زلزله‌های نیشابور در طول تاریخ
زلزله‌های نیشابور در طول تاریخ
خاتون شرق- اشاره: این مقاله در شماره نوزدهم مجله‌ی آینده به مدیریت ایرج افشار در 1365 شمسی، به چاپ رسید. خاتون شرق، به جهت اهمیت موضوع برای نیشابوریان، و اینکه بسیاری از شهروندان ممکن است به این مقاله و مجله دسترسی نداشته باشند، این مقاله‌ی مفصل را بازنشر می‌کند.

نوشته‌ی چارلز ملویل
ترجمه‌ی آوانس آوانسیان
اشاره: این مقاله در شماره نوزدهم مجله‌ی آینده به مدیریت ایرج افشار در ۱۳۶۵ شمسی، به چاپ رسید. خاتون شرق، به جهت اهمیت موضوع برای نیشابوریان، و اینکه بسیاری از شهروندان ممکن است به این مقاله و مجله دسترسی نداشته باشند، این مقاله‌ی مفصل را در چند قسمت کوتاه، بازنشر می‌کند. برخی بخش‌های کوتاه که مربوط به زمان نگارش مقاله یا ترجمه‌ی آن بوده و اکنون موضوعیت ندارد، حذف یا ویرایش شده و برخی توضیحات خاتون شرق، داخل قلاب قرار داده شده است. همچنین پاورقی‌ها نیز به جهت تحقیقی بودن و اینکه برای خواننده‌ی عادی، جذابیت و کاربردی ندارد از قسمت‌بندی مقاله، حذف شده است. معهذا در پایان آخرین قسمت، تمام پانوشت‌های مقاله، ارائه خواهد شد تا در صورت نیاز خوانندگان فرهیخته، مورد مداقه قرار گیرد. ضمن انتشار این مقاله‌ی بسیار مهم و محققانه، که دانستن آن برای همه‌ی علاقه‌مندان به تاریخ و فرهنگ نیشابور بزرگ، خالی از لطف و شگفتی نیست، یاد نویسنده و مترجم آن و نیز خاندان افشار که بنیانگذار و ادامه دهنده‌ی مجله‌ی آینده بودند را گرامی می‌داریم. خدایشان بیامرزاد و در زمره‌ی بهشتیان قرارشان دهاد!

آغاز زلزله‌های بزرگ و عصر زوال نیشابور
شهر قرون وسطایی نیشاپور حتی به صورت ویرانه، نافذ و احساس برانگیز است. این شهر در ماه مه میلادی (مطابق ماه خرداد ایرانی) که پوشیده از دریای مواج گندم و سبزه‌زارهای دشت بیکران دامنه‌ی بینالود است بیشتر زمینهای ویران آن بنظر می‌رسد که به طبیعت نخستین خود بازگشته است.

یک چهره از تاریخ نیشاپور که مدام در منابع اسلامی ثبت شده است، حادثه مکرر زمین لرزه‌های ویرانگر آنجاست در حالی که این موضوع در منابع دست دوم ذکر شده، نه تنها اشتباه کاری بزرگی در شناسایی و تاریخ‌گذاری درست زمین‌لرزه‌ها پیش آمده بلکه در تأثیر آنها در تغییر محل شهر نیز وضع به همان منوال است. عصر زوال نیشاپور مصادف با شدیدترین عصر فعالیت زلزله‌ای است. بنابراین امکان دارد که مصائب طبیعی را به عنوان جزء لاینفک تاریخ منطقه نگریست. مهم‌تر از همه، تعیین ثبت دقیق زمین لرزه‌های تاریخی نیشاپور است زیرا هیچ زمین‌لرزه‌ی مهمی از پایان قرن ۱۷ م. [یازدهم هجری] تا کنون به ثبت نرسیده است. آرامش و خاموشی ظاهری زلزله‌ای کنونی را مسلما نباید به عنوان نماینده بالقوه و حقیقی زلزله در منطقه نیشاپور به حساب آورد.
در اینجا بنا نیست که گزارش پیوسته‌ای از شهر ارائه گردد زیرا میتوان بیشتر منابعی که به آنان ارجاع شده را مورد توجه قرار داد. ما بر روی اتفاقات خاصی از انهدام و تجدید ساختمان شهر، و نیز بر روی مسائل شناسایی اماکنی که درگیر قضیه بودند تأمل خواهیم کرد. جای شگفتی نخواهد بود که ببینیم آگاهی‌های موجود بیشتر در توصیف از مصائب شهر بیان گردیده تا در شرح نکاتی از دوران بازسازی آن.

 

روایت الحاکم از زلزله دوم
در طول صدر عصر اسلامی اشاراتی چند در باب فعالیت زلزله‌ای در نیشاپور در دست می‌باشد. بنا به خلیفه [توضیح در پاورقی] که در حواشی نسخه ای از تاریخ یمینی متعلق به صدر قرن ۱۱ م. نگاشته شده، نیشاپور از ابتدای بنیان گذاری تا آن زمان هجده بار بر اثر زمین لرزه ویران گشته است. دوره مورد نظر، از سوئی بوسیله ساختن شهر و از سوی دیگر بر اثر یادداشت بی تاریخ حاشیه، نادرست توصیف شده است. عموماً شاپور پسر اردشیر (۲۴۱-۲۷۲م) به عنوان بنیان گذار تاریخی نیشاپور محسوب می شود ولی این شهر باید بزودی ویران شده باشد زیرا گفته می‌شود که شاپور دوم شهر را ساخته است. در تاریخ یمینی عتبی هیچ اشاره‌ای به زمین لرزه‌ها نشده است. با این وصف، مطلب مذکور، حاکی از یک وضعیت قابل ملاحظه‌ی وفور زمین لرزه‌های ظاهراً ویرانگر در دوران اولیه‌ی [حیات نیشابور] است. ارجاع به یکی از این حوادث بوسیله حاکم [اشاره به تاریخ الحاکم دارد] صورت گرفته است. وی میگوید در میان پیروان پیامبر[ص] که به نیشاپور آمدند ارقم بن أرقم وجود داشت که در حادثه یک زمین لرزه آنجا جان سپرد. این پیروان که صحابه را، و نه همچون مسلمانان شخص پیامبر را می‌شناختند از مسلمانان نسل (قرن) دوم بودند؛ بنابراین [نیشابور آن زمان] باید در حدود آخر قرن ۷ م رشد یافته و زندگی در آن رونق گرفته باشد. نیشاپور در این زمان در منطقه‌ی چسبیده به خاکریزی که امروز به نام شهر کهنه معروف است، قرار داشت.

زلزله‌ای با ۲۰۰ هزار کشته
اولین ذکر دقیق از یک زمین لرزه در نیشاپور بوسیله یعقوبی ارائه شده است. وی می گوید که در ۲۴۲ هـ در قومس و نیشاپور و نواحی اطراف، زمین لرزه‌هایی بوقوع پیوست که باعث مرگ بسیاری در قومس گردید. روز سه شنبه ۱۸ شعبان ۲۴۲ قمری ٫ ۲۲ دسامبر ۸۵۶ میلادی زمین لرزه‌ای صورت گرفت که باعث مرگ تقریباً ۲۰۰ هزار نفر گردید. بعد از این واقعه، شهرهای خراسان دچار این مصیبت شدند. این واقعه و گزارشات مختلف آن بیش از آنچه که در این مقاله لازم است شایسته تحقیق مفصل و مشروح می‌باشد. اگرچه زمین لرزه قومس مسلماً یک حادثه پراهمیتی بود، در مقایسه با زلزله طبس در ۱۹۷۸ م [۱۳۵۶ شمسی] که به شدت در سراسر کویر مرکزی از طهران تا کرمان و مشهد انعکاس یافت، به سادگی نمیتوان تأثیرات آن را در نیشاپور ارزیابی کرد و نه می‌توان ثابت نمود که ویرانی حاصله‌ی گفته شده، واقعاً با ویرانی منطقه‌ی مرکزی زلزله در قومس همزمان بوده است. توالی ویرانی پس از لرزش زمین باید پاسخی به فعالیت گزارش شده در خراسان باشد، لکن فقدان جزئیات تاریخ گذاری اتفاقات و تأثیرات زمین لرزه‌های این سال برای تمامی مناطق خارج از قومس، هر نوع تفسیر را به حد یک نظریه، تقلیل می‌دهد.
نیشاپور در زمان زلزله، پایتخت خراسان شده و طاهر بن عبدالله حاکم آنجا بود. هیچ گزارشی درباره تنزل پیشرفت روزافزون این شهر در عصر این حاکم در منابع و مآخذ نیامده است. چنین بنظر می رسد که زلزله‌ی نیشاپور به هیچ وجه شبیه تأثیر زلزله در قومس نبوده است و در صورتی که این دو حادثه همزمان بوده باشد مسأله فوق قابل درک است. با این حال زمین لرزه‌ها در خراسان باید ویرانگر بوده باشد، ممکن است که این موضوع به ویرانی برخی بناها که در نیشاپور کاوش شده، کمک کرده باشد و به نظر می رسد که در نیمه دوم قرن ۹ م. [سوم هجری] موقتا متروک مانده است.

