یحیی شکفته – در قسمت قبل از زیر دالان حج لیلا نوشتم و اهالی خوب آن؛ از کارکرد مکتبخانه و از ملا باجی لسانی ؛ از خوش نشینی یک یک همسایه هایی که به درازای تاریخ سرتلخ خاطره ساز بودند و از صمیمیتها و دوستی هایشان…
خب حالا زیر دالان حج لیلا را و ساکنین اش را به تاریخ کهن همانجا میسپاریم و کمی به حرکت خود در تاریخ نه چندان دور آن ادامه میدهیم.
آنجا که سر کوچه ی دالان حج لیلا حاجی لحاظی بوده و البته روبروی کوچه مراد علی بُندار(انباردارغله اربابها) و در کنارش ملک بزرگ خاندان کربلایی غلامعلی ابراهیم زاده بود که بعدها ملک خویش را وقف مدرسه کردند و تا مدتها دبستان ۲۵شهریور بود و در این اواخر قبل از توسعه و بازسازی که خوابگاه راضیه شده مدتی بلا استفاده بود.
البته شایان توجه است مدرسه ۲۵ شهریور از مدارس قدیمی در بافت مرکزی شهر و محل تحصیل بچه هایی بوده که الان با گذشت سالها و نشستن گرد پیری جزو افراد ی هستند که تحصیلات عالیه با مناصب کاری درخشانی را از آن خود کردند
البته شکل گیری مدارس در نیشابور به سالهای ۱۳۰۴_۱۳۲۰ را میتوان، مهمترین و بحرانیترین سالهای تاریخ معاصر ایران دانست؛ زیرا در این دوره تلاش گستردهای برای دگرگون ساختن نهادهای فرهنگی و اجتماعی کشور انجام شد تا در نهایت، سلسله سیاسی حکومت پهلوی را تثبیت کند. دگرگونی فرهنگی با رشد سریع نهادهای جدید و با هدف از هم پاشیدن نهادهای سنتی بوسیله دولت همراه بود و تقابل این انقلاب فرهنگی در ابتدا با چالشهایی نیز همراه بود تقابل همان مکتبخانه ها و مدارس نوین که گاه با درگیری همان ملا ها و ملاباجی ها با معلمان نوظهور و گاه با مخالفتهای پدران و مادران برای عدم حضور بچه ها در مدرسه همراه میشد آنهم تحت تاثیر همان حرفهای مردم که از روی ناآگاهی نسبت به کارکردهای مدارس تازه نوظهور داشتند و این خود حکایتی دارد بس شنیدنی که به مرور در محلات دیگر و شنیدن دیگر خاطرات افراد مختلف بازگو خواهیم کرد
باری سیمرغ داستان ما که در این محدوده با سرو صدای بچه ها از تعطیلی مدرسه ۲۵ شهریور به خود آمد بچه هایی که در مسیر مدرسه با سر و صدای بسیار به بازیگوشی مشغول بودند و از روی کنجکاوی با سرک کشیدن به مغازه های اطراف و کوچه ها موجبات ناراحتی اهالی را با اعتراض و پرخاش به خود ابراز میداشتند ؛سیمرغ داستان ما ناگاه خود را جلوی ملک حاجمیرزا ابراهیم آذرم که همکنون زمین ملک شان دست دامادشان آقای قرائی هست میبیند که از معدود بناهای به جا مانده در بافت فرسوده با حفظ شمائل بود تا همین چند وقت قبل که متاسفانه همین چند روز پیش این ملک زیبا و قدیمی با سردرب آجر کاری و کاشیکاری خاص خود طعمه لودر و بولدوزر شد و با تخریب آن خاطرات سالها زندگانی و حیات از بین رفت ..
القصه ..در همسایگی این خوبان استاد یوسف خیاط (یحیی آبادی) و استاد یوسف حلب ساز (حلبی شرق) و نوبری ها و وثوق ها و حاجی معتمدی بقال که داخل بازار مغازه داشتند با خوبی و خوشی سالها در کنار هم گذران عمر داشتند .
در انتهای کوی سرتلخ میرسیم باز به یک زیر دالان دیگر « زیر دالان چهارآیینه « که مدتها چرخکار ها بودند و هستند و کاشفی ها و همسر حاجی هادی قاضی و بعد از حیاط زیبا و در حاشیه کنار کوچه سرتلخ منتظریان ها بوده یادی کنیم که به کربلایی عباس خوردو معروف بودند و سر نبش به کوچه ای میرسیم که همکنون تابلو آن کوچه شهید عبداله عمرانی را نشانمان میدهد کوچه ای قدیمی با خاطرات فراوان که قبل تر ها به محله «سعیدشاه یا سعد شاه» معروف بوده ؛ گذری تاریخی که مستندات بسیار برایش وجود دارد ، پس بگذارید کنکاش برای این محله زیبا و قدیمی با خاطرات و آدمهایش را برای مجال بعدی بگذاریم
نگارنده متن را با نظرات سازنده خویش راهنمایی کنید تا با کسب اطلاعات بیشتر از شما خوبان بتوانیم تاریخ معاصر نیشابور را گردآوری کنیم و با سر زدن به محلات مختلف نیشابور از خاطرات سرشار از ذکر نام ها و یادهای بزرگان بهره ببریم
به آدرس:
@yahya_shekofteh
در فضای مجازی و بستر اپلیکیشن اینستاگرام با من همراه باشید.