گفتوگواز: مسعود اصغرنژادبلوچی
حمیده منصوری، متولد مردادماه هستم. تهران به دنیا آمدم و بزرگ شدم. یک دههی شصتی هستم و طبیعتاً دغدغهها و مشکلات دههی شصتیها را داشتهام و اشعارم هم تا حدود زیادی تأثیر پذیرفته از ذهنیت من از گذشته هستند. مسائلی مثل جنگ، محدودیتها و فشارهای مختص آن زمان. از سال ۱۳۸۰ بهصورت جدی و منسجم به نوشتن شعر پرداختم. سبک غالب شعرهایم سپید است ولی بهصورت پراکنده شعر کلاسیک هم گفتهام. اولین مجموعهی شعرم که دربرگیرندهی اشعار برگزیدهی حدوداً یک دهه بود در سال ۱۳۹۴ به چاپ رسید.
شعر برای شما آیا یک جهان متفاوت ساخته است؟
قطعاً. من زمانی که شعر مینویسم از خودم بیرون میآیم، باید جای خیلیها باشم که بتوانم شعر تأثیرگذاری بگویم، بشوم یک کولبر، یک محکوم به اعدام، یک دستفروش، یک عاشق در فراق و …معتقدم شاعر خوب فقط نباید از دغدغههای زندگی شخصیاش بنویسد. شعر، جهانبینی مرا تحتالشعاع قرار میدهد.
شعر دهههای اخیر را چگونه ارزیابی میکنید؟ خصوصاً شعر زنان؛ و اینکه اصلاً شهر زنانه-مردانه دارد؟ اسم کتابهای خودتان را بگویید؟ و اگر دارید چند تا شعر که بیشتر با شعر شما آشنا بشویم؟
شعرهای خوب خواندهام ولی اشعاری هم خواندهام که تأسف خوردم. تنها مسأله ای که دوست دارم یادآوری کنم این است که شعر با نثر اشتباه گرفته نشود. شعر سپید از آن جاییکه از وزن بیبهره است، اگر فاقد ایماژ باشد دیگر شعر نیست و نثر است. طبیعتاً روحیات زنانه و مردانه اشعار را تحت الشعاع قرار می دهد، ولی اگر شاعری شعری نوشت که نشود تشخیص داد که این شعر را یک زن سروده یا یک مرد، از این منظر قابل تحسین است. نام کتاب اول من «تیک تاک چهار دیواری» است. مجموعه ی دوم آماده است ولی هنوز به چاپ نرسیده.
**
۱
زمین
در تسخیر ِگورهای آماده
نبض ضعیفی دارد
و کوچ
مُردگی را
با لامپهای ِ نئون
تزئین میکند
۲
خانه مرده است
خانه مرده است و هیچکس
برایش مراسم تدفین نمیگیرد
اینجا تمام اشیاء سرد
در انتظار رفتن
به تیکتاک ساعتهای دیواری
گوش میدهند
و خاطرات خاکستر شده را
به یاد میآورند
گذر ثانیهها،
و نگاه کردن به حرکت عقربهها
رفتن را به جلو نمیاندازد
خانه مرده است و هیچ دستی
برای تدفینش
یاری نمیکند
***
به نظر شما زبان شعر معاصر در برابر جریانهای اصیل زندگی قرار دارد یا در لفافه و کنایه و استعاره میخواهد خودش را مطلع از درد و درک زمانه نشان بدهد و شاید اینگونه هم نباشد؟
بنا بر مقتضیات زمانه تا حدود زیادی در لفافه و کنایهآمیز.
شاعر امروز چقدر در میان مردم حضور دارد؟
بستگی به شاعر دارد و دغدغههای اش برای نوشتن. نمیتوانم بهطور قطعی به این پرسش پاسخ بدهم. شاعرانی هستند که از مسائل و دغدغههای روز مینویسند ولی به نظر من تعدادشان کم است. من بیشتر اشعار عاشقانه میبینم که کاملاً جنبهی فردی دارد.
یعنی به نظر شما مقصر شعر نخواندن نسل حال حاضر شاعرها هستند؟
فکر میکنم اگر شاعران شور بیشتری در اشعارشان ایجاد کنند و فضای ملموستری بسازند، ممکن است مردم به خواندن شعر بیشتر ترغیب شوند. واقعیت این است که شعر معاصر حرف زیادی برای گفتن ندارد و بیشتر بازی با واژگان است و از عنصر مهم اندیشه کمبهره است.
