مسعود اصغرنژادبلوچی
در دوران اخیر و بر اساس تحقیقهای ِ تخصصی – میدانی و تفحصهای انجامشده در حوزه شعرشناسی و کشف و ضبط شاعرانی که بتوانند اثرگذاری خود را، به شکل عینی در نگاه دوسویه از مخاطب تا شاعر و برعکس رعایت و مراعات کنند اشکالاتی به وجود آمده است که به نظر نیاز به بازنگری دارد. در این راستا بسیار بارها شاهد رفتارهای ضدونقیض درباره صدور روششناسی برای سرودن و آموزش شعر به دیگران بودهایم که هیچگاه موجب خلق اثر نگردیده است.
احترام به موجها و شناخت اوج و حضیض و در نظر داشتن ذهن مخاطب در دوران اخیر یعنی لااقل از دهه هفتاد به اینطرف بهنوعی نمایانده شده است که سرکشیها بهعنوان سرلوحه نمود بیشتر پیدا کرده و بسیاری از بزرگ و کوچک در حوزه شعر را بر آن داشته تا پیش از جذب و خوانش توسط مخاطب و حتی بازنگری اثر خود، جامعه را مقصر دانسته و دچار مطالبه گری از هیچ کجا بشوند.
اینکه بسیاری تحولات شعر فارسی را البته بعد از نیما و شروع شاملو دنبال می کنند و قصد کمک به این بحران وارد شده به شعر را دارند، وظیفه ای است که در رابطه با آن نمی توان منتی بر کسی گذاشت. تلاش جریان سازان و شناسنامه نویسان از موج نویس ها تا بیانه صادر کنندهگان حجم و ناب و سادهنویسی همه و همه در عرض این جریان مطول قرار دارد که قابل ستایش می باشد و بسیاری از بزرگان ادب فارسی نیز با راهنمایی های کاربردی در حال بازسازی این قسمت آسیب دیدهی ادبیات میباشند. که البته از قلم انداخت های عمدی از یکسوی و از بام افتادگان افراطی ادبیات هر کی به هر کی از سوی دیگر به اندازه کافی عملکردهای بازدارنده از خود بروز میدهند که این مرمت سالهای بسیاری به طول بیانجامد.
تقریباً همه و همهی ِمخالفان شعر بعد از نیما و- شروع کنندهگی شاملو، اینگونه آثار را هنوز به رسمیت نمیشناسند و جالبتر اینکه پیشکسوتهای ِموفق این بخش از ادبیات آنچنان در دل رسانهها و مخاطبین جای دارند که کوچکترین بازخورد ِمنفی تبعات بسیاری را برای بدخواهان به دنبال خواه داشت. به همین مناسبت مدافعان اصرار ورز بر ماندن جریان شعر بر پاشنه قافیه و ردیف و وزن، در حد ِتحولات نیمای ِفقط کوتاه و بلند کننده مصرعها/ بند/ بیتهای شعر پارسی بهجای به رسمیت شناختن روی به خودزنی و مظلومنماییها آوردهاند و جالب اینکه شعرهای این عزیزان بسیار موفق و ناب و ناز است. البته در حوزه بوطیقای سرودن خودشان و اتفاقاً توسط همین عبور کنندهها از تحولات بعد از نیما هم، بسیار مورد احترام هستند. منتها یکطرفه. چرا که در ضمن بازخواندن ِشعر نیمایی به قبل، البته گاهی در سبک هندی ما همیشه شاهد این جمله هستیم که نمیفهمم! شاعر چه میخواهد بگوید؟ یا این خزعبلات چیست؟
انگار با به رسمیت شناختن این شاعرها جای آن شاعرها تنگ میشود، یا حتی احساس خطر میکنند که مخاطبان خود را از دست بدهند. لااقل تا به اینجای ادبیان ِفارغ از شاعرنماهای هر دو دسته، همگی مخاطبان زیادی را دارا می باشند و هستند که با لحظهبهلحظه پیگیری و خواندن، از لذت خواندن ِادبیات، حظ کافی را میبرند.
با این همه در صد سال اخیر کمتر شاعری پیدا میشود که بتوان با اتکا به موارد تحلیلی و تجلیلی و در بسیاری صادرکنندگان تحمیلی مانی فست، رگههای عبور از بحران ِشعر در زبان فارسی قابل مشاهده باشد و بتوان آن را مدنظر قرارداد و به تماشای فرازوفرود آثار نو نشست.
