*با توجه به این که از ۸۹شروع کردی خیلی خوب و زود به شهرت رسیدی.دلیل این کار و چه می دانی؟ شهرت شما از جنس مستقل و خوبی ست.من منظورم همین شهرت در کنار همین استقلالی ست که دارید.من از سال های ۷۸ تا ۸۱ توی تهران فعالیت ادبی داشتم و جنس شاعرانگی را در تهران می شناسم و به نظر من شما فارغ از این جریانات جهت دار، دارید کار می کنید و خوب هم دارید کار می کنید.
اولاً این که نظر لطف شماست امید وارم که این طوری بوده باشد بله شاید من دیر شروع کردم یعنی می نوشتم ولی شاید دیر وارد این وادی شدم و کتاب چاپ کردم ولی اون بازه زمانی ربطی نداره به اندیشه آدم . شاعرانگی که در وجود آدمی است، به اتفاق های زیست شاعرانه که هرکسی دارد ربط ندارد. به طول مدت ممکن است یک نفر باشد که هنوز شروع نکرده ولی خیلی شاعرتر از من و شما باشد. شما موقعی که بحث شهرت را میگویید بحث کسانی را می کنید که کار زندگی شان همین است که بخواهند به واسطه ی شعر، دیده شوند. من اصلاً این را نمیپسندم یکی یک شعر میگوید حالا به هر دلیل گل میکند یا میگیرد بعد از آن می ماند در همان وادی، همان راه را میگیرد میرود، سعی نمیکند پیشرفت کند، لحظات خلوتشان داشته باشد. خلوتش را ندارد. خیلی ادای شاعرها را در می آورد بیشتر از این که واقعاً پویا باشد بیشتر از این که واقعاً بیاید سعی کند خودش را با خود دیروز مقایسه بکند توی توهم همان بحث شهرت غرق میشود. ادا در می آورد که به نظر من خیلی خنده دار است.
*از دوستان نام بردید کدام شاعران را چه زنده چه درگذشته را دوست خود می دانید؟
از نظر من شاعرانی هستند که تعدادشان از اندازه انگشتان دست هم بیشتر نیست ولی واقعا هم خوب دارند کار میکنند هم دارند خیلی شرافتمندانه زندگی میکنند. این به نظر من خیلی مهم تر است شرافتمندانه زندگی کرد خیلی بهتر مهم تر از معروف شدن است. حالا خیلی از این بنده خداهای جو زده هم هستند ولی به نظر من خوب نیست. من به شاعرانی که به این ادا و اصول ها دچارند می خندم. چون بحث شهرت چیزی نیست در رابطه با شاعراثر گذار باشد. شاعر باید با نوشته هایش با اندیشه هایش شناخته بشود من شاید خیلی از شاعرها که شعرهای شان را می خوانم و آثار ایشان را که می خوانم را ببینم نشناسم، حتا شاعرانی که الان توی قید حیات نیستند، به خاطر همین این ها که یک شبه وارد جومی شوند یک دوره دارند که می گذرد. اما در مورد خود من این است من دوستان خیلی خوبی داشتم کنارم، دوستانی بودند که هم دلسوز بودند و هم شاعر بودند هم مرا خیلی خوب می شناختند شاید دلشان به حال می سوخت از اینکه مثلاً من شعر میگویم و حالا افتادم توی وادی شعر و شاعری….احتیاج به کمک دارم.
یکی دوتا شعر بود که اقبال آنها خیلی بالا بود بیشتر بین مردم و توی فضای مجازی جابه جا شد و دست به دست شد با این همه من بازم احساس نمیکنم که به آن شهرت رسیده باشم فکر می کنم لیاقت من بیشتر از این جا است که قرار گرفتم من واقعا زحمت کشیدم واقعا خیلی دور بودم از جوهایی که خیلی ضرر بزند خیلی سختی کشیدم خیلی هم ضربه ی دنیای شاعرانه ها را خوردم و جایگاهی که باید باشم و مقایسه میکنم کارهای خودم را با دیگران نیستم بازم من ترجیح میدم که خیلی اسمی از شاعران دیگر نبرم به خاطر اینکه هم صورت خوشی ندارد همین که خیلی از دوستان که قبلا دوست بودند الان دیگر کنارم نیست حالا به هر دلیل شاید بخشی از آن همان شهرت باشد، شاید یکسری بعد از این جریان با من افتادند توی فازِ رقابت، یک بحثی توی شاعرها هست که آی…..من راجع به این حرف نزنم با این جایی نرم بالا نبرمش…..شاید مثلاً خوب نباشد.
