یحیی شکفته / با یک حساب سر انگشتی میتوان پی برد که در نیشابور فعلی کهنتر و زندهتر از مسجد جامع که هم عصر با بنای حوزه علمیه گلشن و مقبره سلام مغربی نیز هست بنائی تاریخی تر که بتوان آن را زنده شمرد و با عامه مردم بصورت روزانه سروکار داشته باشد وجود ندارد، حال آنکه از دیرباز و با توجه به قدمت دیرینه و معنوی این بنای باشکوه و فاخر اسلامی که در هسته اصلی و بافت مرکزی شهر واقع شده، جذابیت خاصی برای سکونت اهالی اصیل و مذهبی شهر قلمدانهای مرصع وجود داشته است.
سیمرغ خیال را به پرواز در میآوریم تا پرگشاید و از آنچه که در قدیمترهای این گذرگاه آرام و پر از معنویت طی روزگاران متمادی به خود دیده است را برایمان بازگو کند . ابتدای ورودی این کوچه پر تردد معنوی که راهی به نهایت باریک تر از این که در حال حاضر شاهد هستیم دالانی داشته است که به واسطه توسعه و شهر سازی دست خوش تغییرات اساسی گردیده و کلا در حال حاضر وجود خارجی ندارد. سیمرغ را باید یادآور شویم که برای ورود به این دالان شاید کمی اذیت شود چون در قدیم معمولا برای جلوگیری از حمله دژخیمان و اراذل و اوباش و یاغیهای سوار کار که دور از چشم گزمههای شهر،هوس غارت و دزدی به سرشان میزده، این کوچه های مسقف چوبی موانع خوبی برای امنیت نسبی اهالی آنجا به حساب میآمد .
ساکنان خوش نشین این دالان را خانواده مرحوم” صدر خراسانی” که دفتر کارشان نیز در ابتدای همین کوچه و در جوار “محمود جهانشیری” واقع بود به همراه خانواده “صفارمقدم” تشکیل میدادند. به سمت پایینتر که حرکت کنیم روبروی درب غربی مسجد جامع کوچهای بود که تا نصفه رو باز بود و در انتها دالان داشت و اتفاقا همین جا هم به سرنوشت دالان قبلی دچار شده و جز یادی از اهالی آنجا مرحوم “بلالی موذن” و “حاج آقای لسانی”مسئله گوی مسجد و کاسب خوش نام و معتبر و خاندان “بیات مختاری” چیزی باقی نمانده و یا مرحومان “بوستان “و “شازده “و “سوادی” و “اسد بیگی” و البته “ملا باجی” که مدرس قرآن بچه ها بود در آنزمان ها.. و چقدر وهم انگیز بود یاد “بیبی جنگیر” در اواسط همین کوچه ..
حسرت از بین رفتن این کوچه با به یاد آوردن منزل مرحوم “عماد”، سر نبش فرعی اول که در حال حاضر درب ورودی محل پارک خودروها است ، دو چندان میشود .
سیمرغ خیالمان سرگردان و متحیر بال میگشاید و روی بام خانه ی خسته و رنجور کنونی آقای” مهدیان “مینشیند. به گذشته این خانه که برمیگردیم: خانواده های دکتر “راد”، خاندان “زردی “و مرحوم “هوشمند” که عطاری داشته ساکنین آن بودند . خرامان خرامان سیمرغ برروی پشت بام راه میپیماید تا به کوچه باریک در میانه این مسیر پر خاطره میرسد.
با چشمان نافذ اطراف را جستجو میکند بلکه نشانی از حاج “حسن ضمیریان” متولی هیأت موسی بن جعفر(ع) و “حاج محمد نقیبی” و “حاجی پاک نژاد” و “حاج “محمدباقر تقیآبادی” بیابد.
سیمرغ داستان ما سری میچرخاند و نیم نگاهی به بالا دارد ؛ به بالا پر میگشاید و به پشت بام ایوان جنوبی مسجد پناه میبرد از بالا پایین را نظاره میکند؛ جایی که هنوز مصلای فعلی ساخته نشده و گذرگاهی باریک درست در پشت پای دیوار ایوان جنوبی ؛ سر نبش این راه ابتدا منزل مرحوم”شریعتمدار” بود و بعدها در اختیار جناب “اعتمادی” و تا قبل از طرح توسعه منزل “حاج آقای موسوی فر” بود با آن فرم دلربا و جذاب و خاص خودش. منزل “حاجی فراهی” و برگزاری جلسات حدیث کسا و طنین صدای روح بخش شیخ “شورابی” هنوز در گوشه گوشه این فضا هنوز گویی جاریست؛ در ادامه منزل هنرمند فقید ، فرهیخته ی نیشابوری “مصطفی جهانشیری “بوده است و یاد “شهید رودیان” و خانواده “رحیمیان” و “حاجی محمدی” در همسایگی اش نیز بخیر که امتداد کوچه را با همین راه باریک به سمت درب شرقی مسجد متصل میساخت و در پارهای از زمان تعدادی دستشویی که اوایل پله میخورد به سمت پایین و بعد ها به سطح رسید در این مسیر برای استفاده نماز گزاران احداث شده بود که کمی قبل تر جابجا شد و البته چند دکان کوچک که در امتداد کسبه این راسته بودند.
در ادامه و در شماره بعدی به چگونگی تشکیل مدرسه ایراندخت خواهیم پرداخت ؛ همراهمان باشید .
شما عزیزان میتوانید به آدرس فضای مجازی yahya_shekofteh@ در بستر اپلیکیشن اینستاگرام نظرات خود را مستقیم به نگارنده منتقل کنید .