خیلیها در این صدسال با ارائه نظریه و نقد و نشر ِکتاب ِشعر، سعی خود را در آرام نمودن این جدال و توفان نمودهاند تا بتوانند این فضای گلآلود را تهنشین نمایند و برخی نیز با سکون و سکوت سعی کردهاند از دامن زدن به این آشوب بیسروته، نقطهی پایان بگذارند.
در این میان شاعرانی در جایجای ایران بزرگ با مرز زبان فارسی در آستانه عبور از شصتسالگی به مخالفین تحولات و جریانهای ادبی با ایماواشاره و کنایه فهماندهاند که این نوع شعر –شعر بعد از نیما – و شروعشدهگی شاملوها و رؤیاییها و براهنیها…از مرحلهی نقض و نفی عبور کرده و بهتر است هر گروه با حفظ حریم و حرمت به کار خویش بپردازند.
باری در دستهی شاعران ِبعد ِنیما بودند و هستند کسانی و شعرایی که همراستای ِشاعران ِعنوان دار ِنو و ناب و حجم و دیگر که هم عضو نخستین کانون نویسندگان ایران بودهاند و هم در کنار موج سازان و مانیفست پردازان به کار سرودن خود البته بدون هیاهو پرداختهاند.
این موضوع و مسأله در هر استان نمود ِعینی و اثرگذار داشته است و در استان گیلان به شکل خاص بازنمودی ویژه پیدا کرده که متأسفانه به دلایلی فعلاً ناگفتنی در هالهای از ابهام ِساختگی فرورفته است.
بهعنوان مثال م. مؤید که با انتصاب به شاعران موج نو و حجم کار شاعرانگی خود را آغاز کرده لازم است با تأمل بیشتر، البته در کنار شاعران ِدیگر و هم سن و همسطح ِاستان گیلان لازم است بیشتر مورد توجه قرار بگیرد.
م.مؤید از جمله شاعرهایی ست که برای باورهای خود سالیان سال تلاش و تحقیق کرد و از حدود ِسن بلوغ جسمی، به بلوغ فکری خود بهای بیشتری داد و شعر سرودن را در کارنامه زیستی خود پر رنگتر نمود.
این شاعر بدون اینکه تعصبی بی مورد بورزد و بخواهد خود را با نگاه آیینی، شاعر آیینی قلمداد کند از ظرفیت و پویایی زبان بهره جسته و دست به خلق اثر زده است.
ایشان با اجرای فاصلهگذاری از پدیدهها و پیامدهای مانیفست گرایانهی خاص ِشعر ِدوران ِمعاصر؛ با کمتر استفاده کردن از تصویرگری در شعر و بعضاً حذف ِتصویر و ایجاد ِمحتوا با محوریت کلمه توانسته است تجربههای زبانی، بدان گونه که فیلسوف آلمانی، ویتگنشتاین در فلسفه میجسته، این توانمندی زبانی را به شکل خاص در ادبیات بازتاب دهد و شعر ِموفق بعد از نیمایی بسراید.
م. مؤید در شاعری از دوران ِشروع ِادبیات جدی، که چشمه جوشان شعرش همچنان پوینده و پابرجاست با در نظر گرفتن بُعد مذهبی خود در نظر و ذهن، آثار پویا و خاصی خلق نموده که البته به گفته خود از طرف جریانها و دستهها ایدئولوگ دچار جاذبه و دافعه متنوع گردیده است. به زبان و معنایی، یکطرف ِجناح خودش را و شخصیت اش را میپسندیدند و شعرش را نمیخواند و یا نمیفهمید و طرف دیگر شعرش را میخواندند و خودش را نمیپسندیدند.
برندهی ِجایزه شعر خبرنگاران، بیشتر از سایر ِشعرای گیلان در سلوک و سکوت، فراز و فرود داشته، البته به نوعی خودش در این چالشها به واسطه گوشهنشینی و نه لزوماً کنارهگیری نقش ایفا نموده است و درگیر این ماجراها نبوده و نشده است.
