حسین صومعه (hs.sunrise@gmail.com)
از شرقِ کوچهباغِ نیشابور، آن غریب
مثلِ بهار آمد و آغازِ عید شد
وقتی حدیثِ سلسله، مشکاتِ راه گشت
شب، پیش نور مُرد و جهان، روسفید شد
«محمدعلی مجاهدی»
و آغازی دیگر …
نیشابور، شهر تاریخ است؛ دهلیز مشرق؛ کانون تحولات تاریخی خراسان؛ و شهر محدّثان بزرگ خراسانی. این بار، در بامدادن سده سوم هجری در «نقطه طلایی»ِ گذرگاه کوچ مهرآمیزترین و شورانگیزترین کاروان تاریخ، قرار میگیرد تا نقش شاینده شکوهی دیگر را بر کهنبوم بلندبالای برومند خورآسان ایران بنگارد. نقش نگارین و برازنده که در این سالها، کم کم میرود تا نشانی گردد خراسانی، تابنده در میان نمادهای هویت ملی ایران؛ به نام «روز ملی خراسان»: یادروزی شکوهنده که به کاردانی شورای فرهنگ عمومی استان خراسان رضوی، به گرامیداشت سالروز ورود حضرت امام علیبن موسیالرضا –علیه آلاف تحیه و الثناء- به نیشابور و خراسان؛ نداگر جایگاه خراسان در ایران فرهنگی است. نیکبختانه؛ تیرماه ۱۳۹۸، تماشاگر برگزاری سیزدهمین آیین روز ملی خراسان در نیشابور -پایگاه تاریخ و فرهنگ خراسان- بود؛ و خراسان، چشم به راه ثبت این یادروز فرخنده، به عنوان یک «روز ملی» در «تقویم رسمی کشور». نوشتار پیش روی، بخش سوم از گزارشی چهاربخشی بر «بنیانهای تاریخی و فرهنگی روز ملی خراسان» است. در بخش اول و دوم نوشتار و در پی «بنیانهای تاریخی و فرهنگی روز ملی خراسان»؛ گفتار را در زمینه «یادروزهای جغرافیایی و پیوند آن با هویت ملی» و «بازشناسی خراسان بزرگ و جای نشابور در هویت خراسانی سرزمین ایران» گستردیم. در بخش پیش روی، به نقش و نشان نیشابور -فرهنگشهر خراسان- در «گذرگاه کوچ مهرآمیزترین و شورانگیزترین کاروان تاریخ» خواهیم پرداخت تا درآمدی گردد بر «بسترسازی ثبت و برگزاری بهینه روز ملی خراسان» در بخش پایانی. اما اینک: آنگاه که امام به نیشابور آمد …
باغ بهشت در نشابور
ابوعبدالله حاکم {۳۲۱-۴۰۵ق} چنین نویسد: «… سلطان اولیا، برهان اتقیا، وارثُ علومِ المُرسَلین، مهبطُ اسرارِ ربّ العالمین، ولیالله، صفیالله، فلذهُ کَبدِ رسولالله، غَوثُ الاُمّه و کشفُ الغُمّه یوم الاخذ بالنواصِ و اضطرارِ المذنبین الی الخلاصِ لامتحان الاعمال بموازینِ الاخلاص حین البحاث و الاستبثاث یوم البعث –کما وعد فی المواقف الثلث: عند المیزان و تطایُر الصُحُف و الصراط ببسط بساط شفاعه و السری بالانبساط- سلطانُ المقرّبین یوم الحشرِ و الجزا الإمام ابوالحسن علی بن موسیالرضا، صلوهالله و سلامه علی رسوالالله و علی آله الائمه المعصومین و اتباعهم اجمعین الی یومالدین …(۳۲){ترجمه فارسی در پانویس} … در سنه مأتین من الهجره {در سال ۲۰۰ق} نشابور به مقدم حضرت ایشان، روضات جنان {باغ بهشت} شد و چون بشارت، سطوات شعشعه {تازشهای تابندگیِ} آن نور بر قطر نشابور، میان سکّان {ساکنینِ} شهر مشهور شد.»(۳۳)
رویدادها و یادمانها
رویدادها و یادمانهای چندی، همپیوند با حضور حضرت امام در نیشابور، در تاریخ ثبت شده است:
الف) «اقامتگاه حضرت»
