بر آن شدهایم که درراه و روش خواندن کتاب، دستبهکار شده و با خواندن و معرفی رمانها و داستانهای ایرانی برای مخاطبین فرهیخته که در حال جستوجوی مدیای درست برای خواندن هستند پیشنهادهایی را ارائه نماییم. داستان «جیران» نوشته الهه مؤذنی که چاپ چهارم آن در زمستان ۱۳۸۸ توسط انتشارات شادان در ۳۳۲ صفحه ارائهشده از همین نوع مثالها و محصولات ادبی است که در زمان حاضر باید سراغ آن رفت و بامطالعه و نقد و نظر به پویایی هر چه بیشتر ادبیات امروز پرداخت. در طی سالهای گذشته صفحه فرهنگ و ادب خاتون شرق برای تعیین جستاری درست از خواندن تا نقد و ارائه راهکار سعی داشته است با سنجیدن همهجانبه، همراهی مخاطبان را بیپاسخ نگذاشته و حسن نظر و نیت آنها را با ارائه تکنگاریها و تند نگاریها دنبال کرده و از تک تک خوانندگان دعوت به همکاری نماید.
کارل گوستاو یونگ روانشناس مشهور معتقد بود ما نمیتوانیم صفتی را که در خود نداریم در دیگری تشخیص دهیم! بهعنوان نمونه اگر شما فردی را خودخواه میدانید، مطمئن باشید شما هم میتوانید به همان اندازه خودخواهی از خود نشان بدهید؛ چراکه ما نمیتوانیم چیزی را درک کنیم بدون اینکه خود، آن نباشیم…به همین منوال و برای شناخت درست ادبیات امروز، خصوصاً ادبیاتی که ذیل نگاههای فیلسوفانه؛ از نوع مثلاً نگاههای خیامی به وجود میآید، شاخصههایی وجود دارد که با بازشناخت آنها میتوان درک درستی از مردانگی و زنانگی ارائه کرد. این که همه حق به جانب و به جای عملکردهای شهری و اجتماعی، دغدغه های شخصی و شخصیتی خود را به همه چیز ترجیح داده و برتر می دانند، از درک واقعی و درستی از زنانگی و مردانگی و فهم جایگاه زنان و مردان در اجتماع، بهره نبرده اند و در این راه آگاهی کافی ندارند، به همین خاطر با سهل انگاری و نادیده گرفتن ها، بحران هایی را ایجاد میکنند که کمتر قابلرؤیت بوده و باید در آن باره کنکاش و پژوهش انجام داد تا به راهی که منجر به راهحل میشود، دست یازید. بسیاری از مشکلات موجود در جامعه برمیگردد به مطالب و مواردی که در رابطه با آنها کمتر گفتوگو شده و حرف به میان آمده است؛ و خیلی از این مشکلات به شکل عقدههای روانی غیرقابل درمان، در بطن جامعه رسوخ کرده است. پیگیری و پیدا کردن دردها و درکها میتواند یکی از راهکارهایی باشد که توسط آن و با توسل جستن به ادبیات مسیر درست خود را پیدا نموده و راهحل را احیا نماید.
حضور رگههایی از واقعیتهای موجود در زندگی در ادوار گذشته، ذیل سرخوردگیها و سرکوبها، شکل غیرانسانی به خود گرفته که لااقل به همان اندازه نیاز به زمان و تمرین و تحقیق دارد تا درست بشود، نشانههای بحران برانگیز که پس از واقعه خبر میشوند و موجب ایجاد بلایا میگردند را ابتدا باید پذیرفت. پذیرش تقدیر در ذیل حسن زیستن و گریستن در بطن احساسی زن که در دوران اخیر به امر فقط ازدواج منجر گردیده یکی از این چالشهاست. ازدواج و زندگی و سرمستی مستی و عشقبازی و فرزند آوری جدای عملکردهایی ست که در پی خود از بر سرنام افتادن تا از سر بام افتادن و تبدیل شدن به یک کلنجار چالشی است و باید از ابتدا تا انتها در این باره بازنگری شود. از جدال تا جدایی و عدم تفاهم، همه برمیگردد به عدم گفتوگو دربارهی موضوع نیاز بشر به درک شرایطی که در آن قرارگرفته است.
