فرهنگ و قانونِ حامی خشونت علیه زنان
فرهنگ و قانونِ حامی خشونت علیه زنان
خاتون شرق - خشونت علیه زنان یکی از عمیق‌ترین و گسترده‌ترین معضلات اجتماعی است که در بسیاری از جوامع به عنوان یک مشکل ساختاری و نه صرفاً رفتاری شناخته می‌شود. این مسئله، بازتاب فرهنگ و نظام‌های قانونی است که در طول تاریخ سلطه و نابرابری را در روابط انسانی تثبیت کرده‌اند. در حالی که داده‌های رسمی سازمان ملل نشان می‌دهند هر روز صدها زن در سراسر جهان قربانی زن‌کشی می‌شوند، بررسی دقیق‌تر این موضوع نشان می‌دهد که این پدیده نه تنها به یک منطقه جغرافیایی یا طبقه اجتماعی خاص محدود نیست، بلکه بازنمایی از یک زنجیره پیوسته خشونت است که از خانه‌ها آغاز می‌شود و تا سطح گسترده‌تری از جامعه امتداد می‌یابد.

سودابه جعفری مدیر مسئول
خشونت علیه زنان یکی از عمیق‌ترین و گسترده‌ترین معضلات اجتماعی است که در بسیاری از جوامع به عنوان یک مشکل ساختاری و نه صرفاً رفتاری شناخته می‌شود. این مسئله، بازتاب فرهنگ و نظام‌های قانونی است که در طول تاریخ سلطه و نابرابری را در روابط انسانی تثبیت کرده‌اند. در حالی که داده‌های رسمی سازمان ملل نشان می‌دهند هر روز صدها زن در سراسر جهان قربانی زن‌کشی می‌شوند، بررسی دقیق‌تر این موضوع نشان می‌دهد که این پدیده نه تنها به یک منطقه جغرافیایی یا طبقه اجتماعی خاص محدود نیست، بلکه بازنمایی از یک زنجیره پیوسته خشونت است که از خانه‌ها آغاز می‌شود و تا سطح گسترده‌تری از جامعه امتداد می‌یابد.
خشونت علیه زنان اغلب از محیط خانه، به‌عنوان اولین و به‌ظاهر امن‌ترین مکان، آغاز می‌شود. آمارها حاکی از آن است که بسیاری از قربانیان خشونت خانگی، جان خود را به دست شریک زندگی یا اعضای خانواده‌شان از دست می‌دهند. این واقعیت، نگاه انتقادی به ساختارهای سنتی خانواده را ضروری می‌سازد؛ ساختارهایی که اغلب به عنوان پشتیبان هویت اجتماعی و فرهنگی مطرح شده‌اند، اما در واقع به زنان نقش‌هایی محدود و بی‌قدرت اختصاص داده و آن‌ها را در برابر خشونت آسیب‌پذیر کرده‌اند. خانه‌ای که باید محلی برای امنیت و آرامش باشد، به محیطی برای بازتولید سلطه و کنترل تبدیل می‌شود.
در این میان، نظام‌های قانونی نیز نقش قابل‌توجهی در امتداد بخشیدن به خشونت ایفا می‌کنند. بسیاری از قوانین موجود، یا به‌طور مستقیم از خشونت علیه زنان حمایت کرده یا به دلیل کاستی‌های ساختاری و اجرایی، از حمایت کافی از قربانیان بازمانده‌اند. برای مثال، در برخی کشورها قتل‌های ناموسی یا خشونت‌های خانگی با تخفیف مجازات همراه می‌شود، گویی این اعمال در چارچوب ارزش‌های فرهنگی قابل‌پذیرش هستند. از سوی دیگر، ضعف قوانین حمایتی، بسیاری از زنان را از پیگیری حقوق خود بازمی‌دارد؛ چرا که یا دسترسی به این حمایت‌ها دشوار است یا هزینه‌های اجتماعی و اقتصادی آن برای زنان بسیار بالاست.
اما مشکل فقط به خانه و قانون محدود نمی‌شود. فرهنگ عمومی نیز سهم بزرگی در شکل‌گیری و تداوم این وضعیت دارد. باورهای سنتی و کلیشه‌های جنسیتی، زنان را به عنوان افرادی تابع و نیازمند کنترل مردان ترسیم می‌کنند و در عین حال اعمال خشونت علیه آن‌ها را طبیعی جلوه می‌دهند. این کلیشه‌ها در بسیاری از جوامع، حتی در سطح زبان و رسانه، بازتاب یافته و درونی شده‌اند. پیام‌های غیرمستقیم فرهنگی که زنان را مسئول رفتارهای دیگران با خود می‌دانند یا به قربانی‌پنداری آن‌ها دامن می‌زنند، عمیقاً در ذهنیت جمعی جای گرفته و مقابله با آن‌ها به فرآیندی طولانی‌مدت نیاز دارد.
علاوه بر این، خشونت علیه زنان تنها به جنسیت آن‌ها محدود نمی‌شود. بسیاری از زنانی که در اقلیت‌های قومی، نژادی یا اقتصادی قرار دارند، با شکل‌های متقاطع خشونت مواجه می‌شوند که نتیجه مستقیم تبعیض‌های چندلایه است. برای مثال، زنان فقیر اغلب بیشتر در معرض خشونت قرار دارند و کمتر به خدمات حمایتی دسترسی دارند. این وضعیت نشان‌دهنده آن است که خشونت علیه زنان نه تنها موضوعی جنسیتی، بلکه مسئله‌ای عمیقاً تقاطعی است که سایر نابرابری‌های اجتماعی را نیز در بر می‌گیرد.
مقابله با خشونت علیه زنان نیازمند تغییرات اساسی در دو سطح فرهنگ و قانون است. از یک سو، باید باورهای سنتی و کلیشه‌های جنسیتی که زنان را در موقعیت‌های آسیب‌پذیر قرار می‌دهند، به چالش کشید. این کار نیازمند آموزش همگانی، بازنگری در برنامه‌های درسی و استفاده از رسانه برای ترویج ارزش‌های برابری‌طلبانه است. از سوی دیگر، اصلاح قوانین و اجرای جدی‌تر آن‌ها برای محافظت از زنان در برابر خشونت، ضروری است. قانون باید به‌طور گسترده‌تری خشونت را تعریف کرده و تمامی اشکال آن، از خشونت فیزیکی گرفته تا روانی و اقتصادی، را جرم‌انگاری کند.
روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان فرصتی است برای تأمل بر این مسئله و یافتن راه‌حل‌هایی عملی و عمیق برای آن. تغییر فرهنگ و قوانین نه تنها جان زنان بسیاری را نجات می‌دهد، بلکه جامعه‌ای عادلانه‌تر و انسانی‌تر را برای همه ما فراهم می‌کند. هر گام کوچک در این مسیر می‌تواند نقطه آغازی برای تحولی بزرگ باشد.