نویسندگان امروز در کنار مشکلات فراوان مادی و معنوی و معیشتی بنا بر داشتن قوه عقل و شعور و بر حسب تربیت درست عقلی کار تولید و خلق اثر را مدام انجام می دهند و با اندکی تامل می توان دید که اتفاقا کارشان را به نحو احسن انجام می دهند. اما متاسفانه روز به روز بیشتر شاهد آن هستیم که سرمایه داری و سرمایه گذاری در این حیطه کم می شود و کالای فرهنگی از سبد روزانه و حتی سالیانه بشر در حال حذف شدن است. به نظر این که بسیاری از خانواده ها در ذهن فرزندان خود القا نموده اند که برای ادامه کار نکردن و فعالیت نداشتن لازم است بروند دانشگاه نیز معضلی بزرگ است. فارغ التحصیلانی که در هیچ دوره به عنوان سرمایه کار و نیروی پویا و محرک جامعه در نظر گرفته نمی شوند را باید به حیطه ی انگیزش و پژوهش هدایت نمود. در این راستا مصاحبه و گفت و گو با نویسندگان که تعداد آن ها در صفحه فرهنگ و ادب نشریه خاتون شرق از صدگفت و گو گذشته است کاری بود که در طی ۵ سال انجام داده ایم و برای ادامه این راه و کار، مشارکت مادی در کنار حضور معنوی همگان را نیازمندیم.
سرکار خانم کاظمی با دو رمان خاص در دو سال گذشته توانسته اند بخش قابل ملاحظه ای از بحران ها، جریان ها را رصد نموده و دست به خلق اثر ادبی و فرهگی بزنند. گفت و گوی کوتاه ایشان را در این شماره می خوانیم و در آینده نزدیک نقد و بررسی کتاب های شان را تقدیم تان خواهیم کرد.
یک بیوگرافی مختصر از خودتان بفرمایید:
بهار (نیلوفر) کاظمی هستم. متولد ۱۳۵۰. کارشناس مترجمی زبان آلمانی. کاردان عکاسی. سابقه کاری: روزنامهنگار در روزنامههای جام جم همشهری و ادبیات داستانی. نویسندگی و پژوهش برای سایتهای مختلف. در حال حاضر فقط به ترجمه و نوشتن مشغولم. دو کتاب تألیفی دارم و داستانهای ترجمه از آلمانی و انگلیسی در نشریات مختلف.
ادبیات برای شما در زندگی چه جایگاهی دارد؟
هرکس از ادبیات تعریف خاص خودش را دارد. مثلاً غذای روح یا هدف غایی زندگی؛ اما ادبیات برای من راهکاری است برای ارتباط با جهان هستی به بهترین روش ممکن. از طریق ادبیات میتوانم به درک عمیقتری از جهان هستی و آدمهای جامعه و جهان برسم. میتوانم دنیا را با ادبیات بهتر و دقیقتر بشناسم و آدمها را بهتر درک کنم. از سویی ادبیات راهکاری است برای بیان درونیاتم .روشی برای بیان و شناساندن خودم نخست به خودم و سپس به دیگران. بهواسطهی ادبیات میتوانم با پیرامونم ارتباط سازندهتری بگیرم. جهان را بشناسم و درونیاتم و همهی تخیلات و رؤیاهایم را از طریق ادبیات برونریزی کنم. شاید بتوانم برقی از جادویی که درونم را روشن کرده به بیرون بتابانم.