در محله فز(۳۴) در کوچه بلاسآباد {بلاشآباد} قرار داشت.(۳۵) امام در این محله که در غرب شهر قرار داشت در منزل «پسنده» اقامت گزیدند. از این روی که «حضرت، در میان تمام خانهها خانه او را اختیار کرد» میزبان را «پسنده» نامیدهاند. امام در این خانه، نهالی بادامی کاشتند که پس از یک سال، ثمر داد. کراماتی را پیرامون این درخت، نقل کردهاند که شرح آن، به ویژه در کتاب ارجمند «عُیونُ أخْبارِ الرّضا» – نگارش یافته به سده ۴ هجری؛ از منابع و مصادر مهم روایی شیعه- آمده است.(۳۶)
ب) «حمام سلطان»
بر سر کوی بلاشآباد؛ حمام ، قنات و محوطهای به نام «کهلان»(۳۷) قرار داشت(۳۸) که به ویرانی گراییده بود؛ در این زمان، باشندگان محل آن را بازسازی کردند تا نیازی به حمام محلههای دیگر نباشد. چون حضرت امام به آن حمام در آمدند؛ آن را «حمام سلطان» نامیدند.(۳۹) ابن بابویه {مشهور به شیخ صدوق؛ ۳۰۵-۳۸۱ق}، نام این کوی را محله «فروینی» یاد کرده؛ چنانکه آن امام هُمام، خود دستور به لایروبی چاه کهلان و ساختن حوضی در کران چاه دادند که از آب چاه، پر میشد و بهرهبرداران، با چند پله به حوض وارد میشدند. امام در آن حوض غسل نموده و در پشت آن نماز گذاردند. ابن بابویه، نام آن حمام را «حمام الرضا» و نام چاه را «چشمه کهلان» ثبت نموده است.(۴۰)
پ) «درخت بادام کهلان»
یکی از خادمان به خواست حضرت، درخت بادامی را در طرفی از محوطه کهلان کاشت. حاکم با عبارت «غَرَسَ الفِردَوسَ بِیَدِهِ» {بهشتی را به دست خویش کاشت} از این کار، یاد کرده و از پُرباری و شفابخشی و کرامات مرتبط با این درخت گفته است.(۴۱) چنانکه پیشتر گفته شده؛ این بابویه نیز از کاشتن نهالی بادامی در گوشهای از خانه «پسنده» در کوی بلاسآباد یاد کرده است.(۴۲)
ت) «حکایت صُفّه»:
حاکم نیشابوری از انجمنی حکایت میکند که حضرت امام به دعوت یکی از توانگران شهر، در آن حضور یافت. در آن روزگار، رسم بر این بود که بزرگان را بر بالای مجلس مینشاندند و دیگران، در کنار مینشستند؛ در آن انجمن نیز چنین گذشت. امام، چون به مجلس وارد شدند «به متکا و نمارقِ مصفوفه پیشان صفه التفات نفرمودند و کنار صفه به شرف ذیل خلعت ولایت حضرت ایشان، شرف یافت. از آن حین تا قیامِ قیامت، در این دیار و سایر اقطار، کنارهاءِ صفه صدر صدور و منازل افاضل شد.»(۴۳) {= حضرت امام (ع) به تکیهگاهها و بالشهای بالای ایوان (= صُفّه) -که خاطر را اندوهگین میکردند- توجه نکرده و در کنار ایوان نشستند. در پی این منش نیک؛ از آن پس، در این شهر و جاهای دیگر؛ رسم مجالس، دگرگون شد؛ و سران و بزرگان، بر کنار مجلس مینشستند.}
ث) «نشان دادن باب کعبه»
حکایت است امام در مجلسی قصد نماز کرد؛ کسی از ایشان پرسید: «محراب، بر موضع قبله، مستقیم است؟» {آیا جای محراب، یکراست به سوی قبله است؟} امام دست وی را گرفته و به انگشتشان {جهتِ} کعبه را نشان داده و گفتند: «آن محل تا {این} غایت، متعیّن است بر طرف قبله شارع عام {که} از امام {= جلویِ} قهندز {= کهندژ} میگذرد واقع است.»(۴۴)
ج) «زیارت امامزاده محمد محروق»
