حسین صومعه
hs.sunrise@gmail.com
به گفتاری دیگر: «آنچه از خراسان بزرگ به عنوان کانون فرهنگی شرق میانه باقی مانده است، نزد ما است!»(۱)
چنانکه در نوشتار پیشینِ «تاریخانهی خراسان غربی» آمد: در نگاهی جغرافیایی به خراسان بزرگ تاریخی- فرهنگی؛ چهار بوم گسترده نشابور (خراسان غربی)، بلخ (خراسان شرقی)، مرو (خراسان شمالی) و هرات (خراسان جنوبی)، خراسان بزرگ بنیادین را سامان میدهند.
بدین راه؛ خراسان کنونیِ مرزهای ایران معاصر، در پیوستار جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی همآهنگ با خراسان بزرگ، «خراسان غربی» است.
خراسان غربی در درازای تاریخ، پایگاهها و تختگاههای چندی را بر خود دیده و این تختگاهها هریک درخور توانهای درونی خود، کانون فرهنگی و اجتماعی این دیار به شمار میآمدهاند؛ از نیسای پارتی تا نیشاپور روزگاران بالنده ساسانی-اسلامی تا توس و مشهد و … در سدههای سپسین.
همچنین بازگفتیم که خراسان عصر اسلامی، چنان دورانی زرین را رقم زده که از دیدگاه کارکرد فرهنگی در شرق اسلامی در کفه همسنجی با جایگاه عراق در غرب اسلامی قرار میگیرد و نیشابور در این دوران، کانون فرهنگ، دانش، سیاست و جامعه خراسان غربی است.
این دوران نشابوری، چه از نظر درازای زمانی و چه از نگر ژرفای تاثیرگذاری بر تاریخ و فرهنگ ملی و منطقهای و جهانی، پرمایهترین دوران سرگذشتنامه خراسان غربی را پدیدار میسازد.
بدین مایه، تاریخ خراسان غربی را به سه دوران بخشبندی نمودیم:
۱) خراسان غربی روزگاران پارتی-اشکانی یا «دوران پیشانیشابوری»
۲) خراسان غربی روزگاران ساسانی-اسلامی یا «دوران نیشابوری»
۳) خراسان غربی سدههای اخیر یا «دوران پسانیشابوری».(۲)
در دور نوشتار پیشین: «پایتختهای خراسان غربی» و «تاریخانهی خراسان غربی در دوران نیشابوری»، به دو دوران نخست پرداختیم و در این نوشتار به بازشناسی دوران پسانیشابوری خواهیم پرداخت.
دورانی که از سده هفتم هجری، پدیدار میگردد.
سده هفتم و فاجعه نیشابور
سده هفتم هجری، بی هیچ گمانی؛ با یکی از ناگوارترین رویدادهای تاریخ خراسان، ایران و جهان اسلام شناخت میشود. در این روزگار، جهانگیری سیاه تارتار و چیرگی فرهنگ و انگارههای مغولی، تاثیرات جانکاهی بر بنیانهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاست و حکومت شرق و میانه جهان اسلام (و بویژه ایران بزرگ) به همراه داشت.
خراسان غربی و بویژه مرکز آن نیشابور، یکی از مناطقی بود که همچون شهرهای بزرگ خراسانی دیگر، بلخ و هرات و مرو، در پیشانی جهانگشایی خونبار چنگیز جای داشت و بدین روی؛ بیشترین ضربهها و زخمهها را از کینجویی جنگیان بیابانهای شرق آسیا از سر گذراند. آن رویداد، چنان پردامنه و دهشتناک بود که تاریخ آن را به نام «فاجعه نیشابور»(۳) میشناسد. آه! گویی «فاجعه»، کمترین و محترمانهترین توصیف بر آن نسلکشی درندهخویانه و تمدنسوزی خودپرستانه تواند بود.
به هر روی، مغولها تا پیش از رهسپار شدن هلاکو به فتح سرتاسری ایران و پایگرفتن سلسله ایلخانی؛ خراسان را پایگاه نیروهای خویش ساختند و چنانکه از «تاریخ جهانگشا»ی جوینی برداشت میشود آنها «مرکزیتی در توس، به فرماندهی امرای اعزامی از دربار مرکزی برپا کردند.»
