چرا ادبیات!(۱)
گفت و گوی
مسعوداصغرنژادبلوچی
شاعر، نویسنده و پژوهشگر
و دبیر بخش ادب و فرهنگ خاتون شرق
با
سحر مقصودی
نویسنده چهار رمان فارسی
**
مسعود بلوچی: چرا رمان ایرانی در برابر ادبیات ترجمه خصوصاً داستان و رمان خارجی با اقبال کمتری مواجه شده است؟
سحر مقصودی: همانطور که می دانید دلایل متعددی برای چنین چالش فرهنگی ای
می توان در نظر گرفت که به نظر بنده اولین و مهم ترین دلیل برای بد اقبالی رمان ایرانی این است که طی دهه اخیر ناشر داخلی همواره سعی بر آن داشته تا با کمترین هزینه لیست تعداد چاپ کتب نشرخود را در بالاترین سطح نگه دارد. از آنجایی که چاپ کتب ترجمه، نشر را معاف از پرداخت هزینه به نویسنده اثر می کند، پس الویت ناشر، انتخاب کتب ترجمه خواهد بود.
مسعود بلوچی: یعنی شما بر این باور هستید که ناشر در قالب کار تجارت فرهنگی سعی دارد در رابطه با حق تألیف نویسنده ایرانی آن هم در این حد پایین همچنان شانه خالی کند؟
سحر مقصودی: متاسفانه بله…همان طور که اشاره کردید با توجه به اینکه حق تألیف مبلغ بسیار پایینی (حدود ۱۰ تا ۱۲ درصد قیمت پشت جلد) است با این حال بسیاری از کتب موجود، بدون پرداخت حق تألیف به پدید آورنده ی اثر در بازار پخش شده است. چرا که بیشتر ناشران با عناوین مختلف، هزینه چاپ را از خود نویسنده دریافت می کنند!
عناوینی مثل؛کمک به پروسه ی چاپ، خرید تعداد زیادی از کتاب توسط خود نویسنده به جای حق تألیف و یا پرداخت حق تألیف بعد از فروش کل اثر که ممکن است سال ها به طول بی انجامد!
مسعود بلوچی: آیا این شرایط تأثیری بر کیفیت محتوای رمان ها خواهد داشت؟
سحر مقصودی: اولین نتیجه اینکه به مرور تعداد نویسندگان خوب کم خواهد شد. مگر یک نویسنده در سال چند رمان بیرون خواهد داد؟ یک یا نهایت دو رمان. همین تعداد هم در خوش بینانه ترین حالت خواهد بود، چرا که اعمال سلیقه ی ناشر، ممیز نشر و در نهایت سانسور …گاهی این تعداد را به صفر نزدیک می کند.
اعمال سلیقه ی ناشر، دبیر نشر و بعضاً اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی باعث شده نویسندگان رمان های خود را در عرصه ی خفقان آوری گرفتار ببینند. اینجاست که عدم آزادی و اعمال سلیقه مانع خلق یک رمان قوی خواهد شد. اصلاً چطور می خواهیم داستان عاشقانه ای بنویسیم که در آن از شور و شعف عشق جریان داشته باشد بی آنکه بتوان از جملات عاطفی و احساسی استفاده کنیم؟
واژه هایی مثل بوسه، لمس یا حتا گرمای نفس جز واژگان ممنوعه هستند. ما حتا اجازه به تصویر کشیدن زندگی عادی یک زوج در غالب ازدواج را هم به راحتی نداریم چه برسد به تصویر سازی عاشقانه برای دو دلداده که رابطه ی به ازدواج نرسیده را از سر می گذرانند.
مسعود بلوچی:تا به اینجا شما به دو مورد حق تألیف و سانسور اشاره کردید، آیا مگر این دو مورد در کتب ترجمه اتفاق نمی افتند؟
سحر مقصودی: در بخش حق تألیف، همانطور که قبلا اشاره کردم ناشر ایرانی هیچ هزینه ای به نویسنده اثر پرداخت نخواهد کرد، پس همین امر باعث شده تعداد چاپ کتب ترجمه از کتب داخلی پیشی بگیرد و اما در مورد سانسور کتب ترجمه باید بگویم بی شک آنها هم با سانسور مواجه خواهد شد با این تفاوت که نویسنده در کشور مبدأ هرگز از اِعمال سلیقه مترجم باخبر نمی شود. برای همین است وقتی می گوییم «ترجمه ی خوب» یعنی کسی باید باشد که کتاب خارجی را به زبان اصلی با چند ترجمه ی داخلی خوانده باشد تا این عبارت مفهوم واقعی خود را بیابد. بنابراین به راحتی می شود علت هجوم کتب ترجمه در بازار ایران را پیدا کرد، عدم نظارت مؤلف اصلی بر خروجی ترجمه کتاب هایش.
مسعود بلوچی: نگاه و توضیحات شما باعث شفاف تر شدن ذهن مخاطب خواهد شد می خواهم بدانم بعد از موضوعات فوق مانع بعدی برای رشد واقعی رمان ایرانی را در چه می بینید؟
سحر مقصودی: از نظر من معضل بعدی ای که باید به آن اشاره کنم، تیراژ رمان های داخلی است. متأسفانه اخیراً رمان ها با تیراژ ۳۰۰،۲۰۰ و در نهایت ۵۰۰ نسخه به چاپ می رسند؛ بدیهی ست وقتی تیراژ پایین باشد، قیمت کتاب بالا خواهد رفت و جایی که قیمت بالا باشد امکان خرید هم کم می شود. اصلاً به فرض اینکه هیچ مخاطبی، مشکلی برای پرداخت بهای کتاب نداشته باشد، با این تیراژ، یک رمان خوب شانس زیادی برای دیده شدن خواهد داشت؟ در سراسر دنیا کتاب خانه های عمومی بهترین گزینه برای خرید کتاب هستند.