 

دو زلزله‌ی مشکوک اما واقعی
زمین لرزه دیگری بنابر قول صنیع الدوله در ۲۴۷ هـ ق، ۸۶۱ م. یا ۲۴۹ هـ ق، ۸۶۳ م. این شهر و بسیاری از بلاد عالم اسلام را آسیب رساند. با این توصیف او مؤلفی غیر قابل اعتماد است. وی در هیچ جای دیگر برای سال ۲۴۷ هـ واقعه‌ای را بیان نمی‌کند در حالی که برای ۲۴۹ هـ می گوید که یک زمین لرزه شدید، ری و همچنین قزوین و تبریز ولی نه نیشاپور را تکان داد که هیچ کدام این نکات توسط هیچ ماخذ قبلی تأئید نشده است. این نکته ممکن است اهمیت داشته باشد که او در شرح زمین لرزه قومس در ۲۴۲ هـ از نیشاپور یادی نمی‌کند و اظهارات او را نباید بدون تائیدیه بیشتری مورد قبول قرار داد.
در مورد زمین لرزه در این شهر در سیصد سال بعد غیر از ملاحظات حواشی قبلی که ذکر شد هیچ نوع اشارات دیگری به عمل نیامده است. لازم به تذکر است که این دوره، یک عصر پراهمیت و ترقی روزافزون نیشاپور است که ذروه اعتلای آن در زمان سامانیان در اواسط قرن ۱۰ م. [چهارم هجری] است و پس از بازسازی مرو به عنوان پایتخت حکومت بعدی سلجوقیان پیشرفت آن ادامه یافت. بسیار بعید است که یک زمین لرزه ویرانگر در طول این مدت در جایی به ثبت نرسیده باشد. هیچ یک از جغرافی نویسان قرون ۹ و ۱۰ م [سوم و چهارم هجری] در توصیفات ستایش‌آمیز خود از شهر و هیچ یک از بازدید کنندگان همچون ابودلف اواسط قرن ۱۰ م [چهارم هجری] و ناصر خسرو در۱۰۴۶ م. [چهارم هجری] ، زمین لرزه ها را ذکر نکرده‌اند. نیشاپور به حد کافی از اهمیت و عظمتی برخوردار بود و نیز در مسیر اصلی بازرگانی و ارتباطی در ایران قرار داشت که اینگونه آگاهیهای جالب و مربوطه باید مطمئنا در دسترس وقایع نویسان عراق که بیشترین دانسته‌ها و آگاهی‌های ما راجع به عصر خلافت از آن گرفته شده موجود بوده باشد.

باستان شناسان محل [منظور کاوش‌های متروپولیتن در دهه‌ی ۱۹۳۰ میلادی است] در مورد وقوع یک زلزله محلی در صدر عصر سامانیان اوائل قرن ۱۰ م. [چهارم هجری] فرضیاتی دارند تا جهت صدماتی که در تپه سبزپوشان در منطقه ویران دیده شده به ذکر علت بپردازند ولی این موضوع قابل اثبات نیست. در منابع و مآخذ از زمین لرزه‌های سایر شهرهای منطقه نیشاپور خراسان ذکری به عمل آمده است لکن نمیتوان ادعا کرد که دانسته‌های ما جامع و کامل است، خود نیشاپور بنظر می رسد که از هر نوع ویرانی تام زمین لرزه‌ها در طول این دوره، مصون بوده است.

