#ماه_بر_کوهان جدیدترین دفتر شعر #جواد_کلیدری چاپ و منتشر شد. اگرچه از نام کتاب، معانی گوناگونی به ذهن میرسد اما در حقیقت، «ماه بر کوهان» به معنی (ماه ابر کوهان= ماه بالای کوهسار) است که لحن بیست و یکم از سی لحن باربد، خنیاگر خسروپرویز است.
این مجموعه ۱۶۵ صفحهای ۱۲۰ قطعه شعر حاصل سالهای ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۳ #کلیدری و بیشتر در موضوعات فلسفی، اجتماعی، سیاسی، عاشقانه و… است. امید است که اشعار پس از ۱۳۹۳ تاکنون او نیز در مجموعهی دیگری منتشر شود.
اگرچه جهانبینی و زبان این شعرها تا حدود زیادی ادامه مجموعه شعرهای سپید قبلی او چون یکی اینهمه گل را از دستم بگیرد و کادوی غمگین و حتی مجموعه غزلهای او قطار ساعت هفت به شمار میآید اما گاه تفاوتهایی در ساختار و هم در محتوا دیده میشود.
نشر گیومه که ناشر تخصصی ادبیات معاصر است انتشار این مجموعه را بر عهده داشته است. شمار کتاب، ۵۰۰ جلد و قیمت ۱۵۰۰۰ تومان است.
جناب آقای کلیدری باخبر شدهایم کتاب تازهای از شما چاپشده است لطفاً درباره این اثر اندکی برای ما توضیح بدهید؟
بله سال ۸۸ کتاب «یکی اینهمه گل را از من بگیرد» منتشر شد اما از آن روز تابهحال جز یک مجموعه غزل (قطار ساعت هفت) اثر دیگری چاپنشده بود. سه دفتر شعر آماده انتشار داشتم که اکنون یکی از آنها با عنوان «ماه بر کوهان» منتشرشده است و دو دفتر دیگر در انتظار چاپ خواهند ماند. اگرچه از نام کتاب، معانی متعددی به ذهن میرسد، اما در حقیقت «ماه بر کوهان» به معنی «ماه ابر کوهان= ماه بالای کوهسار» است که لحن بیست و یکم از سی لحن باربد، خنیاگر خسروپرویز است.
این مجموعه در قالب سپید است و در ۱۶۵ صفحه، ۱۲۰ قطعه شعر را جایداده است. شعرهای کتاب، همانند دیگر آثار بنده در یک موضوع مشخص نیست و مضامین متعددی ازجمله فلسفی، اجتماعی، سیاسی، عاشقانه و … است آنچنانکه معمول اکثر کتابهای شعر بوده و هست؛ بنابراین میتوانم گفت جهانبینی و نگرش بنده در این کتاب، نزدیک و ادامه دیگر آثار بنده است اگرچه ممکن است تفاوتهای مختصری در محتوا و زبان شعرها مشاهده شود. آنچه با خواندن اثر، مخاطبان به آن اذعان خواهند کرد، این است که اشعار این مجموعه، حاصل تجربیات و مشاهدات شخصی شاعر آنهاست.
خب واضح است میتوانم درباره این مجموعه بیش از این سخن بگویم اما دوستتر دارم از زبان خودم نباشد که گفت:
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران.
نشر گیومه که ناشر تخصصی ادبیات معاصر است انتشار این مجموعه را بر عهده داشته است. طراح جلد، استاد محمدابراهیم مرادی و مدیرهتری و طراح گرافیک آن، کارنگ طیاری ست. شمار کتاب، ۵۰۰ جلد و بهای آن ۱۵۰۰۰ تومان است.