در داستان «جیران» جایگاه اشرافزاده داشتن موجب گردیده که فضای زنانه کاملاً نادیده انگاشته شود که صدالبته این قوت قلم نگارنده را نمایان میسازد که جسارت ورزیده و جامعه و جو موجود در آن را عیناً روایت کرده است.
بودن و خالی بودن از طبقه و فرار از موقعیت عادی زنان و مردان در زندگی، همه اینها شاخصههایی است که زمین آنها را با انسانها در میان گذاشته است. پس از ناگفتهها و گفتنهای زندگی و پیرنگ و پیدا کردن و اثربخشی خرافات چون چشمشور و مواردی ازایندست که ضعفهای انسانی را در هالهای از خودخواهی فرو می برد باید به شکل یک بیماری از آن سراغ گرفت و اینها مواردی است که در شکل کلمات قصار، ذیل داستان عاشقانه جیران در حالت تعلیق و تعلق است. روایت عاشقانهای که با صدا و فریادی بلند در کادر و نگاه نویسنده پیداست و می خواهد با درشت نمایی تفاوت ها و ایجاد راه کاری نهایی، آن را به انسان گوش زد نماید و به هر قیمت در ذیل تهمت و افترا عشق حقیقی را به جامعه و زندگی برگرداند.
کند و کاو در ذهن بیمار و پیدا کردن ظرافت های تکراری توطئه در متن و کمک کردن به مخاطب برای آینه ای کردن فضای اجتماعی که برای انتخاب آن بین بد و خوب چارهای ندارد، یکی از مهم ترین قوت های این رمان ایرانی است که می تواند جایگزین خوبی باشد برای سریال های بی سرو ته وارداتی.
ارائه تعاریف دمدستی تا اتفاق های عاشقانه و روایتهای دیوانگی در برابر عقل و به دوش کشیدن بار زندگی در کنار موسیقی غمناک تنهایی و صحنه پردازی زندگی کلاسیک همه و همه در باب موضوعی است به نام عشق که حالا با جا و بی جا سر و کله اش پیدا می شود و گاهی سر به سامان دارد و بیشتر وقت ها سر به رسوایی می گذارد.
همه ی این موارد ذکر شده در رمان «جیران» خبر از تب و تاب هایی دارد که در خواندن رمان ایرانی و یافتن یک شکل مناسب از رمان که به هر کجا و هر زمان که فکر کنید سرک می کشد. داستان بلند جیران نوشته الهه موذنی نیز با همین کند و کاو و کنجکاوی رقم خورده است. نظر پیدا کردن به دختر رفیق و درک ِدرد ِعشق، همراه با لذت و ندامت که عطر شجاعت و شهامت و جسارت را می دهد تا کاغذهایی که بوی عطر نارنج را می پراکنند.
اینکه مرد ایرانی در نگاه و نظر زن ایرانی در دسترس است و بر عکس معشوق بودن مقامی است دور از ذهن و دست موضوعی است که الهه موذنی به آن در رمان جیران پرداخته است.
این که به دست آوردنی هست و نیست خود یک بیماری است و میتوان آن را ذیل خود اغواگری قلمداد نمود که از مهم ترین دغدغه های لایه های پنهان در جامعه امروز است که لااقل در صد سال گذشته سمت و سوی خاصی را به خانوادهها تزریق نموده است.
این که لازم است زنان ذیل انتخاب درست برای زندگی تصمیم بگیرند یک سوی داستان است و سوی دیگر خواسته های دو طرف است که باید به اشتراک وجودی منجر شود و مسئولیت برآورده شدن و نشدن آرزوهای انسان بر عهده ی کسی نیست. زندگی کردن یک راه کار اصیل است که انسان با اتکا به توانایی های خود برای زندگی اش تصمیم بگیرد.
