درباره جایگاه نیشابور در تقسیمات کشوری
درباره جایگاه نیشابور در تقسیمات کشوری
خاتون شرق - واقعیت این است که هدف اصلی از تقسیمات کشوری و ایجاد استان‌ها و شهرستان‌ها تا بخشداری‌ها و دهداری‌ها برای اداره مناسب کشور است. اما متاسفانه آنچه حاصل آمده ایجاد مرکزیت گرایی و تقسیم نامتناسب بودجه‌ها و امکانات با اولویت بخشی به مرکزهای این واحدهای سیاسی-جغرافیایی است. چنین شده است که برخوردارترین مرکز پایتخت کشور است و سپس مراکز اسنان‌ها و در مراتب بعدی شهرستان‌ها و بخش‌ها.

حسین ثنایی نژاد
استاد دانشگاه فردوسی مشهد
واقعیت این است که هدف اصلی از تقسیمات کشوری و ایجاد استان‌ها و شهرستان‌ها تا بخشداری‌ها و دهداری‌ها برای اداره مناسب کشور است. اما متاسفانه آنچه حاصل آمده ایجاد مرکزیت گرایی و تقسیم نامتناسب بودجه‌ها و امکانات با اولویت بخشی به مرکزهای این واحدهای سیاسی-جغرافیایی است. چنین شده است که برخوردارترین مرکز پایتخت کشور است و سپس مراکز اسنان‌ها و در مراتب بعدی شهرستان‌ها و بخش‌ها.
در واقع آنچه رخ داده به جای فراهم شدن امکان اداره مناسب‌تر واحدهای جغرافیایی کشور بی‌عدالتی در توزیع بودجه‌ها و امکانات بوده است.
در نتیجه مردم و مسئولان در تمام مناطق کشور به صرافت افتاده‌اند تا تمام تلاش خود را بر ارتقای واحد سیاسی-جغرافیایی منطقه خود متمرکز سازند. در موارد بسیاری موفق هم شده‌اند. شاید بد نباشد ابندا ببینیم تقسیمات کشوری معاصر از کجا شروع شده و چه روندی را طی کرده تا بدینجا رسیده است.
اولین بخش بندی قانونی پس از مشروطه تصویب شد که در آن ایران به ۴ ایالت و ۱۲ ولایت تقسیم شد که چند سال بعد تعداد ولایت‌ها به ۲۲ ولایت ارتقا یافت. سپس در سال ۱۳۱۶ قانون تقسیمات جدید کشوری به تصویب رسید که در آن استان و شهرستان و بخش و دهستان تصویب شد. در این قانون کشور به ۶ استان و ۵۰ شهرستان تقسیم شده بود. این ارقام در سال ۱۳۳۹ به ۱۴ استان، ۶ فرمانداری کل و ۱۳۹ شهرستان رسید که اختیارات فرمانداری کل هم‌سطح استانداران بود. این روند همچنان رو به افزایش داشت تا اینکه اکنون کشور ایران از ۳۱ استان، ۴۷۱ شهرستان و ۴۱ فرمانداری ویژه تشکیل شده است. فرمانداری‌های ویژه امروز هم‌‌سطح معاون استاندار هستند.
پرواضح است که این آمار نشان از توسعه بی رویه ارتقا یافتن بخش‌بندی‌های سیاسی-جغرافیایی داشته و همچنان این روند ادامه دارد. به گمان من ارتقای این واحدها که به معنی کوچک شدن حوزه‌های این تقسیم بندی‌هاست مشکلاتی را از نظر تاریخی و فرهنگی ایجاد می‌کند. این مشکلات گاهی چنان است که در برخی موارد مجبور شده‌اند نام مناطق بزرگ‌تر را همچنان حفظ کنند، مانند آذربایجان که شامل شرقی و غربی است و خراسان بزرگ که شامل سه استان جنوبی، شمالی و رضوی می‌باشد.
مشکل دیگر این است که رقابت‌های منفی منطقه‌ای را برای جذب امتیازات قومی، فرهنگی، طبیعی و سایر منابع تشدید کرده است. مورد آشکار در این باره تقسیم شهرستان بزرگ نیشابور به چهار شهرستان کوچک است. واقعیت این است که تمام این پهنه به نام نیشابور افتخار می‌کنند و به سابقه تاریخی آن و به هویت فرهنگی و اجتماعی‌اش. اما این تقسیم باعث شده شهرستان‌های منفک شده از این هویت پر افتخار و ریشه دار محروم شوند. در مقابل شهرستان مرکزی نیشابور نیز صدمه دیده است. نام نیشابور با گوهر گرانبهای فیروزه عجین است، نا آنجا که نویسنده پرافتخار این شهر، زنده‌یاد گرایلی کتابی نوشت با نام «نیشابور، شهر فیروزه.» این سنگ قیمتی یکی از شهرت‌ها و مزیت‌های توریستی و اقتصادی نیشابور است. اما با تقسیم‌بندی جدید معدن فیروزه در شهرستان جدید‌التاسیس قرار گرفته و اصلا نام این شهرستان را فیروزه گذاشته‌اند. این رویداد خوبی نیست و هویت فرهنگی تاریخی این منطقه را دچار اعوجاج می‌کند.
به گمان من اگر مدیریت صحیحی بر کشور حکم‌فرما بود که در آن توزیع بودجه و امکانات بر اساس آمایش سرزمین انجام می‌شد نه به صورت بدوی مرکزگرایی، شهرستان نیشابور اصولا نباید تقسیم‌ می‌شد. نیشابوری که روزگاری خود یک ایالت بزرگ بوده که سرحدات آن تا هرات و مرو و سبزوار و قوچان گسترده بوده است اکنون آن را چون گوشت قربانی تکه تکه کرده‌اند. چرا؟ چون راه دیگری برای جلب توجه، توسعه و جذب بودجه برای این مناطق وجود نداشته است.
با سابقه تاریخی که نیشابور دارد و هویت فرهنگی برجسته آن که روزگاری پایتخت ایران و روزگار دیگری یکی از دو مرکز علمی جهان اسلام به شمار می‌رفته نباید اینگونه مظلوم و مهجور شود. بنابراین با روند نادرستی که در تقسیمات کشوری رخ داده است شاید تنها راه بازگشت نیشابور به جایگاه واقعی‌اش ارتقا آن به یک استان مستقل باشد. در ادامه مطلب تاریخچه‌ای از پیگیری‌هایی که در این زمینه انجام شده است و ضرورت این کار توضیح داده خواهد شد.

