ابوالفضل یغما
الآن بحث روز حاکمیت بر سر این است که موضوع حجاب را چگونه حل کنیم؛ یعنی به راه حلی برسیم که هم جامعه، هم حکومت و هم نخبگان سیاسی و اجتماعی از هر دو نحلهی فکری، آن را بپذیرند.
خاطر جمع باشید که با این داستانها انقلاب نمیشود
به نظر نویسندهی این سطور، اول باید به این توافق برسیم که حجاب، مانند بسیاری مشکلات جامعهی امروز، مقولات فرهنگی اجتماعی هستند که باید از طریق نظرات و ایدههای متخصصان این مسائل، حل و فصل شود. تا زمانی که به این توافق نرسیم، این داستان بگیر و ببند و زندان و جریمه از یک سو و نافرمانی اقشار مختلف فکری بخصوص خانمهای طبقات متوسط شهری و نیز جوانان نسل جدید از سوی دیگر، همچنان امتداد دارد و چه بسا هزینههای بسیار گزافتری از اینکه تا حالا به بار آورده، ایجاد کند؛ اما یک چیز هست و آن اینکه اعتراض کنندگان به مقولهی حجاب، در نظر داشته باشند که اگر خیال دارند با این اعتراضات، یک چهارچوب گستردهتر به نام انقلاب یا چیزی شبیه این را ترسیم کنند خاطر جمع باشند که با این داستانها، انقلاب نمیشود و فقط مشکلات و هزینههایی برای زنان و دختران پیش میآید که جبران آن، مشکل است.
قانون رضا شاه شبیه همین قانون امروز بود
من نمیدانم که آیا روحانیون صاحب فتوا اصولا نگاهشان به موضوعات اجتماعی، نگاهی علمی است یا صرف نقل و سنت، مبنای تفکر و تفقه آنها است. از آنها که بگذریم ائمهی جمعه که گاها از پاب هم کاتولیکتر میشوند نگاه سیاسی بولتنی دارند و آگاهیهای علمی آنها بسیار پایین است به گونهای که فکر میکنند با زور و ارعاب و جریمه و زندان و این چیزها، مسئلهی حجاب حل میشود.
شاید همسن و سالهای من هم به خاطر نیاورند ولی داستانهایی که برای ما نقل شده و در تاریخ معاصر ایران مضبوط است نشان میدهد که رضا شاه در سال ۱۳۱۴ قانون کشف حجاب را از مجلس گذراند (شبیه همین کاری که حالا انجام شده) و اقدامات و فرامینی خیلی شدیدتر از این که حالا در مورد حجاب عمل میکنیم داشت و اجرا کرد اما نه تنها به نتیجه نرسید بلکه بعد از حدود ۸ سال، فرزند وی که ظاهرا امروزیتر از پدرش بود تحت فشار مردم و روحانیون، در سال ۲۳ این قانون را لغو کرد.
تقریبا تمام مواردی که امروز در قانون حجاب و عفاف جدید پیش بینی شده نعل به نعل، همان دستورات رضا شاه و همان کارهای اشتباهی بود که ایشان در برنامهی کشف حجاب اجباری انجام داد و به نتیجه نرسید. چرا؟ چون اصولا مسائل اجتماعی فرهنگی، راه حلهای فرهنگی دارند نه راه حل نظامی و آمرانه. رضا شاه هم در مدارس قوانین سختگیرانه وضع کرد، برای بازار و اصناف هم خط و نشان کشید، در مراکز دولتی هم چنین کاری کرد و خیلی هم شداد و غلاظ برخورد کرد.
قبل انقلاب، خیلی از خانمها اختیارا محجبه بودند بعدها در دههی ۳۰ تا پنجاه، یعنی سالها قبل انقلاب، بسیاری از خانمهای جامعه بسته به فضای خانوادگی، منطقهی جغرافیایی و جغرافیای فرهنگی شهر و محل سکونتشان، اختیارا چادری بودند و یا روسری به سر میکردند و حتی در فیلمهای فارسی آن زمان که داشت به سمت مدرنیته و غربی شدن به سبک کوچه و بازار حرکت میکرد هم معمولا خانمهای نقش اول و دوم، چادری تصویر میشدند بدون اینکه زندان و ساتوری در کار باشد.
