جواد لگزیان
در حالی که غرب مدرنیته را مختص فرهنگی و اجتماعی خود قلمداد میکند مارتین ژاک معتقد است هیچ چیزِ ذاتاً اروپایی در مورد آن وجود ندارد و جدا از حادثۀ زایش مدرنیته در اروپا، مدرنیته هیچ ارتباط خاصی با آن قاره و تمدن آن نداشت و ندارد.
ژاک در کتاب وقتی چین بر جهان حکم میراند: پایان دنیای غرب و زایش نظم نوین جهانی با پژوهشی دقیق نشان میدهد در طول نیمقرن اخیر که مدرنیته در شرق آسیا ریشه دوانده و از تجارب مدرنیتۀ غربی بهرهمند شده است، بیش از اینکه شبیهسازی مدرنیته غربی باشد، بسیار متمایز است و نهاد، آدابورسوم، ارزشها و ایدئولوژیهایی را ایجاد میکند که بر اساس تاریخ و فرهنگ بومی شکل گرفته است. ما شاهد ظهور مدرنیتههای جدیدی هستیم که از تجربۀ غرب اقتباس میکند، اما موفقیت آنها نهایتاً به ظرفیتِ تحرکبخشی، ساخت و دگرگونی عناصر بومی وابسته است و اصالت آنها در داشتنِ این ویژگی است و البته در این مبحث مدرنیته چینی با هشت ویژگی کاملا متمایز است.
مارتین ژاک دلیل موفقیت مدرنیته چینی را مانند سایر کشورهای آسیای شرقی و اول از همه ژاپن در روشی میداند که توانسته با آن آموختههای خود از غرب و همسایگان شرق آسیا را با موفقیت با تاریخ و فرهنگ خود ترکیب کند، طوری که منابع بومیِ پویایی خود را به کار گرفته و راه را بر آنها باز کرده است. ویژگیهای اصلیِ مدرنیته چینی از نگاه ژاک هشت مورد هستند.
۱- چین واقعاً دولتـملت به معنای سنتی کلمه نیست بلکه دولتـتمدن است. اکثر داشتههای چینِ امروز ــ از روابط اجتماعی و آدابورسوم گرفته تا شیوههای زیست، احساس برتری، اعتقاد به دولت، تعهد به وحدت ــ محصول تمدن چینی است تا تجسم اخیر آن بهعنوان دولت ملی. چین در سطحْ یک دولتـملت نشان میدهد، اما در عمقِ لایههای تاریخیاش یک دولتـتمدن است.
۲- چین در مناسبات خود با شرق آسیا ذیلِ سیستم دولتـخراج عمل خواهد کرد تا سیستم دولتـملت. هرگونه تغییر بنیادین در موقعیت چین در منطقه، و بهتبع ماهیت مناسبات بین چین و کشورهای همسایهاش، میتواند شاهد خوبی بر بازگشت به یک رابطه خراجگونه باشد، البته در یک صورتبندی جدید و مدرن.
۳- نگرش چینیها نسبت به نژاد و قومیت کاملاً متمایز است. چینیهای هان خود را یک نژاد میدانند. نگرش چینیها نسبت به نژاد و چینی بودن، کاملاً مخالف نگرش سایر کشورهای پرجمعیت مانند هند، اندونزی، برزیل و آمریکا است که آشکارا سرشتِ چند نژادی و چند قومیتی خود را به رسمیت میشناسند و به انحای مختلف آن را تجلیل میکنند. چین بهسرعت در حال پیوستن به جهان است، اما وفادار به تاریخ خود همچنان کنارهجو باقی خواهد ماند. حس برتری چین و نگاه سلسلهمراتبی به بشریت، بر ترکیبی از غرور فرهنگی و نژادی تکیه دارد.
۴- مدرنیته چینی ابعاد قارهگون خواهد داشت. چهار دولت دیگر نیز پتانسیل عمل در مقیاس قارهای را دارند: آمریکا مساحتی نزدیک به چین دارد، اما جمعیت آن معادلِ یکچهارم چین است. استرالیا فینفسه یک قاره است اما جمعیت آن ۲۱ میلیون نفر است. برزیل حدود ۹۰ درصدِ مساحت چین را دارد، اما جمعیت آن بسیار کمتر است و وسعت هند یکسوم چین است. بنابراین، اگرچه چین شباهتهایی معین با هر یک از این کشورها دارد، ترکیب خاصِ جمعیت و وسعت آن منحصربهفرد است. مدرنیته چینی ابعاد قارهگون خواهد داشت، هم از نظر جمعیت و هم از نظر وسعت فیزیکی. این جنبه از تفاوت چین، نهتنها دلالتهای بنیادین بر شیوۀ کردوکارِ گذشته چین داشته بلکه برای نحوه عملکردش در آینده نیز تأثیر دارد.
۵- ماهیت نظام حکومتی چین بسیار خاص است. برخلاف تجربهٔ غرب، بهویژه تجربهٔ اروپا، دولت دودمانیِ امپراتوری موظف، ملزم، و مایل نبود قدرت را با سایر نهادها یا گروههای ذینفع رقیب مانند کلیسا یا طبقهٔ بازرگان تسهیم کند. دولت چینی یک نهاد بسیار شایسته برتر از هر سنت دولتیِ دیگری در جهان باقی میماند و در آینده تأثیر قدرتمندی بر سایر نقاط جهان خواهد داشت. دولت چینی نشان داده نهتنها قدرت استمرار فوقالعاده بلکه ظرفیت بازآفرینی دارد. از سال ۱۹۴۹ تاکنون دو بار بازآفرینی کرده: ابتدا در قالب دولت مائوئیستی با نقش کارکردیِ حزب کمونیست که جنینِ دولت جدید را شکل داد و وحدت چین را اعاده کرد، و سپس با احیا و تجدید حیات دولت در دوران اصلاحات که منجر به تحول اقتصادی کشور شد.