حضرت امام (ع) در یکی از روزهای اقامتشان در نیشابور، آهنگ زیارت نموده و فرمودند: «مخدوم ما اینجا مدفون است به زیارت ایشان رویم» و به «روضه {باغِ آرامگاه} سلطان محمد محروق در {محلهیِ} تلاجرد تشریف آوردند و آن روضه مقدّسه را زیارت فرمودند.»(۴۵)
چ) «روایت احادیث نبوی»
حکایت است که روزی امام در نشابور به منبر برآمدند و حدیث «اَلتَّعْظِیمُ لِأَمْرِ اَللَّهِ، وَ اَلشَّفَقَهُ عَلَى خَلْقِ اَللَّهِ» {= امر خداوند را بزرگ شمارید و به خلق خدا مهربانی ورزید} حضرت رسول اکرم (ص) را که از طریق اجدادشان برشنوده بودند، روایت نمودند. در پای آن منبر؛ چند هزار حدیثنگار، آن حدیث نبوی را ثبت نمودند.(۴۶) همچنین حکایت کردهاند هنگام ورود کاروان حضرت امام به نیشابور؛ جمعی از عالمان شهر در یکی از چهارارههای شهر، از امام خواستند که برای آنان، حدیثی که از پدرانش شنیده است را بازگوید و آن حضرت، حدیثی از رسول خدا (ص) را روایت کردند: «الْإِیمَانُ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»(۴۷) {«ایمان عبارت از شناخت به دل و اقرار به زبان، و عمل به اعضاى بدن است.»}
ح) «روایت حدیث سلسله الذهب»
نوشتهاند آن هنگام که امام رئوف، آهنگ کوچ از نیشابور داشت؛ شماری از عالمان و محدِّثان و مردم نیشابور از امام خواستند تا حدیثی از پدر بزرگوارش برای آنها بگوید(۴۸) «در آن حال، آن حضرت در کجاوه بود و چون مرکب را نگه داشت و پرده را برداشت؛ خلق نیشابور را نظر بر طلعت مبارک آن حضرت افتاد و عنان اختیار را از دست دادند؛ جمعی گریبانها چاک زدند؛ بعضی در خاک غلطیدند؛ و گروهی به گریه و طایفهای به فغان و بیقراری درآمدند؛ و فوجی به گرد مرکبش میگشتند و به پایبوس شریفش بر یکدیگر تقدم میجستند و غوغای مردم و غلغله عوام، مانع نقل حدیث میشد تا آفتاب به نصفالنّهار {= نیمهروز} رسید؛ پس ائمه و قضاه {= بزرگان و دادگران} فریاد کردند که ای معاشر مسلمین! تا خلق ساکت شدند آن حضرت، متکلم شده فرمود:
حَدَّثنی ابی موسی بن جعفر الکاظم، قال حَدَّثنی ابی جعفر بن محمد الصادق، قال حَدَّثنی ابی محمد بن علی الباقر، قال حَدَّثنی ابی علی بن الحسین زین العابدین، قال حَدَّثنی ابی حسین بن علی شهید ارض کربلا، قال حَدَّثنی ابی امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیهالسلام، قال حَدَّثنی اخی و ابن عمّی محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، قال حَدَّثنی جبرئیل، قال سمعت ربّ العزّه سبحانه وتعالی یقول:
«کلمه لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی»
صدق الله سبحانه و تعالی و صدق جبرئیل و صدق رسوله و الائمه علیهمالسلام