نیشابور، هر چند زخمی از زخمههای دوران اما همچنان اهمیت خود را حفظ نمود و سرانجام، اباقا فرزند و ولیعهد هلاکو، این شهر را پایتخت خود قرار داد.
اما چندی بعد و در دوران غازانخان (۶۹۴-۷۰۳ق)، ملک فخرالدین کرت به حکومت هرات رسید و بدین سان هرات، پایتخت امرای آل کرت گردید.(۴) آل کرت، دودمانیاند که یکی از قطبهای مهم قدرت در خراسان سده هشتم به شمار میآیند. آنان، با امرای موسوم به سربداری در غرب و سایر مدعیان قدرت در منطقه خراسان، کشمکشهای پیوستهای را رقم زدند.
اینک با یادکرد اینکه آماج ما در نوشتارهای «تاریخانه خراسان غربی»؛ نه رویدادنگاری، بلکه ارائه نمونههایی از کاربرد جاینام «خراسان غربی» در دورهها و دودمانهای گوناگون، در نوشتارهای شماری از پژوهشگران تاریخ و فرهنگ ایران است؛ به بازخوانی چندی از این نمونهها میپردازیم.
سربداریها و تیموریان
– کارلوس رامیرز فریا، تاریخنگار و اقتصاددان ونزوئلایی، در کتاب «دانشنامه مختصر تاریخ جهان»: سربداران مسلمانان شیعه بودند که در سال ۱۳۳۷م/۷۳۸ق در نیشابور یا خراسان غربی مستقر شدند.(۵)
گفتنی است مرکز حکومت سربهداران شهر سبزوار بوده است اما در اوایل سده هشتم هجری و بویژه دهه چهارم آن و پیدایش سربداریها، امیران جانیقربانی بر این بخش از خراسان شامل نواحی نیشابور، طوس، مشهد و ابیورد حکومت میکردند و سبزوار نیز از توابع نیشابور بود.(۶)
چنانکه پطروشفسکی در کتاب «نهضت سربداران خراسان» نوشته است: امیر ارغونشاه، رییس جانیقربانیها از تیرههای قبیله اویرات؛ طغایتیمورخان، از بازماندگان اوتچیگین برادر چنگیزخان، را به ایلخانی شناخت. در این سالها یعنی پیرامون ۱۳۴۰م/۷۴۱ق، که جانیقربانیها به ایلخانی طوغایتیمور در خراسان غربی حکومت میکردند؛ دولت ملوک کُرت بر هرات و خراسان شرقی و افغانستان؛ دولت ملک سیستان بر حوزه رود هامون؛ و دولت آل مظفر بر کرمان و یزد حکومت فرمان میراندند.(۷)
نوشتار پتروشفسکی بر پایه متون تاریخی سده هشتم، نموداری بر فضای جغرافیای سیاسی-حاکمیتی خراسان و مناطق پیرامونی است و چنانکه چارلز ملویل در فصل سیزدهم کتاب «خاورمیانهیِ مغولان: مانایی و دگرگونی در ایران ایلخانی» مینویسد: «سربداران منطقه خراسان غربی … از فروپاشی پس از مرگ ابوسعید ایلخانی استفاده کردند تا خود را در منطقه بین نیشابور و سبزوار بر پای دارند» این اقدام با مقاومت پیروزمندانه در برابر سران محلی مغولی که قتل آخرین خان چنگیزی، طغایتیموخان، در سال ۱۳۵۳م/۷۵۴ق از این دست بود- به فرجام خود رسید.(۸)
پس باید در نگر داشت که سبزوار و نیشابور، بخشی از خراسان غربی است که رویدادهای دولت محلی سربداریها در این ناحیه رقم خورد است. چنانکه در نوشتارهای دوره پس از این، تیموریان، کلات نادری -که در فاصله کمتر از ۱۰ کیلومتری مرز شمال شرقی خراسان کنونی با ترکمنستان جای دارد- را در شمار شهرهای خراسان غربی مییابیم. احمد حطیط در بخشی از کتاب «حروب المغول» -که به لشکرکشیهای تیمور در طی سالهای ۷۸۲ و ۷۸۳ به ایران شرقی میپردازد- نوشته است: پس از برانداختن غیاثالدین کرت از حکومت هرات؛ «سپس تیمور به سوی خراسان غربی پیشروی کرد؛ شهر کلات (کلات نادری کنونی) تسلیم او شد؛ از آنجا رهسپار «طوس» گردید که حاکم آنجا نیز به فرمان تیمور درآمد. تیمور به شهر اسفراین شتافت و آنجا را تصرف کرد؛ سپس به سمرقند بازگشت …»(۹)
