سیما رحمتی
قطعاً بزرگترین دستمایهی نوشتن یک نویسنده تجربهی زیستی اوست. حال اینکه مطالعه درزمینهٔ های مختلف مثل روانشناسی، جامعهشناسی، تاریخ و فلسفه و غیره و همچنین تحقیقات عملی مثل گفتگو و پرسوجو میتواند دایرهی اطلاعات نویسنده را افزایش دهد. اما هیچکدام از اینها بهاندازهای که یک نویسنده میتواند از تجربیات زیستی خود بنویسد مهمتر نیست. به همین خاطر است که شاید برخی از اساتید داستاننویسی تأکیددارند که اگر زن هستید شخصیتهای داستانهایتان را زن انتخاب کنید و برعکس. اما بیشتر مواقع چون تعداد شخصیتها در داستان بیشتر از یک نفر هستند نویسندهی زن یا مرد علاوه بر شخصیت اصلی داستان باشخصیتهای فرعی، کمکی و انواع تیپها سروکار دارد. در اینجا نویسنده میتواند با هوشیاری دست به شخصیتپردازی شخصیتهای داستانش بزند با توجه به شناختی که روی اطرافیانش دارد. یعنی اگرچند شخصیت زن و مرد متفاوت در داستانش دارد، میتواند با شناختی که روی اطرافیان و دوستان خود دارد و نوع دیالوگها و رفتار آنها، شخصیتهای داستانش را نزدیک به آنها بسازد تا بیشترین باورپذیری را داشته باشد. اما همانطور که در بالا ذکر شد، تجربهی زیستی مهمترین دستمایهی نویسنده است و شاید درست به همین خاطر است که تعدادی از مخاطبین با برخی داستانها ارتباط برقرار میکنند و تعدادی نمیتوانند ارتباط برقرار کنند چراکه خود از چنین تجربههای زیستی بهشدت دور هستند و شاید هرگز در زندگیشان به وجود نیاید.
هر چه افرادی باشند که بگویند چنین شرایطی قابلدرک است اما واقعیت چنین نیست. آنها تنها بخشی از ماجرا را آنهم تا جایی که حس هم ذات پنداریشان اجازه دهد میتوانند درک کنند، بهنوعی درکی نسبی. انسانی که حتی یکشب از زندگیاش را بیخانمان نبوده و تا صبح در کوچه و خیابان کنار پارکها در سرمای منفی چند درجه نگذرانده هرچقدر هم بخواهد درک درستی از این ماجرا داشته باشد بازهم نمیتواند و شاید به همین خاطر است که برخی نویسندگان بزرگ دنیا مانند همینگوی خودشان را در معرض تجربهی شرایطی قرار دادهاند تا بتوانند درک بهتری از داستانهایی که مینویسند داشته باشند و درنهایت داستانها را به باورپذیری بیشتر نزدیک کنند.
- نویسنده : سیما رحمتی
- منبع خبر : خاتون شرق