درباره حرف و اندیشه و حضور و غیاب آن در شعر امروز حرف بزنید؟
شعر باید پیام داشته باشد، انگیزه بخش باشد و حتی پندآموز و در بهترین حالت امیدبخش و راهگشا. آنچه میگوید صرفاً بیان احساسات مقطعی شاعر نباشد. شعری که پنجاه سال بعد هم اثرگذار باشد. مثل اشعار شاملو.
لطفاً درباره این بخش اندیشمندانه و پندآموز شعر امروز بیشتر برای ما توضیح بدهید؟ این که فضیلت های حوزه شعر از چشم شاعران پنهان نیست آیا مخاطب امروز در تمام سطوح میتواند یک شنونده قابل اعتماد برای یک شاعر تلاشگر در حوزه انتشار اندیشههای اصیل انسانی باشد؟
مقصود من از شعر اندیشمندانه، شعری است که تفکری سازنده با خودش دارد. مثلاً نکوهش یک عمل اشتباه و مخرب اجتماعی که با زبان شعر بیان میشود. تفکر در قالب هنر اثری بهمراتب بیشتر دارد.
مقصودتان از شنوندهی قابل اعتماد چیست؟ به نظر شما آیا این گونه آثار دوران شان سر نیامده است؟ شعر در قالب پند و اندرز به نوعی از دور افتاده!
ببینید، من خیلی معتقد نیستم که عناصر شعری مختص دوران خاصی هستند ولی اگر پند و اندرز به شیوهی گذشته امروز جاذبهای ندارد، میتوان از شیوههای نوین بهره برد که اتفاقاً شعر آزاد خیلی به شاعر میدان میدهد. مقصود من از پندآموز بودن شعر، بیشتر، مؤثر بودن بر مخاطب است. شعری که جهت بدهد، این جهتدهی میتواند ایجاد احساس به خصوصی در مخاطب، یا ایجاد انگیزش در راستای رسیدن به هدفی باشد یا تحت تأثیر قرار دادن وجدان عمومی و …
شاعران امروز دارای چه جایگاهی هستند؟
شاعران امروز در جایگاه حقیقی خود نیستند، از این نظر که اشعارشان آن گونه که شایسته است خوانده نمی شود، نقد و تحلیل نمی شود و طبیعتاً اثرگذاری لازم را ندارد. تا جایی که من اطلاع دارم، مردم، تمایل بسیار بیشتری برای خواندن رمان دارند تا شعر و در این شرایط شاعر مهجور می ماند.
پس یعنی جایگاه در جنس شعر میتواند اثربخش باشد؟
بله جایگاه اجتماعی شاعر در اثرش تأثیرگذار میتواند باشد ولی نه الزاماً
الزامها کدام اند؟
اینکه شاعر وقعی به جایگاه اجتماعی خود نگذارد. به عبارتی از جایگاهش بهرهی لازم را نبرد. شاعر به عقیدهی من، مانند هر انسانی که پایگاه اجتماعی ویژهای دارد، بهتر است بیتفاوت به وقایع روز و پیرامونش نباشد. برای حفظ جایگاه خودش و ماندگار شدن شعرش و همدلی با اجتماع انسانی. حال میتواند در درونیات خودش غرق شود که این باعث میشود از آن چه که باید یا بهتر است باشد، دور بماند.
از خصایص هنر شعر در بازخورد اجتماع و تخصص سرایش برای ما بگویید؟
شعر جان تازه به واژگان می بخشد. در قالب شعر کلمات دوباره متولد می شوند و در هر شعر جایگاه متفاوتی پیدا میکنند، شاید بشود گفت شخصیت شاعر بر روی واژهها اثر میگذارد. شعر احساس انسان را تلطیف میکند و روان رنجور را متعادل میسازد. اساساً کاربرد هنر همین است که از رنج هم زیبایی بیافریند و گفتهها و ناگفتههای درون انسان را به زیباترین شکل ممکن بیان کند. به نظر من زیبایی از رنج میکاهد.
زیبایی از رنج میکاهد؟ این عملکرد در خلق اثر هنری چه شکلی بازخورد دارد؟
زیبایی، شعف میآورد، احساس دلپذیری به وجود میآورد و میتواند از کراهت و زشتی رنج بکاهد. این نظر من است، شاید همه موافق نباشند. هنرمند بر قامت ملال، لباسی زیبا میپوشاند تا دستکم آن را قابل تحمل سازد. درست مانند زمانی که غمگین هستیم و گوش دادن به موسیقی ای که احوالات ما را به زیبایی در قالب موسیقی و ترانه بیان میکند، احساس بهتری پیدا میکنیم.
- نویسنده : مسعوداصغرنژادبلوچی
- منبع خبر : خاتون شرق