اربـاب غـایب (بخش دوم: برداشت‌هایی از سفرنامه‌یِ میرزا)
اربـاب غـایب (بخش دوم: برداشت‌هایی از سفرنامه‌یِ میرزا)
خاتون شرق - «ارباب غایب» -که عنوان اصلی جستار سه‌بخشی‌مان را به خود اختصاص داده- و در دیباچه بخش نخست نیز از آن سخن رفت، پرده‌ای بنیادین در نوشتار پیش روست. در این بخش، نقش میرزاداود به عنوان زمیندار یا ارباب غایب را در پیش نگاه خواهیم نهاد و در پرده‌ای دیگر؛ به بازشناسی حکومتگران و چند تن از سرشناسان نیشابور که سفرنامه از آنها نام برده خواهیم پرداخت و در پایان، نگاهی به اسباب و مخاطرات سفرهای نیشابوریان در روزگار میرزاداود خواهیم داشت.

حسین صومعه
پژوهشگر تاریخ

«ارباب غایب» -که عنوان اصلی جستار سه‌بخشی‌مان را به خود اختصاص داده- و در دیباچه بخش نخست نیز از آن سخن رفت، پرده‌ای بنیادین در نوشتار پیش روست. در این بخش، نقش میرزاداود به عنوان زمیندار یا ارباب غایب را در پیش نگاه خواهیم نهاد و در پرده‌ای دیگر؛ به بازشناسی حکومتگران و چند تن از سرشناسان نیشابور که سفرنامه از آنها نام برده خواهیم پرداخت و در پایان، نگاهی به اسباب و مخاطرات سفرهای نیشابوریان در روزگار میرزاداود خواهیم داشت.

ارباب غایب (بخش نخست: میرزاداود در مسیر نیشابور)

بخش نیشابوری سفرنوشت میرزاداود حسینی، هرچند بسیار فشرده و کوتا، اما آگاهی‌های ارزنده‌ای پیرامون وضعیت اجتماعی-حکومتی و برخی سرشناسان محلی نیشابور دهه سوم سده چهاردهم به دست می‌دهد. از این جمله‌ است:

الف) ارباب غایب:

این اصطلاح، یادآور نظام قدیم ارباب و رعیتی‌ست. ارباب غایب یا مالک غایب، زمینداری است که پایگاه زندگی و فعالیت وی در جایی دور از املاک و غالباً در مرکز شهرستان، استان و یا پایتخت است. گاه برای وصول عواید خود، به املاک خویش سر می‌زند، پس‌آنگاه به شهری که از آنجا آمده، بر می‌گردد. ریشه‌های پیدایی چنین زمینداران بزرگ را می‌توان در سده‌های پیشین و در شیوه‌های حکومت‌گری بر پایه سیورغال و تیول بازیابی کرد که به موجب آن، اختیار حکومت یا جمع‌آوری مالیات و عواید ناحیه‌ای از ممالک محروسه، به صاحب‌منصب یا مقام لشکری، دیوانی یا مذهبی واگذار می‌گردید.(۲۷)

 

این نواحی، اغلب به ملک خصوصی دارنده امتیاز تبدیل می‌شد. گزارش‌ها حاکی از این است که بویژه از دوره قاجاریه، تبدیل مالکیت املاک سلطنتی، دولتی و موقوفه به مِلک خصوصی بازرگانان، روحانیون و مقام‌های دولتی، با آهنگی فزاینده تداوم یافته است.(۲۸) چنانکه لمبتون نوشته است مالک غایب، کارهای خود را به مباشر واگذار می‌کرد. مباشر هم به انگیزه بستن بار خود و نیز جلب نظر هرچه بیش‎تر ارباب، به بهره‌کشی از دهقانان و کشاورزان می‌پرداخت.(۲۹) آبراهامیان، همراه با اشاره به برخی خدمات مالکان غایب به جامعه روستایی، اما با اشاره به گفتار لمبتون می‌نویسد در این زمان؛ طبقه مالکان غایب، بر جامعه روستایی ایران تحمیل شده بود.(۳۰)

در بازگشت به سفرنامه؛ میرزاداود را از منصبداران حکومت خراسان در امور موقوفات رضوی در می‌یابیم که ساکن مشهد، مرکز مملکت خراسان است. روستای خرم‌آباد در حومه شرقی نیشابور، مِلک موروثی اوست و در نصرآباد در حومه غربی نیشابور نیز املاک دارد. او در اشاره به باشندگان و زارعان خرم‌آباد و نصرآباد، نقش اربابی خود را نمایان می‌سازد: «جمعی از خرم‌آبادی‌های رعیت‌های حقیر»(۳۱)، «زارعین املاک حقیر، از بزرگ و کوچک تا بچه‌های پنج شش ساله»(۳۲).

