روز را در آن سامان، اطراق کنند. از نیشابور به قدمگاه، پنج فرسنگ و راه مسطح و مشرقی و معمور است و قراء واقعه در یمین و یسار جاده از این قرار است:
سمت راست جاده: ده‌شیخ لگزیه و وجه تسمیه این قریه معموره بدین اسم بدان سبب است که در زمان سلف، چند خانوار از طایفه لگزیه قفقاز کوچ داده و در آن مسکن، متوطن ساخته‌اند. شاه‌آباد، ایضاً سعدآباد ملکی ملاموسی؛ ابوسعدی ایضاً عشرت‌آباد ملکی شمس‌العلماء؛ عباس‌آباد اَردقش که محل سکنای ایرانی‌های نادری است. بُرج، دولت‌آباد ملکی محمدولی‌خان سردار؛ معموری خالصه دیوان اعلی.
سمت چپ جاده: تقی‌آباد ایروانی‌ها؛ خسرو ملکی مصطفی‌قلی‌خان؛ خروشید علیخان؛ ادگ، دشت، پوژمهران، پیش‌فروش محمدولی‌خان سردار.
قدمگاه در دامنه کوهی واقع است که از نیشابور، امتداد دارد الی مشهد مقدس. اصل قدمگاه عبارت از بقعه کوچکی است از ابنیه سلاطین صفویه -رحمه‌الله علیهم- که گنبدی عالی دارد و تمام آن را با کاشی معرّق بسیار اعلی زینت داده‌اند. در دیوار این بقعه، تخته‌سنگ سیاهی نصب نموده‌اند که بر آن نقش پای جای گرفته است و مردم آن را جای پای حضرت امیرالمؤمنان -علیه‌السلام- یا حضرت رضوی -صلوات‌الله علیه- می‌دانند و از اطراف به زیارت آن مقدم مبارک آمده، تحصیل سعادت می‌نمایند.
در سمت شرقی این بقعه، چشمه‌ای‌ست کانه سلسبیل(۵۹) که از قرار مشهور به حضرت امام ثامن -صلوات‌الله و سلامه علیه- منسوب‌ست و بنا بر معروف از یُمن دست معجزه اثر آن‌ حضرت جاری شده است و عابرین و زوار و قوافل از آب آن استشفا حاصل می‌کنند و در منبع و مخرج چشمه، چهار صفّه مسقّف بنا کرده‌اند که دو سه پله پائین می‌رود و در آنجا حوض کوچی‌ است که آبی در نهایت صاف و گوارا از جنب آن بیرون آمده، داخل حوض گشته و از آنجا به باغ و صحرا می‌رود.
باغ قدمگاه -متصل به بقعه و گنبد است- باغی‌ است وسیع، مشتمل بر مراتب چند و حوض‌ها و جداول و آبشار‌ها که تمام آن را با آجر و گج بنا نموده‌اند. و درختان قوی قدیم کهن، خاصه در خیابان مطول خارج باغ که اگرچه اکثر اشجار آن را به مرور ایام کنده و بریده‌اند ولی هنوز بعضی از درختان او باقی‌است که زیاده از پنج زرع و شش زرع، قطر دارد و از ازمنه قدیم خبر می‌دهد. و چون درین آثار بزرگ، از گنبد و باغ و خیابان، خرابی بسیار راه یافته بود، سرکار همایون شاهنشاهی تاکیدات بلیغ در تعمیر آن فرموده، مقرر داشتند که به‌زودی تمام آن را تعمیر کنند. در پایین باغ و اول خیابان، کاروانسرای بزرگ عالی از بناهای صفویه باقی و دایر است و در مقابل آن، در عصر شاهنشاه جم‌جاه، چاپارخانه‌ای بنا کرده‌اند که عمارت فوقانی مختصر باروحی دارد.
قصبه قدمگاه بالای تپه‌ای واقع است و قریب پنجاه خانوار، رعیت دارد که اکثر سادات هستند. از قدمگاه به شهر مشهد مقدس، دو راه است: یکی، راه دررود که از میان درّه دررود و گلستان و تُرقَه‌به(۶۰) می‌رود. و راه ییلاق و سایه وافر است، ولی عبور کالسکه و عرّاده و تخت به واسطه گردنه و پست و بلندی‌هائی که در اوست، امکان ندارد. دیگری، راه معمول طرق و دیزباد است که ابعد(۶۱) و گرمسیر است، ولی چون راه آن را ساخته‌اند و خاصه امسال، سپهسالار اعظم تعمیر نموده کالسکه و عراده می‌تواند از او عبور نماید و معبر دائمی قوافل و زوار است.