و کدام یک از شاعرهای معاصر را بیشتر می پسندید؟
من دوستان خوب زیاد داشتم حالا خیلی های آنها جزو شاعران معروف نیستند؛ طرف استاد ادبیات است طرف شعر را می شناسد طرف فلسفه می داند در این حد…
چون خودم کلاسیک خواندم و شعری سپید زیاد نمی خوانم یعنی اگر هم بخوانم خیلی درگیر زیبایی های آن و درگیر آن فوت و فن های متن نمی شوم…. از شاعران کلاسیک می توانم نام ببرم. چند تا شاعر که شعرهایشان را میخوانم و ممکن است با آنها حتی گریه هم کرده باشم با اینکه حالا خودم شاعرم… آقای حامد ابراهیم پور و توی خانم ها چند روز پیش با شعرهای آنا لمسو خیلی حالم منقلب شد… طاهره خنیا رو می خوانم …براتون بگم دیگه ….همین. البته شاعرهای هستند که مردم می پسندند آنها را ولی پسند من بیشتر همینها بودند و شاعرهای دیگر هم هستند که تک و توک یا شاید بیشتر، شعرهای خوب دارند ولی آنها که قلمشان را دوست دارم این ها هستند.
*از شعرهای خوش اقبال خود نام بردید کدام شعرها؟
خوش اقبال ترین شعرم
فقط انگار در این شهر، دلِ من دل نیست!
کم رسیدست به رویام … خدا عادل نیست؟
نا ندارم که برای خودم اقرار کنم:
ترکِ تو کردن و آواره شدن مشکل نیست
لوطیان خال بکوبید به بازوهاتان:
تهِ دریای غم کهنه ی من ساحل نیست
فلسفه، فلسفه از خاطره ها دور شدی
علتی در پسِ این سلسله ی باطل نیست
اشک می ریختم آن روز که بی رحم شدی …
تا نشانم بدهی هیچ کسی کامل نیست
تا نشانم بدهی عشق جنونی آنیست …
که کسی ارزشِ ناچیز به آن قائل نیست
آمدی قصه ببافی … که موجه بروی
در نزن، رفته ام از خویش، کسی منزل نیست!
صنم نافع
که این شعر، شعر عاشقانه است. شعری که راوی با یک شکست عاشقانه مواجه شده بیت آخرش قبل از این هم خیلی زیاد توی فضای مجازی جابه جا می شد-آمدی قصه ببافی که موجه- ولی این قسمت مصرع « در نزن رفته ام از خویش….» بعد از زلزله جانخراش کرمانشاه صرف نظر از این که کلیت شعر عاشقانه بود خیلیها تعبیر کردند به همین عکس هایی که از زلزله بود… عکس هایی که خیلی دلخراش بود …درهایی بود که پشتش ویرانه به جا مانده بود و این تویی بسیاری از کانال ها پخش شد…که البته خیلی ها بدون اسم
خیلیها هم اعتراض میکردند؛ حتی یکی از خانم های مطرح که خودشان ترانه سرا هم هستند این را گذاشتند بدون اسم هم گذاشتند …ایشون ترجیح دادند بدون عذر خواهی پست را بردارند چون متاسفانه یک جو بی فرهنگی میان فرهنگی های ما حاکم است… این خانم حتی رسم همکاری را هم به جا نیاورد که حالا از شعر یکی استفاده کرده اسمش را که نمی دانسته بعد از اینکه فهمید بیاید عذرخواهی کند چون خانم پوری بنایی هنرپیشه این کار را کرد مردم رفته بودند و گفته بودند این شعر مال صنم نافع است و ایشان عذرخواهی کردند و اسم را نوشتند. خیلی از این شاعران جوان ما فکر می کنند دیگر به بزرگترین قله ها رسیده اند. حالا چون فلانی شعر ایشان را با آواز خوانده و واقعا صدای خواننده هست که به اینها هویت داده است که در دراز مدت ماندگار خواند بود. شعرهای بعدی…. به غیر از رفته ام از خویش ….حس خوبی ست در آغوش خودت پیش پیر شوم
حسّ خوبیست در آغوش خودت پیر شوم
اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم
آسمانم شوی و تا به سرم زد بپَرم :
با نگاه پر از احساس تو درگیر شوم
حسّ خوبیست نفس های تو را لمس کنم
آنقدَر سیر ببوسم … نکند سیر شوم ؟
باید ابراز کنم نیت رویایم را
باید از زاویه ی شعر تو تفسیر شوم
یک غزل باشم و تا مرز جنونت بکشم
پر از آرایه و اندیشه و تصویر شوم
اولین تار سفید سر من را دیدی
حسّ خوبیست در آغوش خودت پیر شوم
صنم نافع
فضای عاشقانه خیلی خوبی داشت خیلی از زن و شوهرها توی عروسی با این کاور میکردن و برایم می فرستادند. با اینکه اکثر این شعرها از شعر های بداهه و خیلی آنی من بودند که نوشتم. شعرهایی که بیشتر روی آنها کار کردم خیلی بین مردم معروف نشدند.