بهعنوان یک نویسنده گمان میکنید چه میزان از دریافتهای عالم را در حیطه ادبیات میتوان رصد کرد و بهره برد؟
انسان طی قرون متمادی دریافت، ادبیات میتواند یکی از راهکارهای بیان افکار احساسات و عواطف بشر باشد. از سویی اگر به متون ادبی از هر نوعش چه شعر چه نمایشنامه و داستان حتی مقالات ادبی مراجعه کنیم، میبینیم ادبیات خود زندگی است. هر اثر ادبی و هنری بخشی از وجود خالق اثر را در خود پنهان دارد. اگر میگویم هر اثر فرهنگی و هنری بخشی از وجود خالق اثر است، باید بهعنوان پیش درآمد اشارهکنم به این مطلب که انسان با تمام افکار عقاید الهامات و رفتارش بازتابی است از عالم بالا. انگار که ما همه سایههایی هستیم از آن نقش عظیم و پر ابهتی که در عالم بالاست. آمدهایم که بهجای خود بنشینیم نقشهای ِمان را (البته که به جا) بازی کنیم و تجلی باشیم از کل جهان هستی. حالا نویسنده، نقاش، موسیقیدان و هر انسانی که در پی خلق اثری است، دارد بخشی از خودش افکارش الهامات و احساساتش را و به طور کلی بخش از آن چیزی که بهصورت تمام و کمال در زمان خلقت در وجودش به ودیعه گذاشتهشده بیرون میکشد و بار دیگر به نمایش میگذارد. وجوهی که شاید خیلی از آدمها درگیر و دار زندگی فراموشش کردهاند و نسبت به آن بیتفاوت شدهاند گرچه در برخورد با همین آثار هنری و متون ادبی مجدداً با آن درگیر میشوند و همینجاست که اگر یک اثر بهخوبی و هنرمندانه خلقشده باشد میتواند تأثیری شگرف و عمیق بر مخاطبش بگذارد. چراکه توانسته تلنگری به ناخودآگاهش وارد کند و به او یادآوری کند که چه گنجی در وجودش نهفته دارد. به گمان من چیزی که ما از آن به تخیل رؤیا حتی قوه شهود یاد میکنیم همین بیداری روح و آگاهی او بر آن گوهری است که در وجود همه ما به قدر و اندازهای یکسان وجود دارد. راهکار نویسنده و شاعر برای بیان و ارائه آنکه باز هم معتقدم هر کس میتواند بخشی از آن را دریافت کند، حس کند و بشناسد، ادبیات است؛ و نهایتاً اضافه میکنم هر انسانی بهقدر توجه، نکتهسنجی سعی و تلاشش میتواند دریافتهایی از عالم را چه از همین جامعه اطرافش که دردها، شادیها، احساسات و آلام انسان مدرن را شامل میشود چه عوالم عالیه دریافت کند و اگر تبحر کافی در استفاده از ابزاری مثل ادبیات موسیقی یا نقاشی داشته باشد میتواند به زیبایی آن را به دیگران منتقل کند.
به نظر شما میتوان با تکیه به هنر خصوصاً هنر داستاننویسی خلاء انسان امروز که حتی از تنهایی معنوی هم تهی است را پر کرد؟
قطعاً. مایلم به موضوعی اشارهکنم که دیروز از یکی از دوستان نویسنده و کتابفروش شنیدم. ایشان میگفتند شاید گمان کنیم در این اوضاع گرانی مردم (البته بهاحتمال قریببهیقین قشر کتابخوان) کتاب را از سبد خریدشان حذف کردهاند اما میبینیم گویا بیشتر به کتاب پناه میآورند و گاه با غرق شدن در دنیای داستان، کمی از فضای سخت و پرتنش کنونی جامعه فاصله میگیرند. قشر کتابخوان حاضر است از بعضی مخارج زندگیاش بزند تا کتابش را بخواند چه از طریق فضای مجازی و در اپلیکشن هایی مثل فیدیبو یا طاقچه چه بهصورت شنیداری از طریق پادکستها؛ که خدا را شکر همه اینها فضای خوبی برای خیلی از کسانی که مایل به بهره بری از داستان یا متون دیگر هستند فراهم آوردهاست. مثال دیگری که میخواهم بزنم گروهی از جوانانی هستند که تا دیروز میگفتند سختمان است کتاب بخوانیم و حالا با استفاده از کتابهای صوتی حتی متون کهن را هم تجربه میکنند و عملاً بر این مشکلشان هم فائق آمدهاند درهرصورت میخواهم بگویم انسان تنهای امروز بیشتر از انسان در مقاطع دیگر تاریخ نیازمند هنر از هر نوعش است. چنانچه میدانیم هنر تئاتر یا سینما حتی گاهاً موسیقی در هر صورت به ادبیات داستانی متکی است و آبشخور اصلی همه اینها قصه و داستان است.