صفویها و افشاریان
مهدی سیدی در جایی از کتاب «تاریخ شهر مشهد؛ از آغاز تا مشروطه»، به رویداد یورش عبدالمومن ازبک به خراسان در دوران صفویه اشاره میکند: «… عبدالمومن پس از این فتوحات {در دشت خاوران به سال ۱۰۰۲ق} به مشهد آمد و برای تصرف شهرهای غربی خراسان چون نیشابور و اسفراین و سبزوار لشکر بدین سو کشید. با رسیدن خبر حمله عبدالمومن به غرب خراسان، توسط شاه {عباس صفوی} به درویشمحمد، حاکم و قلعهدار نیشابور امر شد تا به همه شجاعت و مقاومتی که ابراز کرده بود، آن شهر راه به سپاهیان ازبک واگذارد…»(۱۰)
در کتاب «ایران و چین: سرامیکهای آبی و سفید دوران صفوی در موزه ویکتوریا و آلبرت ۱۵۰۱-۱۷۳۸م» آمده است: «… نام نیشابور در خراسان غربی، در دستنوشته یک مجموعه ژاپنی [کلمبک و میسون] خوانده شده است. بدین روی، این منطقه میتواند مرکز تولید سرامیک باشد.»(۱۱)
رضا شعبانی در جایی از تعلیقاتش بر «نادرنامه» محمدشفیع تهرانی، به ملکمحمود سیستانی (محمد افغان) و رویداد محاصره اصفهان میپردازد.
او مینویسد: ملک محمود از پریشانی اوضاع خراسان در این زمان، بهره گرفت؛ مشهد را به آسانی به چنگ آورد؛ چنبره فرمانرانیاش را به نیشابور گسترش داد و در مشهد بر تخت نشست. اما طهماسب، فرزند سلطان حسین صفوی «که در صدد جمعآوری سپاه ظبط ممالک موروثی بود دو بار سپاهیانی بر سر وی فرستاد ولی نه رضا قلیخان غلام و نه جانشین او محمدخان ترکمن که با مساعدت نادر {شاه افشار} اقدام به کار کرد، نتوانستند کاری از پیش ببرند و بدین ترتیب سلطه ملک محمود بر خراسان غربی استوار گردید.»(۱۲)
محمدصدیق فرهنگ، تاریخنگار افغان در کتاب «افغانستان در پنج قرن اخیر» از لشکرکشی احمدشاه دُرّانی به خراسان غربی در سال ۱۷۴۹م/۱۱۶۲ق/۱۱۲۸ش خبر میدهد. او از هرات به سوی مشهد آمده و شهر را به محاصره میگیرد. شاهرخمیرزا، جانشین نادرشاه افشار و حاکم مشهد، ناگزیر خود را به شاه درانی تسلیم کرده و «احمدشاه به جای اینکه خراسان غربی را ضمیمه کشور خود نماید آن را واپس {داده و} به شاهرخمیرزا تفویض» مینماید و به سوی نیشابور و محاصره پر طول و دراز این شهر مهم خراسان غربی میشتابد.(۱۳)
دودمان قاجاریه و منابع جغرافیایی
علی خورسند در کتاب «زندگی سیاسی حاج میرزا ابراهیم کلانتر» از فرستادن نامهای به دستور آقامحمد خان قاجار (۱۱۵۵-۱۲۱۱ق) به زمانشاه، نواده احمدشاه درّانی، خبر میدهد و مینویسد: «زمانشاه در آن هنگام، حمران کابل و قندهار بود ولی عملاً سلطان خراسان شرقی (افغانستان کنونی) به شمار میرفت و حتی رجال خراسان غربی (خراسان امروزی) و شاهرخ افشار نیز از او اطلاعات میکردند.»(۱۴)