روستاهایی که با ساکنانشانمدفون شدند
ولی اکنون به قول گرزن گردش فاجعه انجام شده بود و از قرن ۱۲ م. به بعد ممکن است گفته شود که اگر نیشاپور فقط بخاطر بازسازی ویران شد پیش از اینکه بازسازی شود، مجدداً ویران گردید. فاصله این زمان تا ابتدای قرن ۱۵ م. شاهد ویرانی های مکرر و تغییر محل شهر بود، ولی گزارشات این حوادث و علل مستقیم آنها در منابع و مآخذ، غالباً با هم اشتباه می شود. با توجه به حاشیه تاریخ یمینی که به دوره تقریباً ۴۰۰ هجری اوائل قرن ۱۱ م. مربوط می شود خلیفه می گوید که زمین لرزه بعدی نیشاپور در ۵۵۵ هجری رخ داد. او با یک رباعی از عزیزی به شرح ذیل مطلبش را ادامه می دهد:
اندر سه زمان، سه زلزله واقع گشت ……………… بد پانصد و اند آنک شد شهر چو دشت
شش سال فزون دوم و ره از ششصد و شصت ………………. از زلزله بار سیم هشتصد و هشت
دولتشاه همین ماده تاریخ درباره زمین لرزه های نیشاپور را با تغییر مهمی در مصراع چهارم ذکر کرده که در ذیل مورد بحث قرار خواهد گرفت.
بدین سان اولین زمین لرزه بایستی در دهه اول قرن ۶ هـ ۱۱۰۶ – ۱۱۱۷ م. بوده باشد. بر اساس این شعر، «یت» می-گوید که در ۱۱۱۵ م. شهر به ویرانی کشانده شد. به هر حال از متن همراه او، روشن است که خلیفه این واقعه را در ۵۵۵ ٫ ۱۱۶۰ م قرار می دهد و اضافه می کند که مردم شهر سپس به شادیاخ حرکت کرده و در آنجا شهر را بازسازی کردند که این موضوع، تشخیص دوره واقعی حوادث را دچار اشتباه می کند زیرا اگر چه جمعیت شهر در این زمان به محله شادیاخ منتقل شد زمین لرزه سبب انتقال آنان نبوده بلکه ویرانی شهر بدست غزان موجب این امر گردید (رک بقیه مقاله). اسفزاری حمله غزان به نیشاپور را ۵۰۵ هـ می داند ولی این به وضوح، یک غلط خوانی است. در اینجا پیشنهاد می شود که تاریخ پانصد و اند هجری در شعر باید ششصد و انده خوانده شود که این تاریخ مربوط به زمین لرزه مستند سال ۶۰۵ هـ است که بعد از آن به غلط گفته می شود که مردم به شادیاخ نقل مکان کرده اند. بدین ترتیب خلیفه در مورد تاریخ (۵۵۵ هـ) زمین لرزه یا اشتباه می کند و یا نه درست است ولی او در علت اهمیت موضوع، دچار اشتباه شده است.
به هر صورت، ویرانی شهر در اواسط قرن طی یک آمیزه زلزله و فعالیت انسانی به وقوع پیوست. مستوفی گواهی می کند که در ۱۱۴۵٫۵۴۰م در نیشاپور زمین لرزه صورت گرفت که باعث مهاجرت عده ای از اهالی شد. برخی از قاضیان به قزوین رفتند. در میان آنان عبد الرزاق قاضی القضات هم وجود داشت. نسخه متفاوتی از همین اثر می گوید که علی بن عبد الرزاق یکی از قضات بود که در مقام وزیر خوارزمشاه قرار داشت. یاقوت على رغم اظهارات لسترنج از این موضوع و یا هر زمین لرزه دیگری در نیشاپور ذکری نمی کند. هنوز جهت تأئید تاریخ داده شده مستوفی اطلاعات بیشتری در باره عبدالرزاق یا فرزندش علی بدست نیامده است ولی دلیلی برای تردید آن هم وجود ندارد. نشانه های روشنی از صدمات و خسارات زمین لرزه یعنی اسکلتی در زیر دیوار مخروبه و دیگری در زیر یک راهرو جای مناسبی برای پناه گرفتن ایرانیان به وقت لرزش در خاکریزی بنام تپه تاکستان پیدا شده است. ویلکینس توجه دارد که بناهای این محل در پایان قرن ۱۲ م مورد استفاده واقع شده است؛ و با این تاریخ پایانی برای زمین لرزه امکان این فرضیه وجود دارد که این صدمات بر اثر حادثه ۱۱۴۵ م. رخ داده است.
مهاجرت بزرگان جامعه یک نتیجه نامعمول زمین لرزه است که عوامل دیگری نیز در این امر به همراه داشته است. فروپاشی نیشاپور بوسیله بولیت (۱۹۷۲ (۷۹-۸۱ که اشاره ای به زمین لرزه نکرده بخوبی توصیف شده است. ترکان غز در ۵۴۸ هـ و سپس لااقل در دو مورد دیگر شهر را غارت کردند ولی صدمات و خسارات مساوی بوسیله خود ساکنان شهر به وجود آمد که فساد و دلسردی آنان شکل جنگ فرقه ای بخود گرفت و ویرانی مؤسسات فرهنگی فرق حنفی و شافعی در میان خاندان های سرشناس ایجاد شد. قابل اهمیت است که مستوفی مخصوصاً قاضیان را میان مهاجران ذکر می کند. بولیت از مهاجرت های دیگری به ری و سمرقند یاد می کند. کتابخانه های بسیار همراه با مساجد و مدارس آنها از میان رفت و منتج به انهدام کامل شهر گردید. المؤید آی ابه یکی از سران سپاه سلطان سنجر در ۱۱۶۱٫۵۵۶ در محله ای از شهر بنام شادیاخ در حالی که اهالی شهر را با خود برد مستقر شد و دست به بازسازی دیوارهای آنجا زد. در سال بعد وی ارگ نیشاپور را فتح کرد و قسمت اعظم شهر سابق در ویرانی رها شده، محل رفت و آمد گوسفندان علفخوار و ماران و جانوران وحشی گردید.
قلمرو حکومتی که بدست المؤید شکل گرفت بوسیله تکش خوارزمشاه – که سلسله او تسلط چون و چرایی بر شادیاخ داشت – از نوه اش سنجر شاه در ۱۱۸۷٫۵۸۳ به زور گرفته شد. در طول حکومت بعدی این شهر مجدداً بوسیله یک زمین لرزه در ۱۰۵ هـ ویران گردید.
بنا به گفته ابن اثیر این لرزش در سراسر خراسان شدید بود و در نیشاپور، شدت بیشتری داشت. ساکنان آنجا برای چند روز به فضای باز پناه بردند تا اینکه لرزش های زمین قطع شد و سپس به به خانه های خود بازگشتند. سبط بن جوزی می گوید که پس از اینکه برای مدت ۱۰ روز لرزشها ادامه یافت، بسیاری از مردم نابود شدند. جوینی کامل ترین گزارش را ارائه کرده است. وی می گوید زمین لرزه در یک روز کاملا روشن آغاز شد و این باعث سهولت قرار ساکنان به اطراف شهر گردید در حالی که همه اموال خود را در شهر جا گذاشته بودند. هیچ بنائی در مقابل زلزله بجر مسجد منیعی و مسجد میدان و چند بنای دیگر تاب مقاومت نیاورد لرزش زمین برای مدتی ادامه داشت. تمامی اهالی در مزارع بسر بردند و علی رغم آن تعداد دو هزار و بقولی ده هزار نفر زن و مرد نابود شدند. در روستاها نیز بسیاری از مردم کشته شدند که امکان شمارش وجود نداشت. روستاهای دانه و بنسک بطور ناگهانی فرو ریختند و احدی جان سالم به در نبرد. محل این روستاها روشن نیست. احتمالاً در منتهى الیه شرق دهستان نیشاپور ،زبرخان قرار داشتند ولی بهمین حد احتمال دارد که این روستاها در زلزله از میان رفتند و متروکه ماندند و بزودی فراموش شدند.
میرزا محمد قزوینی مصحح جوینی بر وقوع زلزله در خوارزم نظر داده و بارتولد این نظر را پیروی کرده است. با این اوصاف اشاره به مسجد منیعی برای تعیین شهری بنام نیشاپور کافی است. این مسجد در ۳۵۹ هـ بوسیله ابو علی حسن منیعی که رئیس و شیخ الاسلام دستگاه نظام الملک بود و فرق شافعی – اشعری در نیشاپور را پشتیبانی می کرد بنا گردید. این مسجد که در طول اولین یورش غزان در ۵۴۸ هـ بمنزله پناهگاه شهر نشینان استفاده شد و هر چند همگی آنان کشته شدند، باید همراه با سایر مؤسسات شافعی در جنگهای فرقه ای سالهای بعد، خسارات سنگینی را تحمل کرده باشد. این مسجد جایگزین مسجد جامع قدیم ابو مسلم و عمرو بن لیث به عنوان مسجد اصلی نیشاپور بود و از قرار معلوم همچون تشکیلات اولیه در خارج شهر (ربض) قرار داشت. این حقیقت که جوینی از مسجد در ارتباط با زمین لرزه یاد می کند بایستی دال بر این باشد که مسجد در محله شادیاخ که اکنون شهر است قرار داشت و یا بعد از زمان حوادث اواسط قرن ۱۲ م. بازسازی شده؛ گرچه اساساً در محله شادیاخ نبوده مجدداً در محدوده گسترش منطقه شهری قرار داشته است. هر دو مورد، باب بحث و گفتگو در باره برخی بخش های مشترک وسیع از شهر شادیاخ و مرکز قدیم نیشاپور که روی هم قرار گرفته اند، گشوده می شود.
در این مرحله نمی توان جهت بحث در تعیین محل شادیاخ بیش از این درنگ کرد، زیرا که در این حوادث اولین نشانه تغییر مکان مرکز شهر را در دست داریم تاریخ شادیاخ، سزاوار یک تحقیق کامل است و برای این منظور مقداری مطالب تقریباً بی ثمر موجود است. . . بطور کلی می توان گفت که اساساً شادیاخ یک عرصه باغ در خارج از شهر بوده که اصولاً باقی مانده، اول بار در صدر قرن ۹ م. بدست طاهریان ترقی یافت. کاخ هایی که آنان در آنجا ساختند بزودی توسط یعقوب بن لیث صفاری که نیشاپور را در ۸۷۳٫۲۵۹ به تصرف در آورد ویران شد؛ و محله ای که بنظر می رسد پر جمعیت و آباد بوده، بعدها به عرصه باغ تبدیل شد. این یگانه نشانه ای است که یعقوب باعث ویرانی نیشاپور گردید و بدون کمترین خونریزی آن را به چنگ آورد. بنای عمر و برادر او بنام دارالاماره و بازسازی مسجد ابو مسلم (متوفی (۷۵۵٫۱۳۷) هر دو در حوالی مرکزی است که احتمالاً نشانه باز پس گیری فرمانروائی او بر نیشاپور بعد از بیست سال منازعه به ضرورت تعمیر این بناها در دهه آخر قرن ۹ م. است. اگرچه این بناها بر اثر غفلت نیازمند مرمت شده باشند این امکان زیاد هم وجود دارد که خرابی حاصله از تقریباً جنگ های پیوسته میان طاهریان و صفاریان که در گزارشات باستان شناسی آمده غلو شده باشد. هیچ اشاره ای مبنی بر بازسازی اماکن در شادیاخ بدست عمر و وجود ندارد ولی شادیاخ با گسترش نیشاپور در عصر سامانیان، به عنوان یکی از محله های شهر محسوب می شد و جزو بخش لاینفک منطقه شهری درآمده بود. سپس بنظر می رسد که مقتضیات ناحیه باعث تغییراتی شده باشد و ترقیات و بازسازی ها بدست مسعود غزنوی در دهه ۴۲۰ هـ و سلطان سلجوق الپ ارسلان در ۴۶۴ هـ انجام گرفته باشد. در این عصر الپ ارسلان منطقه مورد نظر مقدمه شامل باغ هایی بود و مکان اقامت حکمرانان را تأمین می کرد با مرکز واقعی شهر مقداری فاصله داشت.
سمعانی که دست کم چهار بار کمی قبل از حمله غزان از نیشاپور دیدن کرده شادیاخ را چنین وصف میکند که در قسمت بلندی مقابل دروازه نیشاپور بسان روستایی در کنار شهر که دارالسلطان در آن بود قرار داشت. زمانی که المؤید به آنجا حرکت کرد، از قرار معلوم به علت حوادث مصیبت بار سالهای پیشین بار دیگر شادیاخ ویران شده بود. بازسازی المؤید از دیوارها تأکیدی بر تغییر مکان مرکز شهر است ولی در بیان کلی تری شهر جدید بایستی فقط در منطقه ساخته شده پیشین کوچک شده باشد. ما چه بخواهیم از یک جداسازی مشخص دو شهر صحبت کنیم و چه از دو مکانی که صفات مشترک به دلیل روی هم قرار گرفتن آنها بحثی به عمل آوریم این امر منوط به این است که چگونه مناطق ساخته شده و ساخته نشده منحصراً بوسیله دیوارها تعیین حدود شوند و موقعیت واقعی دیوارهای دو شهر معین گردند. دیوارهای شادیاخ در طول جنگ های عصر خوارزمشاهیان بطور مکرر ویران و ساخته می شدند، و روشن است که در طول این عملیات فرصتی جهت تغییر محل دیوارها وجود داشته است.
شادیاخ بعد از زلزله ۱۰۵ هـ به فرمان محمد خوارزمشاه دوباره ساخته شد. این مسأله باید خیلی به سرعت انجام شده باشد زیرا یاقوت به هنگام اقامت در شادیاخ در ۱۱۳ هـ این عقیده را داشت که پس از برخی تغییرات اولیه شهر به ترقی روز افزونی رسید زیرا بعد از یورش های غزان مرکز جمعیت گردید و همه اینها از برکت موقعیت شهر در مسیر اصلی کاروان ها از شرق بوجود آمد. مستوفی می گوید که دو ماه پس از زمین لرزه ها که هیچ اثری از بناهای نیشاپور به جا نگذارد شهر در محل دیگری دوباره ساخته شد. او در گزارش دیگری از زلزله مخصوصاً این محل جدید را با شادیاخ یکی می داند و می-گوید که هم در آن حوالی بود. مستوفی در این مورد که فقط در این هنگام خاص بود که شادیاخ مرکز گردید به وضوح اشتباه می کند. عدم دقت او در این نقطه حائز اهمیت است، زیرا می توانیم تاریخ ۵۵۵ هـ خلیفه را برای زلزله اول مردود بدانیم و تاریخ ۶۰۵ هـ را به جای تقریباً ۵۰۵ هـ . در شعر قرار دهیم. گویا موجباتی جهت این پیشنهاد که دوباره سازی شهر در یک مکان بکلی متفاوت بوده وجود ندارد هر چند که ممکن است محدوده شهر در این زمان تغییر یافته باشد. مستوفی اندازه محیط شادیاخ جدید را تنها ۹۹۰۰ قدم نشان میدهد ولی نظر به اشتباه کاری او این مساله روشن نیست که رقم مربوطه در مورد ابعاد شهر بعد از ۵۵۶ هـ یا بعد از زلزله ۱۰۵ هـ می باشد.
کوشش هایی که برای تکمیل این روایت و تعیین محل شادیاخ که با توسل به بقایای طبیعی به عمل آمده محکوم به شکست است؛ زیرا عمده حفاری هایی که تاکنون در محل انجام گرفته بسیار نارسا بوده است. در صورتی که اسناد ادبی مبهم باشد شواهد باستان شناسی مبهم تر از آنهاست. به هر صورت برخی ملاحظات باید صورت پذیرد ولو اینکه موضوع بیشتر از سابق در معرض تحقیقات نظری قرار گیرد. تپه ای که امروزه معروف به شادیاخ است در سمت غربی یک
منطقه محصور محکم مقداری به سوی غرب امام زاده محمد محروق به طرف شمال مقبره فریدالدین عطار قرار دارد ویلکینسن می گوید که نام شادیاخ به نظر نمی رسد که همیشه منسوب به یک محل بوده باشد. در حالی که بولیت می پندارد که دیوارهای بخش مخروب می تواند فقط مربوط به نیشاپور یعنی شادیاخ باشد که بدست مغولان ویران گشته است. او فرض می کند که محله اصلی شادیاخ در فاصله شمال شرقی محل کنونی واقع شده است.