یعنی کلمه طیبه «لا اله الا الله» حصار من است؛ پس هر که گفت آن کلمه را داخل شود در حصار من و هر که در حصار من درآمد از عذاب من ایمن باشد.»(۴۹) پس در آن هنگام که کجاوه حرکت کرد؛ آن حضرت به آواز بلند ندا دردادند: «بشروطها و أنا مِن شروطها»{و آن شرایطی دارد و من از شروط آن هستم}(۵۰) جمعیت پرشماری به مشایعت و بدرود امام آمده بود؛ چنانکه برخی، فقط شمار کسانی را که حدیث را ثبت نمودند بیش از ۲۴۰۰۰ نفر دانستهاند(۵۱) در منابع گوناگون؛ شمار گزارشگران این رویداد شکوهمند را ۱۰۰۰۰ {«وسیله الخادم» خنجی اصفهانی}، ۲۰۰۰۰ نفر {«الفصول المهمه» مالکی، «جواهر العقدین» سمهودی، «الصواعق المحرقه» هیثمی، «اخبارالدول» قرمانی دمشقی} و ۳۰۰۰۰ تَن {«وسیله الخادم» خنجی اصفهانی} نیز گزارش کردهاند(۵۲) علامه محمدرضا حکیمی در کتاب «دانش مسلمین» در ارج و اهمیت فرهنگی این رویداد نوشته است: «روزی که شاید در همه ۱۲ تن یافت نمیشدند که نوشتن و خواندن بدانند در نیشابور، ۱۲۰۰۰ قلمدان مُرَصَّع بیرون میآمد تا یک حدیث را از زبان فرزند پیامبر بنویسند.»(۵۳)
خ) «در حریم نیشابور»
کاروان امام پس از خروج از شهر نیشابور؛ در «رباط سعد» یا «سعدالدین» احتمالا در حدود ۲۵ کیلومتری نیشابور، فرود آمد. برخی، شالودههای سنگی دیوارهای بنای مشهور به مزار بی بی صالحه – در یک کیلومتری جنوب مجموعه قدمگاه نیشابور- را بقایای کاروانسرای سعدالدین دانستهاند. به نظر میرسد قدمگاه کنونی، کوشکی در کنار یا نزدیکی رباط سعد بوده؛ امام بدانجا رفته و نماز گزاردهاند و از آن زمان؛ آن کوشک به «قدمگاه» معروف شده است. کاروان امام، پس از آن؛ از مسیر دیزباد (قصرالریح) و دهسرخ به سوی توس، رهسپار گردید.(۵۴)
سرفصل نوین تاریخ فرهنگی خراسان
در پی بازگویی این سرگذشت شکوهنده که در نوشتار محدثان و مورخان گوناگون، با چنین شور و شیفتگی و ریزهکاری، گزارش شده است؛ شاید اگر شمار فراوان حدیثنگاران و تاریخنویسان گزارشگر این رویداد نبود گمان آن میرفت که این شیفتگی را بتوان تنها به دلبستگیهای وطنی و دینی و چون اینها نسبت داد اما همانا «جریان ورود امام رضا (ع) به نیشابور، از حوادث بسیار مشهور تاریخی است که دارای اسناد متعدد و معتبر میباشد و نمیتوان به بهانه ضعف سندی آن را نادیده گرفت»(۵۵) و حتی در نگرشی گسترده به تاریخ تشیع؛ باید پا را از این سخن، فراتر گذاشت و گواهی داد: حضور پیشوای معصوم شیعه، حضرت امام رضا (ع) در نیشابور، یکی از رخدادهای مهم و تاثیرگذار و سرفصل نوینی در پیشرفت علمی و فرهنگی خطه خراسان و بویژه شهر نیشابور است(۵۶) که نقطه عطفی در تاریخ این خطّه و به دنبال آن در ایران به شمار میآید.(۵۷)
همانا در امروز، بسیار بر این باورند که این رویداد، یک رخداد برجسته و مهم در تاریخ فرهنگی ایران؛ تاثیرگذار و کارساز در پدیدآیی بخش ارجمندی از هویت ملی ایرانیان است. سرانجام اینکه: با درک عمیق رویداد برجسته تاریخی-فرهنگی ورود حضرت امام علی بن موسیالرضا (ع) به نیشابور؛ شورای فرهنگ عمومی استان خراسان رضوی، سالروز این رویداد را به نام شاینده و برازنده «روز ملی خراسان» تصویب نموده است و پیگیریها برای ثبت این رویداد بزرگ در تقویم رسمی کشور در جریان است. این نوشتار را در بخش چهارم، با گفتاری پیرامون جایگاه نیشابور در هویت خراسانی ایران و پیشنهادهایی برای بهینگی بسترسازی ثبت و برگزاری این یادروز گرانقدر در راستای پاسداشت هویت خراسانی ایرانزمین، به فرجام میرسانیم.