حفظ کن فاصله را تا به تو عادت نکنم
به زنِ توی غزلهات حسادت نکنم
حرفها دارم وُ یک عمر نباید بزنم
طبق معمول برو زود، که فرصت نکنم
طبق معمول عذابم بده تا شک نکنم
عاجزم ، پیش تو احساسِ شهامت نکنم
زندگی بیشتر از ظرفیتم طول کشید …
دور کن اسلحه را تا که حماقت نکنم !
با خودم قهرم وُ تصمیم گرفتم دیگر-
از همین ثانیه با آینه صحبت نکنم
«شازده* !» پیش تو وُ اینهمه آدم تنهام
در زمین کاش از امروز اقامت نکنم
آسمانی تر از آنی که کنارت باشم
حفظ کن فاصله را تا به تو عادت نکنم
صنم نافع
چند تا دیگر تک بیت که بین مردم بیشتر جا افتاد.
*درباره اسم خودتان چقدر فکر کرده اید و می کنید آیا به نطر شما اسم می تواند در شاعرانگی شما اثر گذاری کند و می تواند کمک کند برای معرفی شعر شما و خود شما؟ اسم شما انتخاب شما نبوده ولی به نظر من تاثیر زیادی دارد در معرفی هنرمند.
در رابطه با اسم خودم تا حالا خیلی ها از من پرسید آیا اسم شناسنامه شما هم این است من مدارکم را نشان می دهم آره اسم من صنم است پدرم خیلی علاقه به شعر دارد نمیدانم شاید تفأل زده به دیوان حافظ و فکر کنم آمده صنم….ولی فکر نمیکنم هیچ ربطی داشته باشد. اسم چه ربطی دارد به شخصیت آدم؟ ممکن است اسم من زهرا باشد مریم باشد یا هر چیز دیگر… اگر می خواست کمک کند تا الان باید خیلی کمک میکرد
شعرهایی که در فضاهای مجازی پخش می شود آسیب های خود را دارد با این همه برخی از شعرهای خوش اقبال شما که خیلی وقت پیش سروده شده….و الان سرزبان نیافتاده…درباره اون گونه شعرها ی خودتون چه نظری دارید؟
بله ولی یکی که مثل آن خانم که خودش هم شاعر است موقعی که میآید یک شعر را می گذارد همه که مخاطب ادبیات نیستند خیلی ها مخاطب احسان خواجه امیری هستند به واسطه آن مثلاً ترانه سرایش را می شناسند و شاعر اصلی گم نام می ماند مردم که هر لحظه نمی توانند سرچ کنند ببینند شاعر هر شعر چه کسی ست و این گونه می شود که اینها مشهورتر از صاحب اثر می شوند و می افتند سر زبان ها
*درباره شغل خودتان و دنیای شعر. و شاعری برای ما حرف بزنید …این دوتا کنار هم ….؟
سوال خوبی کردید در رابطه با شغل من عاشق شغلم هستم اصلاً اینکه روحیه من شاعرانه است به شغلت نمی خورد برای من سوال و حرفی عجیب است. به خاطر اینکه آدم ها در وجود خود ابعاد مختلفی دارند من که خیلی بیشتر دارم، من چند تا شخصیت مختلف در وجود خودم حس می کنم و دارم و با آن ها زندگی می کنم. این شخصیت ها بعضی وقتا مسالمتآمیز بعضی وقتا می افتند به جان هم دیگر. خب من اول باید پول در می آوردم برای زندگی ام؛ خیلی از رفتارهای عجیب و غریب دنیای شاعرها رو می بینید به خاطر همین بحث فقر است متاسفانه که بین آنها حاکم است. به جای این که راه راحت یا یک تخصصی –البته شاعری همتخصص است-به دست بیاورند، متاسفانه در کشور ما هنوز به آن درجه نرسیده ایم که نویسنده یا شاعر بخواهد از مسیر کتاب و نوشتن پول در بیاورد و با آن پول بتوانند امرار معاش کند به همان خاطر می زنند توی فازهای انحرافی از جمله مثلاً لابی کردن با هم، کتابها را به صورت غیرقانونی و روش های متفرقه غیرحرفهای فروختن بعضی از شاعرها هم صفحات اینستاگرام البته را که به چند هزار که فالوور میرسد رامی فروشند