کودک سرباز نیست؛ مدرسه میدان تمرین اقتدار نیست
کودک سرباز نیست؛ مدرسه میدان تمرین اقتدار نیست
خاتون شرق- در روزهایی که کودکان و نوجوانان این سرزمین با بحران‌های واقعی‌ چون فقر، ترک تحصیل، کودک‌کار، ازدواج زودهنگام و خشونت خانگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، امضای تفاهم‌نامه‌ای میان نیروی انتظامی و وزارت آموزش و پرورش دولت آقای پزشکیان، بیش از آنکه تدبیری در جهت حل مسئله باشد، به نوعی نمایش اقتدارگرایانه بدل شده که بیم آن می‌رود آموزش عمومی را به ابزار اعمال اراده پلیسی تقلیل دهد.

سودابه جعفری
مدیر مسئول
در روزهایی که کودکان و نوجوانان این سرزمین با بحران‌های واقعی‌ چون فقر، ترک تحصیل، کودک‌کار، ازدواج زودهنگام و خشونت خانگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، امضای تفاهم‌نامه‌ای میان نیروی انتظامی و وزارت آموزش و پرورش دولت آقای پزشکیان، بیش از آنکه تدبیری در جهت حل مسئله باشد، به نوعی نمایش اقتدارگرایانه بدل شده که بیم آن می‌رود آموزش عمومی را به ابزار اعمال اراده پلیسی تقلیل دهد.
در ظاهر هدف این تفاهم‌نامه اجرای طرح «نماد» و ارتقای امنیت در مدارس است، اما در باطن، آن‌گونه که منتقدان عنوان می‌کنند، با هدف تقویت حضور نیروی انتظامی در مدارس و اجرای اجباری مفاهیمی چون «عفاف و حجاب» صورت گرفته است. رویکردی که به‌وضوح در تضاد با روح قانون حمایت از اطفال و نوجوانان مصوب ۱۳۹۹ و تعهدات بین‌المللی ایران در زمینه حقوق کودک قرار دارد.
آیا قرار است دانش‌آموز، «ابزار اجرای نظم» باشد یا «موضوع آموزش و حمایت»؟ چرا در حالی که زیرساخت‌های آموزشی در بسیاری از نقاط کشور از هم پاشیده است، نگاه امنیتی جای رویکرد حمایتی را گرفته؟ این وارونگی در سیاست‌گذاری، نه‌تنها کمکی به کودکان نمی‌کند، بلکه مدرسه را از کارکرد اصلی‌اش تهی می‌کند و روح ترس و بی‌اعتمادی را به جان آینده‌سازان کشور می‌اندازد.
هیچ نشانی از واقع‌گرایی در این تفاهم‌نامه نیست. حضور پلیس در مدارس نه تعریفی از «مراقبت اجتماعی» است و نه راه‌حلی برای «آسیب‌های اجتماعی». این نوع حضور، جز القای اضطراب، انجماد فکری، و گسترش بی‌اعتمادی میان دانش‌آموزان حاصلی ندارد. در واقع با چنین طرح‌هایی، نظام آموزشی به ابزاری برای «نظم‌انگاری» و یکدست‌سازی فرهنگی بدل می‌شود که مستقیماً در تضاد با اصل تربیت خلاق و آزادانه قرار دارد.
پلیس اگر دغدغه کودکان دارد، باید به مسئولیت‌های خود در ماده ششم قانون حمایت از اطفال و نوجوانان پایبند باشد؛ مسئولیتی که عمدتاً ناظر به حمایت در برابر بزه‌دیدگی، خشونت خانگی و آسیب‌های جدی‌تری‌ است که میلیون‌ها کودک با آن دست‌به‌گریبان‌اند، نه اجرای آیین‌نامه‌های انضباطی مربوط به پوشش.
مسئولانی که آسیب اجتماعی را با رنگ مو یا فرم لباس کودک تعریف می‌کنند، درکی از عمق فاجعه‌های پنهان و عینی جامعه ندارند. امروز کودکان بسیاری در کوچه‌ها، پشت چراغ قرمزها، در کارگاه‌ها و کوره‌پزخانه‌ها در حال جان‌کندن هستند و بسیاری دیگر حتی امکان دسترسی به آموزش ابتدایی را ندارند. آیا قرار است به‌جای حل این بحران‌ها، مدرسه‌ها را هم با نیروهای پلیس پر کنیم؟
رویکرد موجود نه به «حل مسئله» که به «تولید مسئله» منجر خواهد شد. کودکانی که از همان ابتدا در فضایی پر از کنترل و تنبیه رشد می‌کنند، چگونه باید آزادی، مسئولیت‌پذیری، پرسش‌گری و تفکر انتقادی بیاموزند؟ چگونه می‌توان از آنان انتظار مشارکت مدنی و خلاقیت داشت، وقتی از سنین پایین، یاد می‌گیرند که صدای بلند، خطرآفرین و مجازات‌طلب است؟
اگر دغدغه مسئولان، واقعاً آسیب اجتماعی است، راه آن از مسیر توسعه خدمات روانی، آموزش‌های مهارتی، بازگرداندن کودکان محروم به چرخه آموزش و تقویت زیرساخت‌های خانواده و مدرسه می‌گذرد؛ نه از طریق بگیر و ببند و استقرار مامور در مدرسه.

مشارکت نهادهای مدنی، مشاوران، معلمان، مددکاران اجتماعی، و مهم‌تر از همه خود دانش‌آموزان، تنها مسیر معقول برای حل مشکلات کودکان است. هیچ سیاستی بدون حضور و شنیدن صدای کودک، مشروعیت ندارد.
تجربه جهانی نشان می‌دهد هرجا کودکان احساس امنیت روانی و آزادی داشته‌اند، هم آموزش با کیفیت‌تر بوده و هم مشارکت اجتماعی نسل آینده قوی‌تر شکل گرفته است. نباید فراموش کرد: امنیت واقعی، با حضور پلیس در مدرسه حاصل نمی‌شود، بلکه از دل عدالت اجتماعی، آموزش سالم، فضای آزاد برای رشد، و احترام به کرامت انسانی بیرون می‌آید.
مدرسه اگر شبیه پادگان شود، کودک ناگزیر شبیه سرباز خواهد شد. آیا ما به دنبال نسلی پرسشگر، خلاق و آزادیم یا نسلی فرمان‌پذیر و خاموش؟