فاطمه محمودی
نورتروپ فرای منتقد کانادایی، اسطوره را به سبب قدرت عمل قهرمان از رمانس متمایز میداند و معتقد است که در اسطوره ناب قهرمان از خدایان است و در رمانس ناب قهرمان انسان.(ر.ک ربیعیان، ۱۳۷۶: ۶۷۰) از سوی دیگر قهرمان رمانس در قیاس با اسطوره شخصیتی است که دیگر به نوع بشر نظم الهی یا شبه الهی تعلق ندارد، بلکه با جامعهای مرتبط است که نظام اجتماعیاش، ارزشها و آرمانهای خاص خود را دارد.(ر.ک مدرسی، ۱۳۹۰: ۲۰۰) اسطورهشناسی بر مبنای احوال کواکب و اختران چیزی جز تابانیدن روانشناسی ناخودآگاهی بر آسمان نیست. اساطیر هرگز هشیارانه آفریده نشدهاند و نخواهند شد. آنها بیش از هر چیز تجلی خواستهای ناخودآگاهاند که بر اثر پسرفت لیبیدو جان گرفتهاند و میتوان آنها را با رویا قیاس کرد. همه داستانهای مربوط به تولد قهرمان اعم از موسی و ادیپ و رومولوس و تریستان و لوهنگرین دارای یک ردیف از مضامین به هم پیوستهاند: قهرمان پسر خدا یا شاهی است اما ولادتش با مشکلاتی همراه است، پیشگویی میکنند که پدرش را خواهد کشت. گاه در خفا و دور از چشم مردم متولد میشود. نوزاد محکوم به مرگ است یا باید رهایش کنند که اغلب او را در سبدی یا صندوقی به داخل آب میاندازند. قهرمان را یا اشخاص بیچیز و یا جانوران مادینهای از مهلکه نجات میدهند که به جای پدر و مادر از او پرستاری میکنند. بعدها قهرمان از پدرش انتقام میگیرد یا به خاطر دلاوریهایش بازشناخته میشود(ر.ک باستید، ۱۳۹۱: ۳۵- ۳۴) اسطوره قهرمان، رایجترین و شناخته شدهترین اسطورههاست. ما آن را در اساطیر قدیم یونان و روم، در قرون وسطا، در خاور دور و در میان قبایل بدوی کنونی مییابیم. حتی در خوابهای ما هم پدیدار میشوند. هرچند اسطورهها در جزئیات بسیار متفاوتند اما هرچه بیشتر موشکافی کنیم بیشتر متوجه میشویم که ساختارشان بسیار شبیه یکدیگر است. ما همواره داستانهای مشابهی درباره تولد معجزهآسا اما مبهم قهرمان میشنویم و شواهدی که حکایت از نیروی فوق بشری زودرس، رشد سریع در قدرت گرفتن و والا شدن، مبارزه پیروزمندانه با نیروهای اهریمنی، گرفتار غرور شدن و افول زودهنگام بر اثر خیانت یا فداکاری قهرمانانهای که به مرگ وی انجامیده دارند. گناه سهراب عدم تمکین از نظام نمادین و ایدئولوژیکی است که هدفش تمرکز تمامی جنبههای انضمامی و متفاوت حول یک مرکز و مرجع انتزاعی، تمامیتخواه و محافظهکارانه است. فوکو به این نکته توجه میکند که چگونه غیر و من در مای جامعه پنهان میشود. به نظر او مسئله غیریت، فقط مسئله تفاوت نیست بلکه مسئله سلسله مراتب است، زیرا غیر کسی نیست که توسط او ما خود را میشناسیم بلکه غیر کسی است که ما برحسب او درمییابیم که فروتر یا فراتریم.(اکبری، ۱۳۸۴: ۳۲۳) و ما برحسب جهانپهلوان، انسان کامل و مرشد اعظم دریافتهایم که فرودستیم.(ن ک جاوید، ۱۳۹۵: ۶۸) «در نگاه نخست سرنوشت محتوم قهرمان بیگناه و مظلوم افسانه مرگ و نیستی است. اما قهرمان از زیرزمین چاه به جهانی دیگر راه مییابد. و چون مظلوم و بیگناه است به جهانی مطلوب میرود. ناباورانه از نیستی پیشرو، به هستی دور از انتظار دست پیدا میکند. به جهانی بکر و بانشاط در زیرزمین افسانهها؛ که رونمایی از بهشت آرمانی و مقدس است.»