از نظر بولیت تعیین محل شادیاخ در ارتباط با محله های تلاجرد و جلاباد، بر اساس قول حاکم درست می نماید. ولکن هیچ نشانی از منطقه ای که تمامی آنها را در بر میگیرد، در دست نیست. خلیفه جلاباد و تلاجرد را بی نهایت وسیع توصیف می کند و هر دو محله ها را به سمت غرب گسترش می دهد و شادیاخ را بیش از تصور بولیت به طرف غرب می کشاند. از تاریخ مختصر شادیاخ که در بالا داده شد، روشن است که محله آن در حومه شهر قرار داشته است و احتمالاً در اواخر قرن دهم و اوائل قرن ۱۱ م. زمانی که گویا نیشاپور به حداکثر وسعت خود رسیده بود، یک قسمت لا ینفک از منطقه شهر بوده است.
یگانه محل هایی که بطور کامل مورد بررسی قرار گرفته و می توان این آگاهی را تا حدودی بدان نسبت داد بناهای سبزپوشان و تپه مدرسه است. هر دو محل بطور آزمایشی شامل دار الإماره یا بناهای عمده دیگر با یک توجیه قابل ملاحظه – در مورد تپه مدرسه – پیشنهاد و مطرح شده است. ولکن احتمال اینکه این ساختمانهای با اهمیت را می توان با شادیاخ یکسان دانست وجود ندارد. این نظریه که کاخهای شادیاخ با مؤسسات دولتی مرکز شهر اطراف میدان حسین یکی هستند تصوری غلط در منابع دست دوم متداول می باشد و بیان گر فقدان توصیفات اولیه و مختصر شهر است. محلهای سبز پوشان و مدرسه قبلاً در نیمه دوم قرن ۸ م. یعنی پیش از آمدن طاهریان به نیشاپور و پیشرفت شادیاخ ترقی یافته و دارای اهمیت بودند. بنابراین شادیاخ باید فوق این دو محل بوده باشد یعنی دورتر از منطقه شهری که قبلاً توسعه یافته بود. علاوه بر این، تصور می شود که هر دو محل – احتمالاً در صدر قرن ۱۱ م و مطمئناً تا آخر قرن ۱۲ م… پیش از هجوم مغولان بطور کامل مترو که مانده است. دلائلی که در این مورد ارائه شده، اثرات زلزله ۱۱۴۵ م و حمله غزان میباشد. در صورتی که این بناها در شادیاخ بودند باید سندی از آثار مسعود غزنوی و الپ ارسلان در دست باشد و این دقیقاً پس از حوادث اواسط قرن ۱۲م. است که باید قابل سکنی شده باشند زمانی که این محله به منزله مرکز جمعیت شهر رونق یافته و مجدداً در عصر پیش از هجوم مغولان به ترقی رسیده باشد. البته کسی نمیتواند مدعی باشد که محله شهر را بر اساس دو محل کوچک تعیین کند؛ لکن چنین سندی که موجود است نشان میدهد که شادیاخ در این منطقه نبوده بلکه در جهت غرب قرار داشته است.
دوران مسکونی در محلهای مختلف بیشتر بوسیله سکه ها و ظروف سفالی که بدست آمده، تا حد زیادی ارزیابی شده است. بیشتر سکه های تکش و محمد خوارزمشاه که بازیابی شده است، در بناهای سوی شمال و کمی به سمت شرق امامزاده محروق به انضمام مقداری در سبزپوشان و تپه مدرسه کشف شده است. ۲۹ خلاف بحث پیشین ما این موضوع دلالت بر این است که شادیاخ قبل و بعد از ۱۲۰۹٫۱۰۵، واقعاً در این منطقه مرکزی وجود داشت. نباید در مورد وجود ضرب سکه خوارزمشاهی در سبز پوشان و تپه مدرسه با در نظر گرفتن سند دیگری که این محل ها تا این زمان متروکه بودند، اهمیتی بیش از حد قائل شد ولی با پیدا شدن سکه هایی در سمت شمالی تر بنام فلکی پنج سکه و شاخ جنوبی (South Horn ، بیست و پنج سکه و در حفاری (sondage) نزدیک آن سیزده سکه بنظر میرسد که. سندی محکم از محل مسکونی آنجاست که د دست کم تا عصر مغولان و شاید بعد از آن، بوده است.
علاوه بر این، یک مسألۀ دیگری در پیش است. مسلم است که یکی دانستن منطقۀ محصور با غرب امامزاده محروق به عنوان محل شادیاخ پیش از عصر مغولان، وسوسهانگیز میباشد. مساحت این منطقه (۱۲۵ هکتار، بولیت ١٩٧۶؛ ه٨و ۸۹) به همان ترتیبی است که مستوفی برای مساحت شادیاخ قائل است (محیط ۶٩٠٠ قدم ۶ معادل ا منطقۀ یک کیلومتر مربع یا ٠ ٠ ١ هکتاری است، در صورتیکه هرقدم رانیم متر به حساب آوریم و شهر باید از همین مرکزکوچک تا اواخر عصر خوارزمشاهیان گسترش یافته باشد: ما بارها، از جمله در آستانۀ تهاجمات مغولان، شاهد بازسازی دیوارها بودهایم. ۳ بهرحال، محلهای عصر خوارزمشاهیان در اطراف شاخ جنوبی، خارج از این محیط قرار دارند. این ایراد و اعتراض نمیتواند فی نفسه اهمیت داشته باشد، ولیکن باز هم بستگی به استحکام حدود و ثغوری دارد که بوسیلۀ دیوارهای محوطه ساخته شده است. همچنین باید توجه داشت که آگاهی هائی که بوسیلۀ حفاری بدست آمده، یک جانبه است، زیرا این فقط در منطقۀ شمال وکمی شرق محروق است که هرنوع بررسیهای فشرده به عمل آمده است. در حالی که حفاریهای پراکنده ای که اطراف شهرکهنه بیشتربه سمت شمال شرقی انجام شده نشان میدهدکه این منطقه حقیقۀ متروکه بوده، یا در حوالی شهر قرار داشته، و در اواخر قرن ٢ ١ م. ۴١ هیچ حفاری به سمت غرب یعنی در منطقهای که اینک با شادیاخ یکی است، صورت نگرفته است. بدین ترتیب محل شادیاخ جنوبی ممکن است در سمت شرقی شادیاخ قرار داشته (نزدیک منطقه ای که در آن بولیت محل هایی را در قرن ۱۰م. تعیین کرده است که در این نقطه بطوری- که قبلا پیشنهاد شد- مقدار قابل ملاحظه ای روی هم افتادگی با شهر پیشین نیشاپور وجود داشته است. بی جهت بنظر می رسد که هر نوع بررسی طبقه بندی از محوطۀ شادیاخ به عمل آوریم، علی الخصوص هنگامی که ملاحظه کنیم که باید چندین شهر بعدی نیشاپور برای سالهای پس از ١ ٢ ٢ ١ م٠ را به حساب بیاوریم.