برداشت میرزا از موقعیت اجتماعی‌اش، در جای‌جای سفرنامه نمود یافته‌است: «آدم‌های خود راکه از نیشابور خواسته بودم، رسیدند»(۳۳)؛ «میرزا اسداللَّه تیموری که امسال، سال چهارم است که به سِمت نظارت نوکری، صداقتی با من می‌کند، تاکنون از او خلافی ندیده‌ام، تا بعد چه شود»(۳۴)؛ فرزندان ِ[من] میرزا‎علینقی و میرزاعلیرضا با ده پانزده نفر از نوکران شخصی و حاجی‌غلامحسین صاحب‌کار املاک نیشابور و اسداللَّه‌خان پسر حاجی‌یوسف‌خان، کدخدای نوغان، آمده‌اند استقبال [من] (۳۵) مشهدی‌نایب‌محمد که سال‌ها با موسی‌خان، دائی مرحوم‌شده شاهزاده رکن‌الدوله، در نیشابور بوده است [را] دیدم. آمد نزد حقیر، آشنایی داد … توقع کرد که حقیر اگر به او قول بدهم که به نوکری خود قبول کنم، بیاید نیشابور. حقیر هم وعده‌ای به او دادم»(۳۶) و … .

میرزا در نوشتار خود و بویژه با عبارتی همچون «به همه اظهار محبت و مهربانی کردم و گفتم سماورها را آتش کرده، آنها را چایی دادیم خوردند و احوال همه را پرسیدم، به حمداللَّه تماماً سالم‌اند و از وقتی که حقیر رفته‌ام، ابداً فوت و موتی در آنها واقع نشده»(۳۷) می‌کوشد برای مخاطب سفرنامه، چگونگی تعاملش با رعیت‌ها و زارعانش را ترسیم نماید؛ اربابی مهربان که رابطه‌ای پدرانه با رعیت‌هایش دارد!

چنانکه پیش‌تر گفته شد میرزاداود، مصداقی از زمینداران غایب است. خود در مشهد زندگی می‌کند و برای رسیدگی به امور املاکش، مباشر یا پیشکاری را گمارده است. میرزا پیش از آغاز سفرش، تلگرافی به مباشر خود در نیشابور می‌کند: «تلگرافی روز بیست و سیم[رمضان ۱۳۳۲ق] به نیشابور به حاجی‎غلامحسین صاحب‎کار خود کردم، که هر قدر ممکن شود، از محصول و غله [و] املاک، فروش کرده؛ پول برداشته؛ با کربلایی‏محمدحسن، برادرش، که خیال داشتم او را هم ببرم مکّه، روز عید رمضان [به]مشهد بیاید.»(۳۸) چند روز بعد، خواسته میرزا به انجام می‌رسد: «روز عید رمضان؛ حاجی‎غلامحسین و کربلائی‎محمدحسن و سایر آدم‌های خود را که از نیشابور خواسته بودم رسیدند. قدری پول آوردند.»(۳۹)

او در جایی دیگر درباره مباشرانش می‌نویسد: «کربلایی‎محمدحسن خرم‌آبادی، که برادرش حاجی‌غلامحسین صاحب‌کار املاک من است، و هر دو برادر با هم اداره کارهای نیشابور من را می‌کنند؛ اگر چه دهاتی است، اما بی‌سلیقه نیست و با صداقت است.»(۴۰)

و هر از چندگاهی به وضعیت کارکرد او رسیدگی می‌کند: «قدری از کارهای خود وارسی کردم و حساب‌های خود با حاجی غلامحسین، مفروغ کردم و به جهت تکاهل و تنبلی که او کرده بود او را معزول کرده، برادرش را صاحب‌کار کردم که حاجی‏ محمد‏حسن باشد.»(۴۱) به هر روی، عواید املاک نیشابور و منصب وزیر وظایف، زندگی‌ای را برای میرزا فراهم می‌ساخت که باغ و عمارت کوچه بهاءالتولیه شهر مشهد، کانون آن بود و در آنجا به عنوان مردی ادیب با تخلص «بینوا» شناخته می‌‎شد که تبحر و دلبستگی‌ای نیز در نجوم داشت و خانه‌اش حتی تا سال‌ها پس از مرگش، محفل اهل فضل آن شهر می‌گردید.(۴۲)