محبوبی اردکانی در کتاب «چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهی ناصرالدینشاه» که تعلیقاتی است بر «المآثر و الآثار» در زندگی محمد ولی میرزا، پسر چهارم فتحعلیشاه قاجار، نگاشته است: «در ۱۲۲۲ق فیروزالدین میرزا، پسر تیمورشاه و نواده احمد خان درانی {دُرّانیها در خراسان شرقی حکومت میکردند} خواست به خراسان غربی دستاندازی کند و صوفی اسلام، از مشایخ نقشبندیه را آلت دست خود قرار داد. ولی محمدولی میرزا و برادرش محمدخان قاجار دولو پیشدستی کرده، صوفی اسلام را در جنگ کشتند و فیروزالدین میرزا را شکست دادند.»(۱۵)
در کتابخانه آیتالله عظمی گلپایگانی قم، نسخهای خطی پیرامون «جغرافیا» دربرگیرنده ۸۶ برگ، تحریر در سده چهاردم در دست است که برگ پایانی آن چنین به سرانجام میرسد: «در تقسیم ولایات ایران، ایران را امروز بنا به مشهور بر پانزده ولایت، قسمت نمودهاند و اسامی جدیده آنها را با اسامی قدیم در اینجا میآوریم … خراسان غربی … مشهد – نیشابور – جنوشان یا قوچان»(۱۶)
بهمن کریمی به سال ۱۳۳۹ش، در مقدمهاش بر «تاریخ نیشابور» نوشته است: «کرزن قسمت کوهستانی غرب خراسان را به شرح زیر توصیف میکند: چند رشته جبال موازی در سمت شمال غربی به طرف جنوب شرقی کشیده شده، سلسلههای شمالی را درههای عمیق … و در سمت جنوب جای درههای را وادیهایی گرفته که رودهای کوهستانی از وسط آنها جاری … و گاهی جلگههای وسیع و پرثروتی دیده میشود مانند جلگه قوچان در شمال و جلگه نیشابور در جنوب بینالودکوه.»(۱۷)
احمد سیاح در «دائرهالمعارف سیاح»، قَرَهسو را چنین تعریف مینماید: «رودیست در خراسان غربی از ارتفاعات بجنورد سرچشمه گرفته به طرف جنوب و به رود جوین ملحق گشته وارد کویر نمک میشود.»(۱۸)
آماج ما «خراساننگاری» است!
چنانکه پیشتر یادآور شدیم آماج ما در نبشتارهای «تاریخانهی خراسان غربی»، رویدادنگاری خراسان غربی نیست، بلکه مجموعهنوشتارهای «خراسان غربی» که به یاری رسانه «خاتون شرق» در پیش نگاه دلبستگان تاریخ و فرهنگ خراسان قرار گرفته است به دنبال تبیین مفهومی جاینام گرانقدر «خراسان غربی» به پشتوانه ارائه نمونههایی از کاربرد آن، در نوشتار پژوهشگران تاریخ و فرهنگ ایران است.
کاربرد جاینام «خراسان غربی» در فراگویی جغرافیای تاریخی و فرهنگی خراسان کنونی -که خود عقبه فرهنگی ایران اکنون و نشانگر پیوند آن با پارههای حوزه تمدن ایرانی یا کشورهای میراث تمدنی ایران بزرگ است- در حوزه دیپلماسی عمومی و پاسداری از میراث فرهنگی ایرانی، بسیار سودمند و کارساز خواهد بود چرا که از موجودیتی بسیار پربار و پرتوان از نگاه تاریخی و فرهنگی، به نام «خراسان بزرگ» گواهی میدهد که بیشتر بخشهای آن، امروز دیگر نام گرانسنگ «خراسان» را بر خود ندارند، اما پیوسته به پیشینه و فرهنگی خراسانیاند.
از این روی؛ تاریخنگاری و تولید محتوا در حوزه جغرافیای تاریخی و فرهنگی خراسان غربی (همراه با اشاره به پیوندهای آن با خراسان بزرگ) کاری بسیار بایسته و ارزنده به نظر میرسد.
