نوشته: مهران بُرزینان
توانمنـد اما بـیرمق!
نیشابور امروز، نه تنها بزرگترین شهر خراسان، پس از مشهد و پیش از سبزوار، بجنورد و بیرجند است که به خاطر میراث تاریخی و فرهنگی گرانسنگ، وجههای ملی و بینالمللی را با خود، به یدک میکشد. شهر نیشابور، مرکز تمدنی دشت نیشابور و خراسان مرکزی است و این شهر نسبت به جمعیت خود، در تمامی شاخصهای فرهنگی و اجتماعی، یکی از دوسه شهر جریانساز منطقه بزرگ شمال شرق کشور است.
امّا با تمام این فاکتورها و دیگر مشخصههای انسانی و اجتماعی مزیتآفرین که برای این شهر برشمردهاند و میتوان باز هم برشمار کرد؛ شهر نیشابور، این نماد تاریخ و فرهنگ خراسان؛ این شهر اندیشهپرداز جریانساز در شمال شرق کشور؛ با تمام جمعیت چندصدهزارنفری که رتبه سیویکمین شهر پرجمعیت کشور را به خود اختصاص داده؛ و با داشتن نهادهای فعال و پرتکاپوی شورای شهر و شهرداری؛ متاسفانه در یکی از پیشپاافتادهترین امور که ربط مستقیم با مدیریت تصویر چهره شهر در افکار عمومی دارد، بسیار ضعیف و بیرمق عمل کرده است!
مسالهای که تاریخی میشود!
نیشابور؛ شهر فرهنگی؛ شهر گردشگری و نماد تمدنی خراسان؛ در بازآفرینی ورودی غربیاش، به عنوان اولین و مهمترین نقط تماس شهر با جمعیت چندمیلیونی مسافرانی که سالانه، از سرتاسر ایران به خراسان میآیند، چهرهای داغان و ناتوان از خود، به نمایش گذاشته است. این مساله، مساله امسال و این دوره شورای شهر و شهرداری نیست؛ مساله ورودیهای شهر، امروز دارد دههها را در مینوردد و دیرزمانی نخواهد گذشت که کمکم، تبدیل به یکی از مسائل تاریخی نیشابور خواهد شد. ولی ای کاش، آن زمان که در کتاب تاریخ نیشابور ثبت میگردد، آن تاریخنگار نکتهپرداز، این را هم در انتهای کلام خود اضافه کند که: این ورودیهای، بیرمق و داغان که فرق زیادی با خیابانهای معمولی و جادهای که آن را به شهر متصل میکنند، ندارند؛ سلیقه مردم فرهنگدوست و هنرپرور این شهر نیست؛ اینها دقیقاً محصول تدابیر مسولان انتخابی و انتصابی است که در این دو سه دهه؛ رای و عوارض و مواجب از مردم گرفتهاند، فرق زیادی به حالشان نداشته است که تصویر درستی از نیشابور به دنیای بیرون از شهر ارایه شود.
چرا به نیشـابور میآیند؟
نیشابور، در اندیشه و حافظه همه ایرانیان و غیر ایرانیان؛ «شکوه تمدن ایرانزمین» هست و نیاز به تابلونویسی ندارد. اگر منِ ایرانی، اگر منِ خاطرخواه تاریخ و فرهنگ ایران، به دیدار نیشابور میآیم؛ برای تابلو خواندن، برای دیدن فرفرههایی که در باد میچرخند، برای عبور از تونل نور بالای تقاطع انتهای خیابان ۱۷، برای ملاحظه کاشیکاری زیر پل هوایی دولتآباد و … به این شهر نمیآیم؛ من به اینجا میآیم تا آن شکوهی که در حافظه تاریخیام و در اندیشهام از نیشابور دارم، در ارتباط مستقیم با این شهر، در ساخت شهری، معماری و المانهای این شهر لمس نمایم.