میرزا گاه از گذر منصبی که در تولیت موقوفات رضوی داشت، تعارضاتی نیز با دیگران می‌یافت و از این جمله است آن «جناب قاضی» که «به جهت تولیت زرگران»، مدت هفت سال با او قهر بوده است.(۴۳)

ب) حکومتگران نیشابور:

– فتح‌السلطنه: او گروهی از بزرگان را به همراه درشکه و کالسکه‌ای به پیشواز میرزاداود می‌فرستد. میرزا می‌‌نویسد: « …[در ] یک فرسخی شهر، … -دم استخری که کنار راه است- نشسته، قلیانی کشیدیم و همین که سوار شدیم، جناب آقای شیخ‌الاسلام با درشکه و کالسکه‌ای از طرف حضرت والا فتح‌السلطنه -که حاکم نیشابوراند- و جمعی کثیر از اعیان شهر رسیدند.»(۴۴) فتح‌السلطنه، لقب حسنعلی‎میرزا فرزند سلطان‌حسین‎میرزا نیّرالدوله(۴۵) فرزند شاهزاده پرویزمیرزا(۴۶) فرزند پنجاه و سوم فتحعلیشاه قاجار(۴۷) است که در دوران ناصرالدین‎شاه، منصب حکومت نیشابور داشت.(۴۸) مهدی بامداد درباره لقب حسنعلی‌میرزا نوشته است: «معلوم نیست که چه فتحی کرده بود که به فتح‌السلطنه ملقب شده است!»(۴۹) نیّرالدوله، پدر فتح‌السلطنه، پیش از او حاکم نیشابور بود و به زور حکمرانی، املاک بسیاری را در این ولایت به چنگ آورده و به بزرگترین ملاّک نیشابور تبدیل شده بود.(۵۰)

نیّرالدوله در ۱۳۱۳ق حکومت نیشابور را به پسر بزرگ خود، حسنعلی‌میرزا فتح‌السلطنه واگذار کرد. حسنعلی چندسالی با منصب امیر تومانی، حاکم نیشابور بود.(۵۱) منصب نظامی امیرتومانی، فرمانده یک تومان یا یک دیویزیون؛ و مرتبه‌ای بالاتر از میرپنجه بود و پس از امیرنویان، بالاترین مرتبه نظامی به شمار می‌آمد.(۵۲) چنانکه بامداد نوشته است نیّرالدوله در ۱۳۲۰ق، حاکم ایالت خراسان شد و پسر خود، فتح‌السلطنه را به ریاست قشون و نایب‌الایاله خراسان گماشت و به‌جای پسر، داماد خود حاجی‌خازن‌الملک را حکومت نیشابور داد. حاجی تا ۱۳۲۳ حاکم این ولایت بود. اما در ۱۳۲۴، فتح‌السلطنه دوباره از سوی پدر، حاکم نیشابور شد.(۵۳) اما سفرنامه میرزاداود به سال ۱۳۲۲ قمری، فتح‌السلطنه را حاکم نیشابور معرفی می‌نماید(۵۴) و نه خازن‌الملک را.

 

به هر روی؛ این روزگار، همزمان با سال‌های پایانی پادشاهی مظفرالدین شاه قاجار (۱۳۱۳-۱۳۲۴ق) است و در ۱۴ جمادی‌الثانی ۱۳۲۴ است که شاه قاجار، فرمان مشروطیت را صادر نموده و در ۱۸ شعبان همین سال، نخستین جلسه مجلس شورای ملی بر پا گردید.(۵۵) اما نیشابور در مجلس اول، نماینده‌ای نداشت! همانا، اولین نماینده حوزه انتخابیه نیشابور، در دومین دوره است که به مجلس شورا می‌رود.(۵۶) در دنباله نوشتار، به ایشان نیز خواهیم پرداخت.

– محمدجعفرخان سرتیپ: او که در شوراب/ شوریاب به همراه گروهی از خرم‌آبادی‌ها به پیشواز میرزاداود رفته؛ سرتیپ سواره نیشابور است.(۵۷) «سرتیپ»، عنوان منصب نظامی است که در قشون دوره قاجاریه، مرتبه‌ای پایین‌تر از امیرتومان و بالاتر از سرهنگ داشته و فرمانده یک یا دو فوج به شمار می‌آمده، و «سرتیپ سواره» فرمانده سواره‌نظام با مرتبه سرتیپی بوده است.(۵۸) بدین پایه می‌توان پنداشت که در نیشابور نیمه اول سده چهاردهم، یک تیپ سواره‌نظام مستقر بوده که فرمانده آن منصب سرتیپی داشته است.