  • روز چهارشنبه، نهم شهر صفر؛ توقف اردوی پادشاهی در قدمگاه

شاهنشاه گیتی‌پناه -خلدالله ملکه و دولته- درین روز، هنگام صبح به قصد تفرّج و سیاحت درّه دررود توجه فرمودند. اعتضادالدوله و دبیرالملک و امین‌الملک و امین‌خلوت و میرزانصرالله مستوفی و میرزاعلی‌خان منشی خاصّه حضور و حاجی محمدحسن‌خان و علی‌خان کرجی پیشخدمت ملتزم رکاب نصرت‌انتساب شدند.
دراوایل درّه دررود که حضرت شاهنشاهی از کالسکه به زیر آمده، بر اسب سوار شدند. محمدطاهرخان دررودی که از جمله نجبا و صاحبان قریه دررود و شخصی باثروت و مکنت است، با تمام رعایا به خاکپای مبارک مشرف آمده، از زیارت رکاب میمنت‌انتساب مفتخر و مباهی گشت.
از میان درّه دررود رودخانه]ای[ جای‌ست که زیاده از هفت ‌سنگ آب دارد. سرکار همایونی رشته رود را محل عبور قرار داده، به بالا روان شدند و بعد از طی اندک‌مسافتی فضائی باصفا و خضرت بی‌انتها به نظر مبارک، جلوه‌گر آمده به جهت میل نهار، نزول اجلال فرمودند و اعتضادالدوله و دبیرالملک و امین‌‌الملک و میرزانصرالله مستوفی و میرزا مسیح وزیر مازندران به جهت اتمام محاسبه آن مملکت به حضور مبارک احضار شده، میرزا نصرالله کتابچه حساب را از لحاظ انور گذرانیده و سایرین نیز اطلاعات خود را در آن باب، معروض داشتند. تا حساب، جرح و تعدیل یافته و کتابچه به صحّه مبارک مزین آمد.
بعد از اتمام حساب، وزراء مرخص شدند و حضرت شاهنشاه رو به بالای درّه تشریف‌فرما گشتند تا دو فرسنگ همه جا از کنار رود و زیر درختان بید و فواکه رفتند تا محلی که راه منشعب به دو شعبه می‌گردد و یکی به جاقرق(۶۲) و شهر می‌رود و دیگری به درّه‌ای که در سمت شمال واقع است و از آن نیز رود آبی جریان دارد. اعلیحضرت همایونی از این درّه اخیر، گاه سواره و گاه پیاده، صعود فرمودند تا بیدستان‎های درّه تمام شد و از دور، سه درخت آورس بزرگ پدیدار گشت. حضرت ضل‌اللهی در سایه آ‌ن‌ها فرود آمده، به راحت مشغول شدند.
حبیب‌الله‎خان، برادر میرشکار معروض داشت که در قلّه کوه مقابل، شکار بسیار ملحوظ افتاده است. حضرت شاهنشاه، دوربین خواسته دوازده قوچ و میش، منظور نظر مبارک گشت و چون راه، دور و سخت و صعب بود، خود از شکارفرمودن، صرف نظر فرموده و حبیب‌الله‌خان را فرمودند که هر گاه بتوانند با شکارچیان بالا رفته شکاری بیفکنند. پس از رفتن آن‌ها چهار ساعت امتداد یافت که آوای تفنگی برخواست و حبیب‌الله‌خان لنگ‌لنگان مراجعت نموده و معلوم شد که به‎واسطه صعوبت راه نتوانسته‌اند نزدیک شوند. همین قدر از دور، تیری انداخته‌ و قوچ‌ها از صدای تفنگ وحشت کرده و از کوه سرازیر شده و از رودخانه گذشته، به کوه مغربی درّه، به‌در رفتند.
بالاخره سرکار پادشاهی از خواب برخواسته، نیم ساعت به غروب مانده، تشریف‌فرمای اردوی کیوان‌پوی گردیدند. و لدی‌الورود(۶۳) به زیارت قدمگاه مبارک اقدام نموده، به حرمخانه مبارکه رفتند. شب را چون در بالای تپه، آتشبازی زیاد چیده بودند، بعد از شام بیرون آمده ساعتی به تماشای آتشبازی و ملاحظه عرایض صندوق عدالت و صدور احکام مشغول گشتند.
