زن بی قرار و مبهوت از حجم عظیم مصیبت مدام یک جمله را تکرار می کند “باورم نمی شود”. با اشک و آه به واگویه هایش ادامه داده و می گوید به پسرانم چطور بگویم به این راحتی از دستش دادیم
ای وای دخترم!
همین یک ساعت پیش از بیمارستان رفت. حالا بگویم برگرد جنازه را تحویل بگیر، دل خودم را چطور آرام کنم؟ وای بچه هایم…
آن ها پدرشان را از من می خواهند! کاش خام حرف هایش نمی شدم. آخر کی فکرش را می کرد فهیمه بی تاب و بی قرار و با التماس از پرستارها می خواست تا آمدن بچه هایش منتظر بمانند بعد بستری اش کنند. یکی از پرستارهاگفت: خانم بچه هایتان هم باید بستری شوند. هر کس که با همسرتان در تماس بوده در معرض ابتلا به کروناست با ساده انگاری و جدی نگرفتن بیماری یک نفر از خانواده تان از دست رفت لطفا برای آزمایش با من بیایید و بعد هم بستری شوید اما فهیمه اصرار داشت تا آمدن دخترش که پزشک همان بیمارستان بود به او فرصت دهند. با توجه به وضع روحی و تالم بسیار فهیمه پرستار موافقت کرد که منتظر بماند. فهیمه در مقابل نگاه پرسشگرم گفت همسرم نمابشگاه ماشین داشت و به واسطه شغلش باید سند خودروها را تا پایان سال تحویل مشتریان می داد
به همین دلیل مهدی بی توجه به تذکر دخترمان و تاکید رسانه ها بر ماندن در خانه تا روز ۲۳اسفند را به نمایشگاه رفت.
خوشبختانه با تهدید اصناف مبنی بر پلمب در صورت عدم رعایت بستن نمایشگاه او بالاجبار در خانه ماند و سرکارش نرفت. روز بعد مهدی با تبی شدید از خواب بیدار شد من با دخترم که پزشک عمومی است تماس گرفتم دخترم خیلی ترسید از من خواست هرچه سریعتر پدرش را برای تست کرونا به بیمارستان ببرم و در بیمارستان بعد از معاینه و آزمایش به ما گفتند مهدی مشکوک به کرونا است منتها دو روز دیگر جواب آزمایش می آید.
مهدی نخواست که این مدت را در بیمارستان بماند و اصرار می کرد که به خانه برویم دکتر با رفتنمان به خانه موافقت کرد و گفت: باید در خانه قرنطینه شوید و تاکید کرد که با کسی تماس نداشته باشد و استراحت کند اما مهدی بیماری را جدی نگرفت و گفت من ورزشکارم امکان ندارد که این ویروس مرا خانه نشین کند. سندهای مردم در نمایشگاه مانده کرونا که از آنفولانزا بدتر نیست و عصر همان روز مهدی که با مصرف دارو حالش بهتر شده بود و به نمایشگاه رفت. سندها را برداشت و به خانه آورد با تلفن مشتریان را راهنمایی می کرد و از آن ها می خواست برای گرفتن سندهایشان به خانه مان بیایند،
دخترم کشیک بیمارستان بود اما روزی چند مرتبه تماس می گرفت و می پرسید: پدر استراحت می کنی؟ می گفت بله در اتاقم قرنطینه هستم و کاری جزخوردن و خوابیدن ندارم و وقتی دخترم می پرسید چرا هروقت زنگ میزنم شما در حال مکالمه ای می گفت همین الان با تلفن حرف می زدم و مرا هم قسم می داد مبادا به دخترمان چیزی بگویی او را نگران کن، من حالم خوب است.
دروغ هم نمی گفت نه تبی نه سرفه ای و نه عطسه ای هیچ نشانی از بیماری نداشت. صبح سال نو را در حالی گذراندیم که مهدی با ماسک روی صورت اصرار داشت مثل هر سال کنار سفره هفت سین و پسرهایمان باشد، بالاخره هم آمد و به بچه ها کارت هدیه داد و گفت من کرونا ندارم ولی بالاخره این بیماری هست برای همین امسال از پول نقد خبری نیست و کمی سربه سرپسرها گذاشت و به اتاقش رفت.
موقع رفتن گفت خدا رو شکر سندهای مردم دستم نمانده همه ماشین هایی که فروختم سندشان را زده ام موبایلم را خاموش می کنم می خواهم بخوابم. اگرخانم دکترم آمد بیدارم کن مهدی برای ظهر به سختی بیدار شد کمی سوپ به او دادم و دوباره خوابید ساعت ۹ شب دخترم به دیدنمان آمد رفتم که مهدی را بیدار کنم دخترم گفت نه بگذار پدر استراحت کند و ادامه داد: فردا جواب آزمایش می آید انشالله که منفی باشد، هنوز حرف دخترم تمام نشده بود که صدای مهدی از اتاق بلند شد که به دادم برسید، نفسم بالا نمی آید و سریع او را به بیمارستان رساندیم و به او اکسیژن وصل کردند بعد از ساعتی دوباره حال مهدی خوب شد از دخترم خواست که به خانه اش برود و استراحت کند. دکتر اورژانس گفت اگر وضعیت بیمارتان ثابت باشد فردا صبح مرخص است اما باید در خانه قرنطینه باشد و استراحت کند.
مهدی با خوشبینی می گفت آقای دکتر چون خانم ام اتاق را گرم کرده بود نفسم گرفت با اصرار مهدی و اطمینان دکتر دخترم به خانه رفت. با مهدی مشغول صحبت بودیم که ناگهان مهدی صورتش کبود شد و نفس هایش به شماره افتاد او را به آی سی یو بردند. نفس هابش برگشت اما قلبش به یک باره از تپش ایستاد. شوک زدند اما دیگر قلب مهدی برنگشت روی برگه زدند علت فوت ایست قلبی
اما وقتی جواب آزمایش مثبت کرونا مهدی را که آماده شده بود را دیدند دکتر گفت متاسفانه همسرتان به علت ابتلا به ویروس کرونا جان باخت و این ویروس ریه ها را هدف قرار می دهد وکرونا ریه های همسرتان را نابود کرده بود و شما هم قطعا مبتلا شده اید باید آزمابش بدهید و در بیمارستان بستری شوید.
- نویسنده : فاطمه قاسمی
- منبع خبر : خاتون شرق