پ) سرشناسان محلی:

– شیخ‌الاسلام: در نخستین سفر ناصرالدین‎شاه به خراسان، در هفتم صفر ۱۲۸۴ق، شانزده تن از بزرگان مذهبی نیشابور در مسجد جامع شهر، میزبان شاه می‌شوند که یکی از آنان ملاروح‌الامین شیخ‌الاسلام است.(۵۹) منصب شیخ‌الاسلامی نیشابور، از دو نسل قبل و به حکم آقامحمدخان قاجار به جد روح‌الامین، حاج‌‌ملامحمد فرزند حاج‌ملاسمیع، اعطا شده و پس از او به فرزندش، حاج‌ملاابراهیم، و سپس به فرزند ملاابراهیم، ملاروح‌الامین رسیده است.(۶۰) چنانکه گفته شد در یک فرسنگی شهر، جناب آقای شیخ‎الاسلام همراه با چند تن از بزرگان شهر و درشکه‌ای از طرف فتح‌السلطنه، حاکم نیشابور به پیشواز میرزاداود می‌رود.(۶۱) این شخص که میرزا او را با عنوان «جناب آقای شیخ‌الاسلام» معرفی می‌نماید، می‌بایست همان ملاروح‌الامین شیخ‌الاسلام باشد.

چنانکه در سفرنامه آمده؛ شیخ‎الاسلام، باغی در خارج از دروازه شهر داشته است.(۶۲) شهر نیشابور در این زمان، چهار دروازه داشت: دروازه شرقی، دروازه مشهد؛ دروازه جنوبی، دروازه عراق؛ دروازه غربی، دروازه پای‎ چنار یا باغات؛ و دروازه شمالی، دروازه ارگ نامیده می‌شد.(۶۳) اما راهی که مسیر مسافران (از پایتخت و غرب کشور) و زائران عربستان و عراق بود، همان راهی است که به دروازه عراق می‌رسید.(۶۴) هرچند باغ و عمارت امین‌الاسلامی (معروف به امین‎اسلامی) که متعلق به ابوالحسن امین‌الاسلامی(۶۵) فرزند فضل‌الله امین‌الاسلام فرزند ملاروح‌الامین شیخ‌الاسلام(۶۶) در بیرون دروازه پاچنار قدیم قرار می‌گیرد. و اگر در نظر داشته باشیم باغ و عمارت قوامی که متعلق به مؤیدالدین رضا قوامی فرزند عبدالحسین قوام‌الاسلام –که او نیز از فرزندان ملاروح‌الامین شیخ‌الاسلام است(۶۷)- در همین ناحیه و در همسایگی باغ امین‌اسلامی واقع است.(۶۸) شاید بتوان چنین پنداشت باغ بزرگ شیخ‌الاسلام، در بیرون دروازه شهر، که در آن مهمانی مجلل و مفصل برپا کردند و در آن «نصف نیشابور در این دو سه روز {زمان اقامت میرزاداود در نیشابور}، شام و نهار می‌خوردند»(۶۹) می‌بایست همین ناحیه سرسبز، باصفا و نشاط‌افزا -که از ریه‌های تنفسی شهر نیشابور امروزین به شمار است- بوده باشد.

– قوام‌الاسلام: ملاروح‌الامین شیخ‌الاسلام، چهار فرزند داشت که به نام‌های مسعود ظهیرالاسلام، فضل‌الله امین‌الاسلام، حاج‌شیخ‌ابراهیم و عبدالحسین قوام‌الاسلام شناخته می‌شوند.(۷۰) در سفرنامه میرزاداود می‌خوانیم: «آمدم تا یک فرسخی شهر؛ … «جناب قوام‎الاسلام» با جمعی دیگر از آقایان، زحمت کشیده آمدند. پیاده شده، معانقه و مصافحه کرده، به اصرار جناب قوام‌الاسلام -دم استخری که کنار راه است- نشسته، قلیانی کشیدیم.»(۷۱) نماینده حوزه انتخابیه نیشابور در دوره دوم مجلس شورای ملی -که پیش‌تر اشاره شد- همین «جناب قوام‌الاسلام» است. ایشان، پس از یک سال و نه ماه فعالیت در کسوت وکالت مردم، در ۲۵ دی ۱۲۸۹ش/۱۵ محرم ۱۳۲۹ق از مجلس شورا استعفا داد و مجلس نیز به جای او میرزاقاسم‌خان صوراسرافیل (تبریزی) را به وکالت حوزه انتخابیه نیشابور گماشت!(۷۲)

