خودتان را برای خوانندگان صفحه فرهنگ و ادب خاتون شرق معرفی بفرمایید؟
نسیبا عظیمی هستم. کارشناس زبان و ادبیات فارسی، نوشتن را از سال ۱۳۹۰ با کلاسهای داستاننویسی و خواندن کتابهای مربوطه آغاز کردم. اولین کارم به نام در چند ثانیه توسط نشر ایجاز به چاپ رسید. این کار در هفتاد صفحه و به شیوهی سیال ذهن نوشتهشده؛ کار دومم نبضی برای زندگی است و توسط نشر نفیر به چاپ رسید راوی جنینی است که داستان با زاویه دید او و از لحظهی خلقتش آغاز میشود؛ کار سومم که بهتازگی توسط نشر ایجاز به چاپ رسیده روایت روزهای کروناست.
وظیفه نویسنده در برابر مخاطب چیست؟
گستردگی ادبیات باعث ایجاد سلایق مختلفی میشود. نویسنده تنها باید با خودش صادق باشد. جهانی را که خلق میکند بشناسد. اگر به ادبیات متعهد پایبند است با شهامت از رنج و مشکلات مردم بنویسد محتوایی ارزشمند در فرمی خلاق که همان نوآوریهای ادبی و سبکی است
مردم ما خیلی کم به سراغ ادبیات میروند چه راهکاری در این زمینه پیشنهاد میکنید؟
این سؤال بنیادی است و من در جایگاهی نیستم که راهکاری ارائه بدهم. بیعلاقگی مردم به مطالعه و ادبیات یک معضل اجتماعی است و میتوان در ابعاد مختلفی ریشهیابی و بررسی کرد. بیماری اقتصاد کشور بازتابهای زیادی دارد و یکی از آن یتیم شدن فرهنگ و کتاب است. جدای از این، ادبیات ما با سانسور روبرو است؛ و این خودسانسوری به تولید محتوا آسیب میزند. علت اساسیتر و مهمتر رسانه است؛ که راهی مخالف تشویق مردم به مطالعه پیشگرفته است.
باید از آموزشوپرورش و مقاطع ابتدایی و راهنمایی شروع کرد. فرهنگ مطالعه باید از سنین پایین در افراد، نهادینه شود.
کتابخانههای مدارس به کتابهای جذاب و مناسب سن دانش آموزان تجهیز شود و زنگی به نام زنگ مطالعه در برنامه درسی مدارس گنجانده شود. نویسنده هم میتواند برای تشویق مخاطب به مطالعه از فرم کمک بگیرد؛ مثلاً ژانرهایی که طرفدار بیشتری دارد بنویسد.
من بهعنوان یک نویسنده وظیفهام درست نوشتن هست. وظیفهام این است که داستان خوب بنویسم.
داستانهای شما بهزعم خودتان موضوع خود را از کجا وام میگیرند؟
از جامعه …سومین کتابم که بهتازگی چاپشده است. تجربهی واقعی است از حضورم در بیمارستانی که بیماران کرونایی را بستری میکردند. اتفاقات هولناکی را که دیدم با چاشنی روایت شیرین از گذشته نوشتم.
کار اولم در چند ثانیه” نیز روایت زن عجیبی است که برای رسیدن به خواستههایش از هیچ قانون نوشته و نانوشتهای فرمان نمیبرد؛ و ناگزیر با اتفاقاتی روبرو میشود. داستان از جنس همانهاییست که در جامعه بوده و هست.
«نبضی برای زندگی» کتاب دیگرم روایت زنی است که تصمیم میگیرد با گذار از سنت زندگی مدرن را تجربه کند
در کتاب «در چند ثانیه» می خوانیم: صورت آدم هایی را می بینم که از کنارم عبور می کنند. همه گی شبیه یکدیگر هستند. پاهایشان شبیه ساقه های درختی است که از ریشه جدا شده است. این نگاه و نظر در رابطه با انسان ها که دچار نوعی استیصال شده اند را می توان تا به چه اندازه آرام ساخت؟ با دیدن شان یا حرف زدن درباره آن ها؟
یعنی چی آرام ساخت؟
آدم های امروز به نوعی عصبیت دچار هستند آیا می توان کمک با ادبیات کمک حال انسان امروز شد؟
بله. شعر بخوانند. داستان با هر ژانری که به آرامش میرسند انتخاب کنند و مطالعه کنند. جهان کتابها پر از تخیل و تصویرسازیهای ست که میتوان بر بال کتابها نشست و در سرتاسر کرهی زمین سفر کرد
بر بال کتاب نشستن و از حقیقتها با خیال دور شدن راهکار است یا مواجه با درد و عبور از آنها کار ادبیات است؟
بستگی دارد برای چه منظور و در چه ژانری مطالعه شود. اگر برای آرامش درون باشد کتابهایی هست که میتوان مطالعه کرد و به غنای روحی رسید. اما در مورد قسمت دوم سخنتان کار ادبیات نشان دادن است. نه حل کردن جنگ اساساً خوب نیست با ادبیات تبعات جنگ را میتوان نشان داد. ظلمی که به واسطهی دولتهای دیکتاتوری، اختلاف طبقاتی و فقر به کودکان روا داشته میشود و آنها را برای سیری شکم خود و خانوادهشان راهی خیابانها میکند با ادبیات میتوان نشان داد. ولی آیا میتوان با ادبیات مشکلات جهان را حل کرد؟
بسیار عالی راستش از پاسخهای زیبا و کامل و علمی شما؛ مطابق اشاره و فرمایشی که کردید رسیدن به مرحلهای که نویسنده خود را یک مددکار بداند نه قاضی نشاندهنده پختگی شماست با این حال به نظر شما این که بسیاری در توهم قضاوت در حیطه ادبیات قرار می گیرند از کجا نشأت می گیرد و چرا این معضل این همه فراگیر شده است؟
قضاوت در ادبیات به خاطر ذهنیت ایدئولوژیک و تفکر سیاه و سفید است. تفکری که بر اساس آن، آدم ها یا فرشته هستند یا شیطان. در این تفکر بسته، نویسنده دست به قضاوت ایدئولوژیک آدم ها می زند و بر اساس ذهنیت خود، حکم های کلی صادر می کند.
