دریافت رنجاندودگی
درسگفتارهای ادبی(۱۲)
مسعوداصغرنژادبلوچی
بدون در نظر گرفتن ذرهای اغراق میتوانم بگویم که شاعران و نویسندگان حقیقی و جعلی باید تفکیک شوند و قصد و هدف ادبیات به شکل متعهدانه پیش روی فعالین اخلاق مدار قرار داشته باشد. اینکه قصد شعر گفتن یا داستان نوشتن کنیم یا شاعر و نویسنده باشیم دو مقوله فاصلهدار از همدیگر است که این را باید در ذهن و نظر به شکل صادقانه مد نظر داشته باشیم.
اول اینکه واگویههای فردی و شخصی خود را لااقل به عنوان اثر ادبی یا خلق محتوا به زبان نیاوریم و اگر این کار را مرتکب شدیم، دیگر به دنبال مخاطب جدی نباشیم.
برای انسان درگیر فرایندهای خاص در دوران اخیر، دغدغه های فردی که به شکل شخصی و بدون تعمیم دادن به دیگران به شکل اثر ادبی و کتاب ارائه می شود محلی از اعراب ندارد و این موضوع ها اصلاً برای شان جذاب نیست و وقتی اینها را میدانیم و میفهمیم باید کار دستمان بیاید.
به گمان من شعر و داستان فارسی اصلاً شکل تحولی ندارد، چرا که زبان شعری و زبان شعر و شعر زبانی و روایت های عینی در خود قابلیت تحول را ندارند؛ مگر این که ابتدا به ساکن خود تحول را مورد بازنگری و شناخت قرار داد و از آن یک تعریف مشخص ارائه کرد.
در زبان فارسی یک مرز مشخص بین شعر و نثر و فضای شاعرانه و مخیل پیدا نیست؛ اینکه فلان شخص در فلان متنپژوهی مدعی میشود که شعر و شاعری از «دیرباز کهن آرکایی» تا به امروز «مدرنیته» کنار ما بوده است، یک مقوله فرضی است و شاید این گونه بوده باشد.
اما اینکه به عنوان خلق اثر؛ مغلق بگوییم یا بگوییم و خودمان را و شعر خود را با پیشینهیِ دیرینه شعر فارسی مقایسه کنیم، لازم است قد و حد شعر فارسی را با دقت بیشتر بنگریم.
قضاوت و مقایسه در ادبیات اساساً اشتباه است؛ چرا اشتباه است؟
مهمترین نکتهاش این است که قضاوت و قیاس باید به اصطلاح «بگنجد».
این که به سادگی نظر می افکنیم و می گوییم که فلان شاعر اوج قله ادبی است، مگر ادبیات کوهستان است یا عمق معنای دریای بیپایان شعر را میتوان اندازه گرفت؟
اصل معنای بی پایان، همین درک و درنگ ارزنده بودن است. شاعران امروز یا در یک فضای لوکس و لوس نشستهاند و از حال و آن روزگار خبر ندارند یا خبر دارند و به روی خود نمیآورند، یا به نفعشان نیست بگویند که درک میکنند. این موارد که در این متنها مینویسم جریان شعر امروز را دنبال میکند و همچنان در درون خود نوعی خویشتن نگری با رویکرد خودساخته و خودپذیرفته نفس می کشد که قصد دارد بگوید که اصلاً مطابق با اصول ادبی و زبان ادبی و جریان ادبی معاصر شعر و داستان امروز رفتارهای نمایان و نهان فعالین عرصه های ادبی مطابقت ندارد.
عدم تطابق متون ارائه شده در ذیل جهان شاعری بنای آن را ندارد که بیان کند جریان شعر به پایان رسیده یا بدون مخاطب مانده است.