درباره قوام‌الاسلام گفته‌اند «او فردی عارف‎مشرب بود و سر سفره‌اش همیشه از وزیر و شریف و همه‎جور آدمی پر بود و به دلیل سازگار نبودن روحیه‎اش با رقابت‎های سیاسی و دسته‎بندی‎ها در مجلس و شاید مشاهده برخی دسیسه‎ها وتوطئه‎ها، بعد از یک سال وپنج ماه وکالت و درحالی که هنوز هفت‎ماه دیگر به پایان دوره مجلس مانده بود، از نمایندگی مجلس استعفا کرد.» همچنین درباره کارنامه کاری او به عنوان وکیل حوزه انتخابیه نیشابور نوشته‌اند: «از قوم‌الاسلام به عنوان نماینده نیشابور در مجلس، هیچ‌گونه اظهار نظر، هر چند کوتاه در مورد لوایح پیشنهادی دولت، سراغ نداریم و حضور وی فقط محدود به شرکت در رای‌گیری‌ها بود. قوام‌الاسلام از تاریخ ۵ شوال ۱۳۲۸، از غایبین بدون اجازه مجلس بود.»(۷۳)

– حاجی‌حسین سردهی: او به همراه گروهی از نیشابور، در زعفرانیه به پیشواز میرزاداود رفته است.(۷۴) این شخص به «سَردِه» منسوب است و سرده (Sar-deh) که در حدود ۱۹ کیلومتری شمال فدیشه واقع شده، از آبادی‌های دهستان تحت جلگه(۷۵) و در جغرافیای امروز در کنار جاده شهر فیروزه به فدیشه واقع است.(۷۶) «قریه سردلا» که در «کتابچه نیشابور» تالیف ۱۲۹۶ق، از آن نام برده شده، می‌تواند همین آبادی باشد که در چهار فرسنگی غرب شهر نیشابور، واقع؛ و در آن زمان، ۹۶ نفر جمعیت داشته است.(۷۷)

ت) مقایسه نیشابور با جاهای دیگر

میرزاداود در سفرنامه‌اش، دو بار به مقایسه نیشابور با جاهای دیگر پرداخت است. یکی؛ «کوه قَرْن‎المَنازل» است که در وادی‌ای به همین نام در میانه مکه و طائف واقع شده‎است.(۷۸) میرزا می‌نویسد: «پیش از طلوع صبح برخاسته، … پا بر کوه گذاشتیم. اهل منزل را سوار بر قاطر کرده، جلو آن را به حاجی‏جعفر دادم؛ خودم هم پیاده راه افتادم، سواره امکان ندارد. هرگز در عمر خود، کوه به این سختی و بدی ندیده بودم. کوه نیشابور [که امروزه بینالودش می‌خوانند ] که بین دولت‎آباد و بوجان [بوژان] است، مکرر آمده‌ام. نه به این طول است و نه به این سختی. شش ساعت تمام از گردنه تا سر کوه راه است … .»(۷۹)

جای دیگر شهر «دَیرالزور» در منطقه شام، در کرانه رود فرات واقع شده و امروزه، مرکز استان دَیرالزور در شرق کشور سوریه است.(۸۰) «دَیر، شهری است متوسط تقریباً به قدر نیشابور، بلکه بزرگ‌تر؛ و در کنار شریعه فرات ساخته‌اند. دو قنطره [ پُل] بزرگ هم به جهت عبور از طرفی به طرف دیگر [ساخته‌اند]. باغات زیادی دارد. اشجارآن، اغلب انجیر و زردآلو است، انار و توت هم کم‌تر دارد و نخل خرما هم دارد.»(۸۱)

ج) شرح حال اشخاص و زائران مرتبط با نیشابور:

