و شاورهم فی‌الَامرِ خبرنگار خاتون شرق
و شاورهم فی‌الَامرِ خبرنگار خاتون شرق
خاتون شرق - چون یک خبرنگار پیر خرفت، از خدا بی‌خبر و بسیار فضول، تصمیم گرفته بود بساط پاتوق رو به هم بزنه و پایپا رو جمع کنه، ما یک جلسه‌ی مشورتی برگزار کردیم در مورد اینکه چگونه با این خرمگس پیر احمق برخورد کنیم که بقیه (از جمله آقای میرادی و خانم مقداری و بقیه‌ی دوستان خبربیار که خیال داشتند راه و رسم این خرمگس را پیشه کنند و موی دماغ ما شوند) حساب کار دستشان بیاید، و حالا از باب شفافیت که ما همیشه داشته‌ایم و داریم (به جز موارد توافق‌نامه‌ها، تملکات، بازگشایی‌ها، آسفالت‌ها، پروانه‌ها، تراکمات، اضافه‌بناها، مشرفیت، سد معبر، پسماند، حمل و نقل، فن‌آوری اطلاعات و تمام بخش‌های دیگری که شمول قانون بر آنها مستلزم ذکر نام است) مذاکرات این جلسه را جهت استحضار مردم شریف نیشابور، به طور روشن و شفاف منتشر می‌کنیم.

چون یک خبرنگار پیر خرفت، از خدا بی‌خبر و بسیار فضول، تصمیم گرفته بود بساط پاتوق رو به هم بزنه و پایپا رو جمع کنه، ما یک جلسه‌ی مشورتی برگزار کردیم در مورد اینکه چگونه با این خرمگس پیر احمق برخورد کنیم که بقیه (از جمله آقای میرادی و خانم مقداری و بقیه‌ی دوستان خبربیار که خیال داشتند راه و رسم این خرمگس را پیشه کنند و موی دماغ ما شوند) حساب کار دستشان بیاید، و حالا از باب شفافیت که ما همیشه داشته‌ایم و داریم (به جز موارد توافق‌نامه‌ها، تملکات، بازگشایی‌ها، آسفالت‌ها، پروانه‌ها، تراکمات، اضافه‌بناها، مشرفیت، سد معبر، پسماند، حمل و نقل، فن‌آوری اطلاعات و تمام بخش‌های دیگری که شمول قانون بر آنها مستلزم ذکر نام است) مذاکرات این جلسه را جهت استحضار مردم شریف نیشابور، به طور روشن و شفاف منتشر می‌کنیم:

حجت نیرآبادی: این پیرمرده کیه؟ همین که تازه اومده نیشابور، سور و سات ما رو به هم زده. هر چی به زبون خوش بهش می‌گیم:‌ داداش، تو مثل اینکه سرت به تنت اضافی‌یه. دعا کن گذارت میدون محلوج فروشا نیفته، می‌دیم دوستان قمه‌دار، یک قورمه‌ی خوشمزه ازت درست کنن. بچه پر رو هر چی بهش می‌گیم آقا نیا تو جلسات ما، نعشگی ما رو می‌پرونه، انگار نه انگار. اصلا فک نمی‌کنه که آقا من ممکنه با فلانی مشکل اخلاقی داشته باشم، اینجا توی جلسه، بخوام اموات‌شو بلرزونم، تو چیکار داری اینجا باشی؟ تو رو سننه؟ اینجا واس ماست. فهمیدی؟