منابع و پانوشتها:
۳۲٫ حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، «تاریخ نیشابور»، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، تهران: آگه، ۱۳۷۵، ص۲۰۷٫ ترجمه متن عربی: پادشاه پارسایان، دلیل پرهیزکاران، میراثدار دانش پیامبران، فرود آمد نگاهِ پروردگار جهان، بنده نیک خدا، برگزیده خدا، جگرگوشه پیامبر خدا، پناهگاه امت و اندوهزایِ خاطرهها، در روز رستاخیز و درماندگی گناهکاران از برای رهایی و آزمون و سنجش اعمال به سنجه اخلاص، هنگام انگیزش و جستجو از رازها، آنگونه که خود وعده فرمود که در سه موقف: یکی در برابر میزان و دیگری به هنگام پراکنده شدن نامههای اعمال و دیگری بر صراط بساط شفاعت و بخشندگی بگسترد، آن پادشاه مقربان حق در روز پاداش، امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا …
۳۳٫ همان، ص۲۰۸٫
۳۴٫ فُزّ: «محلهای در نیشابور {- ِ قدیم}که به گفته سمعانی، آن را وزکان / بوزکان (بوژگان، ظاهراً) هم میخواندهاند.(شفیعی کدکنی، «تعلیقات عام» در «تاریخ نیشابور»، ابوعیدالله حاکم نیشابوری، همان، ص۲۷۱٫) حاکم نوشته است: «محله فُز، محله بزرگ معمور بود به علم و هدی و عماره و ارفع محلها بود صاحب دولت و آب و هوای او خوشتر بود.»(حاکم نیشابوری، همان، ص۲۰۱) به گفته حاکم؛ این محله، مسجدی در جوار خدّام سلطان {حضرت امام رضا (ع)} داشت.(همان، ص۲۱۹) از آنجا که حضرت امام در کوی بلاشآباد، اقامت گزیدهاند(همان، ص۲۰۸) میتوان چنین پنداشت که مسجد نیز در نزدیکی و یا درون کوی بلاشآباد و «محوطه کهلان» بوده است. فُز که از محلههای بزرگ شهر بود، گورستانی نیز داشت. (بنگرید پانوشت ۲۵)
۳۵٫ حاکم نیشابوری، همان.
۳۶٫ ابن بابویه القمی، «عیون اخبار الرضا»، قم: الشریف الرضی، ۱۳۷۸، ج۲، صص۱۴۱-۱۴۲٫
۳۷٫ محوطه کهلان یا کسلان(شفیعی کدکنی، همان، ص۲۷۸) در کوی بلاسآباد محله فز قرار داشت.(بنگرید پانوشت۲۱)
۳۸٫ با نگاه به گفتار حاکم درباره «حمام سلطان»، چنین برداشت میشود که «منزل پسنده» (اقامتگاه حضرت) در محوطه یا میدان کهلان بر سر کوی بلاشآباد محله فز، از محلههای غربی شهر نیشابور آغاز سده ۳ق، قرار داشته است. در غرب شهر امروزین و در جبهه شمالی آرامگاه بانو شطیطه، آرامگاه منسوب به «پسنده» نیشابوری قرار دارد. استاد فریدون گرایلی، از این ناحیه به نام «گورستان شاهپسند» یاد کرده است.