یعنی، حالا مسئلهی چادر به کنار؛ این داستان چادر مشکی هم خودش حکایتی دارد و خدا میداند چه ماجراهای اقتصادی پشت این داستان هست که این همه سال، پارچههای مشکی غالبا خارجی را به زور بر سر زن و بچهی مردم کردند و علاوه بر صدمات بهداشتی و پزشکی که به خاطر سیاه بودن جامههایشان به آنها زدند، قیافههایی در دوربینهای داخلی و خارجی ترسیم شد که بیرونیها فکر میکنند همان گفتههای آن سیاح اروپایی که میگفت من زن در ایران ندیدم، ولی کیسههای سیاه رنگی را دیدم که در خیابان حرکت میکردند و فکر میکنم داخل این کیسهها زن بود، درست است. و جالبتر اینکه کشورهایی این پارچهها را برای ما تولید کردند که خودشان اصلا مسلمان نیستند و اصولا با حجاب و این داستانها بیگانهاند و تجار؛ که چه سودهایی از این معاملهی دینی بردند!
در غزه گشت ارشاد نداریم
نمیدانم آقای شریعتمداری کیهان که الآن قربان صدقهی حجب و حیا و حجاب و عفاف خانمهای غزه میشود میداند که در آنجا نه گشت ارشادی هست، نه قانون حجاب و عفافی هست نه زندان و جریمهای و اینکه اصولا آنها شیعه هم نیستند و یک نوع از مذهب اهل سنت را دارند که ما شیعیان را رافضی و بعضا کافر میدانند.
به هر حال، مقولهی حجاب، نه آن طور که آن روزگار، رضا شاه، و امروز ما رفتار میکنیم قابل حل است و نه به ضرب قانون و جریمه و زندان، راهکاری برای آن پیدا میشود. در واقع روحانیون هم به جای اینکه آبی بر این آتش بریزند و از شدت درگیریهای فرهنگی اجتماعی بکاهند، یعنی همان که پیامبر خدا برای تمام کردنش آمد، خودشان آتشبیار معرکه میشوند و شعلههای این تنفرانگیزی فرهنگی را بیشتر میکنند.
دوستان عزیز دولتی و ارشادی و تبلیغات اسلامی و امر به معروف و نهی از منکر هم بدانند که هر چه بودجه و هزینه و نیروی انسانی در این زمینه مصروف کنند مثل آب در هاون کوبیدن و یا از آن هم بدتر است؛ چون آب در هاون کوبیدن، حداکثرش این است که نتیجهی مطلوب ندارد، ولی این روشها علاوه بر این که بیهوده است هزینهزایی هم دارد و سیاهی لشکری برای دسیسههای فرهنگی که غربیها علیه کشور ما دارند فراهم میکند.
حجاب مثل خیلی دیگر از مسائل فرهنگی اجتماعی، یک پدیدهی جامعهشناختی و روانشناختی است که باید به مرور زمان، از طریق تغییرات عمیق فرهنگی، باورهای صحیح اخلاقی و در شرایط غیر نظامی و غیر امنیتی، به راه حلی مقبول برسد؛ شاید این راه حل، فراگیر هم نباشد و همهی جامعه را در بر نگیرد و فقط بخشی از مردم، چادر یا روسری به سر کنند و بقیه ترجیحشان این باشد که سر لخت بگردند یا لباسهای دلخواهشان را بر تن کنند.
نتیجهی تحکم، جامعهی دروغگو و متظاهر است
اگر نیروهای نظامی و امنیتی یا آمران مسلح و غیر مسلح یا دوربینهای هوش مصنوعی و امثالهم بخواهند حجاب را به شکلی که خودشان در نظر دارند تغییر دهند، تنها نتیجهاش این خواهد بود که زنان و دخترانی، دروغگو، متظاهر، متنفر از حکومت و ایران، روانپریش در خانواده و نزد شوهر و والدین، سراسیمه و بلاتکلیف در برابر فرهنگ بیرونی و گیج و سرخورده در برابر روان خود، خواهیم داشت و روز به روز بر تعداد خانمهایی که به هر نحو خواستار رفتن از این کشور هستند افزوده میشود و یادمان باشد که همین خانمهایی که میروند هر کدامشان میتوانند تحقق بخش افزایش موالیدی باشند که امروز برایش این همه تبلیغ و هزینه میکنیم.
واقعا چه فایده دارد که زنان شاغل در ادارات دولتی، در داخل اداره، مقنعه و چادر سرشان کنند، بعد در بیرون، با دوست پسرشان قرار بگذارند و بروند تفرجگاههای خصوصی و آن دور و برها مشروب هم بخورند و احیانا در بستر هم خوشباشی داشته باشند و صبح روز بعد دوباره با مقنعه و چادر به سر کار بیایند و در صف نماز جماعت هم بایستند؟
واقعا آن چیزی که ما از این همه هزینه و نیروی انسانی و کار فرهنگی و نظامی امنیتی انتظار داریم و میخواهیم نتیجه بگیریم همین است؟ میگویید دروغ میگوییم؟ خب، کاری ندارد، همین امروز دوربینهای مسیر یک اداره را چک کنید و خانمهایی که از اداره خارج میشوند را تا چند تا خیابان و کوچه آنورتر تغقیب نمایید. حتما چندتایی از این موارد را به چشم خواهید دید.