لطفاً کمی درباره اوضاع چالشی یا شاید انحطاطی شعر معاصر خصوصاً در حوزه سپید سرایی برای ما بگویید؟
میگویی اوضاع چالشی، واقعیت همین است که اوضاع چالشی و بسیار متنوع شده است. اتفاق، درست بعد از نیما افتاد، از شاعرانی که همراستا و تا حدودی هماهنگ با او پیش میرفتند (اخوان و سهراب و شاملو و…) راه شعر نو را چند راهه کردند؛ اما پسازاین بزرگان و در همان سالهای نخستین بود که هرکسی بیرقی برافراشت و سعی کرد عدهای را دور خود جمع کند. حال سرانجام هرکدام، چه شد، بماند. اکنون هم کسانی دیگر دارند همان تجربیات را دوباره تجربه میکنند. عدهای اهل و عدهای نااهل هستند اما باید اجازه داد هرکس کارش را بکند، هرکس باید بتواند آنچنانکه میاندیشد، عمل کند. آزادی عمل، همین است دیگر. زمان، خود بهترین داور و مهمترین ترازوی سنجش عمل افراد است. مگر کار نیما ویارانش، خود یکی از همین تجربهها نبود که خیلی هم مخالف داشت؟ اما دیدیم که جریان شعر و شاعران این سرزمین، نظر آنها را پذیرفت و امروز خیل شاعران طرفدار شعر نو راداریم؛ بنابراین چارهای نیست جز اینکه صبر کنیم ببینیم عملکرد چه کسی به سرانجام بهتر و مطلوبتری میانجامد. در این جهان، هرکسی برای کاری آمده است. حتی انتشار کتابهای شعر هم همین باید باشد و هست. باید همه بتوانند کتابشان را منتشر کنند اما مردم قضاوت خواهند کرد که کدام را بخرند، کدام را نه!
چند شعر از ماه بر کوهان:
اگر
چه میشد اگر من درخت سیب میشدم
تو زمین
آن گاه پرندهها از شانهی من بلند میشدند
مینشستند روی گونهی تو
آب، جان مان را تازه میکرد
و آفتاب، یکسان میتابید به هر دوی مان.
من اگر درخت می شدم
تکان می دادم خودم را
شاخه هایم را می کشتم
سیب ها را می ریختم به دامان تو
از خودم صدا درمی آوردم
با غریو و هلهله می ترساندم همه را
کارهایی می کردم که فقط درختان سیب می دانند
شب ها مادر صدایت می کردم
روزها، پدر
اگر تو زمینم می شدی
من هم درخت می شدم
درهر پنج فصل سال.
تو
شناختم، صدای تو بود
خیلی دور، خیلی گنگ
ازسطرهای رمانی که می خواندم، صدای تو می آمد
و مستقیم نفوذ می کرد در اعصابم
در رگ و پی خسته ام
هراس داشتم
پنجره را گشودم
یادم نبود پاییز آمده
از پاییز، صدای تو می آمد
نسیم سردش درختان را می ترساند
و صدای تو پخش می شد در مه
در صورت خاکستری پاییز
سر چرخاندم به سمت خودم
گودی پای چشم هایم بیشتر شده بود
حالا در تنهایی حل می شدم
در غروب خسته
و همچنان صدای تو از ضبط صوت می آمد.
گذر زمان
بیست سال پیش
همین جا که ما نشسته ایم، در این اتاق، باغی بود
تصورش دشوار است، اما
درست همین جا که تو نشسته ای، درختی بود
که هرروز عصر، دوکبوتر می نشستند روی شاخه اش
یکی شادی بود و آن یکی هم، شادی.
هیچ کس نمی دانست
بیست سال بعد، جای آن درخت،
دختری می نشیند با دو گنجشک شیرین روی لبهایش…
زمان می گذرد
زمان می گذرد با همه ی توانش
وگرنه موهایم سفید نمی شد.
نگاه کن به خاطرات خوش دیروز
به صبح روشن روبه رو.
درک حقیقت
این روزها به چیزهای جدیدی پی برده ام
مثلاً، باد از میان درختان پر میوه، سنگینتر میگذرد
آب در همه جای جهان، سرپایینی میرود
و ریشهی گیاهان، خاک را دوست دارند
فهمیدهام دل هم برای خود، هویت مستقلی دارد
فرض کن اگر من یکی از همین شهدای گمنام باشم،
دلم هم شهید دیگری ست
امروز پی بردم
در چشم آفتاب، هرکس بهاندازهی خودش سایهای دارد
و ماه، شبها برای همصحبتی با من بیرون میآید
فهمیده ام اگر تو نباشی، من دیوانه می شوم
همین طور توی خانه راه می روم و
با خودم حرف می زنم.
نوروز
سال نو منتظر پایان گرفتن خشونت هاست
معطل مانده تا جنگ های فرقه ای تمام شود
نوروز، آن گاه رخ نشان خواهد داد
که پرندگان به ییلاق برگردند.
اکنون اما، باد از بغض و کینه
از عداوت، سخن می گوید
شپاتی که به پرچم کشورهای بسیاری خورده است.