مسعوداصغرنژادبلوچی
در دوران اخیر بهواسطه آنکه شعر و داستان وارد یک نوع انحطاط از پیش تعیینشده گردیده است، بازدارندهها در کنار محرکها توانستهاند جایگاه خاصی را به وجود آورند. دو کلمه جایزه و جشنواره، ادبیات امروز را در چنان ماراتونی انداخته است که برای رسیدن به خط پایان آن بسیاری در تلاش و تقلا فرورفتهاند و با متر جشنواره و جایزه به تولید اثر میپردازند.
از جایزههای وابسته تا جایزههای مستقل ذیل جشنوارههای شعر و داستان که در نهایت منجر میشود به اینکه یک سری از نویسندگان و فعالین ادبی که سالیان سال در انزوای ناخواسته و خودخواسته بلکه به جبر روزگار گوشه تنهایی را به تحقیق و تفحص خودمحور میگذرانند را وارد بوطیقای زمان نماید.
از نخستین کنگره نویسندگان ایران که در نهایت به پررنگ نمودن چند شاعر و نویسنده پرداخته شد تا گفتگو با شاعران معاصر ذیل تلاشهای بسیار، صورتهای رمزیای از رفع تکلیف در کنار انکار حضور را به منصه ظهور رساند.
جشنواره شعر شاملو پسازآنکه توسط خود داورها به واکاوی عجیب و غریب منجر به دچار شد در آن، نهایتاً شاعران دست چندم پایتخت به دریافت جایزه و نشان مفتخر شدند تا ثبت شاعران شهرستانی در لیست برگزیدگان جایزههای فرسایشی همه و همه بهعنوان دمدستیترین نویسندگان در نهایت از آنها یاد شود.
این قلم بر آن است تا یادآوری نماید که رفتارهای این چنینی و راه یافتنها به انواع و اقسام جشنوارهها شکل ادبی ندارد. البته ناگفته نماند ارزش جشن و جایزه و جشنواره را بنده مورد نقد و نگاه قرار ندادهام، بلکه نحوهی ورود اسامی به اینگونه جایزه ها و جشنوارهها مهم است که آن را مورد توجه لااقل برا خودم قرار داده ام و شاید با چنین ادبیاتی بسیاری مخالف باشند که در همینجا اعلام میشود پاسخ نکته بینانه و خردمندانه و گفتمانی هر بزرگوار را در همین صفحه بازتاب خواهیم داد.
در همین وانفسا در کنار چنین معیارهایی که منجر به اعداد و ارقام عجیب و غریب میشود نخستین شاعر اسطورهای نخستین شاعر فرم گرا و سایر عناوینی که توسط شعرا و نویسندگان در ذیل جشنواره و جایزه پررنگ شود نیز مورد انتقاد است. سؤال واقعی اینجاست چرا دائماً در ذیل یک المپیک یا دوی استقامت لازم است ادبیات را دنبال کنیم. ادبیاتی که در حالت خاص خود وظیفهای جز پویایی ذهن و زبان ندارد به التزام کدام سنجشگر لازم است در چنین برهههای زمانی قرار بگیرد تا منجر به کوچک و بزرگ کردن شاعر، نویسنده و محقق بشود.
فضای جامعه امروز به دو قسم دانشگاهی و غیردانشگاهی، پژوهشگر و نویسنده تقسیمبندی شده است فضایی که در آن در نهایت نمیتوان به یک معدل مشخص از کیفیت خاص در ادبیات دست پیدا کرد و با انگشت یک بخش از ادبیات را بهعنوان بخش پویای این سرزمین به تاکید کد و آن را نمایش درآورد.
قرار نیست که ما تا آخر مصرفکننده ادبیات غرب باشیم نام و نام خانوادگی هیچکس را منحصراً در جنبه تبلیغاتیاش قرار نباید داد یعنی اگر لورکا به مترجمهای ایرانی در ایران معرفی شد آنهم در زبان فارسی سپید سرایی؛ لازم است بررسی شود چرا اینگونه اتفاقها به شکل برعکس رخ نمیدهد. البته این موارد را باید با این شرط پیگیر بود که موارد مصرفی سرزمینهای مختلف در ادبیات را پیدا کرد و برای آنها بسته فرهنگی و تألیفی تهیه کرد. البته همهی این موارد و اینگونه نمود و نگرهها، بازخوردهای علمی، فرهنگی و سیاسی خودش را به دنبال خواهد داشت. بسترسازی بسیار مهم است. اینکه کتاب بیشتر از دریای نگارنده به شخصی همچون هاوارد هکس تقدیم شده است با انگیزه اینکه میتوان به اشخاص جهانی که سالها چشمهای بینندگان فیلمهای سیاه و سفید وی ذهن مردمان سینماگر را مشغول خود نموده و به دنبال قهرمان ذهنی خود بود را به این شکل با پلی دوسویه موردبازنگری قرارداد.