افزون بر همه آگاهی‌های پیش‌گفته، میرزاداود در یادداشت‌های طول سفرش در مناطق دیگر، داده‌هایی درباره اشخاصی ارائه می‌نماید که ربط و پیوندی با نیشابور دارند. او در منزل دلال‌اُف در نزدیکی عشق‌آباد، پایتخت امروزین ترکمنستان، با شخصی خراسانی برخورد کرده و درباره‌اش می‌نویسد: «مشهدی‏نایب‎محمد که سال‌ها با موسی‌خان، دائی مرحوم‎شده شاهزاده رکن‏الدوله در نیشابور بوده است [را] دیدم. آمد نزد حقیر، آشنایی داد، و مهمان‌خانه‌ای از [احوال]ِ مرحوم حاجی‎دائی و از حاجی‎خان‎دائی، و از مرحوم شیخ‎الاسلام جویا شد. توقع کرد که حقیر اگر به او قول بدهم که به نوکری خود قبول کنم، بیاید نیشابور، حقیر هم وعده‌ای به او دادم.»(۸۲) اما درباره این رکن‌الدوله که به گفتار میرزاداود، خواهرزاده فردی به نام موسی‌خان بوده، گفتنی است که این عنوان، لقب «علینقی‌میرزا» فرزند بزرگ محمدتقی‌میرزا، برادر ناصرالدین‌شاه قاجار، است. پدر رکن‌الدوله، در سال ۱۲۹۹ق به حکومت خراسان و سیستان منصوب شد. رکن‌الدوله نیز به حکومت سبزوار و جوین گماشته شد.(۸۳) هرچند برخی منابع، زمان انتصاب علینقی‌میرزا را به حکومت نیشابور، سال ۱۳۰۱ق می‌دانند(۸۴) اما از نوشتار ناصرالدین‌شاه در «سفرنامه خراسان» و همچنین یادداشت‌های خاندان اسکوئی‌ها چنین پیداست که وی در سال ۱۳۰۰، حاکم نیشابور بوده است.(۸۵)

دیگر اینکه میرزا در نجف، از شخصی به نام ملامحمدرضا یاد می‌کند که شهیر به «فاضل نیشابوری» و از طلاب بافهم و باقدس است.(۸۶)

چ) وسایل و مخاطرات سفرهای زیارتی:

در بخش «مسیر سفر میرزاداود» به مسیرهای رایج سفر حج در روزگار میرزاداود و همچنین بازگویی نقاط مسیر سفر وی پرداختیم. اما اینکه مسافران و زائران نیمه اول سده چهاردهم هجری در این سفرها از چه اسباب و وسایلی بهره می‌گرفته‌اند و یا اینکه در جریان مسافرت، با چه خطرها و مسائلی روبرو بوده‌اند، برای خواننده و پژوهنده امروز، موضوعی شایان توجه و خواندنی است. سفرنامه میرزاداود، چنین آگاهی‌هایی را نیز در بردارد و در اینجا به بازخوانی چند نمونه که زائران و حاجیان نیشابوری در آن حضور داشته‌اند می‌پردازیم:

– «… باطوم … در کنار بحر اسود [(= دریای سیاه) است] … در اینجا … حاجی‎قاسم عرب … سه روز پیش‌تر از ما، با بیست سی نفر حاجی مشهدی و نیشابوری حرکت کرده بود. چون با کشتی تجارتی آمده بود، سه روز در دریا معطل شده بودند. خیلی هم بد گذشته بود. هنوز که چهار روز است به حال نیامده‌اند.»(۸۷)

– « … حجاج نیشابوری هم خواهش کردند هفت درشکه و سه ارّابه از سلیمان‎نامی کرایه کردیم.»(۸۸)

– بر روی رود فرات، از دیرالزور به سوی کربلا، سه شنخشور [نوعی قایق شبیه کرجی] را به هم بسته بودند. یکی از حقیر و یکی از امیرزاده‎خانم و یکی را هم شانزده نفر حاج نیشابوری کرایه کرده بودند. این هر سه را به هم [بسته] بودند و روی آب، وِل دادند. آب او را می‌برد. فقط پارو که خود [آن را] محداف می‌گویند، برای این است که اگر به یک طرف از وسط آب مایل شود، او را برگرداند به وسط. یا در جایی که آب دو شعبه سه شعبه می‎شود، او را به هر کدام که صلاح است می‌برد، و الّا او را به روی آب، در کمال آرامی، بدون حرکت محسوس می‌برد، مشروط بر اینکه باد نباشد. اما اگر فی‎الجمله نسیم خیلی کم باشد، آن وقت نمی‌تواند حرکت کند، به جهت اینکه او را می‌برد به کناره و می‌زند به دیوار -که غالباً این دیوار یا پایه ناعور(۸۹) جدید است، یا پایه‌های ناعور خراب- که از این پایه‌ها از سنگ از ته شط بالا آورده‌اند، به‌محض خوردن به سنگ، و چون تخته نازک است می‌شکند، دیگر آنجا حساب‌ها پاک است و خداوند باید حفظ کند که دَه‌روز بگذرد و این کار واقع نشود.»(۹۰)

 

یادداشت‌ها و پی‌نوشت‌ها:

۲۷٫ برای آگاهی بیش‌تر درباره سیورغال و تیول بنگرید: مینورسکی، ولادیمیر فئودروویچ. سازمان اداری حکومت صفوی. ترجمه مسعود رجب‌نیا، تهران: امیر کبیر، ۱۳۷۸، ص۴۳-۴۷٫