داود کمیلی‌پور: (با افه‌ی مدیریت جهادی) منم هر چی پیرمرد خرفتو سر کار گذاشتم، فایده نکرد. الآن پنج هفته‌اس همین‌طور یک ریز افتاده دنبال ما که چرا صورت‌های مالی شهرداری و شورا رو منتشر نمی‌کنین؟ هر چی فرستادمش دنبال نخود سیاه، فایده نکرد. انگار مغز خر خورده پیرمرد نفهم. یکی نیست بهش بگه، احمق! صورت‌های مالی رو می‌خوای چکار؟ ما کارامون رو خارج از صورت‌های مالی انجام می‌دیم. اصلا به کاغذ و قلم احتیاجی نداریم، نقدی کار می‌کنیم و کارت به کارت. روشن شد؟ صورت‌های مالی‌ام که به تو نمی‌دیم، برای رد گم کنی‌یه بنده خدا! تو که نمی‌تونی توی اونا چیزی پیدا کنی بدبخت! ما خودمون ذی‌حساب می‌گیریم و خودمون بهش می‌گیم چیکار کنه. پس بی‌زحمت هری!

احمد همت‌آبادی سخنگو: من دو سه بار بهش گفتم، فلانی، یک مقدار در باره‌ی اخبار شورا «تأمل» کنین. یکی دو بارم که گیر داده بود برای انتشار صورت‌های مالی و تفریغ بودجه، پاسش دادم به رئیس و فک کنم آقای کمیلی‌پورم حسابی حالشو گرفت. تا تو باشی که هوس شفافیت صورت‌های مالی کنی. باید «تأمل» کنی بنده خدا! می‌فهمی؟ یعنی شتر دیدی ندیدی. اینو می‌گن تأمل. نه اینکه تا یکی بهت گفت با شاتل بستن و نیازی هم به مناقصه نبوده، تو هم فرتی بنویسی که اینا دزدن. بنده خدا! میشه به من بگی کی دزد نیست؟ «تأمل» کن، «تأمل».

احسان مرآتی: (در حالی که سعی می‌کند قیافه‌اش به دکترها بخورد) من می‌دونم این نامرد دنبال چیه؟ می‌خواد از برنامه‌ی فن‌آوری اطلاعات سر در بیاره. ما هم با دوستان آی‌تی توی شهرداری، خودمون رو سفت گرفتیم. این نمی‌دونه با کی طرفه. فک می‌کنه، همش همین مهچور ثانیه. یکی نیست بهش بگه، دوست عزیز (باز هم سعی می‌کند ابهت دکترایش حفظ شود) مگه این کارا رو یه نفری انجام می‌دن؟ اومده بود ریشه‌ی این داستان شاتل رو دربیاره. دیدی چطوری، پیچوندمش؟ نه شما رو به خدا دیدین؟ به من می‌گن دکتر مرآتی (اینجا دیگه نتونست طاقت بیاره و بالاخره، مدرک خودشو رسما رو کرد. با اینکه می‌دانست ۸۸۵۰ رأی در بین ۲۰۰ هزار واجد شرایط رأی دادن واقعا در شأن یک دکترای مدیریت نیست. هر چند حالا سگ رو بزنی دکتر درمی‌یاد).

کراری (میکروفونش را روشن کرد و با صدای بلند): ده‌هزارمین جلسه‌ی علنی شورای شهر. دستور کار اول: نتیجه‌ی صورت‌جلسه‌ی مورخه‌ی همین امشب، برای بیرون کردن خبرنگار خاتون شرق، همه به اتفاق آرا تصویب کردند… (اینجا کمیلی‌پور یک سقلمه‌ای به کراری زد که آی! حاجی! این قدر کم می‌یای جلسات رو که یادت نیست، این جلسه‌ی علنی نیست، ضبطم نمی‌شه، میکروفون رو خاموش کن و مثل بچه‌ی آدم، نظرتو بگو. گفتیم حالا توی مسکن ملی، کار و بارت سکه است، ولی یادت نره که ما همگی مدد کردیم که به این نان و نوا برسی. نامرد یادت رفته؟ خودمون توی کاسه‌ات انداختیم. ولی نگفتیم که اصلا به جلسات شورا نیای. درسته حق حساب میدی، ولی بالاخره این پیرمرده همه‌ی جلسات کمیسیون‌ها رو می‌یاد و می‌بینه نیستی. حالا نظرتو بگو.

