خاتون شرق- در روزگاری که سکوت، فریاد خاموش یک ملت است، تریبون نمازجمعه بار دیگر به صحنه بازگشت کاظم صدیقی تبدیل شد؛ چهرهای که بیش از آنکه صدای نقد باشد، پژواک نادیده گرفتن مطالبات مردمی و حساسیت افکار عمومی است.
سعید صفارائی – خبرنگار
در روزگاری که سکوت، فریاد خاموش یک ملت است، تریبون نمازجمعه بار دیگر به صحنه بازگشت کاظم صدیقی تبدیل شد؛ چهرهای که بیش از آنکه صدای نقد باشد، پژواک نادیده گرفتن مطالبات مردمی و حساسیت افکار عمومی است.
بازگشت او در شرایطی رخ داد که جامعه پس از جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، با نجابت و فهیمانهترین شکل ممکن نقش خود را در حفظ انسجام ملی ایفا کرد؛ بدون فریاد، بدون تشویش و بدون مطالبه.
اما حالا که نوبت پاسخگویی است، تریبون نمازجمعه دوباره به جایی برای فرار از پاسخ و عبور از مطالبات عمومی تبدیل شده است.
در یادداشت مهرداد خدیر با عنوان «بازگشت خطبهخوان» در هممیهن، صدیقی نه یک خطیب که صدای تکراری یک ساختار معرفی میشود؛ ساختاری که دیگر نه تاب نقد دارد و نه حتی توان شنیدن صدای مردم را.
خدیر بهدرستی نشان میدهد که صدیقی، برخلاف خطیبان دیگری چون علمالهدی یا حسینیهمدانی که گاه مواضعی انتقادی اتخاذ میکنند، تنها به ستایش مشغول است. ستایشی که در فضای کنونی کشور، بیش از آنکه اطمینانبخش باشد، بر زخم بیپاسخماندن مسائل میافزاید.
در کنار این نقد صریح، مقالهی «زیلوخوری» در همان روزنامه نیز با زبانی استعاری اما کوبنده، چهره دیگری از ماجرا را نمایان میکند. نویسنده، با بهرهگیری از نماد «زیلو»، به این نکته اشاره میکند که چگونه سنتگرایی در فقدان شفافیت، به ابزار انحصار تبدیل شده است. تریبونهایی که روزگاری بر روی زیلوهای ساده شکل میگرفتند تا صدای دین و اخلاق باشند، امروز به مکانی برای حفظ موقعیتهای خاص بدل شدهاند.
دیگر از آن زیلوها، چیزی جز پوششی برای سیاستورزی محافظهکارانه باقی نمانده است.
در همین زمینه تحلیلهای روزنامه شرق درباره کاظم صدیقی نیز حاوی نکاتی مهم است.
شرق بارها به موقعیت متزلزل صدیقی در فضای عمومی کشور اشاره کرده است؛ از جمله پس از پروندههایی که برخی آنها را با واژهی پرابهام «حادثه» یاد میکنند. این رسانه نشان میدهد که برخلاف گذشته، خطبههای صدیقی دیگر مرجع تحلیل سیاسی و اجتماعی نیستند، بلکه تنها یادآور خطابههای رسمی دهههای پیشاند؛ خطابههایی که بیشتر به درد آرشیو رسانه ملی میخورند تا پاسخگویی به افکار عمومی.
مردم ایران اما در جنگ ۱۲ روزه نشان دادند که چه درک عمیقی از شرایط ملی دارند. هیچ صدایی بلند نشد، نه برای انتقام، نه برای فرافکنی. همه ساکت بودند، اما نه از ترس، بلکه از مسئولیت. این سکوت، یک انتخاب آگاهانه برای حفظ وحدت ملی بود. اما آیا حاکمیت نیز چنین بلوغی نشان خواهد داد؟
چرا خطیب جمعه، پس از این همه سکوت و سکوت، حتی اشارهای به بازداشت فرزندان مقامات در پروندههای زمینخواری نمیکند؟ چرا کسی نمیپرسد که حذف دیپلمات باسابقهای بهخاطر محل تولد فرزندش در خارج از کشور، چه نسبتی با عدالت دارد؟
صدیقی، به عنوان چهرهای که زمانی بر ریاست ستاد امر به معروف نیز تکیه زده بود، حتی از پاسخ به این پرسش که آیا هنوز در آن جایگاه هست یا نه، طفره میرود. با چنین وضعیتی، آیا میتوان از او انتظار داشت که درباره اصلاحات ساختاری یا مبارزه با فساد سخنی به میان آورد؟ تریبون نمازجمعه قرار نیست سنگر سیاسیکاری و تطهیر تصمیمهای پرخطا باشد؛ آنجا باید صدای عدالت، شجاعت و صداقت شنیده شود.
خطبههای صدیقی، اگرچه با نام دین و اخلاق بیان میشوند، اما در واقع بر بستر یک وضعیت سیاسی طراحی شدهاند. وضعیت دفاعی و انفعالی دولتی که از پاسخگویی طفره میرود، بحرانهای اجتماعی را نادیده میگیرد و رسانهها را از پرسشهای جدی دور نگه میدارد. در این فضا، بازگشت خطبای بدون نقد، نشانه انسداد است نه اقتدار.
باید صادقانه گفت اگر ملت در روزهای جنگ سکوت کرد، این سکوت از رضایت نبود، از نجابت بود. اکنون که جنگ پایان یافته، مطالبه پاسخگویی آغاز شده است. اگر دولت و حاکمیت بهجای پاسخ، تریبونهایی از جنس گذشته را به صحنه بیاورند اعتماد بازسازی نمیشود.
زیلو دیگر زیلوی زهد نیست؛ شاید کفپوشی باشد برای مخفیکردن ترکهایی که میان مردم و حاکمیت افتاده است.
اگر نمازجمعه میخواهد بار دیگر تریبون انسجام باشد، باید نخست از تطهیر فاصله بگیرد و به تحلیل بازگردد؛ تحلیلی که شجاع باشد، متعهد باشد، و مهمتر از همه: صادق باشد.
لینک کوتاه : http://khatooneshargh.ir/?p=13698