سپهسالار اعظم، امشب مرخص شده به شهر رفت و محمد‌رحیم‌خان سرتیپ زند، ملازم خدمت ایشان گشت.

  • پنج‌شنبه، دهم صفر‌المظفر و سوم توقف اردوی همایونی در قدمگاه

از آنجا که درّه دررود در روز قبل بالتمام ملحوظ و مشهود نظر انور نگشته و زیارت گنبد منوّر مطهر از دور، منظور خاطر همایون بود. امروز نیر در اول صبح، اخبار سواری فرمودند.
دو ساعت از روز برآمده اعتضادالدوله و ملک منصور‌میرزا و تیمورمیرزا و امین خلوت و سایر مقربان خاص و غلامان و شکارچیان در رکاب مبارک ملتزم گشتند، به سمت دررود تشریف‌فرما شدند. و چون به دوآب رسیدند درّه سمت چپ را که دیورز مسیر موکب سعادت قرین بود، از پی گذاشته و از درّه دیگر که از راه مشهد مقدس است، پی‌سپر(۶۴) گشتند تا به پای کوه رسیده و از گردنه به بالا رفته در قله کوه، خارج از جاده، نزول اجلال فرمودند. و از مقصود کلی که زیارت گنبد مطهر بود، فیض‌یاب گشت و شکر این نعمت در حضرت خداوندی به‌جای آورده در کمال فرح و مسرور با وجد و شعف موفور به صرف نهار مشغول گشته و مصطفی‎قلی‌خان امیرشکار، مامور به یافتن شکار شد.
خود سرکار پادشاهی نیز پس از اندک‌زمانی، با معدود قلیلی از تفنگداران خاصه، چون آقا‌کشی‌خان و قهرمان‌خان و غیره، به سمتی که میرشکار رفته بود، توجه فرمودند. و چون نزدیک شدند، مصطفی‌قلی‌خان به اشاره از یافتن یک دسته قوچ و میش بشارت داد. ولی این جانوران وحشی، محض فراست فطری -که مخصوص بدانهاست- به محض اینکه شمیم نسیم اجل، به مشام ایشان رسید، به اصطلاح اهل شکار، باد برداشته و از چراگاه خویش با سرعتی از اندازه‌ بیش، فرار اختیار کردند. با این‌حال، مجال نیافته و دو تای ایشان در دست نبی‌بیک و سایر شکارچیان که در دامنه کوه بودند، گرفتار گشتند. و بره قوچ دیگر به دست قراچادرنشینان(۶۵) بالای کوه، دستگیر آمده، هر سه را به حضور مبارک آورده، انعام شایان گرفتند و سرکار پادشاهی همه‌جا از سر کوه، تفرج‌کنان مراجعت فرموده مجدداً داخل درّه شدند.
در آن سمت درّه، چوپانان دررودی که ذکوراً و اناثاً هر یک سبدی و ظرفی از میوه‌های ممتاز درّه و ماست و کشک چوپانی در دست گرفته، در معبر همایونی ایستاده بودند؛ از زیارت نعل سمند خسروانی بهره‌مند گشته و دعای وجود مبارک گفتند. شاهنشاه گیتی‌پناه به حسن خلق و رعیّت‌پروری که مخصوص وجود مبارک است با هر یک اظهار مرحمت فرموده و ایشان‌را انعام بسیار دادند. و در چمن‌زاری‌ -که نزدیک دررود بود- فرود آمده، نماز بگذارده و اندکی میوه‌جات میل فرموده، به کالسکه نشسته، نیم‌ساعت به غروب مانده به منزل مراجعت فرمودند.
ولی‌بیگ شکارچی، تکه‌آهوئی صید نموده، به حضور آورده، معروض داشت که در قله حقیقی این کوه، شکار بسیار است ولی به واسطه سختی کوه، وصول بدیشان، در نهایت دشورا می‌نماید.
شب، بعد از شام، قورق بشکست و آجودان‌باشی و حاجب‌الدوله به حضور مبارک احضار گشته و در تنظیم و تنسیق(۶۶) اردو تاکیدات بلیغه و فرمایشات حسنه بدیشان مقرر گرشت تا اگر کسی با کسی نزاع کند و فتنه‌جوئی نماید یا بی‌وقت آتش‌بازی با تفنگ بیرون کند، فوراً به مورد مواخذه و تنبیهش آرند و در نهایت سیاست و تادیبش کنند.
