سال ها مساله ی ما این بود
دشمنی کردن با یار خودی
جنگ بین من و تو برد نداشت
من شکستم و تو تسلیم شدی
چی به جا مونده ازون روزای تلخ
غیر یه نگاه آلوده به غم
ما که سوختیم پای همدیگه ولی
آخرش نشد بسازیم با هم
تو مسیر جاده ی خوشبختی
ما فقط راه همو سد کردیم
عشق ما جنون خودخواهی بود
بد نبودیم و به هم بد کردیم
من دیگه دلم تکون نمیخوره
از نگاهی که پر از اصراره
من دیگه دلم تکون نمیخوره
پشت هر زلزله ای آواره
عمرتو به پای من هدر نده
من و تو محاله دیگه ما شیم
توی بهترین شرایط شاید
بتونیم دوستای خوبی باشیم
لیدا رشیدی
۰