شما در چه فضایی دست به نگارش و نوشتن میزنید؟
منظورتان فضای فیزیکی که مینشینم و داستان مینویسم یا فضا و ژانری که برای کارهایم انتخاب میکنم؟ هر موضوعی فضا و موقعیت ذهنی خاص خودش را نیاز دارد، معتقدم بهطور مثال وقتی قرار است رمانی بنویسم که در مورد جنگ است. باید حداکثر تصاویر ذهنی که می خواهم از آن موقعیت داشته باشم برای خودم ایجاد کنم و بسازم خصوصاً منی که زن هستم و جنگ را بههیچوجه تجربه نکردم پس سعی میکنم ذهنم را باز بگذارم. نسبت به موضوعاتی با محور جنگ در فضایی که قرارداد کردم جنگ را آن جا نشان بدهم – مثلاً اهواز در استان خوزستان -پیش از نوشتن تا جایی که میتوانم رمانهایی میخوانم با این مضمون، عکسهای مرتبط با همین موضوع میبینم. توی زمانهای متفاوت به مکانهایی که داستان فرضی من توی آن ها اتفاق افتاده، سفر میکنم و اجازه می دهم همه حس های مربوط به موضوع را درک کنم. در واقع به نوعی یک هولوگرام ذهنی میسازم از داستان و خودم را در آن قرار می دهم. از اینجا به بعد با دستمایه های تصویری که برای خودم ایجاد کردم می توانم در فضای مورد نظرم بچرخم و داستانم را زندگی کنم، حس کنم و حسم را منتقل کنم. اما بعضی فضاها مثل فضاهای رمان جاودانگی که رمان تخیلی است را باید با ذهنیت خودم بسازم .مسلماً باز هم می توانم از تجربه های دیگران استفاده کنم و علاوه بر آنها باید به ذهنم اجازه بدهم خودش تصویرهایی نو بسازد که مطمئناً با ایجاد تغییراتی در مصالح اولیه ای که موجود هست می شود محیطها یا شخصیت های نوینی ساخت کاری که بسیاری از نویسندگان علمی تخیلی مثل تالکین می کنند با استفاده از کهن الگوها؛ داستانهای فولکلور و. شخصیتها و فضاهایی نو خلق می کنند.
اما در خصوص فضایی برای نوشتن از اساتیدی نظیر جناب میرصادقی آموختم ایجاد فضایی مخصوص و همیشگی؛ جایی که مختص این کار باشد. جایی مثل محراب. واقعا کمک کننده و الهام بخش خواهد بود.
ساختار ادبیات امروز به عنوان یک مدیا که قصد اثر گذاری دارد با چه مواردی قابل ارائه است تا اثر گذار تر باشد؟
هر مدیا و رسانه ای برای تأثیر گذاری باید ابتدا به ساکن برای مخاطبان خود جذاب باشد بعد از گذر از مرحله جذب مخاطب که به نظرم بیشترین اهمیت را دارد و بر می گردد به عواملی چون کیفیت و محتوا و نوع ارائه آن رسانه می توانیم روی تأثیر گذاری آن متمرکز شویم.
در دنیای امروزکه رسانه های متعدد و رو به رشدی در بازار مدیا عرضه می گردد باید دید نقش ادبیات تا چه اندازه و چگونه است. مسلم که به هر حال هر نوع ارتباط اجتماعی و فرهنگی از آبشخور ادبیات تغذیه می شود حتی نازل ترین آنها؛ کما اینکه برای بازهای کامپیوتری، متن یک ترانه رپ؛ و حتی تئاتر های روحوضی قدیم … دست به دامان ادبیات می شدند و می شوند اما اینجاست که نوع ادبیات و کیفیت آن مورد توجه قرار می گیرد و نقش اهالی ادبیات پررنگ تر می شود. پیدا کردن نیازهای فرهنگی انسان امروز با توجه به مسایل روز و اجتماع و قالبی که با دنیای درگیر سرعت و تنوع هم خوانی داشته باشد به عهده اهالی ادبیات است. هوشمندی و شناخت بالا از جامعه و روانشناسی انسان مدرن را می طلبد. در این میان کسانی موفق تر عمل می کنند که بتوانند علاوه بر داشتن دانش کهن خود را به روزرسانی کنند و با روند پیشرفت جامعه پیش بروند و در ساخت و استفاده از قالب یا ساختارهای جدید شجاعت به خرج دهند.