منابع و پینوشتها:
۱٫ برداشتی از: اخباری، محمد و نویسندگان همکار (۱۳۸۴)، «فرایند تصمیمگیری تقسیم استان خراسان و اثرات سیاسی و اجتماعی آن»، ژئوپلیتیک، دوره ۱، ش۲، صص۳۱-۳۲٫
۲٫ صومعه، حسین (۱۴۰۰)، «تاریخانهی خراسان غربی؛ کاربرد جاینام خراسان غربی در نوشتار نویسندگان و پژوهندگان تاریخ و فرهنگ ایران»، خاتون شرق، ش۱۰۱، ص۷٫
۳٫ بایمتاف، لقمان (۱۳۸۱)، «فاجعه نیشابور»، کیهان فرهنگی، ش۱۹۲، ص۵۸؛ سرایلو، اشرف (۱۳۸۳)، «روانشناسی اجتماعی مردم مصیبزده؛ روحیات جامعه ایرانی در عصر حملات مغول»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش۸۱،۸۲و ۸۳، ص۷۸؛ بصیری، شقایق (۱۳۹۸)، «نقش خوارزمشاهیان در فساد اقتصادی مقارن حمله مغول به ایران»، فرانما، ش۶، ص۴۱٫
۴٫ حسنپور، شکوفه و نویسندگان همکار (۱۳۹۵)، «ایالت خراسان؛ ولیعهدنشین ایلخانان»، تاریخپژوهی، ش۶۷، صص ۵۹، ۶۷، ۷۴٫
۵٫ Ramirez-faria Carlos (2007) A concise Encyclopedia of World History Atlantic Publisher & Distibator P.325.
۶٫ نبئی، ابوالفضل (۱۳۷۵)، «اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در قرن هشتم هجری؛ از سقوط ایلخانیان تا تشکیل تیموریان»، دانشگاه فرودسی مشهد، ص۹۷٫
۷٫ پطروشفسکی، ایلیا پائولوویچ (۱۳۵۱)، «نهضت سربداران خراسان»، پیام، ص۸-۹٫
۸٫ Mellvile Charls (2016) The End of Illkhanate and after: Observition on the cpllapse of the mongol world Empire in the mongole midle east: continuity and transformation in the Illkhanid Iran. Edited by Bruno De Nicola and Charls Melville. BRIL P.326
۹٫ حطیط، احمد (۱۹۹۴م)، «حروب المغول: دراسه فی الإستراتیجیه العسکریه للمغول من أیام جنکیز خان حتی عهد تیمور لنک»، دارالفکر اللبنانی، ص۸۹-۹۰٫
۱۰٫ سیدی، مهدی (۱۳۷۸)، «تاریخ شهر مشهد؛ از آغاز تا مشروطه»، انتشارات جامی، ص۱۵۳٫
۱۱٫ Crowe Yolande (2002) Persia And China: Safavid blue and white ceramice in the Victoria & Albert Meusum 1738-1501 Gardners Books P.47.
۱۲٫ تهرانی، محمدشفیع (۱۳۴۹)، «تاریخ نادرشاهی؛ نادرنامه»، به اهتمام رضا شعبانی، بنیاد فرهنگ ایران، ص۲۷۹٫
۱۳٫ فرهنگ، میرمحمدصدیق (۱۳۶۷)، «افغانستان در پنج قرن اخیر»، ناشر انجنیراحسانالله مایار، ص۸۲-۸۳٫
۱۴٫ خورسند، علی (۱۳۷۷)، «زندگی سیاسی حاج میرزا ابراهیم کلانتر»، نشر اوحدی، ص۱۴۰٫
۱۵٫ اردکانی محبوبی، حسین (۱۳۸۰)، «چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهی ناصرالدینشاه»، به کوشش ایرج افشار، اساطیر، ج۲، ص۵۳۳٫
۱۶٫ عربزاده، ابوالفضل (۱۳۷۸)، «فهرست نسخههای خطی کتابخانه آیهالله العظمی گلپایگانی (قدس سره)»، دارالقرآن الکریم، ج۳، ص۸۵٫
۱۷٫ کریمی، بهمن (۱۳۳۹)، «مقدمه المصحح» در «تاریخ نیشابور»، تالیف الحاکم ابوعبدالله محمد بن عبدالله، کتابخانه ابن سینا، ص یج-ید.
۱۸٫ سیاح، احمد (۱۳۶۸)، «متمم لغتنامه، یا، دائرهالمعارف سیاح»، انتشارات اسلام، ج۵، ص۱۱۷۷٫