تا زمانی که تعریف درستی از نوع واقعیت در محبت و زندگی و دوست داشتن نداشته باشیم هر فرد تنها ذیل عقده ها و سلیقه ها راه و روش زندگی اش را انتخاب می کند. به راستی در سمت دیگر زندگی، عقلانیت وجود دارد که با شناخت عشق و خطرهای آن متفاوت است.
چراغ خطر زندگی عاشقانه، زمانی روشن می شود که جامعه از نیازهای ابتدایی خود محروم است و در برابر و درخواست محبت و روایت کردن و درد دل؛ نمی تواند شمای کامل از زندگی را در گستره دید خود قرار دهد.
با خواندن رمان جیران درک درستی از ماجرای عاشقانه های نادرست در ذیل روایت یک زندگی تقریباً مرد سالار نمود پیدا می کند که به واسطه کمبودهای عاطفی و دریافت نکردن خصایص زنانگی منجر به فاصله گیری از زندگی می شود.
این رمان با آن که نویسنده اش یک زن است از زبان یک مرد که معشوقه اش را از دست داده به رشته تحریر درآمده است. به راستی که حرف دل را زدن شهامت میخواهد. چرا به دختران و پسران ِمان عشق می ورزیم و تا مشکلات اقتصادی به شکل مشکل در زندگی آنها بروز نکند هیچگاه برای آن ها شرایط تلخ گذشته ی خود را در نظر نمی آوریم. یعنی فراموش کردن تجربه ی تاریخی زیسته شده که می توان آن ها را در ذیل نوشته های ایرانی جست و برای عبور از آن ها به شکل یک رویکرد اجتماعی تصمیم گرفت.
هرکس دردهایی دارد که خودش میداند و تقدیر عشق و تقصیر هیچکدام دیگری نیست. آیا این گونه می توان نگریست و زندگی را با جادو نویسی حضور در فکر و نظر و خصوصاً موضوع مهمی چون زندگی؛ به رشته تحریر درآورد؟ عاشق و سر زدن به جایی که آخرین دیدار در آنجا رخ می دهد، در کنار حضور ترس ها و در زیستن امروزی و صدا کردن نام خدا برای عشق دردی است بی درمان، راه کاری نیست؛ بلکه فرار از موقعیتی است که خدا آن را در قلب انسان به ودیعه گذاشته است. با این حال روزهای سخت و تاریک زندگی ایرانی که در قبال درمان عشق و تشکیل خانواده در هاله ای از فراموشی فرو می روند یک موضوع مهم است که به نظر نادیده گرفته شده است.
نیاز انسان، موضوع اصلی زندگی است که هرچه بزرگتر می شود حل کردن آن و پیدا کردن راهکار برای درمان آن مشکل تر است. دل ها و زبان ها از هم دور شدهاند و از نگاه و زبان شهریار ِداستان جیران، «عشق ِجیران» بزرگترین گناهی است که در ذهن نویسنده رقم خورده و عاشق تاوان آن را می دهد. هرچند که اعتقاد داشتن به عشق در جهان یک زن و یک مرد شکل ایده آل و آرمانی را برای همه رقم میزند با این حال آدمی چیست؟ موجودی که در عشق و نفرت شادی و غم و شرم و حیا و کودکی و کوچکی و بزرگی و کهنسالی همه را به گرداب و سردابی از ترس و توهم می کشاند.
نویسنده جیران شهامتش را به خرج داده و لایه ها و ذهن پنهان در زندگی را به رشته تحریر درآورده است و به نظر می رسد که لازم است با مراجعه به رمانهای ایرانی و خصوصاً رمانهایی از این دست، به فکر بازسازی پیکر آسیب دیده محبت و دانایی رفت.
مسعود اصغرنژادبلوچی