(چراغی، ۱۳۹۵: ۸۶) اسطوره قهرمان ویژگی بسیار مهم دیگری نیز دارد که درواقع کلید دستیابی به درک آن است. در بسیاری از این افسانهها قدرتهای پشتیبان یا نگهبانان، ناتوانی اولیه قهرمان را جبران میکنند و وی را قادر میسازند تا عملیات خود را که بدون یاری گرفتن از آنها نمیتواند انجام دهد به سرانجام برساند. در یونان پوزهییدُن خدای دریا از تزئوس، آتنا از پرسئوس و شیرون، آن نیمه انسان نیمه اسب خردمند از آشیل حمایت میکردند. این شخصیتهای الهی درحقیقت تجلی نمادین روان کامل که ماهیتی فراختر و غنیتر دارد و نیرویی را تدارک میبیند که منِ خویشتن فاقد آن است، هستند و از نقش شگرف آنها چنین برمیآید که کار اصلی اسطوره قهرمان انکشاف خودآگاه خویشتن فرد است. یعنی آگاهی به ضعفها و تواناییهای خودش به گونهای که بتواند با مشکلات زندگی روبرو شود.(ر.ک یونگ، ۱۳۹۲: ۱۶۲- ۱۶۴) جوزف کمبل(۱۹۸۷-۱۹۰۴) اسطورهشناس، انسانشناس و نویسنده آمریکایی است که بخش قابل توجهی از آثار خود را به اسطورهشناسی تطبیقی اختصاص داده است و در این زمینه نظرات نوینی دارد. وی بزرگترین اسطورهشناس آمریکایی محسوب میگردد که نظریه و روش ویژهای برای مطالعات اسطورهای ارائه نمود. کمبل میان اسطوره و افسانه تمایز قائل میشود و معتقد است گرچه افسانهها از اسطورهها بهرهمند میشوند، اما در بسیاری از مواقع تفاوتهای اساسی با یکدیگر دارند. وی در این خصوص میگوید:« قصههای پریان برای گذراندن اوقات فراغت بازگو میشوند. شما باید میان اسطورهها که به موضوعات جدی زندگی زنده، برحسب مرتبه جامعه و طبیعت میپردازند و داستانهایی که با بعضی از همان بنمایهها برای تفریح بازگو میشوند، فرق بگذارید. باآنکه اغلب قصههای پریان پایانی خوش دارند، درراه رسیدن به این پایان خوش، بنمایههای اسطورهشناختی نمونهواری اتفاق میافتند. به عنوان مثال، بنمایه گرفتار شدن در مشکلی سخت و سپس شنیدن صدایی یا آمدن کسی به کمک شما». چنانکه کمبل در کتاب قدرت اسطوره میآورد:« قهرمانان تمام دورهها پیش از ما این راه را پیمودهاند». افسانهها با خلع سلاح کردن قهرمانان و ضدقهرمانان اسطورهای، آنها را در زندگی روزمره خود، دست یافتنی، اهلی و منزوی میگردانند.(ر.ک تسلیمی، الف ۱۳۹۰ :۲۳) چهره خیالی همه شعرای پارس ریش سفیدی عمامه به سر درواقع همه هم پیر بودند. حتی در چهره اساطیری رازآشناکُن پیر مغان که بازمانده روح پارسی باستان در شعر ایران اسلامی است زیرا بهرغم وجود قهرمانان جوان در اساطیر ایرانی، باید گفت جوانی از ابداعات یونانیهاست؛ قهرمانان نیمه خدای یونان که با خدایان همواره جوانشان در حال رقابتاند. در شرق رابطه با عنصر الاهی همیشه رابطه احترام بوده نه رابطه رقابت، و جوانی حماقت و نادانی است.(ر.ک اسحاق پور،۱۳۷۳: ۷۸) «دورهای که قهرمان هیئت انسانی به خود میگیرد، فقط هنگامی آغاز میشود که شهرها و روستاها بر زمین گسترده شده باشند.»(کمبل،۱۳۸۷: ۳۴۰) قهرمان عملگرا مامور چرخه است. اوست که در لحظه حی، قوه محرکی را جاری میکند که در آغاز، جهان را به حرکت درآورد. از آنجا که چشمها بر جمع اضداد بسته است و قادر به مشاهده تمرکز دوگانه نیست، اعمال قهرمان را طوری میبینیم که انگار بازویی توانا در میان خطر و درد و رنج آنها را به انجام رسانده است. درحالیکه از منظر دیگر این هم درست مثل کشتن تیامات هیولا به دست مردوک است. یعنی انجام شدن کاری که به ناچار باید انجام پذیرد. با این حال قهرمان برتر آنی نیست که فقط پویایی چرخه کیهان را تداوم میبخشد بل او کسی است که چشمها را میگشاید طوریکه در میان همه رفت و آمدها و شادیها و رنجهای صحنه گسترده جهان، آن حضور یگانه را بتوان دوباره دید. این قهرمان نیاز به حکمتی عمیقتر دارد درنتیجه الگویی را میآورد که به عمل بستگی ندارد بلکه خود، حضوری پرمعناست.(ر.