استان گیلان با داشتن ِشعرای بزرگ و بزرگوار به نظر من، سهم به سزایی در تحولات اخیر شعر فارسی داشته که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
برخی از این شعرا البته با اتکا به مقولههایی هم چون سن و سال و دهه و دسته؛ البته بدون تقدم و تأخر ِارزشی، چرا که همهی این اسامی لااقل برای نگارنده اسوه و نمونه هستند عبارتند از: م. مؤید، حافظ موسوی، اکبر اکسیر، بیژن نجدی، بیژن کلکی، علیرضا پنجهای و شمس لنگرودی و بسیاری دیگر و در بخش شعر پارسی از شیون فومنی و شاعرانی از این دست و نسل که به نوعی دارای زبان و ذهنی آراسته و ارزشمند هستند و با وجود آنها میتوان به نوعی شناسنامهدارتر به کارنامه شعری گیلان نگریست و آن را مدبرانهتر تدوین نمود تا به نسل بعد انتقال پیدا کند و صد البته لازم است که متذکر شد این موارد در ذیل شعر گویشی نیز از درجات اهمیت والایی برخوردار است که آن را نیز باید به شکل جدی مورد رسیدگی قرار داد.
این اسامی حاضر در این یادداشت در کنار غایبین بسیار، به نظر؛ حد و قد ِشعر گیلان را اعتلای شایان و شایستهای بخشیدهاند.
اما بهنوعی کمتر مورد توجه خاص به عنوان تحولگران ِشعر قرارگرفتهاند. به زبان دیگر آنگونه که لازم است مورد توجه چالشهای دانشگاهی و رسانهای واقع نشدهاند.
تولیدات و آثار این اشخاص خودبهخود با تجمیع در یک کارنامه میتواند به اعتباربخشی حوزه شعر نوین و معاصر ِاستان گیلان در حد قابلملاحظهای اعتبار علمی و ادبی اضافه نماید.
لازم به ذکر است این موارد ذیل یادداشتهای چندگانه تقدیم حضور خوانندگان خواهد شد. اشاره به این مطلب که در زبان شعری میتوان ابعاد مختلف جریان شعری را با نیات سوء نگریست و نپذیرفتنها و کارشکنیها را پیش کشید که خواهشمند است این موارد را لااقل در این یادداشتها از ذهن خود خارج نمایید.
بااینهمه اصرار نورزیدن م. مؤید بر عنوان شاعر آیینی یا تألیفات ارزشمند ِشمس لنگرودی و کتابهای تحلیلی حافظ موسوی در کنار آثار شعری نجدی و کلکی و اکسیر و علیرضا پنجهای از گستره بزرگ ذهن این شاعران خبر میدهد که اینگونه به شکل ضمنی و ذهنی جایگاه و جهان شاعری را رصد نموده و آن را به دیگران انتقال میدهند.
این شاعرها که جزء شاعران و پیشکسوتان استان سرسبز گیلان میباشند که با درهم انگیختن تونالیته کلمات و استفاده از ظرفیت استعارهای و بازنمایی کلمات بومی و بازنمایی کردن نمادهای جغرافیایی و طبیعی آنهم استفاده از پتانسیلها و استفاده از ظرفیت ِزبان ِشعری برخلاف بسیاری از معاصر بسیارین کمسواد و بیسواد در حال چاره جویی برای بحران شعر می باشند…
به عنوان مثال جناب م.مؤید با خلق اثر که استوار بر ظرفیت کلمه، آنهم در غیاب ِتصویر، که رکن ِپرکاربرد شعر ِمعاصر است، محتوا و گفتار را به نوعی پر رنگتر جلوه میدهد که کاری است ارزشمند، چراکه بسیاری با ایجاد تصویر ِاضافی در شعر ِسپید، کار را به شکل ِمعما یا ادبیات ِخاموش ارائه میکنند که نه سیخ بسوزد و نه کباب. که البته بیشتر این شاعرها از جریانهای اصلی یا فراموششدهاند یا حذف گردیدهاند.
بازتولید محتوایی و شاعرانگی در شخص ِشاعر نهفته است و نمود ِبیرونی آن، شعر وی را به حد قابلملاحظهای به اعتبار و اطلاع میرساند که این مبین و مشخصکنندهی ِسالها همزیستی با کلمه است در لباس سلوک و سکون و سکوت.