من میدانم که این شهر، در جغرافیای تاریخ و فرهنگ ایران، یک نقطه برجسته و خاص است. من برای الهام گرفتن از، برای غوطهور شدن در جلوه گرانقدر خراسانی تاریخ و فرهنگ ایران به این شهر میآیم. آیا این شهر، این احساس ناب را، این فهم ژرف را و این کالای گردشگری معنادار را در دسترس من قرار میدهد؟! اولین نقطه تماس من، ورودی غربی شهر نیشابور است. به حقیقت و درستی سوگند که نه منِ نیشابوری از ورودیهای شهر چنین برداشتی دارم و نه آن من که از اهالی شهرهای همجوار هستم، چنین الهامی از نیشابور به عنوان الگوی فرهنگی خراسان میگیرم و نه منِ مسافر، به جز استغراق بیپایان در روزمرگیهای بیحاصل، نشانی از شکوه فرهنگی و تمدنی ایرانزمین در اینجا چیزی مییابم!
با فرصتهای شهر، چه کردهاید؟!
آقایان با این شهر و فرصتهای این شهر چه کردهاید؟! برای هویت و معنای شهر این مردم صبور و کمتوقع چه کردهاید؟! هیچ کس انتظار طراحی، مدیریت و اجرا در سطح بینالمللی و جهانی ندارد، حداقل در سطح استانی و منطقهای کشور خودمان، سنجیده و درست عمل کنیم. فقط کافی است رخصت بدهید و ۱۰۰ کیلومتر به سمت غرب بروید و با چشم خودتان ببینید برای هویتمندی شهرشان چه کردهاند؛ خیابانی به طول ۲ کیلومتر را که از قلب شهر میگذرد و بیش از ۲۰ اثر شاخص تاریخی و نهاد رسمی شهر در آن واقعاند، «بیهق» نامگذاری کردهاند و این در حالی است که در شهر ما حتی گذاشتن نام «ابرشهر» بر یک میدان کوچک حاشیه شهر نیز با تردید انجام میشود؛ نام آن شهر، هیچگاه صریحاً بیهق نبوده؛ اما نام بیهق را در قلب مدنیت خود، هر روز در گوش شناس و ناآشنا فریاد میزند! نام قدیم نیشابور در صدها کتاب و سکه و اثر پیش و پس از اسلام، ابرشهر آمده است و خود نمیدانیم از چه هراس داریم! از سند هویت خود؟!
شهری که هویتش را فریاد میزند!
نگاهی به نقشه آن شهر عزیز بیاندازید و حتی بهتر است یک روز به آنجا بروید و بگردید، از این قبیل مثالها بسیار است. اما بگذریم و در جاده بحث خود حرکت کنیم. همین خیابان بیهق، در شرق به میدانی میرسد که در جهت جنوب شرقی در بولواری میافتد که نامش سربداران است، بولوار سربداران، قرار است شما را به ورودی غربی شهر برساند؛ و چه زیبا و با معنا میرساند: میدان سربداران اینجاست؛ میدانی به مساحت ۱۴۵۰۰ متر مربع با فضاسازی و نمادسازی قابل توجه. اینجا انتهای محدوده قانونی شهر سبزوار است امّا سمبل هویتی و سازه نمایدن ورودی غربی شهر در اینجا نیست؛ دو کیلومتر و اندی که به سمت غرب در جاده شاهرود و تهران به پیش بروید به پلیس راه سبزوار میرسید. مشاهده قرارگاه پلیس راه، یعنی اینکه ما رسماً و عملاً در جادهای بینشهری و با فاصلهای قابل توجه از محدوده قانونی و عرفی شهر قرار گرفتهایم.
از اینجا باید ۱٫۷ کیلومتر دیگر جلو رفت تا به جایی میدانمانند برسیم که نماد سربداران، معروف به میدان مشاهیر، چشمنوازی مینماید. نماد سربداران، که در فاصله ۳ کیلومتر و ۷۵۰ متر از شهر و بر فراز تپهای مصنوعی بناشده، تندیس هفت پیکره انسانی است در حالتهای گوناگون، پیام جنبش سربداران در قرن هشتم هجری، فریاد میکنند. این شهر، از فرصتهای واقعی و جاری خود، برای بیان رسای هویت خود بهره میبرد. این شهر، مرکز ولایت بیهق و پایتخت حکومت محلی سربداران بوده است و در بازگویی و بازآفرینی این هویت، از هیچچیز ابایی ندارد. این شهر، مسولان و مردمان آن تحسینبرانگیزند.
شهری که برای خود، ارزش
قائل است!