۲۸٫ فوران، جان. مقاومت شکننده؛ تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی مطابق با ۸۷۹ شمسی تا انقلاب. ترجمه احمد تدین، تهران: رسا، ۱۳۹۴، ص۱۹۰-۱۹۱٫

۲۹٫ لمبتون، ا.ک.ث . مالک و زارع در ایران. ترجمه منوچهر امیر، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲، ص۴۷۹٫

۳۰٫ آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب. ترجمه احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی ولیانی، تهران: نشر نی، ۱۳۸۸، ص۲۹٫

۳۱٫ حسینی، همان، ص۲۴۲٫

۳۲٫ همان.

۳۳٫ همان، ص۲۶٫

۳۴٫ همان، ص۲۸٫

۳۵٫ همان، ص۲۴۱٫

۳۶٫ همان، ص۵۰٫

۳۷٫ همان، ص۲۴۲٫

۳۸٫ همان، ص۲۴٫

۳۹٫ همان، ص۲۶٫

۴۰٫ همان، ص۲۸-۲۹٫

۴۱٫ همان، ص۲۴۳٫

۴۲٫ «یادگارهای باغ‌های مرده مشهد». شهرآرا، ش۴۰۶۵، ۲ آبان ۱۴۰۲، ص۱۵٫

۴۳٫ حسینی، همان، ص۲۴۳٫

۴۴٫ همان، ص۲۴۲٫

۴۵٫ بامداد، مهدی. شرح رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری. تهران: زوار، ۱۳۸۷، ج۵، ص۷۲٫

۴۶٫ بامداد، مهدى. همان، ج۵، ص۳، ۷۲٫

۴۷٫ نوایی، عبدالحسین. توضیحات. تاریخ عضدی. تالیف عضدالدوله سلطان احمدمیرزا، تهران: علم، ۱۳۷۶، ص۲۱۴٫

۴۸٫ افشارآرا، محمدرضا. خراسان و حکمرانان یا تاریخ استانداری خراسان از آغاز تا پایان عصر قاجاریه. مشهد: محقق، ۱۳۸۰، ص۶۲۱٫

۴۹٫ بامداد، همان، ص۷۳، پانوشت ۱٫

۵۰٫ محلاتی، میرزا محمدعلی. خاطرات حاج‌سیّاح یا دوره خوف و وحشت. به کوشش حمید سیّاح، تصحیح سیف‌الله کامکار، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۶، ص۱۲۶-۱۲۷٫

۵۱٫ بامداد، همان، ج۵، ص۷۳٫

۵۲٫ مدرسی، یحیی؛ سامعی، حسین؛ صفوی مبرهن، زهرا. فرهنگ اصطلاحات دوره قاجار؛ قشون و نظمیه. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، ۱۳۸۰، ص۵۲، ۵۳٫

۵۳٫ بامداد، همان، ج۵، ص۷۳٫

۵۴٫ حسینی، همان، ص۲۳، ۲۴۲٫

۵۵٫ کرمانی، ناظم‌الاسلام. تاریخ بیداری ایرانیان. تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۷، ص۴۷۰، ۵۵۳-۵۵۴٫

۵۶٫ صادقی، نعمت‌اله؛ رحیمی، مسعود. «وکلای نیشابور؛ از مشروطه تا امروز». خیام‌نامه، ش ۲۶۲، ۲۸ آذر ۱۳۹۴، ص۴٫

۵۷٫ حسینی، همان، ص۲۴۱٫

۵۸٫ مدرسی، یحیی؛ سامعی، حسین؛ صفوی مبرهن، زهرا. فرهنگ اصطلاحات دوره قاجار، قشون و نظمیه. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، ۱۳۸۰، ص۳۲۴، ۳۲۵٫

۵۹٫ حکیم‌الممالک، علینقی. روزنامه سفر خراسان. به کوشش ایرج افشار، تهران: فرهنگ ایران‌زمین، ۱۳۵۶ص۱۵۱٫

۶۰٫ صادقی، نعمت‌اله. «جست وجویی در ریشه‌های کهن خاندان امین‌الاسلامی، در گفت‎وگو با علی امین‎الاسلامی؛ از منصب شیخ‎الاسلامی تا لقب امین‎الاسلامی». خیام‎نامه، ش۳۵۹، ۱۸ آذر ۱۳۹۶، ص۴٫