ویلکینسن میگوید که هیچ نوع حفاری در ویرانه های بعد از عصر مغولان انجام نشده است، و او هیچ شاهدی دال بر مسکونیت در چند محل اطراف مرکز قدیم شهر که مورد بررسی قرارگرفته، نیافته است. یک یا دو استثنا در همان تپه هائی که بسیار نزدیک به عصر خوارزمشاهیان قابل اعتنا و توجه است، ظروف سفالی و سگه های مغولی در شادیاخ جنوبی، حفاری محلی به سمت جنوب شرقی شادیاخ جنوبی می باشد که کشف شده است. شاهد هم وجود داردکه استفاده از بناهای تپه ی دهکده و بنای اصلی تپه ی مدرسه پس از تهاجمات مغولان ادامه داشته است. این آگاهی ها نیز حاکی از یک جانبه بودن مسأله است که از فعالیت های محدود حفاران ناشی شده، و در این مورد اطمینانی نیست که چه مقدار می توان به این نکات اعتمادکرد. بولیت و جکسن به بحث پرداخته اندکه فقدان ویرانه ها در محوطۀ شادیاخ، گواه بر این است که محل، متروکه بوده است. ولی عجیب خواهد بود که مغولان که- در انهدام بناهای شادیاخ سنگ تمام گذاشتند-دیوارها را نیز با خاک یکسان نکردند. ممکن است بیشتر توجه کرد که اگر این منطقه ی محصور، ویران و متروک شده بود، ما باید در ویرانه های دیگر به دنبال آن محل بگردیم که میتوان بناهای شهر از اواسط قرن ۱۳م.به بعد را شناسائی کنیم…
تهاجمات مغولان در ذهن معاصران شان از هر نوع بلایای طبیعی مصیبت بارتر و دهشتناک تر بود. روز شنبه ۱۵ صفر ۱۱۸ هجری، پس از سه روز جنگ بی امان، شادیاخ تحت فرماندهی تولی خان به دست مغولان افتاد. کشتار ساکنان تا صبح چهارشنبه ادامه داشت؛ فقط ۴۰۰ تن از صنعتگران جان سالم بدر بردند. تمامی بناها کاملاً با خاک یکسان گردید. منطقه به مدت یک هفته به سیل بسته شد بطوری که بعدها در شیارهای شخم زده، کشت و کار به سختی صورت گرفت. تعداد تلفات و مجروحین در حمله مغول به نیشاپور بطور ناباورانه ۱٫۷۴۷٫۰۰۰ نوشته شده است.
بنا به روایت نسوی بیشتر این افراد قربانیان یکسان شدن بناها با خاک بودند زیرا آنها به آب انبارها و راهروهای زیرزمین شهر که بدینسان برایشان گورهای سرد و مرطوب گردید، پناه برده بودند. یاقوت می نویسد که مغولان یک دیوار ایستاده برجای نگذاشتند و اکنون تا آنجایی که می دانم از شهر فقط تلی باقی مانده که چشمان خشک را خیس و پر آب می کند و آتش خاموشی را در دلها بر می افروزد.
بنظر می رسد که فرید الدین عطار (متوفی ۱۲۲۲٫۹۱۹) یکی از سرشناس ترین قربانیان باشد. دولتشاه در مرگ او تاریخ های مختلفی ارائه می دهد ولی وی ظاهراً ۱۰ جمادی الثانی ۶۲۷ هجری را که گمان میرود عطار در آن زمان بر اثر یورش مغولان کشته شده باشد، ترجیح می دهد. سه سال پس از قتل این شیخ طبق قول دولتشاه (۱۱۷) شادیاخ ویران شد. او سپس ماده تاریخ عزیزی را با سطر سوم چنین نقل می کند و آن زلزله بار دوم شش صد و سی.
اگر چه سپاه مغول به فرماندهی جورماغون در آخر ۱۲۷ هجری مسلماً از خراسان عبور کرده ولی هیچ نشانه ای در دست نیست که نیشاپور را غارت کرده باشند. نه تنها این تاریخ برای مرگ عطار غیر قابل محتمل است و در نتیجه دال درستی بر زمان وقوع زلزله نیست؛ بلکه این شعر، علاوه بر ین به طرز دیگری بوسیله مؤلفانی که از مختصر اعتبار بیشتری برخوردارند، تاریخ ۶۶۶ هـ جهت این واقعه بیان شده است. در این زمان هیچ نوع اشاراتی به زلزله در نیشاپور دیده نشده، و قول دولتشاه را می توان مردود دانست.
در سال ۶۴۹ هجری پس از مرگ شیخ سعد الدین حموی زلزله دیگری در نیشاپور روی داد. در این زلزله، شادیاخ بکلی خراب شد بر اثر فقدان مآخذ مستند، این گزارش شبیه شرح دولتشاه از زلزله سال ۱۳۰ هجری است که می نویسد شادیاخ در ارتباط با حادثه مرگ یک شخصیت مقدس محلی ویران شد که تاریخ آن حتی به گواهی شخص نویسنده، کاملاً مورد اطمینان نیست. فصیح دو تاریخ مختلف ۱۵۰ و ۱۶۵ هـ را برای مرگ سعد الدین نشان می دهد. لکن اگر چه امکان دارد که این تاریخ بار دیگر به زلزله سال ۶۶۶ (۶۶٩) هـ ارجاع شود، گزارش فصیح کمتر از شرح دولتشاه راه تردید را می گشاید و احتمال دارد که نظر او دقیق باشد.

تاریخ نیشاپور در این دوره تاریک است. دوباره سازی شهر با موانعی که از زمین لرزه ها یا بدون آنها به وجود آمده بود کندتر از شهرهای شمال غربی مانند اسفراین و جوین و جاجرم که شامل تمامی خراسان می شد صورت می گرفت بنا به قول جوینی، اشاراتی به ترقی و آبادی نسبی این شهرها نه همچون نیشاپور بعدا در ارتباط با تحمیل مالیاتها بوسیله عمال شرف الدین حریص به عمل آمده است.
تاریخ دقیق زلزله بزرگ بعدی را مقدار زیادی اشتباه کاری احاطه کرده است. همان گونه که قبلاً گفته شد رباعی عزیزی که توسط خلیفه و شیروانی نقل شده می گوید که زلزله «دوم» در ۶۶۶ هـ در نیشاپور صورت گرفت. خلیفه اضافه می کند که حادثه در جمعه شبی افتاق افتاد و فقط ۷۰ تن زنده ماندند. فصیح نیز تاریخ ۶۶۶ هـ را ذکر می کند و می گوید که در این سال زلزله دیگری در نیشاپور رخ داد که باعث ویرانی کامل شهر گردید بطوری که جز توده هایی از قلوه سنگ باقی نماند. فصیح این موضوع را چنین پی می گیرد که در سال ۶۶٩ هـ آباقا خان به وزیر خود دستور داد تا نیشاپور را دوباره سازی کند با این وصف نویسندگان اولیه حکایت از این دارند که اصل زلزله در سال ۶۶۹ هـ به وقوع پیوست.