گردنه دررود، شباهت کلی به گردنه کوه البرز دارد و کوه‌ها‌ی آن به مانند کوه‌های شکرآب البرز است و حتی گل و گیاهی که در آن، نشو و نما یافته چون گل‌ها و نباتات آن کوه عظیم است.
در انتهای این گردنه که به سمت جاقرغ سراشیب می‌شود، جلگه شهر مشهد و خود شهر و آبادی‌های گلستان و جاقرغ و شاندیز حتی جبال کلات، آشکار و هویداست و در آن سمت گرنه، کاروانسرای سنگی کوچکی است که اطراف و نواحی آن در کمال خضارت و نزاهت و بداعت(۶۷) است. الحق در ایام تابستان، عبور از این راه، به مراتب به راه شریف‌آباد ترجیح دارد.

  • روز جمعه، یازدهم شهر صفر؛ تشریف‌فرمائی موکب نصرت‌اثر شاهنشاهی به منزل دیزآباد

درین روز؛ هنگام صبح، به رسم معهود، صلای کوچ دادند و موکب مسعود، مستعد حرکت شد. وزرای ملتزم رکاب و عساکر نصرت‌مآب در مقابل دیوانخانه همایونی صف زده، بایستادند تا اعلیحضرت شاهنشاهی تشریف‌ آورده، به کالسکه مبارکه نشستند و امواج افواج، سواره و پیاده، روی به راه نهادند. امین‌الدوله و ظهیرالدوله و دبیرالملک در کنار کالسکه مبارکه، مخاطب به فرمایشات علیه شدند تا سه فرسنگ از راه طی شده، نهر آبی صاف و گوارا پدید گشت که از سمت مشرق جریان داشت. اعلیحضرت شاهنشاه را کنار نهر آب، مطبوع طبع مبارک گشته، از کالسکه به زیر آمده، بر اسب نشستند و به مسافتی خارج از جاده، از برای صرف نهار فرود آمدند. و چون از صرف غذا فراغت حاصل شد؛ مجدداً به کالسکه رجوع فرمودند.
از گردنه و تپه‌ماهور راه عبور فرموده، به جلگه رسیده، پنج‌ساعت به غروب مانده، به منزل شرف ورود ارزانی داشتند. شب بعد از شام، به احضار اعتضادالدوله و دبیرالملک اشارت رفت. جنابان معظم‌الیهما به خاک‌پای همایون مشرف شده و تا پنج از شب رفته، خلاصه عرایض میرزا مسیح وزیر مازندران را از لحاظ نظر انور همایون گذردانده، احکامات لازمه در آن‌باب شرف صدور یافت. و چون سمت چپ پهلوی مبارک را اندک‌دردی عارض شده بود، این بنده به اشاره حکیم‌باشی طلزان به ادهان مرخیه اندک تدهین نموده(۶۸) و شاهنشاه به آرامگاه خرامیدند.
هوای امروز، چون خالی از حدّت حرارت نبود، فی‌الجمله اسباب زحمت و کسالت وجود مبارک شده بود و بحمدالله‏ تعالی درین شب، به صحت و راحت مبدل گشت. محمدحسن‌خان تفنگدار خاصه، پدر محمدعلی‌خان پیشخدمت خاصه که در قدمگاه به تب مطبقه(۶۹) مبتلا شده بود بر حسب امر همایون او را بر تخت نشانده و بدین‌منزل کوچ‌داده و به اطبای ملتزم رکاب امر شد که مساعی جمیله و اهتمام کامل در علاج او مرعی دارند.
حاجی‌سلیمان‌خان حاکم -که به محاسن خدمتگذاری خاطر خطیر همایونی را قرین مسرت داشته بود- درین منزل -که آخر خاک نیشابور بود- به شمول عواطف ملوکانه و اعطای یک ثوب جبه ترمه کشمیری حاشیه‌دار ممتاز، قرین مباهات و امتیاز آمد.
از قدمگاه الی دیزآباد، چهار فرسنگ است. و راه جنوب مایل به مشرق کوه دررود و قدمگاه، تا مسافتی از سمت شرقی، همراهی دارد و پس از آن تمام راه، جلگه می‌شود و در او کوه و کتلی نیست و چون از خط مستقیم خارج و به سمت تربت واقع است، از راه دررود به فرسنگ‌ها دورتر است.
