نخستین بانوی خبرنگار آسیا چگونه خراسانی شد؟
تاریخ ایران، حتی تاریخ معاصر آن، مشحون از رویدادها و شخصیتهایی است که بسیاری از ما، رد و نشانی از آنها نداریم و از افتخارات و تأثیری که بر جامعه ما گذاشتهاند، بیخبریم. این مسئله، بهویژه زمانی که محوریت روایت تاریخی، با بانوان باشد، کمتر محل توجه بودهاست؛ با این حال، تاریخ آنقدرها هم ظالم نیست که بخش مهمی از بازیگران خود را به بوته فراموشی بسپارد.
فقط ۱۰درصد از بیماران کرونایی نیشابور قرنطینه را رعایت میکنند
رئیس دانشکده علوم پزشکی نیشابور گفت: فقط ۱۰درصد از بیماران کرونایی در حوزه تحت پوشش این دانشکده قرنطینه را رعایت میکنند و در حال حاضر قرنطینه عادی و قرنطینه معکوس مهمترین دغدغه ما است.
۴۶ نوزاد نیشابوری در تاریخ ۹۹/۹/۹ به دنیا آمدند
تعداد متولدین تاریخ نهم آذرماه امسال در بیمارستان حکیم و قمر بنی هاشم نیشابور به ۴۶ مورد رسید تا بدین ترتیب ۴۶ نیشابوری صاحب شناسنامهای با ۴ عدد ۹ شوند.
وقتی رُند بازی ایرانی ها به مرگ و زندگی می رسد
اکثر قریب به اتفاق ما آدمها به دنبال عدد و رقم های رند در زندگی مان هستیم که وقتی می خواهیم آن را برای کسی بازگو کنیم دلمان قنج برود و بعد از بیان چند عدد شبیه به هم که پشت به پشت و بدون وقفه ردیف شان کردیم، کیف کنیم و بادی به غبغب بیاندازیم.
وقتی بساط عروسی قتلگاه کودک می شود
شب عروسی وقتی پدرم دستم را در دستان شایان گذاشت با بغض و اندوه گفت: راضیه جان با لباس سفید به خانه بخت می روی با کفن هم باید بیرون بیایی!! اگر زندگی با نو نساخت سعی کن تو با زندگی بسازی و آن شب تنها چیزی که به ذهنم خطور نکرد ترک کردن خانه بخت با کفن جگر گوشه ام بود.
خبرنگاران محرم دادستان هستند
دادستان جدید نیشابور گفت: خبرنگاران محرم دادستان هستند و مادامی که انتشار اخبار با رویکرد روشنگری افکار عمومی و نقد منصفانه باشد از ناحیه دادستانی هم مورد حمایت قرار میگیرند.
سزارینهای زوری در ۹۹٫۹٫۹
یکماه قبل، تولد 11 سالگیاش را جشن گرفتند. «علیرضا» و «مهسا» کنار «آبان» نشستند تا کیک تولد دخترشان را فوت کنند. یک، دو، سه ... . 11 شمع روی کیک فوت شد و «آبان» لبخند زد اما «علیرضا» و «مهسا» دوباره گریه کردند، مثل همه 10 سال گذشته... .
اشک همه در نیشابور درآمد
مرد جوان که مادرش بعد از مرگ پدرخانواده بر اثر کرونا دست به خودکشی زده بود،جزئیات ماجرا را شرح می دهد.
بساط های خالی آرایش
این روزها سرش خلوت است، مشتری کم شده و کالا هم. روزهایی بود که فرصت سر خاراندن پیدا نمیکرد از بس باید جواب مشتریها را میداد. برای یکی رژ لب روی دستش تست میکرد و به آن یکی درباره فلان محصول توضیح میداد. شبهای عید و مناسبتها که دیگر فروشگاه غلغله بود. حالا اما وضعیت به کل فرق کرده است.