مسعوداصغرنژادبلوچی
**
۱
شعر یا شعر است یا نثر شاعرانه. اینکه متنی به واسطه زمختی زبان ِروایت یا موضوع داستانی لازم است از ظرفیت زبان شعر بهره ببرد نیز یک اتفاق حاشیه ای در زبان شعر است.
شاید با اندکی تسامح اذعان داشت که شعر همه جا حاضر است. یعنی شعر و داستان در تبادل با یکدیگر هستند. روایت در شعر هم وجود دارد منتها شعر در متن داستان صحنه آرایی میکند و موضوع را از یکنواختی در میآورد و روایت در شعر اگر درست استفاده نشود آن را در یک مدار تکرار دور باطل می اندازد. بیشترین مقدار ادبیات مبتذل دوران معاصر بر میگردد به اینکه ابتدا به ساکن هر شخص با هر محتوای ذهنی خود را یک شاعر به حق با پتانسیل مراوده با مخاطب در نظر میگیرد و در گمان خود بر این باور است که اگر شعر نسراید مخاطب چیزی را از دست خواهد داد در صورتی که در بهترین شرایط و آرمانی ترین زمان سرایش شعر توسط یک شاعر حرفه ای هیچ مخاطب ِمنتظری وجود ندارد که شخص شاعر قائل باشد به گفتن یک شعر برای او، منتها شعر اصیل و اصلی ادبیات فارسی در ذیل محتوا محوری و بازجست پتانسیل های معنایی و نحوی سعی دارد زبان را ذیل درد و درک زنده نگه داشته و به طول و عرض محتوایی پویایی زبان بپردازد این مهمترین نکته در سرایش شعر خصوصاً در دوران معاصر است.
۲
وقتی به موسیقی تکراری این سال ها فکر می کنم احساس می کنم «احمد شاملو» درک نسبتاً درستی از تکرار در موسیقی ایرانی به دست آورده بود. این که با شعرها و تکرارها بر روی یک ارکستر زهی گمان برود که ذائقه و ذهن موسیقیایی را می توان تغذیه کرد اتفاقی است که این روزها در آلبوم های موسیقی رواج بسیار یافته است. بعد از آلبوم «نه فرشته ام، نه شیطان» و « خداوندان اسرار» و آلبوم بسیار موفق «ایران من» «همایون شجریان» گمان می رفت که این نخبگان در حال برگزاری نوعی از موسیقی هستند که ایجاز و ایجاد ِتفاوت در کنار تخصص را بتوان لمس نمود. البته آلبوم های نسبتاً موفق دنیای پاپ هم خبر از ارائه نوعی موسیقی می داد که سمت و سوی ابداع و آغاز را می شد در آن ها لمس کرد که البته اسم های تکراری در کنار ترانه سراها، آهنگ سازها و صداهای مشابه موجب شده موسیقی پاپ دیگر جدیت سابق را نداشته باشد.
اما این که دائماً یک سری شعر و یک نوع موسیقی و آواز آن هم بر روی یک شکل از تحریر آن هم در پرده های بالا را ذیل عنوان هایی همچون پس از ۵ سال آلبوم «افسانه چشمهایت» مجوز گرفت و چه و چها … خبری دیگر به همراه دارد و این یعنی این که مارکتینگ موسیقی از هیچ گروهی چشم پوشی نمی کند.
به نظر میرسد دوستان فعال در حوزه موسیقی چه در حوزه موسیقی پاپ و چه در حوزه موسیقی سنتی به آواز خواندن در حمام ذهن خود عادت نموده اند و گمان می کنند ارائه در گام های بالا و به نوعی عامیانه تر، فریاد زدن، یک شاخصه ی مهم و خاص در موسیقی است. به نظرم این گونه اجراها همانند تحریر زدن های بی دلیل «ایرج» و «گلپا» اگر مورد بازنگری قرار نگیرد راه به بی راهه خواهد برد. پیشتر «علیرضا قربانی» با آلبوم هایی همچون «حریق خزان» و «بر سماع تنبور» توانسته بود هم گام با «همایون شجریان» که در حال حاضر کم اشکال ترین هنرمند در عرصه ی موسیقی است به تفاوت ها و جایگاه های خاصی در موسیقی دست پیدا کند، که متاسفانه با آلبوم «افسانه ی چشمهایت» یک پس رفت بزرگ در کار هر دو بزرگوار مشاهده شد و جالب این که آلبوم «حریق خزان» مهیار علیزاده به نوعی یک اتفاق خاص در موسیقی به حساب می آید که از ایشان نیز لااقل در نظر و گوش نگارنده که سال ها شنوده دقیق موسیقی است انتظار بیشتری می رفت. از «گروه شمس کیخسرو پور ناظری» و «صدای سخن عشق» تا هم نوازی های «کیهان کلهر» و «حسین علیزاده» با خسرو آواز ایران «استاد محمدرضا شجریان» خیلی نمی گذرد و چه خوب خواهد بود که کارها همچون گروه پورناظری ها و کامکارها با وسواس بیشتر تهیه و تولید بشود و موسیقی دانان ما لااقل در صدد آن باشند که یا به شکل سنتی کار پیشینیان را برای خوش آمد مذاق ادامه دهند یا اگر در ذهن و زبان دارند کار متفاوت انجام بدهند سعی و دقت بیشتری نمایند.