آب رودخانه -که این منزل به آن مشروب است- اول آبی است که به حسب سبکی و سلامت و خوشی و عذوبت(۷۰) در تمامی مملکت خراسان اشتهار یافته، در مجاری این آب، گاه‌گاه سنگ یاقوت یافته‌اند ولی سنگ درشت مرغوب پیدا نکرده‌اند و محتمل است که هر گاه ابتدای این معدن را بیابند، ازین سنگ، منافع زیاد توانند حاصل نمود.
دهات واقعه سمت راست بدین موجب است: دولت‌آباد، اسحق‌آباد، حسین‌آباد، کلاته، دوشیر، جهان‌آباد، فخرآباد، احمدآباد، دیزآباد سفلی. این قراء تمام آباد و معمور، جزء نیشابورند و درین قریه اخیر، چمن‌زار و مرتعی نیکو است و نیز درین سمت غربی مایل به جنوب، سه قریه از محال تربت، به مسافت سه چهار فرسنگ، نمایان‌ست: که عبارتند از برس، بلوهر و کذکن باشد. دهات واقعه در سمت چپ راه از این قرار است: تخت‌ور، بقیشن، سُوشان، دامن، کریمن، گردنه، چناران، دیزآباد علیا.
دوازدهم شهر صفر تشریف‌فرمائی اردوی همایون به شریف‌آباد
… از دیزآباد الی شریف‌آباد چهار فرسنگ و راه، مایل به مشرق شمالی است. یک فرسنگ و نیم که از شریف‌آباد می‌گذرد، قلعه فخرداود است … در کنار قلعه کاروانسرائی است … زوار و قوافل از قدمگاه بدانجا آیند و شب را توقف نمایند …»(۷۱)

 

  • منبع خبر : پی‌نوشت‌ها و منابع: 1. هِله: به‎هوش باش؛ شعر: مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، «کلیات دیوان شمس»، تصحیح بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران: نشر راد، 1374، ج1، ص429. 2. منگیاگران: قماربازان؛ «دنیا قمارخانه دیو است و اندر او // ما منگیاگران و اجل، نقش‌بین منگ» (سوزنی) 3. «شهریار جاده‌ها؛ سفرنامة ناصرالدین‌شاه به عتبات»، به کوشش محمدرضا عباسی و پرویز بدیعی، تهران: سازمان اسناد ملی، 1372. 4. فراستی، رضا، «مهرهای شاهان قاجاریه»، تاریخ معاصر ایران، بهار 1380، ش17، ص178. 5. بهمنی‌قاجار، محمدعلی، «پایان حاکمیت سیاسی ایران بر هرات (1273-1280ق)»، تاریخ روابط خارجی، زمستان 1385، ش29، ص71-96. 6. عاملی، بهاءالدین محمد، «کشکول»، ترجمه و تحقیق عزيزالله كاسب، تهران: گلي، 1374، ص26. 7. قاضیها، فاطمه، «سفرهای ناصرالدین‌شاه» در «دانشنامه جهان اسلام»، بنیاد دائره‌المعارف اسلامی، تهران: 1396، ج23، ص684، 686. 8. «شهریار جاده‌ها ...»، همان، ص22. 9. قاسمی، سید فرید، «مقدمه» در «روزنامه اردوی همایون»، سازمان میراث فرهنگی، تهران، 1379، ص ]پنج[. 10. خاتون شرق (8 آذر 1401، ش114، ص5) و (21 آذر 1401، ش115، ص4) 11. همان، ص دوازده – پانزده؛ در نوشتار «عروس خراسان؛ چهره گردشگری نیشابور دوره ناصری از دریچه نوشتار روزنامه اردوی همایون» (آفتاب صبح نیشابور، ش 96، 12 مرداد 1401، ص3) به گزارش این سفرنامه و به‌ویژه بخش نیشابور آن پرداخته‌ام. 12. افشار، ایرج، «یادداشت» در «روزنامة سفر خراسان»، نوشتة علینقی حکیم‌الممالک، تهران: فرهنگ ایران‌زمین، 1356؛ همین منبع، صفحه‌های آغازین پس از صفحة عنوان. 13. حکیم‌الممالک، علینقی، «روزنامة سفر خراسان ناصرالدین‌شاه»، به کوشش کیانوش کیانی هفت‌لنگ، تهران: کلک سیمین، 1390. 14. میرمحمدصادق، سیدسعید، «حکیم‌الممالک» در «دانشنامه جهان اسلام»، »،تهران: بنیاد دائره‌المعارف اسلامی، 1399، ج13، ص817-818. 