مسعوداصغرنژادبلوچی
یکم مهرماه ۱۳۱۹ اتفاقی در جهان رخداده است به نام محمدرضا شجریان، این اتفاق از تلاوتهای قرآن ِ «به یاد پدر» تا سوز و سرور ِشعر و شیدایی بر گستره صدای آسمانی ایران ثبت گردیده است.
یکم مهرماه ۱۳۱۹، مشهد مقدس، صدای آسمانی کودکی را در گوش خود شنید و طعم موسیقی ازلی را چشید که با آمدنش موسیقی «آسمان عشق» را با سنتور «فرامرز پایور» تا «گنبد مینا» ی «محمدرضا درویشی» و «پرویز مشکاتیان» گسترده ساخت و در این میان شجریان هر آنچه خواند زمزمه شد در زمان و زبان ایرانیان و پارسیزبانان جهان.
از «ربنا» تا «سازهای ابداعی» از «پروژه باغ هنر» تا «خوشنویسی در جهان اسلام»، از «ورزش» تا رسیدن به جایزه یونسکو و ارزش نهادینهی وطن.
رازمانای شجریان در «هزار گلخانه آواز»، «لطیفه نهانی» ِآسمانی است که به زمین رسیده است. خسرو خوبان ِنغمههای سیاوش نشان ِخود را با عنوان «سروش مردم» به «پژواک روزگار» رساند و از «سپیده» «محمدرضا لطفی» تارنواز تا «فریاد» کمانچهی «کیهان کلهر» و تار «حسین علیزاده» و جان آتشگرفته «مهدی اخوان ثالث» همه را از هنر بیبدیل خویش مست و غنی کرد.
با شنیدن آلبومهای استاد محمدرضا شجریان از گهواره کودکی «بیداد» «مشکاتیان» و همایون نوازی های استاد «غلامحسین بیکچه خوانی» و «نوا» تا «آستان جانان» و «چاووش» و «سپیده» که توسط پدرم «جهانبخش اصغرنژادبلوچی» که او نیز متولد ماه مهر است همچنان که دخترم نیز مهرماهی است، انجام پذیرفت آنهم با ضبط تک کاست سونی و این شروع رسید به «دل مجنون» و «پیام نسیم» و «سرو چمان» دوران عاشقی و «دلشدگان» علی حاتمی، در کنار «احمد شاملو» و «فریدون شهبازیان» و «رباعیات خیام» که همه و همه احساس غرور و فخر تاریخی در فضای ذهنم شکل داده است و ابدی شده است.
از حافظ خوانی تا سعدی ساحر عاشق و رساندن لحن خراسانی و ذکر آسمانی «حاج قربان سلیمانی» در «یاد ایام» و اشتراک «پیغام اهلدل» و «راز دل» با «در خیال» «مجید درخشانی» و «عشق داند» بازهم «محمدرضا خان لطفی» تارنواز …جز گوش سپردن در سکوت حرفی نمیتوان به میان آورد.
آوازخوانی ی ِخردمند سراییهای مولانا و گوش سپردن به «شب وصل» «ملک شعرای بهار» و «معمای هستی» در تصانیف «علیاکبر شیدا» تا ببار ابر بهار «استاد علی معلم دامغانی» در «شب و سکوت و کویر» با شیداییهای «کیهان کلهر» و آتش نوازی های «حاج قربان» و غوغای خراسانی…چه میتوان گفت…نگو نگو از «همایون مثنوی» و سنتور «منصور صارمی» و اشعار گرانقدر «ملا فیض محسن کاشانی» که عاقبت جان و جهان را دیوانه کرد…
نگو از اجراهای خصوصی و سوز فایز خوانی و دشتیهای مشتیاش…از شب نیشابور تا تصنیف جانانهی در همه دیر مغان شیدایی…
چه میتوان کرد با «آهنگ وفا» جز الهام «آرام جان» در «بهاریه» ی ِ «چشمه نوش» راستپنجگاه و ارکستر غوغا سالار «حسنیوسف زمانی» و شعر بهارانه ی «فریدون مشیری» و پیانوی «حریر شریعت زاده» در «بوی باران».
***
حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد
تگرگی نیست مرگی نیست
صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه میگویی که بی گه شد سحر شد بامداد آمد
فریبت میدهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است
را در «زمستان است» «شجریان» و «اخوان» میشنویم و میلرزیم از بیداد زمانه و همراه و همنوا و صدها بار فراتر از «همنوا با بم» «فریاد» برمیآوریم:
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی سایهی ساحر غزل معاصر هوشنگ ابتهاج
با «ساز خاموش» و «سرود مهر» محمدرضا شفیعی کدکنی و سهراب سپهری، «غوغای عشقبازان» سعدی سالار
بااینهمه جز عاشقی و شیدایی کاری نمیتوان کرد.
بلند میگوییم ای خدا…«بی تو به سر نمیشود»
دریاب حال «رندان مست» ات را
و «مرغ خوشخوان» را با «رنگهای تعالی» و «طریق عشق» سلامت بدار در کنار شرنگ شیدایی های مولانا.