که به نظر من این کارها، کارهای قشنگی نیست واسه واسه غم نان…خوب نیست کاشکی همینها مثلاً طرف ادبیات خوانده است برود دبیر ادبیات بشود یعنی در کنار آن شعر هم بگوید یا برود مجری تلویزیون بشود کاش می رفت کارهایی که ربط دارد انجام میداد خیلی از شاعرها هستند الان مثلا مجری برنامه های حرفه ای ادبی هستند می شود کارکرد، ولی خوب هر کسی شانس این را ندارد منم رشتم ادبیات نبود رشته من روابط بین الملل بود و همانطور که گفتم فوق لیسانس روابط بین الملل و مدرس مترجم ترکی استانبولی هستم و از حدود بیست سالگی با بحث صنعت آشنا شدم و به خاطر اینکه با این شغل آشنا بودم برای این صنعت در کشور ترکیه رفت و آمد داشتم زیادی از حد و در رابطه تجاری خوبی با ترکیه بودم این کار را دنبال کردم و به نظرم از نوشتن یک غزل نه کارش راحت تر است و نه لذتش کمتر. موقعی که تو تکنولوژی کشورت را منتقل می کنی و حالا در ازای آن دستمزد هم میگیری و زندگیت را می چرخانی موقعی که شعر میگویی با ذهنیت آرام می گوی نه کسی را می خواهی خفه کنی نه کسی را به خاطر اینکه بیشتر از تو پول در میآورد بکشی. نه ن می می آیی خودت را به واسطه دعواهای ساختگی بزرگکنی . در خصوص در آمد به واسطه شعر من خودم هم چند بار حق قدم گرفته ام ولی چانه زدن سر این چیزها شاعر را پیش مخاطبش بی اعتبار می کند. کاشک تو این کار یک سندیکا داشتیم اصلا تعریف می کرد مثلاً فلان کس را دعوت می کنی فلان جا نرخ اش این قدر است و به عنوان یک دستمزد کار می کردیم و قانونی بود. وقتی این حرفها می افتد سر زبان مردم و ارزش هنرمند می آید پایین.
*من اعتقاد دارم غزل از سپیده دم شعر فارسی تا غروب ابدی اش خواهد بود…خودم غزل سرایی کرده ام ولی تا کنون هر چیزکه چاپ کردم شعر سپید بوده است. در این باره نظرتان چیه؟ و اثر تحصیلات آکادمیک بر کیفیت شعر را چگونه تحلیل می کنید؟
غزل زبان احساس پارسی است ولی ما هم نمی توانیم کسی را به خاطر این موضوع کسی را مجبور کنیم که تو باید غزل بگویی باید سپید بگویی غزل نمی تواند جهان شود… مطالبی سطح پایینی است که توی جلسات مطرح می شود و افرادی که حرفی برای گفتن ندارند یا کسانی که غزل می نویسند میگویند سپید شعر نیست اینها سطحی ترین حرفهاست که مطرح میشود شعر خوب توی هر قالبی باشد حالا چه ترانه سپیده غزل نیمایی چهارپاره شعر آنقدر انرژی دارد که دست و پا در میآورد و به گوش مخاطب می رسد و مخاطب شعر را می پسندند آن موقع آن شعر شعر است و ربطی به قالب ندارد.
*آیا ادبیات اکادمیک و دانشگاهی می توان. کمک کننده باشد در حوزه شعر و جلوگیری از این انحطاط؟
معلوم است که تحصیلات دانشگاهی خیلی میتواند کمک کند کسی که چهار سال توی دانشگاه ادبیات بخوانند و قبل از آن توی دبیرستان عروض و شعر بخواند موفق تر است یکی مثل من عشق این را داشته باشد کتابهای دکتر شمیسا را خواندم و همیشه هم میخوانم ولی چه خوب بود می توانستم در دانشگاه ادبیات میخوانم از من امتحان گرفته می شد خیلی قشنگ بود ولی خوب این هم بد نیست این که رشته دیگر خواندم از صنعت چیزهایی می دانم از مهندسی چیزهایی می دانم این هم بد نیست ولی خوب ای کاش ۲۴ ساعت خیلی بیشتر بود و آدم برای همه کارهایی که دوست داشت می رسید….
