چرا ادبیات!(۳)
گفت و گوی
مسعوداصغرنژادبلوچی
شاعر، نویسنده و پژوهشگر
و دبیر بخش ادب و فرهنگ خاتون شرق با
سحر مقصودی
نویسنده چهار رمان فارسی
***
مسعود بلوچی:
-به نظر ادبیات امروز به واسطهی جدایی از مردم دچار مشکلات عدیدهای شده است.گویی مناسبت های خاص برای انتشار آثار در میان است. مناسبت هایی دور از سواد! احساس می کنم اکثر ناشرین حتا اتاق فکر به روز هم ندارند چه برسد به تولید ادبیات به درد بخور برای امروز. شاید بیشتر تلاش دارند پاسدار ادبیات گذشته باشند، تا پویاساز ادبیات برای چند نسل آینده. این که بسیاری از رمان ها و مجموعه اشعار مورد استقبال قرار نمی گیرند اصلاً بعید و عجیب نیست. چراکه که در بیست سال اخیر با نوعی ادبیات دسته بندی و بسته بندی شده مواجه هستیم که در آن به هیچ وجه سیمای هویتی و بومی این مرز و بوم مشاهده نمی شود. به عنوان مثال در حوزه ادبیات انقلابی و جنگ…در حوزه ادبیات انگیزشی برای نسل جوان…در حوزه ادبیات تخیلی برای کودکان کار تألیفی وجود ندارد یا ترجمه شده یا نهایت یک یا دو اثر است که در حال حاضر بیست سال است همان ها باز نشر می شود. در این میان باید دانسته شود که جایگاه نویسنده ی نو پرداز در مقام خود، قابل ارزش و ستایش است. به نظرم در مجموع، ادبیاتی مورد نیاز و موفق است که به همه جا و جوانب جامعه سر زده باشد.
سحر مقصودی:
-آیا راهکاری برای رسیدن به این مهم وجود دارد؟
مسعود بلوچی:
-راهکارهای متفاوتی وجود دارد. منتها راهکاری که به ذهن من می رسد مواجهه شدن با لایه فکری پنهان و متوهم جاری در ادبیات معاصر است. این که کسی چیزی می نویسد و بعد خودش به خودش امتیاز می دهد عجیب نیست، از طرفی اینکه نیاز جامعه از او بخواهد نوآوری و مضمونی نو خلق کند هم به نظر ربطی به کیفیت خلق اثر ندارد.
درست این است که ما به عنوان نویسنده ابتدا به ساکن تعاریف درستی از مفاهیم و موضوعات زندگی داشته باشیم. تعاریفی مثل این که رسالت انسان چیست؟ جامعه یعنی چه؟ زیر شاخه های اجتماعات انسانی کدام است؟ آیا می توان آزادی را به معنی مطلق تعریف کرد و یا زندگی کرد و …
تازه بعد از پاسخ به این سوالات می رسیم به رسالت اندیشمند. و بعد از رسالت اندیشمند فعال در حوزه ادبیات و فرهنگ و در نهایت در یک مسیر می رسیم به شاعر و نویسنده…در این نقطه اولین مفهومی که نمایان می شود تعهد به تعقل است. باید دید موضوع درست، از کدام منظر درست است؟ ادبیات و فرهنگ هیچ کدام سفارش پذیر نیستند. هر دو به شکل نهادینه از دل جامعه می جوشند و نمایان می شوند. به راستی کدام یک از نویسنده های دوران اخیر حتی پنجاه سال اخیر دارای هویت مستقل است؟
سحر مقصودی:
-در پاسخ به سؤال شما اول بهتر است بگویم که بعضی از کتابها به قلب ما نفوذ می کنند و خواندن آنها قطعا تجربهٔ زیبایی را در جان و روان ِمان جاری می سازد. زیبا نه به معنی اینکه متن داستان صاف و مثبت باشد، بلکه منظور از زیبایی به معنی پیچیدگی جریانات خوب و بد که از ورای افسون ایدهای ناب و عصیانگری خالق در عرصه ی صفحات سفید با قلمی ظریف در هم تنیده می شود، است. و تازه اینجاست که من در جایگاه خواننده حرفه ای داستان به دنبال هویت نویسند خواهم بود. پس با کنکاش در سبک زندگی، علایق، جهانبینی و گاه حتا زیر ذره بین گذاشتن زندگی خصوصی نویسنده سعی در کشف خط فکری ای که باعث خلق چنین اثری شده، خواهم کرد.