با توجه به سه اثری که از شما خواندهام و نوع قلم و انتخاب ایده های خاص از لایه های اجتماعی که درباره آن مینویسید چرا همچنان برخی از نویسندگان و مخاطبین دنبال رمانهای زرد هستند؟
دلایل مختلفی دارد آثار خوب یک سری تکنیکهایی دارد که در حوصلهی بعضیها نمیگنجد. به نیمه نرسیده خسته میشوند و کنار میگذارند عدهای هم هستند واقعاً فرق بین یک اثر خوب با بد را نمیدانند. مطالعهی گستردهای نداشتند و دسترسی به منابع یا افرادی هم نداشتند تا آنها را راهنمایی کند.
ضمن خواندن کتاب نبضی برای زندگی احساس میشود نوعی رویکرد فلسفی و جهاننگری خاصی را دنبال میکنید. با توجه به اینکه هدف از گفتوگو با شما این است که خوانندگان این گفتوگو به آثار شما مراجعه نمایند لطفاً بدون اشاره مستقیم به موضوع داستانی در رابطه با جهان گریتان خصوصاً در کتاب نبضی برای زندگی برای ما بگویید چگونه به هستی مینگرید؟
نبضی برای زندگی داستانی از زندگی امروزی است. قصهای که در کلانشهرها بهوفور دیده میشود. روایت داستان با راوی غیرمتعارف است. راوی که هنوز پا به این جهان نگذاشته و همهی شیرینی و تلخی زندگی را بیآنکه تجربه کرده باشد میبیند روابط عجیب بین آدمها، قوانینی را که بین خودشان وضع کردند و عشق که میتواند دلشان را گرم و آنها را خوشحال کند میتواند سرکش کند تا قوانین خودساختهشان را زیر پا بگذارند؛ اما بهراستی زندگی به ارادهی رؤیاهای ماست؟ و در این جدال میتوانیم به سعادت برسیم؟
اصلاً کسی وجود دارد که تمام خلأ درونی ما را بشناسد و پر سازد. در طی داستان میخوانیم که آدمها به مرور از کنار هم بودن به عادت میرسند و به این نتیجه میرسیم که انسان ذاتاً تنهاست. این تنهای رهاشده در جهان هستی باید یاد بگیرد چگونه جای پای دردها و غمها و شادیهایش را در طول زندگی محو کند و یا بسازد
چرا در ادبیات امروز ورود کردن به مباحث روانشناسی یا فلسفی موجب به حاشیه رانده شدن نویسنده میشوند؟
لزوماً اینگونه نیست. اگر مباحث فلسفی یا روانشناسی در بافت داستان جا بیفتد به داستان لطمه نمیزند اما اگر بهطور تصنعی به داستان اضافه شود کار ضعیف و به حاشیه رانده میشود.
در رابطه با تصنعی بودن مفاهیم وارد شده به ادبیات داستانی برای ما بفرمایید؟
زیاد متوجه سؤال شما نشدم. احساس میکنم منظور شما شعارزدگی و محتوا زدگی در داستان است. وقتیکه نویسنده از داستان خارج میشود و خود بهعنوان یک فرد توی کتابش در موقعیت موعظه قرار میگیرد. این موقعیت باعث میشود همهچیز تصنعی شود و مخاطب پسزده بشود. تمام داستانهای بزرگ دنیا فقط داستان هستند و نویسنده در مقام ناصح کس یا کسانی را موعظه نمیکند و به همین علت ماندگار میشوند.
بسیار سپاسگزارم از همراهیتان. امیدوارم بتوانم در اسرع وقت نظراتم را در قالب یک یادداشت مفصل که در حین خواند کتابهایتان یادداشت نمودهام تقدیم خوانندگان کنم و توصیه میکنم به خواندن کتابها و رمانهای ایرانی روی بیاوریم با خواندن و خریدن آثار نویسندگان در حد خودمان از این عزیزان حمایت کنیم. در پایان این بخش از گفتوگو اگر سخن و کلامی دارید در خدمت شما هستم؟
هرچه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را
از شما سپاسگزارم.