اینکه نظریه پردازان و نظر دهندگان ادبی، نظر میدهند که شعر خاص امروز مخاطب خاص دارد پرسش اینجاست:
کدام مخاطب خاص؟
اینکه تعداد شعرا زیاد شده و یا هر شاعر؛ شعر ِشاعر دیگری را میخواند، اصلاً ربطی ندارد به شعر و جهان شاعری واقعی و حقیقت ماجرا در شکل اصیل و اصلی جدای این گونه توهم گرایی هاست.
واقعیت در ادبیات خود به خود رخ میدهد و لازم نیست که کسی «نخ» بدهد؛ منتها کدام مخاطب؟ کدام واقعیت و کدام حقیقت و کدام رخداد؟
شعرای پیشین و کلاسیک که شعر را در خدمت میدانستند و بعد این شکل خدمت عوض شد تا رسیدیم به اینکه باید در خدمت زمان باشد و همین خدمت زبان جایگاه خود را نگه داشت و پس از آن به قهقرای خدمت به زبان رسیدیم.
مخاطب ادبیات امروز خودش سرگشته است که چه بخواند، حالا گیریم که شاعر ِآن ِخوب، برای مخاطب خوب، شعر خوب سروده باشد.
مگر چند درصد جامعه را شاعران تشکیل می دهند؟
چند نفر امروزه از کنار یک هنرمند رد میشود و وی را با انگشت نشان میدهند؟(البته جز انگشت شماطت)
خیلی ها با ایجاد ذهن توهمی و توجیهی می گویند که امروزه اینگونه شده است و دیگر کسی را با دست و انگشت نشان نمیدهند، اما شاعر و نویسنده در حال تلاش است تا خودش را پیدا کند! خودش را در کلمه پیدا کند؛ به صراحت می گویم که در تند نگاریهایم (که با سواد سلیقه ای) نوشته می شود؛ میخواهم بگویم که در میان این جماعت عظیم کوشا، هستند کسانی که در حد تلاش خود دارند اثر خلق میکنند و ارائه میدهند.
شعرا و نویسندگان معمولاً فراتر از جامعه و برخی مواقع «جداتر» از جامعه فکر میکنند و در موقع تولید به گونهای رفتار میکنند که انگار جامعه به آن ها قول داده که بخواهندش و بخوانندش و اکنون به آن قولها عمل نکردهاند. به همین دلیل در مواجهه با جامعه؛ توقع بی مورد از مردم دارند.
شاعری و نویسنده ای که دریافت رنج اندودگی را سهم شاعران و نویسندگان می داند باید نهایت تلاش خود را بکند که اگر «حال» ندارد و «حال» تولید و خلق نمی کند، لااقل هم برای خودش هم برای دیگران «ضدحال» نباشد.
خالق اثر امروز باید «صلح» را به اجرا درآورد چرا که جنگ جز تباهی چیز دیگری به ارمغان نمی آورد.
دریافتن بافت و ساخت کلمات باید به دروغ نبودن انسان بپردازد و با ساخت فضای شاعرانه با کلمات تازه و تصور کردن تصوری بدیع مهمترین رویکرد یک شاعر که در نظر گرفتن مخاطب است را اجرا کند.
زبان ادبیات در سرزمین شور و شعر باید متبادر کننده محتوای اجتماعی هم خوان با آن سرزمین باشد یعنی آمیخته با خرد و خوبگرایی و صلح مداری.
بر اساس توانمندی موجود در بطن شعر باید با صدای بلند گفت که شاعر لازم است حواسش به شعرش باشد. داستان نویس باید آن چه زندگی می کند و آن چه زندگی به او می گوید را بنویسد.
همچنان بر این باور هستم که درک جوهر شعری باید شاعران را بکشاند به سمتی که مردم و مخاطب در آن جایگاه ایستاده اند.
#جهان_شعری
#جوهر_شعری
#جریان_شناسی_شعر_معاصر
#درس_گفتار_۱۲
https://t.me/masoudasgharnezhadbalochi
Telegram (https://t.me/masoudasgharnezhadbalochi)