به طور کلی از نظر من در ایران تنها چند نویسنده را می توان جز نویسندگان داری هویت مستقل برشمرد. البته تقریباً هر کسی که دست بر قلم دارد نام آنها را شنیده و آثارشان را مطالعه کرده است.
اما اگر بخواهم کمی شخصی تر به سؤال شما پاسخ بدهم در یک جمله خواهم گفت «عباس معروفی» در رأس جدول رتبه بندی من قرار دارد. به جرأت می توانم گفت سبک نوشتاری این نویسنده صاحب سبک به گونه ایست که از نسل های گذشته، نسل امروز و حتا آیندگان می توانند از آن تأثیر گرفته، بیاموزند و در نهایت خَلق کنند.
مسعود بلوچی:
-از جهاتی با کلیت نظرات شما موافقم اما در برخی موارد باید تأملی بیشتری به خرج داد. فی المثل در باره اسامی خاص و مطرح در حیطه سبک و سیاق شخصی…اگر بنا را بر ابداع بگذاریم…در زبان فارسی آثار ابداعی نداریم و اگر داریم بسیار معدود و محدود است. یک سری از کسانی که قصد داشتند در زبان و ادبیات نو آوری کنند …مخاطب پیدا نکردند و آن هایی که سعی کردند به دور از نوع آوری و ابداع به خلق اثر بپردازند از داشتن یک سری دانش در حوزه ادبیات یا بیخبر هستند یا بهره کافی و درست نبرده اند. در این میان ادبیات داستانی ما بهترین شاهد مثال است. توجه کنید و دقت…این که اگر پرسیده شود رمان نویسان ایرانی را نام ببریم…اولین اسم با یک تبصره و تذکر میشود صادق هدایت و بوف کور…در صورتی که صادق هدایت به عنوان یک پژوهنده و پژوهشگر بیشتر از آن که قصد رمان نوشتن داشته باشد داستان نویس بود و بوف کور داستان بلندی است که شکل رمان را به او بخشیدند…آن هم زمانی که چیزی برای ارائه وجود نداشت..صادق هدایت استاد داستان نویسی است ..آن هم داستان کوتاه. و در این راه هم بسیار موفق بود..پس از آن باز یک سری اسامی همیشه هستند..بزرگ علوی، صادق چوبک، بهرام صادقی، غلامحسین ساعدی، احمد محمود…تا این جا که می آییم و ناگهان می رسیم به جلال آل احمد و محمدعلی جمالزاده نیز اضافه می شوند و در کنارش برخی اسامی مثل رسول پرویزی …صمد بهرنگی در حوزه ادبیات داستانی مناسب کودکان…با تأمل بیشتر یک سری اسامی دیگر نمایان می شود؛ مثل ابراهیم گلستان و محمود دولت آبادی…که بعد از این ها اسامی دیگر و اشخاص دیگر به یاد می آیند مثل هوشنگ گلشیری و عباس معروفی …رضا براهنی داستان نویس و جالب این که همه مرد هستند. سراغ زنان داستان نویس که می رویم، می شود سیمین دانشور، غزاله علیزاده، زویا پیرزاد و تعداد دیگری که در خاطرم نیست…
پس از آن ها و با گذر از این نوع دسته بندی های تاریخ ادبیاتی…در میان مردها علی محمد افغانی، اصغر الهی، نادر ابراهیمی، محموداعتمادزاده، ناصر ایرانی، بیژن بیجاری، بیژن نجدی، محمدمحمدعلی، اسماعیل فصیح و از خانم ها نسرین ثامنی، فتانه حاج سیدجوادی، فهیمه رحیمی، گلی ترقی، فرشته ساری، فریده لاشانی و چند تای دیگر تا می رسند به حال حاضر چه آن ها که از نظر سن و سال و چاپ اثر در بازه زمانی ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۱ کتاب منتشر شده اند و یا در حال فعالیت در نشریات و مجلات هستند یا به شکل مستقل و با برگزاری کلاس و کارگاه مشغول فعالیت هستند. همه این اسامی که اسم بردم فقط در حافظه ی بنده بودند و حتماً تعداد بیشتری هستند چه در گذشته و چه در زمان حال و شاید هم مشهور باشند یا گم نام ولی من به یاد ندارم… که با همه ی موفقیت و انتشار و تجدید چاپ آن هم در تیراژهای بسیار بالا… قابلیت این که تبدیل بشوند به اسامی مندرج در یک آنتولوژی جامع را انگار ندارند و اگر دارند یا کاری در این راه صورت گرفته اسامی غایب بیشتر از حاضرین است.