ما مخاطبان را فقط در سرزمین خودمان جستجو میکنیم. میتوان مخاطب را بیرون از مرزها دنبال کرد و حتماً بیرون از مرزها مخاطبان ادبیات ما وجود دارند و به لطف ترجمه حتی تعریف و استفاده از رسانه لازم است به آن سرزمینها راه پیدا کنیم.
ما قرار نیست تا آخر مصرفکننده باشیم کما اینکه از اول هم مصرفکننده در ادبیات نبودیم و بلکه مدعی هم بودیم و ادبیات وسیعی را به جهان صادر نمودهایم ما تولیدکنندگان خیام، عطار، مولانا، حافظ و سعدی و فردوسی، سالیان سال بر عظمت و بزرگی جهان ادبیات، دامن زدهایم و همپای شکسپیر و خیلیهای دیگر معنای زیباشناسی و بهتر نگاه کردن را موازی با خوان رامون خیمنس، فدریکو گارسیا لورکا، پل الوار، ماریو بارگاس یوسا …در سطرهای نگارش و سرودن، قلم و قدم زده ایم.
حال اگر که ادبیات ما در ذیل انتشارات مختلف از چشمه، از مرکز تا نشرهای ورشکسته دوردست این سرزمین، همه و همه دچار بحران شدهایم نباید از پای بنشینیم.
میراث داری اتفاقی است که لازم است بر آن اصرار بورزیم و به این باور برسیم که زبان فارسی مهد صدور ادبیات به اقصا نقاط جهان بوده است و هست. به همین خاطر و به همین مناسبت لازم است در این قد و قواره خود را نگاه کرده و بازنگری نماییم و تولیدات خود را به شکل جدیتر ارائه دهیم. البته این موضوع تا بدان اندازه کلیت مدار نیست که خاستگاههای همه هنرها تخیل است و ما قرار است خام پردازی نموده و خیالپردازی نماییم، چراکه بسیاری از بازخوردهای خلقشده توسط بشر، برآمده از درک و دردهای زیست شدهی انسان رنجبرده از نوع خاورمیانه است. پس سعی نموده خود را در یک فرآیند خاص بهگونهای تسلی بدهیم و دست به خلق اثر و هنر بزنیم. از دمدستی حرف زدن و سریع پاسخ دادنها عبور نماییم. نویسندگان و شعرا در هر دوره توانستهاند بخشی از فراخورهای روحی و روانی را پاسخ دهند. آنچه اجازه میدهد به ابراهیم گلستان و امثال ایشان که از دوردست با ذرهبین کنجکاوی و حیات به هر ترتیب؛ برای ما سخنرانی کنند و از شبکههای جورواجور کلمات و اطلاعات را گوش به گوش و دستبهدست نمایند خبر از فعالیت کم ما میدهد.
بااینحال قرار نیست بیرحمانه و غیرمنصفانه به ادبیات نگاه کنیم. نگاه منصفانه به جهان و هر چه در او هست به قول سید علی صالحی در کتاب زیارتنامه مرغ سحر و همخوانی دختران خردادماه، تفاله چای بعد از یک عصر آسوده است مزه قند را فراموش نکن!
افروز جهاندیده
تاریخ : 6 - تیر - 1399
سلام. اتفاقا من امروز با دیدن اسامی نویسندگانی نام آشنا در مرحله نهایی یک جشنواره به این موضوع فکر می کردم. همیشه فکر می کردم نویسنده ای که در نشر معتبری کتاب منتشر کرده است چرا در جشنواره های داستانی موضوعی شرکت می کند! عقل من و دانش من در این مورد قد نمی دهد! جشنواره ها طوری شده است که مناسب ادبیات باندی است. هر باندی برای خودش جشنواره برگزار می کند و بین خودشان جایزه ها را تقسیم می کنند.