۶- وجه تمایز مدرنیتۀ چینی، مانند سایرِ مدرنیتههای آسیای شرقی، سرعت دگرگونیِ کشور است. مدرنیته چینی، بهگونهای کاملاً متفاوت از تجربهٔ غرب از مدرنیته، گذشته و آینده را در یک زمان و در زمان حال ترکیب میکند. ببرهای آسیایی که به تغییر سریع عادت دارند، بهطور غریزی راحتتر از غرب، بهویژه اروپا، با امر جدید و آینده کنار میآیند. آنها به همان شیوه که یک کودک به کامپیوتر یا دستگاه بازی نزدیک میشود، با اعتمادبهنفس و امید چیزهای جدید را میپذیرند؛ برعکسِ جوامع اروپایی که مانند بزرگسالان مواجه با یک ابزار تکنولوژیکی ناآشنا از تجربۀ امر جدید هراس دارند.
۷- تأکید مجدد بر قرابتهای بین ادراک کمونیستی و کنفوسیوسی از دولت خالی از لطف نیست. حزب کمونیست چین با توجه به اینکه اصول کنفوسیوسی برای مدت دو هزار سال برقرار بود، برای موفقیت به یافتن راهی برای احیا و بازآفرینی این اصول نیاز داشت و این کار را با موفقیت انجام داد.
۸- طی چند دههٔ آینده، چین ویژگیهای کشورِ توسعهیافته و کشور درحالتوسعه، هردو، را با هم خواهد داشت. این وضعیتی منحصربهفرد برای یکی از قدرتهای بزرگ جهانی است و از این واقعیت ناشی میشود که مدرنیزاسیون چین به دلیل وسعت این کشور فرایندی طولانی است: در واژگان متعارف، دگرگونی چین بهجای اینکه تغییر کشوری باشد تغییر قارهای است با تمام نابرابریها و تفاوتهای عظیم موجود در هر قاره. پیامد آن، مدرنیتۀ تعدیلشده و در تعامل با عقبماندگی نسبیِ روستایی است و چنین وضعیت دوشاخهای پیامدهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگیِ متعدد خواهد داشت.
اما چین در مقام قدرت بزرگ و زمانی که دیگر از محدودیتهای مدرنیزاسیون رهایی یافته باشد، چگونه عمل خواهد کرد؟
از نگاه ژاک خطا است که فرض کنیم چین مانند غرب رفتار خواهد کرد. در حالی که اروپا، و بعد آمریکا، سلطهجو و توسعهطلب بودهاند و دستهای خود را به سراسر جهان دراز کردند، گسترش چین به حد قارهای خود محدود شده و اگرچه، در عصر جهانیشدن، این وضعیت در حال تغییر است و تغییر خواهد کرد، دلیل کمی وجود دارد که فرض کنیم این کشور نسخهٔ ثانوی غرب خواهد بود. چین به یک هژمون بزرگ جهانی تبدیل خواهد شد، اما احتمالاً این قدرت را به روشهای جدید و متمایز که با تاریخ و فرهنگ آنان همخوانی دارد اعمال خواهد کرد. بسیاری در غرب نگران فقدان دموکراسی به سبک غربی در چین هستند، اما طی سی سال گذشته این کشور بسیار شفافتر و رهبری آن پاسخگوتر شده است. این روند احتمالاً ادامه خواهد داشت و در برخی مقاطع منجر به دگرگونی سیاسی بسیار بزرگتری خواهد شد، اگرچه هر تحول دموکراتیکی در چین شکلی کاملاً متفاوت با غرب خواهد داشت.
جمعبندی مارتین ژاک این است که ظهور چین در جایگاهِ یک قدرت بزرگ نشان از پایان جهانروایی غربی دارد. هنجارها، ارزشها و نهادهای غربی بهطور فزایندهای خود را در رقابت با چین خواهند یافت. با این حال، افول جهانرواییِ غربی فقط محصول ظهور چین نیست، زیرا چین بخشی از یک پدیدهٔ بسیار گستردهتر، یک جهان اقتصادیِ در حال چندقطبیتر شدن، و تکثیر مدرنیتههای متنوع است. ظهور مدرنیتههای رقیب خبر از دنیای کاملاً جدیدی میدهد که در آن، هیچ نیمکره یا کشوری از همان اعتبار، مشروعیت یا نیروی عظیم برخوردار نخواهد بود که غرب در طول دو قرن اخیر از آن برخوردار بوده است. در عوض، کشورها و فرهنگهای مختلف بر سرِ مشروعیت و نفوذ رقابت خواهند کرد.
کتاب وقتی چین بر جهان حکم میراند: پایان دنیای غرب و زایش نظم نوین جهانی نوشته مارتین ژاک با ترجمه سید رحیم تیموری را انتشارات اختران در ۶۵۶ صفحه و با قیمت ۵۸۰۰۰۰ تومان رهسپار بازار کتاب کرده است.