ساپورت و آرایش غربی به روستاها هم رسیده است
مگر ریش تراشی آقایان را حرام نمیدانستید، مگر ماتیک زدن و سرمه کشیدن خانمها را ممنوع نکرده بودید، مگر ساپورت پوشیدن بانوان را غیر شرعی و جرم نمیدانستید و دستگیر نمیکردید؟ خب؟ نتیجه چه شد؟ آیا الان خانمهای چادر مشکی دار در ادارات که آرایش غلیظ میکنند کم داریم؟ آیا خانمهای غیر ساپورتپوش هم در خیابانهای شهر میبینید؟ ما حتی در روستای خودمان هم خانمهای ساپورتپوش زیاد داریم و خانمهایی که حتما باید با آخرین مدهای آرایشی فرانسه و امریکا، ابروها و مژهها و ناخنهایشان را رسیدگی کنند.
آقایان محترم! شما کجایید؟ واقعا در چه فضایی سیر میکنید؟ چقدر از جامعه فاصله دارید که این حقایق عینی و واضح را نمیبینید؟ چقدر سر در گریبان اعتقادات سنتی، غلط و غیر مفید خودتان دارید که نمیتوانید به راهحلهای منطقی، بدون هزینه و دارای کرامتهای اخلاقی برسید؟
آخر این چه مسلمانی است که وزیر کشور اسلامی باشید، در مورد حجاببانها دروغ بگویید، از دروغتان هم دفاع کنید، تجاهل هم بکنید و برای کسانی که دروغ شما را افشا کردهاند خط و نشان هم بکشید واقعا شما جلو زن و بچه و دوست و آشنا چطوری سرتان را بلند میکنید و خودتان را مسلمان میدانید؟ طبق کدام آیین اسلامی یا کدام قرائت دینی، شما مسلمانید؟
واقعهی گوهرشاد نتیجهی همین روشها است
آخر کجای دنیا سراغ دارید کسی به خانمهای جویای کار ماهی ۱۲ میلیون پول بدهد بیایند سر کوچه و خیابان بایستند و به مردم بگویند شما جادرتان کج است، یا مثلا روسریتان را بکشید بالاتر یا نمیدانم موهای سرتان را بپوشانید؟ خودتان خندهتان نمیگیرد از این همه حماقت فرهنگی؟ فقط رضا شاه این روشها را استفاده میکرد و دیدید که هیچ نتیجهای هم نگرفت و واقعه خونبار و اسفبار مسجد گوهرشاد هم نتیجهی همین کجفهمی فرهنگی و همین ندانمکاری سلطانی و قانونی ایشان بود. شما از دشمن خود درس نگرفتید؟ شما هم همان روش سیئهی او را بکار میبرید؟ و فکر میکنید نتیجه خواهید گرفت؟ واقعا که آدم میماند اسم شما را چه بگذارد؟
آقایان محترم! حتی اگر میخواهید جامعهی امروزی غرب زده و مدرنیته زده را که حتی زن آخوندجماعتش هم آخرین مدل آیفون را در دست دارد و آخرین پدیدههای آرایشی و مد لباس را در گوشیاش مرور میکند، به مرام خودتان برگردانید و همه را چادر بسر کنید، حتی در این صورت هم باید کار را به اهلش بسپارید. چطور وقتی میخواهید ساختمان بسازید و قصر برای خودتان سر پا کنید، معمار و مهندس خبر میکنید، وقتی میخواهید پروستات یا سرطانتان را عمل کنید، به دکترها و جراحان بخصوص از نوع اروپاییاش پناه میبرید، اما وقتی میخواهید پدیدهی حجاب را اصلاح کنید، به عقلتان نمیرسد که این پدیده هم مثل سایر پدیدهها یک امر اجتماعی تخصصی است و باید کار را به روانشناسان اجتماعی بسپارید که با مطالعات علمی و راهکارهای نوین دانشپژوهی، راه حل به شما نشان دهند.
هر چند که با کمال تأسف، شما آنقدر از واقعیات امروز ایران و جهان غافل و دور هستید که حتی رشتهی روانشناسی اجتماعی را در دانشگاهها تعطیل کردهاید. در تمام ایران، فقط یکی دو دانشگاه هستند که با حداقل ظرفیت، روانشناسی اجتماعی دارند و آنقدر توجه به این رشته کم است که تعداد فارغالتحصیلانش، از عدد انگشتان دست در سال تجاوز نمیکند.