با توجه به مهاجرت و سکونت در شهرستان نیشابور اینجانب زمانی که با اسم محمد بیریای گیلانی متخلص به شیدا که به سال ۱۲۹۸ خورشیدی در بندرانزلی چشم به جهان گشود و پس از سالها زیستن در نیشابور چشم از جهان فرو بست و هماکنون در میدان مشاهیر نیشابور آرمیده است آشنا شدم دریافتم ایشان نه در بندرانزلی و نه در نیشابور به حد و اندازه خود معرفی و شناختهنشدهاند؛ به همین خاطر، این رویکرد در ذهن اینجانب شکل گرفت که با ایجاد ِکانون ِتمرکز بر اسطورههای ِادبی سرزمینم گیلان، بتوانم قدم کوتاهی دراینباره بردارم.
در حوزه شعر ِکلاسیک از حزین لاهیجی بگیرید تا برسیم به معاصرین و شاعرانی هم چون شیون فومنی که هم در حوزه فولکوریک هم فارسی، در همه قالبهای شعری بهنوبه خود تکرار نشدنی است یا از سایه (هوشنگ ابتهاج)، بهمن صالحی و بسیاری از سرایندگان کلاسیک شعر معاصر که اگر بخواهیم نام ببرم بسیارند متوجه خواهیم شد که این استان کوچک البته از لحاظ مساحت جغرافیایی چه ستارگان بزرگی را در آسمان ادبی خود پرورش داده است و حتماً پرورش خواهد داد ولی به هر دلیل یا شاید دلایل ناشناخته، یا دلایل ناگفتنی لااقل در این یادداشت، مورد کمتوجهی و در بسیاری موارد مورد بیتوجهی قرار گرفته و می گیرد.
بااینحال همانگونه که اشاره گردید، بسیاری از شعرای ِاثرگذار گیلانی، شاید اگر کمی به عقبتر برگردیم از نسیم شمال و افراشته نیز بتوان یادکرد میبینیم در این خطهی اندیشهورز و خیز، شعرا با فاصلهگیری از مانیفست سرایی بی هوده و با رعایت و اعتقاد به هر گرایش ذهنی و زندگی، توانستهاند دست به خلق آثار بیبدیلی بزنند که به نظر در راستای جریان شناسی شعر کمتر به شکل مدون مورد توجه قرارگرفتهاند. از «باز باران ِ گلچین گیلانی» تا آثار مدرن ِدوران ِمعاصر که هر کدام در جای خود بامسما و خاص هستند میتوان به شکل ِکلی، فصل ِمشترکی ایجاد نمود که در ذهن و زبان ِعلاقهمندان به شعر، جایگاه ارزشی خاصی دارا باشند.
شمس لنگرودی و حافظ موسوی و م.مؤید و نجدی و کلکی و اکسیر و پنجهای بهنوعی گزیدهای هستند از لیست بلندبالای شعرای ِگیلان ِبزرگ که به دور از غوغاسالاری و انتصاب ِنخستین و آخرین… در حال ارائه و خلق اثر میباشند. در این میان در حوزه ِشعر ِزنان ِمعاصر نیز که کم نیستند، لازم است دراینباره بیشتر کار بشود.
این اسامی که عنوان گردید همه صاحب ِسبک به معنی همانکه دکتر احمد سمیعی گیلانی در کتاب سبک اشارهکرده است هستند که هر کدام یک ویژه گی خاص غیرقابل حذف را در خود پرورانده اند …..و البته ناگفته نماند حدود پنج سال است که در حال تدوین ِکتاب ِشرح ِآثار و احوال ایشان ا نوع شعر زمان ما هستم ولی به شیوه ای متفاوت با کار ِمحمد حقوقی و فیض شریفی هستم که امید است بتوانم به سرانجام برسانمشان و به دست ناشر داوطلب و حرفهای برای نشر سپرده شود.
دست یازیدن و رسیدن به نوعی توانایی در حوزه استفاده از بازوی ِزبان ِگفتاری، در کنار شعر ِامروز که بیشتر تصویری است موجب میشود از این تکرار بیهودهی ِتصاویر، که موجبات ِزدگی در شعر را فراهم آورده، این شاعران و خصوصاً شاعران با ذکاوت این دیار هر کدام به نوعی فاصله بگیرند.
توانمندی های پنجهای، موسوی، اکسیر، نجدی، کلکی، شمس لنگرودی که طلایهداران شعر امروز گیلان هستند را شاید در خوشبینانهترین حالت ممکن بتوان با ایجاد نوعی سنجش به شاعران پسازآن ها که کم نیستند و در حال پویایی بخشیدن و سرودن زبان و شعر هستند منتقل نمود و به نتایج بسیار خوبی رسید.
