به گزارش : مسعود اصغرنژادبلوچی
انتشارات عطران طبق رسم هر ساله، جشنوارهای ادبی در حوزه شعر و داستان برگزار میکنند. امسال در جشنواره ملّی شعر فاخته، صد اثر برتر این جشنواره، در کتابی با نام «تنهاترین تنها» به چاپ رسید. شکر خدا و با افتخار، اثر ریحانه حقدار شاعر نیشابوری پذیرفته و چاپ شد.
حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش ماند از قلمت یادگار عمر
ایشان دراینباره به گروه ادب و فرهنگ خاتون شرق گفتند:
تیر ماه ۱۳۹۹ با ۴ غزل در جشنوارهی گردش مستانه ۲ شرکت کردم و افتخار این را داشتم که هر ۴ اثر من در کتابی با همین عنوان به چاپ رسید و روانهی بازار شد.
نشر اودیسه همیشه حرفهایترین فراخوانهای کتاب شعر رو برگزار میکنند و مجموعه کتابهای این نشر از تأثیرگذارترین کتابهای شعر فارسی در ایران محسوب میشود.
اوایل مهرماه بود که به فراخوان بزرگ بابان دعوت شدم. هرروز که میخواستم آثارم را ارسال کنم مشکلی پیش میومد و وقت نمیشد. تا اینکه مهلت ارسال تمام شد. دیگه بهش فکر نمیکردم. با خودم میگفتم اشکال نداره، اصلاً اگرم ارسال میکردم مگه میشد من، تو بزرگترین فراخوان کتاب شعر کشور، تو بزرگترین نشر هنری و ادبی کشور، با اون داوریهای سخت، شانس و جایگاهی داشته باشم؟
تا دوباره پیامکی دریافت کردم، مبنی بر اینکه مهلت ارسال آثار، ۵ روز دیگه تمدید شد. دل و به دریا زدم و در مجموع ۲۸ اثر از شعر، ترانه و دلنوشته هام ارسال کردم؛ و بالاخره نتایج اعلام شد… مفتخرم که بگم از بین ۲۱۵۶۴ اثر ارسال شده به جشنواره، تنها ۳۴۰۰ اثر پذیرفته شده که شکر خدا ۲۲ اثر از من هم جزو پذیرفتهشدگان هست.
همچنین افتخار اینرو داشتم که یک داستان کوتاه ۱۵ کلمهای از من، با موضوع کودکان کار، در این کتاب به همت دبیرخانه ادبیات اقلیت چاپ بشه. «شازده کوچولو در مترو» مجموعه داستانهای برتر ۱۵کلمهای در مورد کودکان کار هست.
از بین ۱۸۴۳ داستان ارسالی، ۳۱۰ داستان برگزیده و در این کتاب چاپشده. امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.
نمونه شعر از صریح:
غزل قیمتی
تَـه این رابـطه رسوا بـشـوم میارزد
عاقبت بیکس و تنها بشوم میارزد
بعد یکعمر فراق و غضب و غصه و قهر
دلبرم باشی و شیدا بشوم میارزد
فکر مجنون شدنت با دل من کاری کرد
که اگر پـیـر چو لیلا بشوم میارزد
سَندِ قیمتیِ عـشـقِ تو هـسـتم جانا
اندکی دیر هم امضاء بشوم میارزد
لابلای شب گیسوی تو من گُـم شوم و
توی آغوش تو پیدا بشوم می ارزد
پیرِ عشقت شوم و یوسفِ دینم باشی
زیرِ دامانِ تو زیبا بشوم میارزد
تا قیامت اگر از خانهی گورَم گذری
دَمِ آخـر شده اِحیا بشوم میارزد …
غزل نخنما
مرا از من گرفتی اندکی بعدش رها کردی
نمیدانم چه شد؟ از من گذشتی یا حیا کردی
جهانم قبل توگویی جهنّم بود تا اینکه
غریبی را گرفتی با جهانت آشنا کردی
فقط در خواب و رویا می توانم بشنوم این را
که تو با مالکیّت گاه نامم را صدا کردی
دلم میخواست تنها عاشقت در شهر من باشم
تمام شهر را با یک نگاهت مبتلا کردی
تو از شَرمت فروکردی سرت را در گریبانت
خودت هم خوب میدانی که با این دل چه ها کردی
غزلها را نیازی نیست به آرایش و زینت
تو با زیباییات آرایهها را نخنما کردی…
- نویسنده : مسعوداصغرنژادبلوچی
- منبع خبر : خاتون شرق