هر چه تندتر بروید، خانمها را از حاکمیت دورتر میکنید
راستی میدانید، عمدهی مشکلاتی که از نظر اخلاقی، روانی، ارتباطی و فکری در جامعهی امروز داریم، همه مربوط به جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی هستند؟ اینکه مردم چرا دروغ میگویند، چرا کلک میزنند، چرا بدقولی میکنند، چرا بدحساب هستند، چرا در کارشان وجدان ندارند، چرا به مراجع دینی احترام نمیگذارند، چرا از اخلاقیات و مناسک دینی فاصله گرفتهاند، چرا مسجدها خالی است، چرا عشرتکدهها آباد است، چرا ویلاها و تالارهای خصوصی دور از چشم و دسترس حکومت و نظامیان، اینقدر اجارههایش بالا است، چرا مهاجرت این همه زیاد است، و هزار تا چرای دیگر؟
تمام اینها راه حلهای اجتماعی دارد و کلید آنها در نزد جامعهشناسان و روانشناسان خبرهی اجتماعی است و هر چه از مسیر تندی و نظامیگری و باتوم و زندان و جریمه استفاده کنید، فقط بیشتر و بیشتر آبروی خود را میبرید و جامعه و بخصوص خانمهای نسل امروز را از خودتان و حکومتتان متنفرتر، دورتر و فاصلهدارتر میکنید. و ما هم که این وسط، به دنبال آرامش و رفاه و توسعهی اجتماعی در همین کشور خودمان هستیم و کار میرزابنویسی داریم و سر و ته پیاز هم نیستیم، باید به همین درگیریهای بیثمر و بسیار خسته کنندهی دو سر پیاز نگاه کنیم و تأسف بخوریم و هیچکاری هم از دستمان ساخته نباشد.
واجب شرعی و واجب سیاسی
برداشتی که من از صحبتهای رهبری در مورد حجاب دارم این است: واجب شرعی، یعنی کسانی که به شرع معتقدند باید بر اساس اعتقاداتشان و احیانا نظر مرجعشان، حجاب داشته باشند. البته اگر هم نداشته باشند، کسی به آنها گیر نمیدهد، چون اصولا واجب با تحمیلی فرق دارد و خیلی چیزها در دین واجب است که خیلی از افراد جامعه انجام نمیدهند و کسی هم پاپیشان نیست.
واجب سیاسی هم یعنی اینکه چون کسان یا گروههایی در حکومتها که نظام ما آنها را دشمن میداند موضوع حجاب را به عنوان یک سیاست مطرح کرده و بکار بستهاند و لذا کسانی که نظام را قبول دارند باید برای مخالفت با این سیاست دشمنان، حجاب داشته باشند. بنا بر این اگر کس یا کسانی اصولا با سیاستهای فرهنگی نظام موافق نباشند که در سطح نخبگانی و دانشگاهی، کم هم نیستند و در سطح عموم هم، رفتار اجتماعی شهروندان نشان میدهد که دستکم بیشترشان با این محدودیتها موافق نیستند، الزامی به رعایت حجاب ندارند. اما ایشان نگفتند که حجاب، اجبار است و در کوچه و خیابان، نگهبان حجاب بگذارید و هر کس نداشت، جریمه و زندانش کنید و قس علیهذا.
باشد تا ببینیم چه بلبشویی به پا خواهید کرد؟
پس بنا به چه فلسفهای، چنین روشهای عجیبی دست میزنیم و به قهقرای فرهنگی سفر میکنیم؟ مگر این تندروان ایرانی، با آن تندروان فرانسوی یا اسپانیایی یا هر جای دیگر که ورود حجابدارها و محجبهها را به مدارس ممنوع میکنند فرقی دارند؟ زور، زور است و جواب هم نمیدهد. حالا ما گفتیم که نگویید عقلا نگفتند. ببینیم چند سال دیگر، چه بلبشویی در این مملکت بر سر این موضوع برپا خواهد شد، چه هزینههای میلیاردی صرف این کارهای زورکی و اجباری خواهید کرد و چه اوقاتی از جوانان این مملکت را صرف مخالفت با خودتان خواهید کرد و چه وضعی در محافل خصوصی جوانان خواهیم داشت که برای مخالفت و لج کردن با شما، دست به هر کاری میزنند تا خودشان را اثبات کنند، از نوشیدن مشروبات الکلی تا خوردن داروهای روانگردان و تا هر داستان ناهنجار دیگری.
در نهایت من فکر میکنم شما هیچ اعتقادی به دین به مثابهی نجات بخش اخلاقی انسان، و معاد و آخرت به عنوان حیات پس از مرگ ندارید و گرنه این طور بیمحابا با جان و مال مسلمین، بازی نمیکردید و اینگونه مردم را از دین فراری نمیدادید.