همه این ها را گفتم به این خاطر تا توضیح بدهم معلوم نیست که ادبیات داستانی ما دقیقاً کدام نقطه را مورد هدف قرار داده است. و در این میان باز تکرار می کنم عملکرد تجارتی و ادبیات بسته بندی شده و دسته بندی شده توسط ناشرین آسیب غیر قابل جبرانی به بدنه ادبیات خصوصاً در شعر و داستان وارد کرده است که جز با مراجعه به هر کدام نمی توان از توانمندی های آن ها استفاده نمود. به راستی چرا این همه آشفتگی پدید آمده است؟
سحر مقصودی:
-می خوام بپرسم؛ با این شرایط آینده ادبیات ایران را در دهه آینده چطور می بینید؟
مسعود بلوچی:
-پیش از آن که بخواهم به این پرسش پاسخ بدهم لازم است پرسیده شود آینده کدام بخش ادبیات ایران؟! یا به زبان ساده تر آیا قصد بر آن است ادبیات ایران پویا شود یا ذیل تجدید چاپ و از روی هم نویسی ادامه پیدا کند؟ سال هاست هر نویسنده در هر حالت و شکل آمده سیاهی ها و سپیدی ها را نشان داده …از ظلم و فقر …تحول و انقلاب …هیچ کدام نگفته است چه باید کرد؟ حتی در کتابی با همین عنوان «چه باید کرد؟» هم راهکاری واضح و معلوم ارائه نشده است! به همین خاطر لازم می دانم اشاره کنم فاصله تحول ادبیات در نسل حاضر با نسل های گذشته بسیار زیاد است. مخاطب نسل کنونی حتی اگر فرصت هم داشته باشد «خواندن» برای اش در اولویت نیست. چرا که هراس از آینده و نبود امنیت اقتصادی به او اجازه نمی دهد به اقتصاد معنوی نزدیک شود. روح درگیر جسم است. ذهن از حالت عادی خارج شده و به توهم و موارد تخدیر و تسکین وارد شده. نویسنده ای که از این اوضاع و احوال خبر ندارد یا به زبان ساده دغدغه اش نیست، هر آن چه بنویسد چیزی نیست که این نسل دارد زندگی اش می کند، نکته مهم این که آشفتگی و گسست موجب شده،گذشته و پیشینه ارزش به حساب نیاید.؛ آینده هم که وضعیت خودش را دارد، پس می ماند حال، که به روزمره گی و روزمُردگی می گذرد. با این همه باید سؤالی مطرح کرد، به نظر شما نویسندگانی که ذیل موضوعات یا مفاهیم تکراری دست به نوشتن می زنند، حتی اگر از موجود بودن آنچه در حال نگارش هستند، در بازار بی خبر باشند، آسان تر نیست کتاب را جست و جو نمایند تا بشینند و بنویسند؟
سحر مقصودی:
-در خصوص این سوال پاسخ های متفاوتی از زوایای مختلف وجود خواهد داشت که می شود به هر یک از آنها به صورت مفصل پرداخت.
اما ترجیح می دهم به مهم ترین آنها که اتفاقا در سطح وسیعی با آن مواجه هستیم بپردازم. همانطور که می دانیم روند تربیت روانی هر فرد معمولا از خانواده شروع شده و با ورود شخص به جامعه بزرگتر و کامل تر می شود. تازه اینجاست که بعد از مبحث تربیت می رسیم به مبحث سواد. قطعا در این مقال منظور از سواد صرفا مدرسه و دانشگاه نیست، چرا که سواد همه جنبه های شخصی و روانی افراد را در برمی گیرد. از سواد آکادمیک گرفته تا سواد اقتصادی و عاطفی و الی…که همگی در تعامل تنگاتنگی، در پیشبرد زندگی هر فرد موثر خواهد بود.
از طرفی ما با سرعت به سمت مدرنیته پیش می رویم اما گویی هنوز پایمان در مرداب سنت گیر کرده! همچنان ساختار پدرسالاری ای که خود را خدای مطلق خانواده می دانست در هویت فردی ما نهان مانده است و هرازگاهی گردن افراشته و با همه چیز می جنگد. احتمالا به همین دلیل است که اکثر افراد سعی در حفظ تعصبات و جهانبینی محدود خود دارند، بطوریکه اگر فرصتی دست بدهد قهرمان معابانه اقدام به اشائه رسوبات کهنه ی ذهن خود می کنند!
