خودتان را برای خوانندگان خاتون شرق معرفی بفرمائید ؟
زهرا یعقوبی هستم، کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی. فعالیت ادبی ام را از سال ۷۶ با سرودن شعر شروع کردم. در مقطع دبیرستان به نوشتن داستان هم پرداختم. از سال ۹۴ با استخدام در روزنامه خراسان، دوره ویراستاری حرفه ای را در مرکز آموزش رسانه گذراندم و تا به امروز علاوه بر فعالیت در حوزه شعر در این حوزه هم فعال هستم.
در باره جهان شاعری خودتان برای ما بگویید؟
معتقدم شاعر باید خودش را بسراید علاوه بر این که باید آشنایی کاملی از شعر گذشته و امروز داشته باشد. طبیعتاً من هم به عنوان یک شاعر ادبیات خوانده بی تاثیر از شعرهایی که می خوانم نیستم اما نهایتاً آن چه شعر مرا می سازد حالات روحی من است و اکثر شعرهایم را در زمان دلتنگی سروده ام.
مصداق: کی،شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد…
حوزه فعالیت شما در ادبیات ذیل تخصص داشتن کجاست ؟
همان طور که قبلا هم گفتم با توجه به این که رشته دانشگاهی ام زبان و ادبیات فارسی است و در کنار آن دوره ویراستاری را هم گذرانده ام و علاقه خاصی به شسته و رُفته بودن جملات و نوشته ها دارم به صورت تخصصی ویراستاری را انتخاب کرده ام.
چشم انداز شعر امروز را در حدود سنی شما که از دهه ۷۰شروع کردید تا کنون چگونه ارزیابی می کنید؟
مسلماً برای دهه هفتاد، من به عنوان یک دختر بچه یازده ساله که فقط هر چه از دلش تراوش می کرد را می نوشت و تا سال ها نگاه عالمانه ای به شعر نداشتم نمی توانم نظری بدهم. حرفی را هم که می زنم نظر شخصی من است. شاعر باید به جهان بینی رسیده باشد تا بتواند شعرِ خوب بگوید و متاسفانه شعر امروز کمتر دارای جهان بینی است.
هنوز هم نگاه ما به شعر سعدی و مولانا و معاصر تر که بگویم به شعر اخوان ثالث و مشیری و نیما و فروغ و سهراب و… است. البته شعرای خوبی هم مثل حامد عسکری، فاضل نظری، حسین جنتی داریم. اما این ها به نسبت این همه شاعر در این روزگار، انگشت شمارند.
این اسامی را که نام بردید در دوره معاصر می شناسید، جایگاه حقیقی و شایستگی این جایگاه برای آن ها را چگونه ارزیابی می کنید؟
علی رغم جایگاه رفیعی که برای این شاعران قایلم به نظرم این شعرا همان کشف و شهود شعری سعدی و حافظ و مولانا را به صورت امروزی تر بیان می کنند. چیزی شبیه به تصویر سازی با کلمات که جای خالی اندیشه ی ژرف شعرای بزرگ گذشته را بیشتر می نمایاند. مثلا بیتی از فاضل را مقایسه کنید با بیتی از حافظ:
باز با گریه به آغوش تو برمی گردم
چون غریبی که خودش را برساند به وطن
(فاضل)
هوای کوی تو از سر نمیرود آری
غریب را دل سرگشته با وطن باشد
(حافظ)
اینها… به نظر شما قابل قیاس هستند؟ هر چند در مثل جای مناقشه نیست!
توجه داشته باشید که من برای مثال، بیتی از یک شاعر غزل سرای به نام معاصر را که شباهت هایی با بیتی از یک غزل سرای به نام قرن هشتم داشت مقایسه کردم تا به این نکته اشاره کنم که اگر چه شعرای بزرگی داریم که امروزه بر فراز غزل معاصر ایستاده اند اما هنوز هم جای خالی اندیشه های شعر گذشته احساس می شود و در غزل به آن نقطه ی متعالی که ماندگاری شعر و شاعرش را برای قرون متمادی به ارمغان بیاورد نرسیده ایم.
بگذریم….با توجه به تخصصی شدن کارها و پژوهش ها در دنیای امروز به کار حرفه ای تان که در کنار سرودن به آن مشغول هستید بپردازیم. جایگاه ویرایش و ویراستار در فضاهای آکادمیک بسیار ویژه است، درباره نقش ویراستار در ادبیات امروز برای ما حرف بزنید؟
حجم روز افزون نوشتارهای حرفه ای و عادی که متاسفانه موجبات افزایش افسار گسیخته ی اشتباهات نحوی و لغوی را فراهم آورده، نیاز به ویراستاری حرفه ای را نه تنها در ادبیات بلکه در تمام حوزه هایی که در آن با نوشتار مواجهیم می طلبد. شاید باورتان نشود اما گاهی پیش می آید حتی در اخبار تلویزیون که توقع خطا در آن نمی رود، چیزهایی را می شنوم که واقعاً متاسف می شوم برای مظلومیت کلمات و جملات زبان مادری ام.
درباره ویرایش ادبی برایمان بگویید؟
ویرایش به شعر یا متن وابسته است. مثلا ویرایش یک غزل تسلط ویراستار را به اوزان عروضی، آگاهی از عیوب فصاحت و بلاغت و… می طلبد. اما در نوشته و داستان این طور نیست. تکرارها، زمان نادرست افعال، غلط های املایی و همه ی چیزهایی که به لحاظ انشایی نوشتار را دچار نقص کرده است، همه و همه باید مرتفع شود.
