گفتوگو: مسعود اصغرنژادبلوچی
در گفت و گو با ترمه یعقوبی سیمای پر دغدغه هنرمند از تنهایی تا اجتماع را با هم مرور می کنیم.
ترمه یعقوبی، تهران / ۱۳۶۸: دانشجوی کارشناسی نقاشی- نقاشی / نقاشیخط / گرافیک و تاکنون نمایشگاههای متعددی در حوزه نقاشیخط برگزار نمودهام.
شما خودتان را آیا در دنباله اساتیدی حوزه نقاشیخط میدانید؟ پیشکسوتهای این عرصه را معرفی بفرمائید؟
یکی از مجموعههایم تحت تأثیر مکتب سقاخانه است، اما سعی دارم از سقاخانه به فرم خودم برسم که امضای شخصی خودم باشد . پیرو اساتید بودن تا جایی خوبه اما از یک جایی به بعد باید خودمون و پیدا کنیم و این زمانی اتفاق می افتد که از فرمی که مدت ها داریم کار می کنیم خسته بشیم و با اولین حرکت قلم وقتی نشونه هایی از حرکت متداولمون دیده شد دست و دل به کار نره( این نوعی یاس به همراه داره اما این شکست ؛ شکست پیروزمندانه ایه) و مارو سمت کتاب خوندن / فکر کردن / گالری رفتن / یا حتی تحقیقات شخصی می کشونه.
در مورد مکتب سقاخانه برای ما بگویید؟
دهه چهل و پنجاه چند جوان: حسین زنده رودی (بنیانگذار این مکتب و از شاگردان مارکو گریگوریان)، مسعود عرب شاهی، پرویز تناولی، فرامرز پیلآرام، منصور قندریز، صادق تبریزی، ناصر اویسی، ژازه طباطبایی گرد هم اومدند و این گرد هم آمدن بسیار تأثیرگذار بود تو حوزه نقاشیخط ما مکتب سقاخانه جریان بزرگ هنریای بود که سال ۴۰ با استفاده از عنصرهایی از هنر مدرن و تزیینی و هنرهای سنتی و دینی، تو ایران شکل گرفت. تو جریان نوسازی ایران و درگیریهای سنتگراها و هواخواهان مدرنیته، عدهای از هنرمندای نوآور، مکتب جدیدی را به وجود آوردند که تأثیر بی نهایتی روی دگرگونیهای هنر نوگرای ایران و حتی نوآوریهای عرصه خوشنویسی گذاشت این مکتب یا جنبش هنری بعدها به اسم مکتب سقاخانه شناخته شد. خیلی از هنرمندها سعی در زنده کردن هویت قومی و ملی برای هنر داشتند.
مسأله ایرانیزه کردن را مطرح کردند یعنی استفاده از تکنولوژی غرب با شناسنامه ایرانی؛ کریم امامی روزنامه نگار و منتقد آن دوران نام مکتب سقاخانه را اولین بار برای این گروه استفاده کرد و این اسم ماند. به نظر من این عصر در حوزه نقاشیخط تنها عصر تأثیرگذار بود و بعد از آن همه تقلید بود و تقلید ! اما نه تقلیدی که میل به ترقی رو ایجاد کنه ( تقلید خوشحال کننده) البته که خود منم به خاطر علاقم به فرم و رنگ و حال خوب این مکتب دچار تقلیدم اما خوشحال نیستم.
درباره تقلید افزایش دهنده کیفیت آثار بفرمائید چه شاخص های خاصی مد نظر است؟
درمورد تقلید خوشحال کننده، یا شرایط خوشحال کننده ی کوتاه مدت؛ مسأله اینه که از تمام به به و چه چه هایی که از گوشه کنار ممکنه به گوشمون برسه خوشحالیم، اما آگاهیم که این کار به هرحال تقلیده اگر حتی مورد تأیید باشه. این جا دو حالت اتفاق می افته سعی می کنیم کم کم به این باور برسیم که تقلیدی که توأم شده با تشویق من و سر کیف میاره و سال ها می تونم با این مسأله خوشحال باشم چون جرأت تغییر و نقدی که شاید بعدها متوجه ام باشه رو ندارم (عدم تجربه نو /عدم ریسک پذیری) یا با خودم رو راستم و به فکر پیشروی از این مرحله و ورود به دوره ی جدیدی از خودمم ( که ممکن است خستگی یا حتی دلزدگی از کار و به همراه داشته باشه تا حدی که ممکنه از خیرش بگذری اما نتونی به عقب برگردی که همون تقلیدو ادامه بدی ) باید گفت که اگر تا اینجای چالش صبر کنیم اتفاق شایسته رخ می ده زمان بر هست اما جا پای محکمیه !