یک فرمول ساده کتابخانه با خرید حداقل دو جلد از یک کتاب هم به ناشر کمک می کند و هم به مخاطب تا با کمترین هزینه به کتب مورد علاقه اش دسترسی داشته باشد. با یک حساب سرانگشتی می شود گفت ما در ایران بالای ۲۰ هزار کتابخانه ی عمومی داریم که با احتساب تهیه دو جلد از هر کتاب قطعاً تیراژ بالای ۳ هزار جلد هم کافی نخواهد بود!
بنابراین ریشه ها و آفات عدم دسترسی عموم به رمان های خوب ایرانی کاملاً مشهود است.
آفت هایی که گویی هر روز زیرشاخه های بیشتری پیدا می کنند و هیچ نهاد و قدرتی توان مقابله با آن را ندارد.
مسعود بلوچی: به نظر شما چرا تا به امروز جز چند رمان مثل بوف کور و ..نهایتاً یکی یا دو تای دیگر…از فارسی به زبان های دیگر ترجمه نشده است؟
سحر مقصودی: باید بگویم عدم موفقیت رمان ایرانی در عرصه های بین المللی به همان آفت های داخلی بر میگردد. بارها دیده شده که در آغاز تولد یک رمان بلافاصله یک عده با چوب های مختلف بر پیکره ی اثر آمادهی چاپ یا کتابی که تازه در بازار پخش شده می کوبند.
یکی می گوید کتاب زرد است، دیگری می گوید نویسنده اش تحصیلات آکادمیک در حوزه ی ادبیات ندارد، آن دیگری اصلاً خوش ندارد نویسنده ی نوپایی در عرصه ی ادبیات پررنگ شود، ناشران که به هیچ وجه توجه ای به نویسنده تازه کار نمی کنند و ده ها اما و اگر دیگر… از سویی همانطور که می دانیم بسیار از نویسندگان برتر دنیا نه تنها مدرک آکادمیک مرتبط نداشته اند، بلکه بسیاری حتا تحصیلات متوسطه را نیز به پایان نبرده بودند اما آثارشان بر ادبیات جهان تأثیر شگرفی گذاشته است.
به عنوان مثال «ویلیام فاکنر» که مدرکی معادل دوره راهنمایی هم نداشت. او روزها در نیروگاه برق کار می کرد و شب ها مشغله اش نوشتن بود. یا نویسنده ی بنام ایتالیایی «گراتزیا دلددا» که برنده ی جایزه نوبل شد…
حال در ایران به فرض، نویسنده از این موارد هم که عبور کند تازه باید با غول های دیگری مواجه شود و آن هم کسی نیست به جز دبیر و یا هیئت تحریریه نشر. که هر یک به تنهایی لشکری خواهد بود در برابر نویسنده ی نو پا و یا معتبر.
مسعود بلوچی: دوست دارم در مورد ممیز یا همان دبیر نشر که بعضاً در قالب هیئت تحریریه مشکل تراشی می کند
کمی بیشتر توضیح بدهید.
سحر مقصودی: برای اینکه از کلی گویی دور باشیم ترجیح می دهم از تجربه ی شخصی ام در این زمینه بنویسم؛ چندی پیش آخرین رمانی که نوشته ام را به یکی از نشرهای معتبر در حوزه رمان ارسال کردم که بعد از مدت نه چندان کوتاهی نشر برای چاپ رمان با عنوان «تغییرات بسیار جزیی» اعلام آمادگی کرد. چیزی نگذشت که عبارت «تغییرات جزیی» تبدیل به تغییر نام کتاب، حذف و سانسور بخشی وسیعی از روند قصه بخصوص بخش های عاشقانه داستان و در نهایت کاستن حجم کتاب از ۲۲۵ صفحه به ۱۲۵ صفحه شد. طی صحبتی که با نشر صورت گرفت قرار شد با ممیز جلسه ای داشته باشیم تا زوایای تاریک این تغییرات وسیع شفاف شود. در نهایت جمله ای که شنیدم بیشتر باعث بهت و حیرتم شد: «من هم کتابی با این تعداد صفحات داشتم، چون با شکست مواجه شد، بهتر است شما هم تعداد صفحات را کم کنید.»
جالب اینکه اسم چنین اِعمال سلیقه ای را هم گذاشته بودند «پیشنهاد»! کجای دنیا، سانسور در چنین وسعتی را پیشنهاد می نامند که در ایران با آن مواجه ایم؟ و من در نهایت از پذیرش چنین تغییرات و سانسور فاجعه باری سربازدم و توصیه کردم که نشر به جای قبول کتاب از بیرون، چند نویسنده ی نوپا انتخاب کند تا کاملاً فرمایشی، غالب بندی شده و طبق سلیقه ممیز برای نشر رمان بنویسند.
جناب بلوچی شخص شما هم نویسنده هستید و به خوبی از مسائل و مصائب نویسندگی آگاهید با این شرایط چه توقعی می شود از یک نویسنده داشت؟
سانسور و اعمال سلیقه نشر از یک طرف، سانسور ارشاد هم به آن اضافه میشود با این همه فشار سلیقه ای و روانی که بر شانه ی نویسنده ایرانی سنگینی می کند، می شود توقع تولد یک اثر بکر برای جهانی شدن، داشت؟
مسعود بلوچی: بیشتر موارد و اشارات شما قابل قبول است منتها بنده بر این باور هستم که «نویسنده» باید بتواند باهنر نمایی واستفاده از امکانات زبان از سدها بگذرد و بر رودخانه ها «پل» بنا کند.
ادامه دارد