(«نیشابور، شهر فیروزه»، بیجا: خاوران، ۱۳۷۴، ص۳۵۷) با یادکرد این که شهر امروزی، در جبهه شمال غربی حومه شهر کهن، استقرار یافته است(ریاضیکشه، محمدرضا، «نیشابور از دیدگاه باستانشناسی»، مجله باستانشناسی و تاریخ، سال ششم، ۱۳۶۹، شماره اول و دوم، ص۲۵)؛ آیا میتوان پنداشت ناحیهای که این دو آرامگاه (گورستان شاهپسند) در آن جای گرفته؛ جایگاه آرامستانی کهن است در حومه غربی شهر کهن که قدمت آن دستکم به سده سوم هجری میرسد؟ آیا میان این گورستان و گورستان محله فز شهر کهن ارتباطی هست؟ در گورستان فُز -که حاکم {در سده ۴ هجری} آن را به نام «مقبره محله فز» ثبت کرده- آرامجای چند تن از عارفان نامدار نیشابور کهن قرار داشته است: شیخ حمدون قصار {از عارفان سرشناس مکتب ملامتیه؛ درگذشته به ۲۷۱ق}، ابوعلی ثقفی {محدث، فقیه، متکلم و عارف؛ درگذشته به ۳۲۸ق}، عبدالله بن منازل {از مشایخ عارفان نیشابور؛ درگذشته به ۳۲۹ یا ۳۳۹ق} و ابوالحسن علی بن احمد بوشنجی {از مشایخ عارفان نیشابور؛ درگذشته به ۳۴۷ یا ۳۴۸ق}.(حاکم نیشابوری، همان، صص۲۲۰، ۲۲۴٫)
۳۹٫ حاکم نیشابوری، همان، ص۲۰۹٫
۴۰٫ ابن بویه القمی، همان، ج۲، ص۱۴۵٫
۴۱٫ حاکم نیشابوری، همان، ص۲۰۹-۲۱۰٫
۴۲٫ ابن بابویه قمی، همان، ج۲، ص۱۴۱٫
۴۳٫ حاکم نیشابوری، همان، ص۲۱۰٫
۴۴٫ همان، صص ۲۱۰-۲۱۱٫
۴۵٫ همان، ص۲۱۱٫
۴۶٫ همان، ص۲۱۲٫
۴۷٫ اربلی، ابن ابی الفتح، «کشف الغمه فی معرفه الأئمه»، بیجا: مکتب الحیدریه، ۲۰۰۶م، ج۲، ص۳۰۷٫
۴۸٫ ابن بابویه، همان، ج۲، ص۱۴۳٫
۴۹٫ مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، «حدیقه الشیعه»، قم: انصاریان، ۱۳۸۳، ج۲، صص۸۵۰-۸۵۱٫
۵۰٫ ابن بابویه، همان، ج۲، ص۱۴۵٫
۵۱٫ اربلی، ابن ابی الفتح، «کشف الغمه فی معرفه الأئمه»، بیروت: دارالأضواء، ۱۹۸۵م، ج۳، ص۱۰۱٫
۵۲٫ طبسی، محمدحسن، «اهل سنت و حدیث سلسله الذهب»، امامتپژوهی، بهار ۱۳۹۱، ش۵، ص۳۷٫
۵۳٫ حکیمی، محمدرضا، «دانش مسلمین»، قم: دلیل ما، ۱۳۸۵، ص۳۲٫
۵۴٫ نقدی، رضا، «قدمگاههای امام رضا (ع) در نیشابور، دهسرخ و مشهد»، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۹۲، ص۲۰-۲۱٫
۵۵٫ بهرامی، محمدحسین؛ حکیمی، سیدلقمان، «بررسی سندی حدیث سلسه الذهب»، پژوهشنامه علوم حدیثی، سال دوم، ش۲، بهار و تابستان ۱۳۹۴، ص۱۲۷٫
۵۶٫ شرفی، احمدرضا، «بررسی حوزه حدیثی نیشابور از ابتدا تا اوایل قرن هفتم هجری»، علوم حدیث، پاییز ۱۳۸۹، ش۵۷، ص۲۱۷٫
۵۷٫ مومنی، مصطفی؛ مزینانی، طیبه، «اوضاع فرهنگی و مذهبی نیشابور در عصر فضل بن شاذان»، در «مجموعه مقالات نخستین همایش ملی فضل بن شاذان نیشابوری»، همان، ص۱۸۷٫
- نویسنده : حسین صومعه
- منبع خبر : خاتون شرق