دانه های برف
دانه های برف
چند شعر از لوییز گلوک با ترجمه هودیسه حسینی

دانه های برف

چند شعر از لوییز گلوک
با ترجمه هودیسه حسینی

**
لوییز گلوک زاده ۲۲ آوریل ۱۹۴۳ نیویورک سیتی در لانگ آیلند بزرگ شد. او مجموعه شعرهای فراوانی دارد که آخرین آن یعنی «شب پاکدامن و وفادار» برنده جایزه شعر کتاب ملی سال ۲۰۱۴ شد. همچنین با «هفت سالگی» و «ویتانوا» جایزه شعر بینگهام نشریه کتاب بوستون و جایزه شعر کتاب نیویورکر را از آن خود کرد. کتابهای دیگرش مثل «مرغزارها» (۱۹۹۶) و «زنبق وحشی» (۱۹۹۲)، جایزه پولیتزر و جایزه ویلیام کارلوس ویلیامز انجمن شعر آمریکا را دریافت کرد. لوییز گلوک شاعر توانمندی است که لحظه را تسخیر می کند.
وی در سال ۲۰۲۰ برنده جایزه نوبل ادبیات شد.

۱
می دانی من چه بودم؟
چطور زندگی کردم؟
می دانی ناامیدی چیست؟

حالا زمستان باید برایت معنی داشته باشد.
انتظار نداشتم زنده بمانم،
زمین مرا متوقف کرد.

انتظار نداشتم
دوباره برخیزم،
احساس می کنم
بدنم دوباره می تواند
در نمناکی زمین متولد شود،
چطور پس از زمانی طولانی
در روشنایی خنک بهاری زودرس
دوباره آغاز کند

هراسان، آری، ولی در میان شما
در برابر گریستن
آری لذت خطر کردن
در هیئت بادی نا آزموده
از دنیایی جدید

۲
نگاه کن، یه پروانه.
آرزو کردی؟

تا حالا با پروانه ها آرزو نکردی.
این کارو بکن
آرزو کردی؟

بله.
یه عالمه آرزو کردم.

۳
همیشه چنین است
که چیزی اندوه را رج زند:

مثل بافته های مادرت
که همه شالهای سرخ سایه را نگه می دارد؛

شال های کریسمس
که تو را گرم می کرد

هربار که ازدواج کرده بود
تو را هم با خود برده بود.

پس چگونه توانست
همه آن سالها
قلب بیوه اش را سخت نگه دارد
انگار که یکی مرده احیاء شود.

پس نه عجیب است:
تو همانی که باید بوده باشی
بانویت می هراسد از خون
چونان دیوار خشتی
که از پسِ دیواری.

۴
مدتها پیش کتک خوردم
زنده ماندم
تا از پدرم انتقام بگیرم،
نه برای آنچه پدرم کرد-
نه برای آنچه من کرده بودم
از ابتدای کودکی، فکر می کردم
درد یعنی
دوست داشته نشدن
معنی درد این بود:
دوست داشته شدن.

لوئیز گلوک