*درباره ادبیات ترک و شعر ترکی….؟
غزل آذری مد نظر شماست در زبان ترکی استانبولی زبان ترکی بحث موضوع و محتوا به نحوی که در ادبیات فارسی هست وجود ندارد همانطور که می دانید زبان ترکی استانبولی بعد از مصطفی کمال آتاتورک شکل گرفت و زبان نو است زبان کهن نیست و قدمت زبان آذری ما را ندارد ولی با توجه به فرهنگ مردم و فرهنگی که دارند زبان محاوره زبان کوچه و بازار به زبان ادبی و احساسی نزدیک است و از سوی آن کارهای قشنگی در آمده است هرچقدر زبان روز به زبان محاوره نزدیک باشد در لغت فارسی هم همین حرف را میزنید کارها قشنگ تر می شود من کتابی که از ترکی ترجمه کرده ام در این با است و در این حال و هواست. این کار را به اتفاق خواهرم انجام دادم کارهای شاعران ترکی را ترجمه کردیم که توی کتاب هست می تواند ببینید توی کتاب یک بخش است که از ترانه سر های ترک است مثل همین ترانه هایی که ترانه سراهایی ما هم داریم که شعر هایی که ترانه شده و اجرا شده است و در آن ها می توان فضی شعر ترک را تا حدی لمس کرد.
*از سرقت ادبی گفتم… درست حافظ از روی غزل دیگران استقبال کرده اقبال حافظ بیشتر بوده نظر شما در این باره که شاعرهای امروز دارند از رو دست همدیگر تقلب می کنند چیست؟
نظر من هم هم راستا با نظر شماست من توی همین جلسه مشهد اولین چیزی گفتم این بود که یکسری ادبیات و احساس هست که متداول می شود بین تمامی مردم و یکی میشود و شکل همدیگر را به خود میگیرد شعر می شود کپی کردن از همدیگر و از روی دست هم نوشتن.
من بد اقبال بودم من به خاطر اینکه دور بودم از فضای ادبی اگر یک زمانی دوستانم جایی دعوت می کردند میرفتم اما من بیشتر پشت پرده بودم
*خودتان را شاعر تهرانی می دانید یا ایرانی یا….
من ۱۰۰% خودم را شاعر ایرانی میدانم من متولد تهرانم تهران بزرگ شدم تهران درس خواندم تهران دانشگاه رفتم یک اصالت آذری دارم از بچگی ما دو زبانه یاسه زبان بودیم آذری-ترکی، ترکی استانبولی و فارسی ولی خوب این هیچ ربطی ندارد من چند سالی که از ایران دور بودم همیشه احساس می کردم توی غربت هستم یک سری ها می گفتند تو که حالا جایی هست که هم فرهنگشان هم زبان شان را می شناسی چگونه احساس غربت می کنی گفتم من واقعا خودم را ایرانی میدانم یکسری چیزها که خیلی به من برخورد خوب مردم میدیدند که من بیشتر ایام سال را ایران نبودم توی تقدیر از شاعرها که انجام می شد همیشه میگفتند صنم نافع شاعر ایرانی نیست و توی بخش بین الملل از ایشان تقدیر کنید و این برای من خیلی تلخ بود نوشتههای من از جنسی یک دختر و زن ایرانی است و بوی همان کافه ها و کوچه ها و خیابان های تهران را می دهد
*در رابطه با شعر زن یا شعر مردانه چه نظری دارید؟
شعر جنسیتی خوب نیست اصلا این که توی شعر بگویی من زنی هستم یا مردی هستم قشنگنیست .چه لزومی دارد که شاعر جنسیت خود را اعلام کند؟ تو باید شعری را خلق کنی که مرد وزن ورای جنسیت بتوانند آن را بخواند … هر فردی باشد ناخودآگاه حتی اگر توی شعر فریاد هم نزند کسی که شعر شناس باشد ادبیات را بداند روانشناسی بشناسد میداند این شعر را یک زن نوشته است من با جنسیتی کردن شعر موافق نیستم ولی با این ۱۰۰% موافقم که شاعر باید زیست شاعرانه اش را حفظ کند توی فضای ادبی باید در همه چیز تعادل را حفظ کند نباید دور از دست و ذهن بود نه دم دستی.
*به عنوان حرف آخر….
از شما ممنونم .
- نویسنده : مسعود اصغر نژاد بلوچی
- منبع خبر : خاتون شرق