سعید صفارائی
پیر پسر دومین تجربه بلند سینمایی اکتای براهنی، فیلمی است که در میانه میدان جنگ روایتها، با قدرت خود را به صدر جدول فروش سینماهای کشور رسانده است.
اثری جنجالی، پرآشوب و تأملبرانگیز که هم تحسینبرانگیز است و هم محل مناقشه.
فیلمی که در نخستین روزهای اکرانش، مصادف با جنگ ۱۲روزه ایران و اسرائیل در تهران متوقف شد، اما با آغاز مجدد فعالیت سینماها در چهار روز ابتدایی اکران توانست رکورد ۱۱ میلیاردی را بهنام خود ثبت کند؛ رکوردی که پیشتر در اختیار هفتاد-سی با فروش ۷ میلیارد قرار داشت.
اما فروش خیرهکننده پیر پسر تنها نقطه برجسته آن نبود.
واکنشها نسبت به فیلم از تمجید و ستایش تا حملات تند، انتقادها و حتی تلاش برای توقیف اثر امتداد یافت؛ چنانکه کانون کارگردانان نیز در واکنش به این فشارها، بیانیهای صریح و بیسابقه منتشر کرد.
بهنظر میرسد پیر پسر بیش از آنکه فقط یک فیلم باشد، تبدیل به رخدادی فرهنگی ـ اجتماعی شده است.
شاید آنچه که موجب برآشفتگی این دسته از منتقدان شده آئینهواری پیر پسر از اوضاع اجتماعی است که همه زشتیها و پلشتیها را بدون سانسور نمایانده است.
روایت تباهشدگی، از دل یک خانواده فروپاشیده
براهنی در پیر پسر سراغ یک خانوادهی متلاشیشده میرود. خانوادهای که ظاهرش را حفظ کرده اما در لایههای زیرین خود، فساد، زخم، تباهی و رازهای هولناک نهفته دارد.
این خانواده، در واقع استعارهای از جامعهای است که ناهنجاریها و بحرانهایش در پشت پرده بیتفاوتی و غرقشدن در هوسبازی پنهان شده.
روایت پیر پسر از دل خانهای آغاز میشود که آرامش ظاهری آن به تدریج زیر سؤال میرود. پدری هوسباز و سلطهگر، پسری روشنفکر و دردمند، برادری عصیانگر و زنی که به گذشتهای رازآلود گره خورده است.
داستان با واگویههای غلام باستانی (پدر خانواده) آغاز میشود. جملاتی مانند مردی که قانون نداشته باشه همیشه پسره یا دنیا رو آدمای بد ساختن نوید یک درام فلسفی و سنگین میدهد. اما این انتظار برای ادامهی آن نوع دیالوگها درخشان ابتدایی فیلم در ادامه بیپاسخ میماند.
اقتباسی بومی و ناتمام
براهنی در مصاحبهای با شبکه شرق از تأثیرپذیری فیلمنامهی پیر پسر از رمان برادران کارامازوف داستایوفسکی سخن میگوید. شباهتها نیز آشکارند: پدری فاسد، پسرانی با گرایشهای متضاد، نبرد خیر و شر، و مرگ رازآلود مادر خانواده.
اما برخلاف رمان داستایفسکی که بهطرزی استادانه شخصیتپردازی میکند، فیلم براهنی در ورود به لایههای عمیق شخصیتها ناتوان است. خردهروایتها آنگونه که باید توسعه نمییابند و روابط میان شخصیتها در برخی مقاطع مبهم، شتابزده یا سطحی میمانند.
اکتای براهنی در مقام نویسنده و کارگردان تلاش کرده فضای سنگین رمان را با زبان سینما به تصویر بکشد، اما بر خلاف اقتباسهای موفق از متون ادبی، در پیر پسر ساختار روایی انسجام کافی ندارد و گرههای داستانی به تمامی باز نمیشوند. شخصیتها نمادیناند اما نه تا حدی که بار ایدئولوژیک و فلسفی روایت را حمل کنند.
چهره انسانی در دل شر مطلق
در مرکز داستان تقابل میان غلام باستانی (نماد شر) و علی (نماد خیر) قرار دارد.
غلام در ابتدا پدری شهوتران و خشن است که قربانی خیانت همسر خود شده و او را به قتل رسانده و جسدش را در حیاط خانه دفن کرده است.
پدری که برای رسیدن به امیالش حتی به پسران خودش هم رحم نمیکند و براهنی تلاش کرده او را نماد شر مطلق معرفی کند اما در ادامه داستان میبینیم که او هم قربانی خیانت زنش شده و برای انتقام او را به قتل رسانده و در حیاط خانهاش دفن میکند و این راز سالها در سینه پسر بزرگش سنگینی میکند.
غلام که در دام طمعها و کینهها و بدخواهیهایش گرفتار شده در صحنههای کوتاهی از فیلم چهره انسانیاش را نشان میدهد اگرچه حس همذاتپنداری مخاطب را برنمیانگیزد.
در صحنهای که با پاکت پر از دلار به سراغ رعنا میرود و رعنا دست رد به سینهاش میزند دوباره غلام با بازی درخشان حسن پورشیرازی چهرهای درمانده از خودش را نشان میدهد وقتی با اشک و التماس به رعنا از نیازش به داشتن یک همدم میگوید.
در سکانسی دیگر غلام برای اینکه جلو پسرانش و از شرطی که با شاگرد مغازه سمساری بسته سربلند بیرون بیاید حاضر میشود در ازای پولی که به رعنا داده شب تا صبح را در خانه او روی مبل بخوابد بدون اینکه به او تعرض کند اگر چه همین یکی از گرههای ناگشوده فیلم است که چرا در ادامه باز هم از رعنا تقاضای همراهی دارد در حالی که رعنا دینش را به او ادا کرده است.
خیر مطلق با رازهای شیطانی
اما همانطور که غلام شیطان مطلق نیست، علی نیز فرشته مطلق نیست.
علی با بازی حامد بهداد، روشنفکری است که سالها راز قتل را در دل پنهان کرده اما هیچوقت مشخص نمیشود که چطور توانسته این همه سال راز یک قتل را به دوش بکشد؟
شاید او هم وارث بخشی از نیمه تاریک پدرش غلام باستانی است و در صحنهای که علی با برادرش رضا با بازی محمد ولیزادگان مسابقه نواختن سیلی به صورت همدیگر را به راه میاندازند نیمه تاریک علی خودش را نشان میدهد.
همدستی او در پنهانکاری و گریز از مسئولیت، تصویری از روشنفکری معلق میان اخلاق و واقعگرایی را به نمایش میگذارد.
رضا نیز، نماد نسلی است که زیر سایهی حرامزادگی زندگی کرده، از گذشتهاش گریزان است و برای رهایی از آن، آماده ارتکاب جنایت است. اما با وجود همهی تاریکیها او نیز مانند برادرش به قهقرا نمیرود.
اینگونه است که فیلم با ارائه چهرههایی خاکستری، فاصله خود را با روایتهای دوگانهی خیر و شر مطلق حفظ میکند.