در قسمت قبلی این یادداشت تاکید شد که اگر تخصیص بودجه منابع برای توسعه مناطق مختلف کشور بر اساس آمایش سرزمین و عادلانه می‌بود هرگز نیازی به تقسیم واحدهای سیاسی-جغرافیایی به واحد‌های کوچک و کوچک‌تر نبود. اما متاسفانه به نظر نمی‌رسد که چنین امری میسر باشد. علاوه بر این، هویت تاریخی و فرهنگی در جریان تقسیم‌های اخیر نیشابور بزرگ به واحدهای شهرستانی کوچک‌تر آسیب دیده و باید ترمیم شود. بنابراین اکنون ضرورت برای احیای مجد و عظمت فرهنگی و تاریخی این فشرده ایران بزرگ تعریف و تصویب استان نیشابور است.

برای این کار دو سناریو قابل طرح است:

یک. استان نیشابور متشکل از شهرستان‌های بزرگ اطراف خود باشد.

دو. استان نیشابور متشکل از شهرستان‌های زیرخان، فیروزه و تحت‌جلگه به مرکزیت شهرستان نیشابور باشد.

سناریوی اول مسبوق به سابقه‌ای بسیار طولانی است. یکی از پیگیری‌های جدی که منجر به نامه نگاری‌ها و جلسات متعددی در استانداری و وزارت کشور برای این موضوع شد، برمی‌گردد به نیمه دوم دهه هفتاد. در آن سال‌ها به خاطرم هست که کارگروهی با محوریت حاج‌آقای انصاری راد که در آن زمان نماینده نیشابور در مجلس بود، تشکیل شد و من مسئولیت آن را بر عهده داشتم. در آن کارگروه جلسات متعددی با حضور چند تن از نیشابوریانی که عضو هیئت علمی دانشگاه‌ بودند و نیز چند تن از کارشناسان تشکیل و مطالعاتی نیز انجام شد. از جمله اعضای آن کار گروه که به خاطرم هست آقایان دکتر شایان و دکتر توفیقی از گروه جغرافیا و مهندس رضا صانعی بودند.

در آن کار گروه یک گزارش مبسوط تخصصی تهیه شد که عوامل سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و جغرافیایی بررسی شده و بر آن اساس نتیجه گرفته شده بود که نیشایور بهترین گزینه برای تشکیل یک استان مستقل است که از خراسان بزرگ منفک شده باشد. در آن زمان هنوز خراسان بزرگ تفکیک نشده بود. مهمترین دلیلی که برای این کار در آن گزارش ذکر شده بود همگنی جغرافیایی بود که با مرکزیت نیشابور بر روی نقشه طراحی شده برای چنین استانی به وجود می‌آمد. آن گزارش به قدری محکم و استوار بود که من شخصا هیچ مخالفتی را در کمیسیون‌ها و جلسات مختلفی که در وزارت کشور و استانداری حول آن تشکیل شد، ندیدم. اما متاسفانه جنجال‌هایی به پا شد که نهایتا مسائل سیاسی بر اقتضائات کارشناسی فائق آمد و علیرغم پیگیری‌های جدی و بسیار، آن طرح به جایی نرسید و تقسیم استان خراسان بزرگ به گونه دیگری رقم خورد که شاهد هستیم.

من همچنان معتقد هستم همان طرح قابل اجراست و می‌تواند مجددا به جریان اقتاده و از طرف مقامات مسئول پیگیری شود. در واقع تشکیل چنین استانی است که باید هدف اصلی باشد و صد البته می‌تواند مدیریت منطقه‌ای این بخش بزرگ کشوری را نیز بهتر سازد.

در صورت وجود موانع سیاسی در برابر سناریوی اول می‌توان سناریوی دوم را به عنوان راه حل حداقلی پذیرفته و دنبال کرد. در واقع اگر بخواهد توسعه واقعی متناسب با پتانسیل‌های طبیعی، صنعتی، گردشگری و تاریخی‌ نیشابور رخ دهد، اکنون که آن را به چهار شهرستان تکه و پاره کرده‌اند، باید دوباره این تکه‌ها را به هم دوخت تا بتوان از گسیختگی فرهنگی و تاریخی آن جلوگیری کرد.

بدیهی است تنها راه حل ممکن برای چنین اتفاقی، تعریف یک استان مستقل متشکل از این چهار شهرستان است. در غیر این صورت نه تنها تقسیم شهرستان نیشابور بزرگ به شهرستلن‌های کوچک کمکی به توسعه واقعی این منطقه نمی‌کند، که ممکن است تضعیف و توقف روند توسعه این شهرستان بزرگ تاریخی را نیز رقم بزند.