۱۰ هزار تن از ثروتمندان نابود شدند
رشیدالدین می گوید که در صبح ۱۹ صفر ۹۹۹ هـ زلزله باعث تکان شدید نیشاپور گردید. لرزش زمین مدت دو هفته ادامه داشت و در هر ساعت احساس می شد. او در جای دیگری می گوید که حادثه در شب هنگام رخ داد و به نیشاپور و تعدادی روستاها سرایت کرد. دیوارها آنچنان فرو ریختند که پرندگان از پناه آنها محروم شدند. نیمی از مناره مسجد جمعه، همچون تیری پرتاب شد و حدود ۱۰ هزار تن از ثروتمندان غیر از مستمندان (غربا) در روستاها که کسی آنها را نمی شناخت نابود شدند. سپس دستوراتی داده شد تا در نزدیکی ویرانه ها شهر دوباره سازی شود. مستوفی میگوید که ۶۴ سال بعد از زلزله ۶۰۵ هـ شهر شادیاخ ویران شد . و نیشاپور در نقطه دیگری دوباره سازی شد. با این وصف در جای دیگر او این ویرانی شادیاخ را در سال ۶۷۹ هـ قرار می‌دهد.
بنابراین ما برای این زلزله تاریخ های مختلف ۶۶۶ و ۶۶٩ و ۹۷۹ را در دست داریم که تمامی اینها به تنهایی یا با هم راه خود را به منابع دست دوم باز کرده‌اند. از دو تاریخی که مستوفی بدست داده سال ۶۶۹ هـ را به راحتی می توان ترجیح داد و سال ۶۷۹ هـ را به عنوان سهو القلم باطل دانست ….
ابن بطوطه که در اوائل ۱۳۳۳م از نیشاپور دیدن کرده آنجا را بخاطر اقسام میوه جات و تاکستانها و نهرهایش دمشق کوچک نامیده است. تعداد چهار کانال آب از شهر عبور می کرده است؛ فقط جریان آب موسمی را می‌توان از مآخذ مستند شناسایی کرد. واتسن در فرهنگ جغرافیانی ایران، بشتقان را با رود میرآباد که از ناحیه مازول واقع در شمال نیشاپور جریان دارد و به سمت غرب شهر جدید حرکت می‌کند یکی میداند. این رودخانه با سرعت بسیار در حرکت است و چندین آسیاب را می‌چرخاند. رودخانه میرآباد از مهم‌ترین نهرهاست که در کوهستان‌های شمال دره نیشاپور سرچشمه میگیرد و بر این اساس این شناسایی معتبر بنظر می‌رسد، لکن در حالی که از آن رودخانه مسلماً باید به حد و فور برای کشاورزی استفاده شده باشد هیچ نوع ارتباطی با نهرهایی که در ویرانه‌های نیشاپور قرون وسطی جریان داشت ندارد. رودخانه دیگری از کوه های شمال شرقی شهر کهنه سرازیر می‌شود و از سمت شرقی ناحیه مازول عبور کرده از نزدیکی روستای فوشنجان که به احتمال بیشتر می توانست با بشتقان یکی باشد، در جریان است. …

و یک قرن آرام و بدون تکانه
در ذو القعده ۱۹۳ هـ غازان فرماندار بعدی خراسان تحت قدرت گیخانوخان از دماوند جهت پاسخگوئی به اخبار قیام نیشاپور به آنجا حرکت کرد. وی در مؤیدی از محله های زمستانی غازان در ۹۸۸ که قبلاً ذکر شد اردو زد مویدی باید با المؤید آی ابه بنیان گذار شادیاخ ارتباط داشته باشد و بدین سان به منطقه شهر شادیاخ اشاره می‌شود همان گونه که شیندلر ذکر کرده است. صنیع الدوله می گوید که المؤیدی در طرف شمالی شادیاخ قرار داشت این حقیقت که مؤیدی صریحاً از خود بیشاپور جدا بوده، در گفتار بعدی نشان داده شده است زیرا بعد از شکست نیشاپوریان در مقابل شورشیان غازان علیه نیشاپور وارد عمل شد از مؤیدی کوچ فرمود و به حدود نیشاپور نزول کرد و آنجا را به محاصره در آورد. مردم به مسجد منیعی یا به نقل از متن دیگر به مسجد جمعه رشیدالدین پناه بردند. صورتی که شکل قرائت منبعی درست باشد، حکایت از زنده ماندن دست کم نام به شهر در قرن ۱۱ م. است.
شیندلر چنین بررسی میکند که احتمال دارد تاریخ ساختمان شهر یعنی شهر کنونی در این زمان رقم خورده باشد. این قضیه در دست صنیع الدوله بزرگ شده و می گوید که شهر پس از زمین لرزه، تا ۱۹۵ هـ کاملاً ویرانه باقی ماند تا اینکه غازان به مؤیدی رسید و شهر نیشاپور را در محل یک ساختمان در جای عمارتی که بدست المؤید در ۵۵۸ هـ بر پا شده بود، بنا کرد. او به فرضیات خود ادامه می دهد که این شهر میتواند شهر کنونی نیشاپور باشد. این یگانه اشاره ای است در یک ماخذ فارسی که در چه زمانی شهر جدید ساخته شد ولی این حکم به استناد تاریخ رشیدی یعنی اثر احتمالی رشیدالدین ارائه شده که من هیچ نکته ای مبنی بر تأئید موضوع در آن کتاب نیافتم. روشن است که شهر قدیم در ۶۹۳ هـ بکلی ویران نبوده و بعید است که اگر بنیان گذاری شهر جدید غازان صورت گرفته و در جایی ثبت شده بود رشیدالدین آنرا از قلم می انداخت. از طرف دیگر، بنظر می رسد که تعیین محل اخیر نیشاپور ایلخانی در جایی به سمت شمال و ممکن است به سمت غرب شادیاخ و مناطق ویران مرکزی احتمالا محسوب شود.
سپس دوره ای حدود یک قرن فرا میرسد که در طول آن آگاهیهای مختصری در باب امور نیشاپور را در اختیار می‌گذارد و هیچ نوع زمین لرزه‌ای به ثبت نرسیده است. این غیبت آگاهی را نمی توان کاملاً به فقدان مطالب مآخذ مربوط ساخت زیرا در خراسان حوادث بطور کلی در دوره طولانی بی ثباتی که بوسیله مغولان آغاز گردید و پس از مرگ ابوسعید آخرین ایل خان، در نوامبر ۱۳۳۵ م. به اوج خود رسید کاملا پوشیده مانده است. این نکته حقیقت دارد که بیشتر شرح و ثبت وقایع روی تحولات سیاسی تمرکز می یابد تا امور محلی ما بعد از این بطوطه و مستوفی هیچ توصیفی از نیشاپور در دست نداریم. لکن بعدها این شهر با تاریخ سلسله سربداران پیوند نزدیک یافته و علی رغم کاهش زیاد اهمیت آن به حدی در مقام بالائی باقی ماند که در صورت وقوع حادثه ای اخبار زلزله ویرانگر می‌بایستی جلب نظر کرده باشد. زمین لرزه هایی در خواف در روز ۱۴ ربیع الاول ۷۳۷ هـ و در هرات در روز ۶ جمادی الاول ۷۶۵ بوسیله فصیح جهت این دوره به ثبت رسیده است.

بادهایی سخت وزیدن گرفت و پس زمین لرزید
بنابر نوشته حافظ ابرو، بعد از حادثه ای در دوران سلطنت آباقاخان، بار دیگر زمین لرزه شدیدی در زمان دولت امیر صاحب قرآن یعنی تیمور اتفاق افتاد این حادثه باید همان باشد که بوسیله مقریزی مورخ ،مصری به تفصیل توصیف شده است. وی می‌گوید که در صفر ۷۹۱ بادهای سخت با چنان قدرتی در نیشاپور وزیدن گرفت که زمین تکان خورد. در پی این حادثه زمین لرزه دهشتناکی با تکان بسیار شدیدی رخ داد بطوری که افراد و اشیاء به هوا پرتاب شدند. این تکان در همه جای شهر احساس شد و خانه ها و بازارها و مدرسه ها و ساختمانهای اطراف آنها خسارت دیدند. این لرزش‌ها تا سحرگاه روز چهارم ادامه داشت و سپس قطع گردید و اهالی آن راحتی یافتند.
با این اوصاف باد مصرانه می‌وزید تا اینکه تکان دیگری قوی‌تر از سابق در پی آورد. این تکان، شهر را زیر و زیر کرد و آن را را ویران و باعث مرگ همه غیر از معدودی گردید. کسانی که زیر آوار ماندند جان دادند و آنان که روی آوار بودند زنده ماندند. نمود تأثیر زمین لرزه محدود به شهر نبود یک روستا کلا از جای خود به روستای دیگری که از آن اثری برجای نمانده بود نقل مکان کرد.
این موضوع حاکی از وقوع یک ریزش زمین ناشی از تکان می باشد؛ و روستایی که در این حریان قرار داشته باید در کوه پایه ها و احتمالا در سمت شرقی شهر در محلی که دشت کوچک تر می شود قرار گرفته باشد. اینکه تکان اصلی حالت بسیار شدیدی داشته و تقریباً باعث انهدام فوری گردیده از داستان‌های مقریزی روشن است که راجع به عجائبی که ضمن زلزله رخ داده، مطالبی بیان میکند؛ همچون زنی مرده در حمام عمومی پیدا شده با لقمه‌ای در دهانش مانده و فرو نرفته و یک پایش در داخل حمام گذاشته و دیگری در حال ورود به حمام. مقریزی نوشته‌اش را با این مطلب به پایان میبرد که میان اهالی نیشاپور چنین شهرت داشت که شهرشان بر اثر هفت زلزله ویران شده بود ولی این زلزله از همه بدتر بود که باعث ویرانی کامل شهر گردید. این گزارش با اختصار فراوان توسط سیوطی تکرار شده است.