ک کمبل،۱۳۸۷: ۳۴۷)« انسان اولیه، به رغم فشارهایی که در تلاش معاش بدان مجبور بود، چیزی از هنرهای صرفاً کاربردی نمیدانست. انسان کامل، ذاتاً یک عالِم ماورای طبیعت است و تنها در مراتب بعدی میتوان او را فیلسوف، روانشناس و نظامگرا دانست.»(کوماراسوامی،۱۳۹۳: ۵۷) به گفته کمبل نقشهایی که میتوان برای قهرمان در نظر گرفت عبارتاند از : جنگجو، عاشق، امپراطور و مستبد، ناجی جهان و قدیس. گفته کارلایل است که بی اعتقادی به قهرمانان انکار خداست و نیچه معتقد بود که پرستش قهرمانان بازماندهای از پرستش خدایان است.« در اوتاراتانترا تمثیلی از گروهی از نقاشان آمده است که میخواهند از طریق تجسم و درک تمامیت < گوهر > انسان برتر- که در بودا تجلی یافته- در قالب نقاشی، < به آن یگانگی کامل نائل شوند.> آنها میخواهند با ثبت تمام جزئیات {اندام هایی که در نقاشی به تصویر می کشند} و استحاله آنها در یکدیگر به آن تمامیت برتر برسند: در اینجاست که مسئله صورت پردازی آرمانی، و شبیه سازی از روی جسم استعاری«mystical body» به میان می آید. در این که مضمون فوق که در استانزای۸۹ اوتاراتانترا آمده مربوط به داستان مندرج در دیوایاودانا است کمتر می توان تردید کرد: در این حکایت رودرایانا تمایل دارد تا تصویری از بودا داشته باشد؛ پس چهره نگاران دربار را احضار می کند و خواست خود را به ایشان اعلام می دارد، ولی اراده او عملی نمیشود چون نقاشان قادر به دستیابی و شبیه سازی بودا در اثر خود نیستند؛ در این هنگام بودا سایه ای از خود را بر بوم می افکند و صورتگران را هدایت می کند که خطوط محیطی آن را رسم کنند و آن را با رنگ پر کنند.»(به نقل از کومارا سوامی،۱۳۹۳: ۱۷۶- ۱۷۷) ما در سیمای قهرمانان تنها خاطره ای ناقص از شخصیتی تاریخی را می بینیم که گرداگردش را هاله ای از اسطوره و اعجاز احاطه کرده است؛ مردانگی قهرمان بیش از الوهیت او ما را جذب می کند و این نگرش در مورد تصور ما از عیسی، کریشنا، بودا، کوچولاین، زیگورد و گیلگمش نیز صادق است. ما در رویارویی با داستان زندگی این گونه شخصیت ها عناصر اسطوره ای داستان را که جان و گوهر این حکایات به شمار می روند، به عنوان یک رخداد تلقی می کنیم و مباحث روایی آن را جایگزین معنای داستان می کنیم.( به نقل از کومارا سوامی،۱۳۹۳: ۱۷۶- ۱۷۷)
- ربیعیان، محمدرضا(۱۳۷۶)، ناتورالیسم، دانشنامه ادب فارسی(ج۲)، به سرپرستی حسن انوشه، تهران: سازمان چاپ و انتشارات.
- مدرسی، فاطمه(۱۳۹۰)، فرهنگ توصیفی نقد و نظریههای ادبی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- باستید، روژه(۱۳۹۱)، دانش اساطیر، ترجمه جلال ستاری، تهران: توس.
- اکبری، محمدعلی(۱۳۸۴)، تبارشناسی هویت جدید ایرانی، عصر قاجار و پهلوی اول، تهران: علمی و فرهنگی
- جاوید، رضا(۱۳۹۵)، صادق هدایت، تاریخ و تراژدی، چاپ دوم، تهران: نشر نی.
- چراغی، رحیم(۱۳۹۵)، زندگی در قلمرو اساطیر از مارلیک تا شاهنامه و افسانهها، رشت: گیل و دیلم.
- یونگ، کارل گوستاو (۱۳۹۲)، انسان و سمبولهایش، ترجمه محمود سلطانیه، چاپ نهم، تهران: جامی
- تسلیمی، علی (۱۳۹۰٫الف)، نقد ادبی، نظریههای ادبی و کاربرد آنها در ادبیات فارسی، چاپ دوم، تهران: کتاب آمه.
- اسحاقپور، یوسف(۱۳۷۳)، بر مزار صادق هدایت، ترجمه باقر پرهام، تهران: باغ آینه.
- کمبل، جوزف(۱۳۸۷)، قهرمان هزار چهره، برگردان شادی خسروپناه، مشهد: گل آفتاب.
- کومارا سوامی، آناندا کنتیش(۱۳۹۳)، فلسفه هنر شرقی و مسیحی، ترجمه امیرحسین ذکرگو، چ سوم، تهران: موسسه تألیف، ترجمه و نشر آثار هنری، متن.