بد نیست از نماد هفتپیکر سربداران، که پیشواز ورودی غربی شهر سبزوار است، نیز جلوتر برویم؛ ۲۵۲ کیلومتر به سمت غرب؛ اینجا میدان غدیر در ورودی غربی شهر خواهرخوانده زیبا و مهربان نیشابور، شاهرود است. هویت تمدنی منطقه شاهرود در شهر بسطام که در حدود ۶ کیلومتری شهر شاهرود واقع شده، متمرکز است و شهر شاهرود به عنوان یک نقطه سکونتگاهی شهری مهم از دوران قاجاریه رونق و شکوفایی فراوان یافته است. جمعیت شهر شاهرود کمی بیش از ۱۵۰هزارنفر، یعنی تقریباً معادل نیمی از جمعیت نیشابور است. شاهرود در فاصلهای از بافت مسکونی شهر، میدان غدیر را برای استقرار سازه نمادین ورودی غربی تدارک دیده است.
شهر شاهرود در دامنه ارتفاعات البرز جنوبی و به طور طبیعی بر ارتفاع نسبتاً بیشتر از دشت پیرامونی واقع است. میدان غدیر با مساحت ۱۱۲۷۵متر مربع، نیز دارای چنین موقعیتی است و از جاده سمنان و تهران که از سوی غرب به شهر میسد، نمایان است. المانی شامل یک مروارید یا گوی طلایی است که توسط هشت یال سپیدرنگ که خود بر گوی بزرگ فیروزهای استوار شدهاند، بر دست گرفته شده است. این المان سپید فیروزهبنیان با گویِ زرین از چند کیلومتری غرب شهر، نشان از شهر شاهرود میدهد و مسافران را به شهری که برای هویت، زیبایی و توسعه هدفمند خود ارزش قائل است، فرا میخواند.
نیاز به چیزی بیش از شعارهای توخالی
به نیشابور برگردیم. نمیخواهم فقط غُر زده باشم؛ مشکل را گفتم، یک راهکار پیشنهادی هم آوردهام. پیش از پل دولتآباد (تقاطع بزرگراه فیروزه-بولوار رسالت و بزرگراه امامرضا)، در آن ناحیه که خط راه آهن از زیر بزرگراه امامرضا میگذرد، دو یال برجسته هست که دو خط رفت و برگشت بزرگراه امامرضا بر روی آنها استقرار یافته است. بلندترین نقطه فضای میان این دو یال، برای زیرسازی المانی که پیشواز غربی شهر نیشابور باشد، شایسته به نظر میرسد. این المان اگر با نگاه فنی، هنری و محتوایی برآمده از هویت تاریخی و فرهنگی نیشابور، که ریشه در فرهنگ ایران باستان و سرمایه گرانسنگ شکوه دوره اسلامی دارد، طراحی، اجرا و نصب گردد؛ از دوردستهای جاده سبزوار و تهران، منادی شهر نمادین تاریخ و فرهنگ خراسان و شکوه تمدن ایرانزمین خواهد بود. تابلوی شکوه تمدن، بدون سازهها و جلوههای معماری که نمایانگر آن شکوه باشند، چیزی بیش از شعار توخالی نیست.
لطفاً در حد نیشـابور، اقـدام کنید!
مسولان عزیز، تصمیمسازان و تصمیمگیران محترم شهر نیشابور! حواسمان باشد: محصول تدابیر مدیران شهر، به نام عموم مردم شهر تمام میشود. مردم این شهر، بیذوق و بدسلیقه نیستند. این شهر، هویت دارد. با تدابیر بد، با بدعملی و یا با بیعملی، فرصتهای این شهر را که از نمادهای هویت تاریخی و فرهنگی ایران و خراسان است، به بازیچه روزمرگیهای خود نبریم. اگر در درون دستگاههای اجرایی موجود، توان تخصصی لازم وجود ندارد؛ از مشاوران و متخصصان بروندستگاهی بهره گرفته شود. بنای آرامگاه حکیم عمر خیام را به یاد بیاورید، یکی از نمادهای درخشان ایران معاصر است و اگر شاخص است، به خاطر طراحی و اجرای درست آن توسط یک متخصص درست است.
نماد ورودی غربی شهر نیشابور، قرار نیست اسباب سرگرمی مسافر باشد، قرار است پیشواز نمادین شهری باشد که پیامهایی از آن جنس که گفته شد، دارد. آقایان! لطفا در حد نیشابور، اقدام کنید.