 

کراری (این دفعه تازه دوزاری‌اش جا می‌افتد): راست می‌گین حاج‌آقا؟ اوا خدا مرگم بده! این مرتیکه‌ی الدنگو بندازینش بیرون. روش زیاد شده حاج‌آقا. بی‌شرف به من توهین می‌کنه. نه اینکه من نمی‌یام شورا، منو که می‌بینه، فک می‌کنه ارباب رجوعم. کثافت نمی‌دونه من سرم توی مسکن ملی شلوغه. حتی به نگهبان مجموعه هم گفتم اگه یک پراید مشکی مدل ۸۳ دیدی که درب و داغونه، اصلا توی پروژه‌ی مسکن ملی راش نمی‌دی.

صادقی (در حالی که اصلا دلش نمی‌خواد جزو مخالفین باشه. چون بعضی وقتا لازمه به پیرمرد فضول پیام بده که «شما نمی‌خواید پیام شورای شهر رو در مورد ورزشگاه انقلاب بنویسین؟ نمی‌خواین پیگیر حقوق مردم بشین؟» و لذا لازمه که پیرمرد فک کنه اون مخالف حضورش نیست): من همون جلسه‌ی اول که دیدمش چون سابقه‌شو داشتم و می‌دونستم این یارو یه آدم عوضیه و خیلی پیله می‌کنه، وقتی آمار عملکرد مالی شهرداری رو خواست سه تا رقم بهش دادم و هرچی‌ام اصرار کرد که ما مشروح عملکرد رو می‌خوایم خودمو زدم به کوچه‌ی علی‌چپ و بعد یک هفته سر دووندن، بازم همون سه تا رقمو بهش دادم. کیف کردین چطوری سر کارش گذاشتم؟ من می‌دونم که این یارو توی جلسات دنبال چیه؟ می‌خواد از ما گل بگیره ببره چاپ کنه بعد مردم به ریش ما بخندند. ما هم که بحمد ا.. و المنه تا دل‌تون بخواد گل و گلستان داریم. کافیه چند دقیقه کنار دست‌مون بشینه، از نفس کشیدن‌مون هم خبر می‌نویسه. به مرتیکه فضول می‌گم به تو چه که ما درگیر می‌شیم و دعوا می‌کنیم؟ اصلا تو می‌دونی ما چرا دعوا می‌کنیم؟ به خاطر اینکه سهم‌مون کافی نیست. اینا رو که نمی‌شه به مردم گزارش بدی الدنگ خان!

احمد همت‌آبادی، حاجی: سکوت ………… سکوت ………… سکوت ………….. . لبخند و سکوت ….. بالاخره بعد از چند ساعت، صداش درمی‌یاد: بله، فک کنم بهتره نامه‌شو بفرستیم به شهرداری ببینیم چی می‌گن.

مؤمن حسینی (در حالی که با موبایلش داره جواب زبرخانو می‌ده و حواسش نیست که توی جلسه‌اس): بله. من هیچ مغایرتی نمی‌بینم. به نظر منم نیاد خیلی بهتره. چون بعضی دوستان که با فرمانداری من مسئله دارن، بهش گرا می‌دن و اونم که دنبال گوز گم کرده می‌گرده، بلافاصله، حرفای این یارو حاجی‌بگلو رو می‌نویسه. مرتیکه فک می‌کنه من از حاجی‌بگلو می‌ترسم. نمی‌دونه که من با بالا هماهنگم. (دوباره موبایلش زنگ می‌زنه و همت‌آبادی سخنگو به طعنه بهش می‌گه کارای زبرخانو توی زبرخان انجام بده. ولی حسینی چون مؤمنه، از رو نمی‌ره و موبایلشو جواب می‌ده و کلا از جو جلسه خارج می‌شه).

یادآوری: بتویی در جلسه‌ی مشاوره برای اخراج خبربیار معرکه از جلسات شورا، حضور نداشت.