زلزله‌ی تیموری که گنج‌های نیشابور را به آسمان برد
شرح بسیار مفصل مقریزی حائز اهمیت فراوان است؛ علی الخصوص که تواریخ بی شمار فارسی در این دوره در باب این ظاهراً مصیبت عظما بطور عجیبی سکوت کرده‌اند. اگر ارجاع مختصر حافظ ابرو در دست نبود عاقلانه می‌بود که فرض شود مؤلفان مصری زلزله مستند و به همان حد ویرانگری را که فقط شانزده سال بعد صورت گرفت و آنان به این موضوع اشارتی نکرده اند توصیف نموده باشند. بهر حال گزارش مقریزی بسیار معتبر است و در آن تردیدی وجود ندارد. جالب خواهد بود که چگونگی دسترسی به این آگاهی ها در مصر دانسته شود.
سپس بنابر نوشته حافظ ابرو در۸۰۸ یک سال پس از جانشینی شاهرخ پسر تیمور، زلزله عظیم دیگری در نیشاپور همراه با لرزش بسیار شدید زمین پیش آمد. انگار که تمامی زمین، دو بار وارونه شده بود. زمین با لرزشهایی تکان خورد و گنج های آن به آسمان پرید (اخْرَجَتْ الأَرْضُ أَثْقَالَهَا) این موضوع چندین روز طول کشید و باعث اضطراب فراوان شد. بیشتر مردم در شهر گرفتار گشته زیر آوار مدفون شدند ولی آنان که در مزارع بودند، نجات یافتند.

و این بار ۳۰ هزار نفر از مردم نابود شدند
حافظ ابرو سپس شعری از لطف الله نیشاپوری در باب زلزله نقل می‌کند که میگوید بیش از ۳۰ هزار نفر از مردم نابود شدند و هیچ بنائی بر پا نماند. بنابر گفته فصیح زلزله موجب شد که نیشاپور وارونه یعنی زیر و زیر گردد. وی همچنین اشعار دیگری از لطف الله را نقل میکند. این اشعار که بوسیله خلیفه نیز – بدون ذکر مأخذ در مورد زلزله ۵۵۵ هـ نقل شده، به این شرح است :
در مجمع او جمع شدی قافل‌ها
در یک دو نفس، عالی‌ها سافل‌ها
خلیفه تاریخ دقیق زلزله را می نگارد و میگوید که شهر سوم نیشاپور روز یکشنبه ۳۰ جمادی الاول۸۰۸ ویران گردید. او همچنین به شعر رباعی عزیزی اشاره می کند و زلزله سوم را مانند دولتشاه و شیروانی در ۸۰۸ هـ قرار می‌دهد.

روایت کلاویخوی اسپانیایی از بازسازی نیشابور
بطور کلی چنین ملاحظه می‌شود که نیشاپور پس از این زلزله در محل کنونی خود در فاصله حدود ۵ کیلومتری شمال غربی از مرکز مناطق ویران دوباره سازی گردید. کتیبه محراب ایوان حاکی است که مسجد جامع نیشاپور در ۸۹۹ ساخته شد و این اولین سند دقیق از موجودیت شهر جدید بشمار می رود. منابع اولیه به این نکته اشاره ندارند. حافظ ابرو می گوید که پس از زلزله شهر به سبب بخشش شاهرخ دوباره ساخته شد و رونق گرفت اهمیت آن افزون گشت، بازارها بزرگ تر شد و تشکیلات مذهبی نظام و قوام یافت. این حقیقت که منابع عصر تیموری می گویند شهر سوم در ۸۰۸ هـ ویران شد به این مفهوم است که شهر چهارم پس از آن ساخته شد، لکن از آنجایی که منابع تیموری به ویرانگری و دوباره سازی سال ۷۹۱ هـ اشاره ای نمی کنند، نمی توان گفت که آن منابع حاوی همه حقایق بوده باشند.
مقریزی می گوید چند ماه پس از زلزله ۷۹۱ مردمی که جان سالم بدر برده بودند نزدیک شهری که ویران شده بود. بناهایی برپا ساختند و مشغول تهیه طاق و تیرچوبی چادرها شدند. این موضوع حاکی از این است که تغییر یک محل از گزارش ۸۰۸ یعنی زمانی که نیشاپور بنظر می رسد مرمت شده، روشن تر می باشد. این جریان را به دلیل فقدان مدارک نمی توان با اطمینان بیان کرد.
نیشاپور در ۸۰۸ ویران شد و کمی پیش از آن در ۸۰۷ کلاویخو برای دیدار تیمور در سمرقند، از شهر دیدن کرد. او نیشاپور را پر رونق و آباد یافت؛ شهری بزرگ و محلی وسیع بود که تمامی منطقه از تراکم بسیار جمعیت روایت میکرد. از این جهت مشکل بتوان رقم ۳۰ هزار نفر تلفات زلزله بعدی را که لطف الله ارائه داده قبول کرد. توصیفی که کلاویخو ارائه داشته، مانند شرح هایی که بر ویرانه های شهرهای پیشین در خارج از شهر وجود دارد، شامل هیچ نوع جزئیات نیست که بتوان بدان وسیله موقعیت شهر را شناسایی کرد. شاید این دلیل روشنی باشد که شهر در محلی واقع در مناطق ویران کنونی قرار داشت.

شاردن و زلزله‌ی قرن نهم نیشابور
با وجود گزافه گویی‌های حافظ ابرو از شاهرخ، نیشاپور به صورت یک شهر بی اهمیت و کلا از نظر سیاسی تحت الشعاع هرات باقی ماند؛ در حالی که مشهد نزدیک ترین همسایه شرقی آن که مدت‌ها مرکز عبادت مذهبی بود به تدریج مرکز فعالیت تجاری و مقامات سیاسی در خراسان گردید. بیش از دو و نیم قرن است که هیچ نوع اشاره ای به حادثه زلزله در نیشاپور دیده نشده؛ ولی تقصیر این موضوع را بطور کلی بر گردن بی اهمیتی شهر در طول این دوره نمیتوان انداخت.
جزئیات در باب زلزله در گرگان به سمت شمال غربی در قرن ۹ هـ و تکان‌های شدید در کوهستان به سمت جنوب در قرون ۹، ۱۰ و ۱۱ هـ. در دست میباشد. باید دانست که هیچ یک از این نواحی بیشتر از دره نیشاپور در معرض رفت و آمد قرار نگرفته و یا یک مرکز محلی مهم تری نداشته است؛ و نظر می‌رسد که نیشاپور از جهت زلزله خبری در این دوره ساکت و آرام بوده است.
یگانه زلزله قابل اهمیتی که از آغاز قرن ۹ هـ تا به امروز در نیشاپور رخ داده، بوسیله ژان شاردن سیاح فرانسوی به ثبت رسیده است. وی میگوید که در ۲۷ ربیع الثانی ۱۰۸۴ هـ دو تن چاپار با اخباری ناخوشایند حاکی از اینکه دو سوم مشهد پایتخت خراسان و نیمی از نیشاپور و شهر کوچکی در نزدیکی نیشاپور بر اثر زمین لرزه ویران شده بود به اصفهان محل اقامت او رسیدند. گنبد مقبره امام رضا فرو ریخت ولی به بقیه ساختمان صدمه زیادی وارد نشد. شاه عده ای مأمور به آن منطقه فرستاد. صنیع الدوله تاریخ زلزله را ۱۵ ربیع الثانی ۱۰۸۴ ذکر میکند. بسیاری از خانه ها و بازارهای مشهد ویران شد و در حدود ۴ هزار تن کشته شدند. در نیشاپور که بخشی از آن ویران شده بود تعداد ۱۶۰۰ تن نابود شدند.

قدمگاه هم در زلزله ویران و بازسازی شد
از عواقب زلزله در نیشاپور که باید خسارات سنگینی را تحمل کرده باشد، هیچ نوع اطلاعی در دست نیست. از تعداد بسیار کتیبه های شهر که یاد آور بازسازی بیشتر بناهای اصلی در طول چند سال بعد است، وسعت زیاد ویرانی در مشهد را ظاهر میسازد. گنبد امام رضا و مسجد گوهرشاد و چندین مدرسه در بازار نمونه هایی از این ابنیه است. همچنین از شهر کوچکی که نام برده شده از قرار معلوم بین نیشاپور و مشهد قرار داشته است. در این مورد قابل توجه است که امام زاده واقع در قدمگاه ۲۵ کیلومتری جنوب شرقی نیشاپور در این زمان ۱۰۹۱ توسط شاه سلیمان دوباره سازی شد دال بر این است که این روستای مشهور و امام زاده قبلی آن بر اثر زلزله به سختی زبان دیده بودند.
در یک زمینه وسیع تری باید توجه شود که هیچ نوع گزارشی از کوچک‌ترین زلزله ای که در طول قرن ۱۸ و یا نیمه اول قرن ۱۹ م در سراسر خراسان واقع شده باقی نمانده است؛ و می توان به بحث پرداخت که عدم اطلاعات، بازتاب نارسایی منابع و مآخذ است.
در حقیقت منابع فارسی در باب زمین لرزه ها در این دوره فاقد ارزش است. این موضوع بازتابی از زوال تاریخ نویسی ایران و احتمالاً وضعیت نامطلوب مملکتی پس از سقوط سلسله صفویه میباشد. تقریباً تمامی یافته های ما در باب زمین لرزه ها از قرن ۱۲ هـ به بعد از منابع اروپایی گرفته شده است و اروپائیان در مقایسه با حضور ایشان در غرب کشور فعالیت ویژه ای در خصوص شمال شرقی ایران نداشته اند. با این وصف مشاهد کرده ایم که ادوار طولانی آرامش زمین از خصوصیات زلزله ای منطقه نیشاپور است و حتی زمانی که مطالبی در این زمینه توسط مؤلفان اروپائی و مطبوعات فارسی ارائه شده و سابقه کامل حوادث در تمامی نواحی ایران از اواسط قرن ۱۳ هـ به بعد را شرح میدهند هنوز در باره نیشاپور فاقد هر نوع یافته می باشند.

