برای نوشتن سریال نامه ها امکانش نیست کمی درست اندیشید
برای نوشتن سریال نامه ها امکانش نیست کمی درست اندیشید
یادداشت های اجتماعی - هنری

مسعود اصغرنژادبلوچی
*
اخیراً باب گشته و متداول شده است که صداوسیما موازی رسانه‌های ارتباط جمعی در کار تکرار و تهیه سریال‌هایی است که یا در گذشته مورد استقبال قرار گرفته یا متقاضیانی وجود دارند که بازپخش آن را دنبال می‌نمایند. سریال‌هایی که بسیاری با آن‌ها دارای خاطره ضمنی و ذهنی هستند و آن‌ها را در ناگزیری محتوا و مطلب دنبال می‌کنند. از جمله این سریال‌ها که می‌توان آن را در شبکه آی فیلم دنبال کرد سریال‌هایی است که کارگردانان بزرگ با هنرنمایی‌های خاص به وجود آورده‌اند و در مقابل در کنار سینمای خانگی یا سینمای مجازی سریال‌های مختلفی به وجود آمده و مورد توجه قرار گرفته است که به نوعی جز گذار زمان هدف دیگری را دنبال نمی‌کند.
سریال مانکن از این جمله سریال هاست؛ که بالاخره با از بین رفتن چند نفر و بالا پایین شدن از نوع و همانندهای هندی به پایان رسید. سریالی که ذیل روایتی تخیلی در کنار تکنیک تعلیق در آرزوهای مردم ظاهر شد و در کنار سریال‌های دیگر به نوعی مورد توجه بسیاری قرار گرفت.
از دیرباز یعنی از سال‌های برره تا هیولا و حالا از کرگدن و مانکن و دل تا به بعد که در کنار خود یعنی در شناسنامه سریال‌های متفاوت ایرانی از دایی جان ناپلئون تا هزار دستان و گرگ‌ها و پدرخوانده و در قلب من و در پناه تو و آژانس دوستی و خیلی‌های دیگر شاید از سلطان شبان همه و همه به نوعی در حال بازسازی یک جور خلأ ذهنی در مخاطبان هستند که انگار تمامی ندارد. انگار مخاطبان ایرانی گذشته‌ای را فراموش کرده‌اند یا ازدست‌داده اند که صداوسیما در تلاش است تا آن را به ذهن آن‌ها برگرداند و ذیل این فقدان و گذشته‌ی نامعلوم آینده‌ای را در ذیل نهاد اجتماعی خانواده بنیان گذارد. این آفت و خلأ شامل حال سریال‌های خارجی نیز می‌شود و شده است. به هر حال در کنار گوشه این کره خاکی و نسبتاً گرد از کلاه پهلوی و مدار صفر درجه تا در برابر باد و در چشم باد می‌توان سریال‌ها را ذیل سینمای خانگی و رسانه ملی همچنان دنبال کرد و به جایی نرسید و در نهایت همچنان اشخاصی همچون ناتاشا، مسعود شصتی، مرد هزار چهره یا هیولا و نقی معمولی تحویل جامعه داد.
آیا تا به حال به این موضوع فکر شده است؟ در هزاردستان علی حاتمی نیز رضا خوشنویس تبدیل می‌شود به رضا تفنگچی… به راستی برای نوشتن سریال نامه ها امکانش نیست کمی درست اندیشید و متکی به یک رکن و اساس و با در نظر گرفتن ماهیت اصیل ایرانی محتوای مشخصی را در نظر گرفت و بر اساس آن موارد و نه مثل بازی تاج و تخت یا سریال‌های سردرگم ترکیه‌ای دست به سریال‌های چند شخصیتی و چند هزار قسمتی زد؟
آیا این نیاز نیست؟ به نظر نگارنده لازم است که برای این گونه مفاهیم تمهیدی در نظر گرفت و به جای بازسازی اشخاصی که هنوز معلوم نیست با چهره شدن آن‌ها چه نوع الگویی به خورد مخاطب داده می‌شود و قرار است چه خروجی به وجود آید در ایران اسلامی بزرگ که چهره‌های اصیل در آن مثال‌زدنی است تولید محتوا نمود و در کنار سریال‌های خاص همچون ابن‌سینا، زکریای رازی، مسافر ری و همچنین سریال‌هایی همچون امام علی، امام حسن و از این دست به اشخاص گران پایه‌ی این سرزمین پرداخت و از آن‌ها فیلم و سریال ساخت.
به هر حال معلوم نیست که سازندگان سریال‌های دوران اخیر کدام قسمت از ذهن مخاطبان امروز را نشانه گرفته‌اند. مردم‌شناسی و هنر شناخت مردم احتیاج به این دارد که دست از تکرار در تاریخ برداشت و با اتکا به داشته‌ها و دانش روزافزونی که در فلات ایران رو به فزونی است چشم‌انداز درستی از آینده‌ای قابل‌تأمل را دنبال نمود.
و همچنین لازم است گاه و بیگاه به زدودن اشخاص و فضای فانتزی و طنز از نوع کفش‌های میرزا نوروز بگیرید تا برسید علیرضا خمسه در من زمین را دوست دارم ذهن آشفته‌ی مردم و مخاطب را به سامان و سلامت رساند.
به نظر در این دوره و با توجه به بحران اقتصادی لازم است دست به ساخت سریال‌های مفهومی زد و از ساختن سریال‌هایی همچون بچه‌مهندس و هیولا و از این دست که جز آفت برای مخاطب چیز دیگری ندارد دست کشید.

  • نویسنده : مسعود اصغرنژادبلوچی
  • منبع خبر : خاتون شرق