15. «روزنامة سفر خراسان ناصرالدین‌شاه منتشر شد»، وبگاه دائره‌المعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهش‌های ایران و اسلامی)، بی‌تا، تاریخ مشاهده: 18/09/1401، وب: https://www.cgie.org.ir/popup/fa/system/contentprint/6363 16. افشار، ایرج، «یاددداشت»، همان. 17. حکیم‌الممالک، همان، ص6. 18. همان، ص 12-17. 19. همان، ص22. 20. همان، ص139. 21. همان، ص141. 22. همان، ص139-140. 23. همان، ص 139. 24. همان، ص161. 25. همان، ص151. 26. همان، ص158-159. 27. همان، ص155-156. 28. همان، ص156. 29. همان، ص144. 30. همان، ص144. 31. همان، ص152. 32. همان، ص155. 33. درودی، میرزا حسین بن عبدالکریم، «کتابچه نیشابور؛ گزارش روشتاهای نیشابور در سال 1296ق»، به کوشش رسول جعفریان، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1383. 34. تِکَر: گردونة چرخ. 35: حضرت فیض‌آثار: عنوانی است احترام‌آمیز برای امامان و بزرگان دین. 36. خنگ‌سواران: بر اسب سوار. اسب خاکستری یا اسبی که سپیدی بر او غلبه دارد، خنگ گویند. 37. سواد شهر: سایه و سیاهی شهر که از دور به نظر رسد. 38. حلویات: شیرینی‌ها. 39. عتبه: آستانه، درگاه؛ جمع آن «عتبات» است. 40. پر فواکه: پرمیوه. 41. نرماشیر: ناحیه‌ای است در کرمان و در شرق بم. آیا در جنوب نیشابور، ناحیه‌ای بوده که در منابع به این نام ضبط نشده و یا اینکه آگاهی صحیحی در دست نویسنده سفرنامه نبوده است؟ 42. خوش قطع: خوش‌قواره. 43. اِخبار کردن (فرمودن): اعلام کردن؛ خبردار کردن. 44: نیّر اعظم: نوردهندة بزرگ، خورشید. 45. انتساق: روش و دستور چیزی را نظم و ترتیب دادن. 46. قورخانچیان: کارکنان قورخانه؛ قورخانه اسلحه‌خانه و کارگاه ساختن اسلحه است. 47. استسعاد: نیکبختی جستن؛ مبارک و میمون دانستن کسی را. 48. غوررسی: رسیدگی دقیق. 49. باهرالنّور: آنکه نورش تابناک است. 50. آورس: اِورس؛ سرو کوهی. 51. بوچ‌آباد: بوژآباد، روستایی در دهستان فضل بخش مرکزی شهرستان نیشابور. 52. بُعد: دوری. 53. سنگ صلب: سنگ سخت. 54. دهور: جمع دهر، روزگاران. 55. مغاره: غار؛ غاری که در کوه باشد. 56. اقمشه و امتعه: جمع قماش و متاع؛ جامه‌ها و کالاها. 57. عدیم‌المثال: بی‌مانند؛ بی‌نظیر. 58. عود دادند: بازگشتند. 59. سلسبیل: نام چشمه‌ای در بهشت؛ عَیْناً فِیهََا تُسَمََّی سَلْسَبِیلاً (قرآن، سوره انسان، 18). 60. تُرقَه‌به: طرقبه که در حومه شمال شرقی شهر مشهد امروزین واقع است. 61. اَبعَد: دورتر. 62. جاقرق: جاغرق؛ آبادی‌ای است بر ارتفاعات بینالود در شمال شرقی مشهد امروزین. 63. لدی الورود: هنگامی که رسید؛ همین که آمد. 64. پی‌سپر گشتند: رهسپار شدند. 65. قراچادرنشینان: قراچادر یا قره‌چادر یا سیاه‌چادر که مردمان کوچ‌رو در آن زندگی می‌کنند. 66. تنسیق: آراستن و ترتیب دادن. 67. خضارت، نزاهت و بداعت: سرسبزی و پاکی و تازگی. 68. به ادهان مرخیه اندک تدهین نمودم: با روغن‌های نرم‌کننده روغن‌مالی کردم. 69. تب مطبقه: تب دموی لازم که در طب جدید به آن تب تیفوسی گویند. 70. عذوبت: عذوبه؛ پاکیزگی. 71. حکیم‌الماالک، همان، ص138-170.