یعنی هنر ما تقلبی شده یا کپی از روی دست همدیگر؟
تماماً نه چون هنرمندای خوب هم داریم که دارای شناسنامه اند. اما تقلید راه راحت تری بوده و بی دردسر تر حتی خیالت و گاهی از فروش هم راحت میکنه یعنی فرم تکرار شده ای که قبلاً بازدهی داشته از طرف صاحبان فرم ؛ اگه تکرار بشه باز مخاطب داره چون امتحانش و پس داده چیزی که تو حرکت نو باید مدت ها بگذره و واکنش ها و نقد هایی و بگذرونه حالا نه لزوماً تو نقاشی تو هر حرکت و اتفاقی تو اجتماع اما ماندگارها همیشه اولینها بودند اولین فرم اولین نقاشی اولین ایده.
شما در آثار خود به نوعی جوهر فردی خودت را پیاده نموده ای در این باره چه نظری داری؟
من فکر می کنم این به زندگی برمی گرده یعنی آوردن خود واقعی تو کار احتیاج داره که بیشتر تو اجتماع قدم بزنی. بیشتر خودت و تو جون تجربه بندازی بیشتر نافرمانی کنی بیشتر به جوابایی که بهت میدن شک کنی و بیشتر برات اتفاق بد بیفته من شعارم و براتون مینویسم:از حریم امن خونه خارج شو و خودت و تو هچل بنداز! من از مطرح کردن خود واقعی ترسی ندارم و در مورد چیزهایی که اطلاع ندارم می گویم اطلاعی ندارم. در مورد نقطه ضعف هام حرف می زنم و ترسی از مسخره شدن ندارم. درمورد خودت حرف زدن درمورد خودت پرسیدن اینکه از نگاه تو من چجوری به نظر میام میتونه یه گریزی به خود باشه همه اینارو گفتم که در نهایت بگم هرچی بیشتر از خودت بدونی بهتر تو کار به خودت نزدیک میشی
در رویکرد معاصر نقاشی ابتدا فرم و یا ابتدا رنگ؟ هر کدام تنها به تنهایی تقدم و تأخر میشناسند هر کدام تنها هستند اما رنگ انگار اولویت دارد چرا که همراهی و همزمانی فرم و وهم در نگرش بصری اثر می گذارد هر رنگی در دیده مکمل خود را میسازد و تنها خاکستری است که چشم را وادار به ساخت مکمل نمی کند و یا به معنای مکمل ندارد زمینه ای مناسب برای ابراز سایر رنگ ها و دیدارشان در سطح، با این توضیح آیا با پل سزان موافق هستید که میگوید نقاشی عبارت از نظریه ای است که در تماس با طبیعت تکوین می یابد و به کار گرفته می شود؟
بوم نقاشی چیزی جز طبیعت و زندگی نیست تو طبیعت هر چیزی به تنهایی میتونه مستقل باشه اما درکنار نیمه پیدا شده ی خودش کامله مثل زن مثل مرد مثل فرم مثل رنگ نظر من مخالف نظر شماست البته دلیل من کاملاً شخصی و به دور از نوشته ها و ثبت شده ها هست از نظر من فرم غالب هست چون فرمه که ذهن مخاطب و درگیر سؤال میکنه شاید من کمتر دیدم که کسی از من بپرسه چرا این رنگ ؟ اما از فرم تا بوده سؤال بوده فکر میکنم هنرمند با فرم بهتر حرف میزنه و اولین حرکت دست حرکت فرماتیک هست اتودای اولیه هم معمولاً بدون رنگ و متکی به فرم صورت میگیرد ( لااقل درمورد خودم اینطوره )درمورد نظریه پل سزان هر کسی از دید خودش به نقاشی نگاه میکنه من فقط میتونم از تأثیر طبیعت بگم که بله عالیه !
جمعبندی ای اگر دارید بفرمایید.
من میخوام تشکر کنم تشکر شماره یک: همسر آقای خوبم استادم کیوان مکری که فکرا و کارای پراکنده ی همیشه در حال گردش تو سر من و کم کرد تا به آرامش و تمرکزی که الآن دارم برسم. برخلاف تقریباً نود درصد اساتید که خیلی مشتاقن شاگردشون راه خودشون و بره و کپی درجه چند از کارای خودشون باشه کیوان همیشه اونی و میخواست و میخواد که تو ذهن من پرسه میزنه برای نشر خودم اینجا یا هر جایی که بشه قدردانی ازش کرد من این کارو میکنم و از خاتون شرق ممنونم از این امکان که به من داده شد. تشکر شماره دو: از خونوادم هست که با تمام دردسرایی که رنگ و رنگ بازی داره با من کنار اومدن تا بیشتر خونه رو دوست داشته باشم و دلم بخواد هر جا میرم زود برگردم خونه و نقاشی کنم
- نویسنده : مسعوداصغرنژادبلوچی
- منبع خبر : خاتون شرق