۶۱٫ حسینی، همان، ص۲۴۲٫

۶۲٫ همان، ص۲۴۳٫

۶۳٫ طاهری، علی. درآمدی بر جغرافیا و تاریخ نیشابور. نیشابور: ابرشهر، ۱۳۸۴، ص۶۸-۶۹٫

۶۴٫ طهرانچی، محمد. «کاروانسراهای نیشابور». خیام‌نامه، ش۵۳۶، ۱۱ خرداد ۱۴۰۲، ص۴٫

۶۵٫ «عمارت و باغ امین اسلامی». وبگاه اداره کل میراث فرهنگی، گردشگر و صنایع دستی خراسان رضوی- شهرستان نیشابور، تاریخ مشاهده: ۱۹/۰۹/۱۴۰۲، وب:

https://neyshaboor.razavichto.ir

۶۶٫ صادقی، نعمت‌اله. «جست وجویی در ریشه‌های کهن خاندان امین‌الاسلامی …»، همان، ص۴٫

۶۷٫ همان.

۶۸٫ شجاعی‌مهر. «گزارشی درباره وضعیت باغ و عمارت تاریخی در نیشابور؛ تیشه ناهماهنگی بر ریشه خانه تاریخی قوامی. وبگاه روزنامه خراسان، تاریخ مشاهده: ۱۹/۰۹/۱۴۰۲٫ وب:

http://khorasanrazavi.khorasannews.com/newspaper/page/20653/1/257246/

۶۹٫ حسینی، همان، ص۲۴۳٫

۷۰٫ صادقی، نعمت‌اله. «جست وجویی در ریشه‌های کهن خاندان امین‌الاسلامی …»، همان، ص۴٫

۷۱٫ حسینی، همان، ص۲۴۲٫

۷۲٫ فرهنگ قهرمانی، عطاءالله. اسامی نمایندگان مجلس شورای ملی از آغاز مشروطیت تا ۲۴ دوره قانونگذاری و نمایندگان مجلس سنا در هفت دوره تقنینیه از ۲۵۰۸ تا ۲۵۳۶ شاهنشاهی. خرداد ۲۵۳۶، ص۲۰٫

۷۳٫ صادقی، نعمت‌اله؛ رحیمی، مسعود. «وکلای نیشابور …»، همان، ص۴٫

۷۴٫ حسینی، همان، ص۲۴۱٫

۷۵٫ فرهنگ جغرافیائی ایران، همان، ج۹، ص۲۱۴٫

۷۶٫ پیمایش ناحیه سرده [۳۶°۰۹›۴۷٫۱»N 58°۳۲›۰۷٫۰»E] در وبگاه Google Maps.

۷۷٫ درّودی، همان، ص۱۲۷٫

۷۸٫ الفضلی، عبدالهادی. «قرن‌المنازل». ترجمه مهدی پیشوایی، میقات حج، ش۱۵، فروردین ۱۳۷۵، ص۷۲-۷۳٫

۷۹٫ حسینی، همان، ص۹۷٫

۸۰٫ خزایی، مهدی. «دَیرالزور». دانشنامه جهان اسلام، تهران: بنیاد دایره‌المعارف اسلامی، ۱۳۹۲، ج۱۸، ص۵۴۳-۵۴۴٫

۸۱٫ حسینی، همان، ص۲۱۱٫

۸۲٫ همان، ص۵۰٫

۸۳٫ سعادت‌نوری، حسین، «رکن‌الدوله‌ها»، وحید، تیر ۱۳۴۶، ش۴۳، ص۵۹۲٫

۸۴٫ همان.

۸۵٫ ناصرالدین‌شاه‌ قاجار، «سفرنامه خراسان»، تهران: بابک، ۱۳۶۱، ص۲۱۰؛ کوشکی، فرشته، «آگاهی‌های پراکنده تاریخی درباره سبزوار»، پیام بهارستان، پاییز ۱۳۸۸، ش۵، ص۲۸۶-۲۸۷٫ برای آگاهی بیش‌تر بنگرید: صومعه، حسین. «این جلگه‌ی باروح؛ چهره نیشابور سپیده‌دمان سده چهاردهم هجری از دریچه سفرنامه ناصرالدین‌شاه قاجار». خاتون شرق، ش۱۱۴، ۸ آذر ۱۴۰۱، ص۵٫

۸۶٫ حسینی، همان، ص۲۲۵٫

۸۷٫ همان، ص۵۳-۵۴٫

۸۸٫ همان، ص۱۹۶٫

۸۹٫ ناعور: دولاب، پهلوی آسیاب.

۹۰٫ حسینی، همان، ص۲۱۳-۲۱۴٫