شاید به همین دلیل باشد که ما تاثیر فرهنگ پدرسالاری و منم منم کردن ها را در ادبیات معاصر هم می بینیم.
وقتی کتاب و رسانه ی آزاد در زندگی امروز ما جایی ندارد چنین آشفتگی ای دور از ذهن نیست. پس باید هم به جای خلق اثری نو با ایده ای ناب همه چیز در چرخه تکرار مکررات ملال آور گرفتار آید.
از طرفی وقتی کتب درسی نتواند نیاز آموزشی قشر عظیم تاثیر گذار آینده را پوشش بدهد نتیجه بدتر هم می شود. این روز ها دیگر کسی به خودش زحمت نمی دهد تا پا به دنیای کتب تخصصی بگذارد و موضوعات را با منابع علمی مستند دنبال کند، چرا که با تایپ چند عنوان ساده در صفحه ی گوشی یا لب تاب، چشم پر می شود از متونی برای تشریح موثق و غیر موثق واژه گان تایپ شده!
بدتر اینکه در ایران نه تنها فضای باز آزاد و دسترسی درست وجود ندارد بلکه تشویق و ترغیب هم جایگاهش را به رقابتی سخت برای کنکور و رتبه آوری دانشگاهی داده. بارها دیده ام که بسیاری از آموزگاران منع مطالعه ی کتب غیر درسی را گامی برای پیروزی و آینده ی بهتر می دانند!
پس هر چه هست همین اینترنت و موتورهای عظیم جستجوگری ست که در کسری از ثانیه فرد را در جایگاه علامه دهر، می نشاند و باز منم منم کردن های پدرسالارانه، فضای سالم آگاهی و یادگیری را مسموم می کند.
همانطور که می دانید من همواره گفتهام؛ برای اینکه کسی بتواند در عرصه نویسندگی موفق شود قبل از هر چیز باید خواننده ای حرفهای باشد. قطعا تعریف خواننده حرفه ای به تعداد کتاب ها و یا موضوعات کتاب خوانی ارتباطی ندارد. بلکه مطلوب این است که شخص کتاب را از مناظر مختلف مورد مطالعه قرار بدهد. به عنوان مثال یک بار در جایگاه مخاطب معمولی، بار دیگر همان کتاب را به عنوان یک منتقد سخت گیر مورد مطالعه قرار بدهد و … اصلا نویسنده باید قدرت این را داشته باشد کتاب را از جهات مختلف نقد و بررسی کند بعد چرایی بسازد و پاسخ بدهد. در چنین شرایطی ست که نویسنده می تواند به نقاط ضعف و قدرت خود اشراف پیدا کند و بعد خود را برای نوشتن محک بزند.
من همیشه گفته ام همانطور که برای بالا بردن یک خانه ی زیبا نیاز به سنگ های زینتی داریم، در نویسندگی هم این نیاز چیزی نیست جز کتبی که مطالعه میکنیم. بی شک هر کتاب میتواند در جذاب تر شدن ایده های ذهنی ما نقش مثبتی داشته باشد، هر کتاب می تواند باعث صیقلی شدن نمای داستان ما بشود.
بنابراین همه ما نیاز به تزریق مستمر و موثر آگاهی داریم و بالطبع این مهم برای کسانی که دست به قلم هستند باید از ضریب بالاتری برخوردار باشد. به نظر من گاهی باید دست از نوشتن کشید و فقط مطالعه کرد. دنبال زمان هم نباید بود چراکه ممکن است مطالعه ماه ها طول بکشد و شاید هم سال ها!
بی شک نویسنده فقط با مطالعه ی زیاد می تواند پی ببرد موضوعی که انتخاب کرده بکر است یا خیلی قبلتر دست مایه نویسندگان دیگری هم بوده؟!
پس برای بهتر شدن نتیجه فقط یک راه وجود دارد آن هم کسب آگاهی شخصی برای بروز ایده های بکر و نو. اصلا حتا اگر ایده نو هم نباشد نویسنده ی ماهر باید داستان را طوری پیش ببرد که در هرج و مرج ادبیات امروز حرفی برای گفتن داشته باشد.