در ادبیات اروپا هر شاعر و نویسنده یک ویراستار دارد که همپای هنرمند به خلق و ویرایش اثر می پردازد، از این لحاظ جایگاه ویراستار در ادبیات ایرانی کجاست؟
شاید ما هم چنین شاعران و نویسندگانی داشته باشیم که همپای خلق اثرشان ویراستاری همراهی شان کند. اما به طور کلی در ایران معمولاً کار ویراستاری اثر توسط انتشاراتی که مسئولیت چاپ اثر را می پذیرد انجام می شود و گه گاه آن قدر کیفیت این ویراستاری پایین می آید که شاعر و نویسنده را به این وا می دارد تا اثرش را شخصاً به یک ویراستار مجرب بسپارد تا خیالش از هرگونه خطای احتمالی و نقص اثر چاپ شده اش راحت شود.
یعنی با این نکته که اشاره فرمودید ما رسیده ایم به مرحلهای که نویسندگان ما در کنار خلق اثر، حضور یک ویراستار حرفه ای را مد نظر داشته باشند؟
بستگی به وسواس صاحب اثر دارد.
درباره این وسواس بیشتر توضیح بدهید؟
بعضی وقت ها برخی شعرا و نویسندگان به قلم شان اعتماد کامل ندارند. گاهی هم اثر تقریبا بدون عیب و نقص خلق شده است اما صاحب اثر دوست دارد از این بی نقصی مطمئن شود.
یعنی شما جایگاه ویراستار را در این حد می دانید؟
بله، البته جایگاه ویراستاری که به کارش علم کافی دارد. نه اینکه صرفا نام ویراستار را یدک بکشد. نمی شود به طور کلی در این باره نظر داد. بستگی به ضعف و قوت شاعر و نویسنده دارد. شاید پیش تر ها افراد خاصی که عموماً سواد آکادمیک داشتند، شعر می گفتند و یا داستان می نوشتند و امروزه با توجه به همه گیر شدن این دو، مسلماً خیلی از اصول توسط خیلی ها رعایت نمی شود و این به دلیل عدم آگاهی و سواد کافی نسبت به ادبیات است.
برای اینکه تبدیل به یک ویراستار حرفه ای شویم چه باید بکنیم؟
به نظر من گذراندن دوره های ویراستاری به تنهایی کافی نیست. سواد آکادمیک هم شرط است البته اگر بخواهید بی نقص و حرفه ای این کار را انجام بدهید. اگر خواستید به دوره ی ویراستاری بسنده کنید باید کتاب های تخصصی که سواد شما را در این زمینه تا حدی بالا می برد حتما مطالعه کنید. به عنوان مثال کتابهای:
غلط ننویسیم: ابوالحسن نجفی
دستور زبان فارسی: حسن انوری و حسن احمدی گیوی
آیین نگارش و ویرایش: محمد جعفر یاحقی و مهدی ناصح،
نگارش و ویرایش: احمد سمیعی
ویراستاری و درست نویسی: حسن ذوالفقاری
گزیده شیوه نامه جامع ویرایش و نگارش: جمشید سرمستانی
راهنمای ویرایش: دکتر ذوالفقاری
نکته های ویرایش: علی صلح جو
دستور خط فرهنگستان زبان فارسی
قابل مطالعه هستند.
به عنوان یک ویراستار آثار خود را چه گونه مورد بررسی قرار می دهید؟
گاهی در شعر آنقدر وسواس گونه رفتار می کنم که به گفتن یک یا دو بیت از غزل اکتفا می کنم. در متن هم بعد از نوشتن یکی دو بار مرور می کنم.
تعدادی از آثار خود برای ما ارائه نمائید؟
یک شعر سپید، یک رباعی و یک غزل:
بوهای نوستالژیک
خاطرات مرور نشده…
در من،
انگار
یک نفر
به زندگی برگشته
برای خودش چای می ریزد!
چای با طعم میخک…
در من،
یک نفر
به سمت پنجره می رود
موهایش را
در باد
رها می کند…
یک جرعه چای می نوشد
و خودش را
به سمت تو پرت می کند.
بوهای نوستالژیک…
فراموشی مفرط…
چای با طعم…
**
تا عشق تو هست، حلقهای در گوش است
تو نیستی و ماه چنین شب پوش است
ما منتظران حضرت خورشیدیم
اینجا همه ی چراغ ها خاموش است!
***
هنوز منتظرم من کنار راهی که…
دوباره می گذرم من از اشتباهی که…
تو مرتکب شدی اما دلم اجازه نداد
که یوسفش برود در درون چاهی که…
هزار قافله ی دل گذر کند اما
عزیز من بشوی بعد سال و ماهی که
چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی آن را
زمانه عمر مرا سوخت با نگاهی که
شبیه شاخه گز آمد و به دیده نشست
نشست درد نجیبی درون آهی که
کشیدم از ته دل آه، آه اما حیف
نبود عاقبت کس بدین تباهی که…
اسیر شک شدن از ابتدا بعید نبود
از آدمی که زمین خورد با گناهی که…
و در پایان سپاس از فرصتی که در اختیارمان قرار دادید.
- نویسنده : مسعود اصغرنژادبلوچی
- منبع خبر : خاتون شرق