سرانجام از مشهد به «خراسانیات» «ملک شعرای بهار» اتفاقی بود که در شجره شجریان شکفته شده است و گل داده است. ازگلها، گلهای رنگارنگ، گلهای تازه، گلچین هفته، برگ سبز و یک شاخه گل؛ سیاوش بیدگانی دل و روح را جلا داده و در نهایت تبدیلشده است به خسرو آواز ایران؛
رامشگر بزرگ پارسیان که در چهره به چهرهاش خرابیهای خرابات آسمان و زمین را میتوان مشاهده کرد. نمیتوانم بیشتر از این وضوح، درک و درد خود را ذیل صدای آسمانی، این دیلمان خوان ِسوزناک بازگویم. بلد نیستم آنگونه که «انتظار دل» میرود و «پیوند مهر» «فرهنگ شریف» ایجاد کرده بازگویم که «سر عشق» همین است و تمام. باید با صدای شجریان «چهره به چهره» شد و با «کامکارها» شور و سماع گرفت. باید همچون «دود عود» «ِمشکاتیان» و کمانچه نوازی های «علیاصغر بهاری» و طرح جلدهای «مرتضی ممیز» و «مژگان شجریان» در خلوص و صفای صدا «دستان» ِ «ساز قصهگو» را در «جام تهی» سر کشید
و جان سپرد به نوای پیانوی «جواد معروفی» در «جان عشاق» مشکاتیان …اصلاً باید همراه شجریان شد با محمد موسوی، داریوش پیرنیاکان، جلیل عندلیبی، عبدالنقی افشار نیا، مرتضی عیان، ناصر فرهنگ فر و خنیاگران بزرگ موسیقی ایران که همه را در خاطر ندارم…از جلیل شهناز تا همایون شجریان…
«راز دل» شجریان از خون جوانان وطن «عارف» تا جان جان و سپیده و به یاد عارف تبدیلشده است به گلبانگ. به احترام این روز و این صدا و همنوایی پرویز خان مشکاتیان در قاصدک شاخ شاعران خراسان مهدی اخوان لازم است که زمزمه کرد:
انتظار خبری نیست مرا
نه زیادی نه ز دیاری، باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربههای همه تلخ
با دلم میگوید
که دروغی تو دروغ
که فریبی تو فریب
و دست به دامان تنهایی شد و مرغ سحر خواند و مرغ سحر شد…با هست شب نیما یوشیج، همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا، هم ازین روست نمی بیند اگر گمشده ای راهش را. با تنش گرم، بیابان دراز، مرده را ماند در گورش تنگ، به دل سوختهی من ماند، به تنم خسته که میسوزد از هیبت تب! هست شب. آری، شب…نوشید و پنجهها و زخمهای حسین علیزاده در «زمستان است» و «فریاد» را گوش کرد و شکر کرد و تمام قد ایستاد و درود فرستاد به این شهناز شهسوار سیاوش خان شرنگ و شربت شراره انگیز کهکشان روزگار و جسم و روح اش را غرق مهر کرد در مهرماه با مهر. شجریان متعلق به خود نیست؛
از سپیده تا فریاد، سروش مردم است؛ همراه خروش مردم، در تنهایی و درد روزها و روزگار خاص. راز ماناییاش را باید لطیفه نهانی گوشها کرد؛ از عماد خراسانی ِ «دوستت دارم و جوانی» تا «سرای بی کسی» «هوشنگ ابتهاج» از رودکی تا شهریار، از این همه جان و جانان فقط یک صدا باید گفت: جان جان جان!
اینکه بخواهیم تنها به یاد شجریان باشیم یا نگران اینکه چه اتفاقی امکان دارد در زبان و ذهن موسیقی فارسی رخ دهد بیدلیل است؛ عدم شناخت محمدرضا شجریان یعنی نادیده گرفتن هنر و موسیقی ایران که با وی جلای تازهای گرفت و رونق خاص پیدا کرد، در کنار استاد غلامحسین بنان، بیش از این نمیتوانم و قادر به نگارش نیستم تا بخواهم درباره شجریان سخن بگویم.
از ۶ سالگی شمال و دریای گیلان تا ۴۱ سالگی بینالود و نیشابور خراسان همراه من و همه ی ایران من است. گوش سپردن به گوشهها و آوازها و تصنیفهای شجریان رازمانای ذهنهاست. با سروش خوان مردم و هزار گلخانه آواز استاد شجریان هم گام شدن هنر است و خردگرایی عاشقی.
درود میفرستم به این بزرگمرد که از آغاز پاییز ۱۳۱۹ تا ابد سالهای شمسی و قمری عشق و ایمان، ایران را ازلی کرده است.
مغرور میشوم و هستم از اینکه فارسیزبانم و ایرانی و با داشتن اینها همه و اینکه افتخار دارم شنونده موسیقی ایرانی هستم در کنار اینهمه گنج بیبدیل خدا را سپاس میگویم و از اینهمه سحر و سپاس بیقرارم.