آخرین زلزله بزرگ نیشابور در اوایل دوره پهلوی اتفاق افتاد
خانیکوف از دو لرزش در معادن فیروزه در معدن واقع در شمال غربی شهر روز دوم رجب ۱۲۷۱ و رمضان ۱۲۷۳ هـ یاد می‌کند لکن به نظر نمی رسد که اینها بیش از لرزش‌های محلی باشد. بر همین روال حوادث کوچک ادواری در مطبوعات فارسی در طول یک صد سال اخیر گزارش شده و در اینجا نیازی نیست که به آنها توجه کنیم. تنها حادثه قابل توجه که در دوم شهریور ۱۳۰۷ شمسی اتفاق افتاد تکان ویران گری در نیشاپور بود که باعث کشته و یا زخمی شدن حدود ۳۰ یا ۴۰ نفر گردید. این تکان در مشهد و شیروان و سبزوار به شدت احساس شد، ولی خساراتی به بار نیاورد. بیان این جزئیات کم اهمیت صرفاً طبیعت خشن زمین لرزه های پیشین را که در گزارشات تاریخی دره نیشاپور توصیف شده است، مشخص می کند.
پیش از برداشت برخی نتایج از این بحث در تاریخ زلزله نیشاپور مفید خواهد بود تا یک بازبینی بر حسب تاریخ از حوادثی که مشخص کرده ایم ارائه دهیم. این یک شاخص اساسی و معتبر می‌باشد و هرگز نمی‌شود با هر یک از سایر شهرهای ایران در همان دوره به استثنای تبریز برابری و مقایسه نمود. بیشتر این زمین لرزه ها حوادث ویران گر در مقیاس وسیعی بودند که نه تنها در شهر بلکه در روستاهای ناحیه نیز تأثیر می گذارد و مسلماً بطور گسترده ای در سراسر خراسان احساس میشد. این یک فرض است ولی فرضی که می توان مورد آزمایش قرار داد که بیشتر زمین لرزه هایی که در منابع تاریخی بجا مانده است، حوادثی در مقیاس وسیع بودند و شامل تنزل مشاهده و ثبت زمین لرزه ها نسبت به کاهش اهمیت حجم آنها محسوب می شوند. بدین سان می‌توانیم اطمینان حاصل کنیم که حتی آن حوادثی که فاقد هر نوع جزئیات از ابعاد آنهاست، زلزله هایی با ابعاد و حجم بزرگ بوده اند. همین اصل باعث تصور این نکته می شود که بطور کلی بیشتر زمین لرزه های مقیاس بزرگ تر به ثبت رسیده اند ولی آگاهی ما در قبال زمین لرزه های کوچک تر ناقص است.

و زلزله‌هایی که هیچ چیزی از آنها نمی دانیم
از گزارشات ما در باب زمین لرزه های نیشاپور این نکته ناشی میشود که بسیار زلزله های دیگری رخ داده که قادر به شناسائی آنها نبوده ایم. ما شرح خلیفه را در اختیار داریم که می گوید تا قرن ۵ هـ تاریخ بنیان گذاری نیشاپور – هجده بار زلزله رخ داده است. از این تعداد ما فقط دو زلزله میشناسیم. مقریزی به یک روایت متاخر در میان مردم نیشاپور اشاره میکند که شهر آنان هفت بار بر اثر زمین لرزه ویران شده است. این ادعا جالب توجه است زیرا اگرچه تصویری مقبول از بالا بودن میزان زلزله خیزی نیشاپور به روشی ارائه می‌دهد ما برای شناسایی هفت زلزله ویران گر و اطمینان کامل برای تاریخ گذاری آنان سخت در تنگنا قرار داریم با ملاحظه اینکه تاریخ شهر نیشاپور به خوبی در مآخذ آمده است و این شهر تا قرن ۸ هـ یکی از اهم شهرهای ایران بوده است. ابهامی که درباره حوادث مهم وجود دارد حاکی از محدودیتهای اطلاعاتی است که می تواند بوسیله ادبیات تاریخی جبران گردد.
اکنون درست بیش از ۳۰۰ سال از تاریخ زمین لرزه ای که باعث خسارات و تلفات سنگینی در نیشاپور تاکنون بوده، می گذرد. بالاخره یکی از نشانه های اهمیت زمین لرزه های تاریخی برای بازگشت به موضوع دیگر ما در این بحث این است که آنها باعث دوباره سازی کامل نیشاپور دست کم در دو مورد شدند. از اطلاعات تاریخی روشن میشود که مکان نیشاپور در چندین مورد مختصراً یا کاملاً تغییر کرده است. تحقیقات ما در این زمینه مسائلی بیشتر از آنچه که حل کرده ایم موجب شده است و ما نتوانستیم از تعیین موقعیتهای مختلف شهر در ادوار گونه گون شناسایی کاملی به عمل آوریم. مدارک نشان می‌دهد که پذیرفتن توالی جایگزینی نیشاپور قرون وسطی با شادیاخ – که فقط بعد از غارت مغول تکامل مجدد یافت – یک توصیف بسیار ساده و سطحی است زیرا حکایت از یک وجه تمایز سخت و غیر قابل اثبات است که بین مکانهای اولیه مختلف وجود دارد. نظرات گونه گونی در باب تاریخ بنیان گذاری بعدی شهر در مکان کنونی نیشاپور ارائه شده است.

ابهام در باره شادیاخ و تپه آلب ارسلان
در حال حاضر مدارک باستان شناسی صرفاً میتواند تفسیری برای بقیه اسناد باشد. برخی از نواحی مرکزی ویرانه ها مدارکی نسبه پیوسته از مسکونی بودن آنجا تا اواخر قرن هفتم هجری را فراهم می کند؛ ولی یک بررسی وسیع تری از مکان جهت روشن ساختن موقعیت آنجا بعد از آن تاریخ ضرورت دارد. طبق شواهد باستان شناسی اعتقاد بر این است که برجسته ترین خصوصیت دوگانه در مناطق ویران یعنی تپه الب ارسلان و محوطه شادیاخ به ترتیب تا نیمه قرن ششم نیمه قرن هفتم متروکه بودند ولی ظاهراً هیچ خاکریزی که با شهرهای پرجمعیت و بزرگ بعد از آن تاریخ ارتباط داشته باشد وجود ندارد علاوه بر این هیچ تحقیق علمی از خاکریزهای شادیاخ به عمل نیامده و تاریخ آنها باید جنبه نظری داشته باشد. همچنین میتوان توجه داشت که حتی اگر حفاری ناحیه مرکزی ویرانه ها هیچ سندی از نیشاپور بعد از عصر مغول را کشف نکرده این چیزی را نمی‌تواند ثابت کند و بی ثمر می‌باشد حفاری‌های دیگر نیز در یافتن مدارک شهر ساسانی پیش از اسلام ناکام مانده و وضعیت تمامی مکان ها چنان است که بسیاری از آن تا ابد ناپیدا خواهد ماند. با این تفاصیل با آگاهیهایی که در اختیارمان است نگارنده کنونی را بر این نکته معتقد می سازد که حرکت شهر به سوی موقعیت جدید در زمانی قدیم تر و زودتر پس از زمین لرزه های قرن هفتم انجام شده است. همچنین منطقه شادیاخ پیش تر از زمانی که معمولاً تصور می شود، محل مسکونی بوده و شاید تا قرن نهم ادامه داشته است.
با مشاهده وقوع مکرر و افسانه ای زمین لرزه های ویرانگر نیشاپور می توانیم چنین نتیجه بگیریم که هیچ کوششی جهت حرکت شهر به یک مکانی که میتوانست در معرض خطر کمتری قرار گیرد به عمل نیامده است. تمام این مکانها در همسایگی نزدیک به هم هستند. مزایای موقعیت تجارتی و ارتباطی و تأمین آب آنجا در گذشته همچون حال بیش از مخاطرات زمین لرزه حائز اهمیت بوده است.