تحول ادبی در سرزمین سرسبز گیلان به نوعی بهواسطهی نزدیکی به تهران، موجب شده از استقلال خارج گردیده و به اشتراک با پایتخت بیانجامد. با اینحال شعر ِامروز گیلان جایگاه قابلملاحظهای را به خود اختصاص داده و از آراستگی ویژهای در این راه برخوردار است. البته اینکه بتوان یک محصول ِرفتاری و یک معدل ِعینی، از شاعران این خطه جدا کرد و آن را ذیل اسامی خاص واکاوی نمود کاری است جانفرسا که همانگونه که عرض شد بنده این اسامی را به دلیل نشان دادن ِحد و قد گسترده شعر امروز گیلان، انتخاب نمودهام و صد البته میتوان به این اسامی با رعایت ِدهه بندی و فاصله ی ِسنی شروع به کار سرودن بسیاری را اضافه نمود.
استان گیلان در کارزار شعر امروز ایران دارای چهرهای متمایز از سایر استانها است و این وجه تمایز را در اسامی و چهرهها بهسادگی میتوان تشخیص داد. منتها اینکه گیلان و شاعرانش در کجای گستره جغرافیایی ادب پارسی قرارگرفتهاند نکته اصلی این یادداشت را در برنمیگیرد همان گونه که اشاره شد خیلیها در شعر کلاسیک، حزین لاهیجی را شاعری بزرگ قلمداد میکنند و اثرگذاریهای خاص وی را مورد نقد و بررسی قرار داده و میدهند، ولی این بزرگنماییها لازم است در حوزه شعر معاصر به دور از عملکردهای ِرسانهای صورت بپذیرد تا ارزش حقیقی شان به نمایش گذاشته شود.
شاعران امروز گیلانی به نظر من توانستهاند باشهامت و جسارت پرچمداری نمایند ولی همانگونه که اشاره شد اگر که اینها در یک کارنامه مدون و مدرن و بدون جرحوتعدیلهای ناخواسته موردبررسی قرار بگیرد، نسل ِبعد از این شعرا میتوانند به خلق آثار ِبهتر و عمیقتر بپردازند؛ و به شناسنامه و اصالت ِموجود در جریان ِشعری استان گیلان ببالند و به آن وسعت بیشتری ببخشند و خود را بیش از پیش مایه افتخار و مباهات ادب فارسی بدانند. این عملکردهای شناسنامهدار موجب میشود که شعر معاصر فارسی از بنبست ناخواسته خارج شود و بسیار خاصتر خواهد بود که بسیاری از شعرای گیلان، همین رویکرد و پویایی در بستر زبان را با گویش یا بهتر بگویم زبان گیلکی در حال پروبال دادن میباشند.
اینکه در ذیل ِشعر ِکلاسیک سایه و صالحی و رحمت موسوی و شیون فومنی و بسیاری دیگر که لازم است در این لیست و پیجویی اسامی، تأمل بیشتری به خرج داد… توانسته اند ذهن مردم سرزمین ادب و هنر یعنی ایران بزرگ فارسی زبان را پویا نمایند کار سترگی است که لازم است بیشتر مورد توجه قرار بیشتر بگیرد و این موضوع دغدغهای است که در دوران حاضر دچار چالشی درونی است.
شعرای نامبرده شده در این یادداشت، در بسیاری مواقع از مرزهای جغرافیایی استان گیلان خارجشده و به سایر استانها و شهرستانها گام گذاشتهاند و اثربخشی بسیاری ایجاد نمودهاند.
با اینهمه، تازگیها، فارغ از مدگرایی، شاهد نسخهپیچیهای جدیدی هستیم که در گام اول، خود ِبیماری است که بسیاری از شعرای ِشهرها و استانهای ایران را در دوران معاصر به خود مبتلا نموده که کاش با رعایت ِضمنی و ذهنی و پذیرفتن مقام پیشکسوتی و آموختن در محضر و کلاس درس گذشتگان و بزرگان و محققان و با تواضع رفتاری در مقام ِاحترام به گذشتگان این فاصله و گسست ناخواسته یا برخواسته را زودتر مداوا نماییم و با عمق و گستره ی ِ بیشتر در راه آیندهی ادبیای استان گیلان قدم برداریم و رقم بزنیم و تولید اثر نماییم.