گفتوگو از: مسعوداصغرنژادبلوچی
درود؛ کلمه مهربانی است تقدیم به خاتون شرق و خوانندگانش، بخش خوب زندگی من در شعر گذشت از آن لحظهای که کلمات خویشاوند خونی من شدند فهمیدم میشود با شعر نسبتی مشروع داشت. یادم نیست از چه زمانی شروع شد اما میدانم شعر در من پایان نمیپذیرد. ساکن شهر کرج هستم و اصالتی آذری دارم. تحصیلاتم در رشته تاریخ و باستانشناسی در مقطع کارشناسی ارشد هست. اولین کتاب من «نوک زبان» است مجموعه شعر سپید، سپس شاهکارهای شعر جهان، ترجمهای از هشتاد شاعر برتر جهان، سایه شکوفههای آلو، ترجمه و گردآوری اشعار هایکو ناتسومه سوسهکی، خرمالویی بر شانه پاییز، ترجمه و گردآوری اشعار هایکو ماسائوکا شیکی، زیبای دورو، مجموعه سرودههای هایکو به قلم من و مجموعه شعر سپید، دورگه. چندین مقاله و نقد و نظر در مجلات معتبر کشور به قلم من منتشر شده، یک شاعر سپیدسرا هستم و هایکو هم شعر مورد علاقهام است.
چرا بازخورد رسانهای در شعر امروز دچار بحران شده است؟
اساساً شعر امروز از جامعه و زندگی و زیست جهانی فاصله گرفته است و این گسست و تشتت ادبی و فرهنگی چنان است که باید آسیبشناسیاش را جدی گرفت، در هر دوره و در این چند دهه فراز و فرودها و دوری و نزدیکیهایی داشت اگر منظورتان از رسانه، دولتی و رسانه ادبی و فرهنگی تحت حمایت نظام و سلطه قدرت حاکم باشد، از این بابت نمیتوان به جهان شعر و شاعرانگی خرده گرفت، چرا که ذاتاً و ماهیتاً شعر رویاروی و مقابل جریان عادی و طبیعی و ادبیات و شعر رسمی است، ادبیات رسمی به گمان منتقدان و اندیشمندان معاصر نوعی ایدئولوژی را احیا و حمایت و ترویج میکند و این ایدئولوژی مشروعیت به سیاست و مدیریت نظام سلطه و قدرت و دانش رسمی میدهد با این حساب، شعر اساساً مقابل این روند و جریان هست، امروزه اصحاب شعر، به صورت انفرادی و گروهی و جمعی در فضای مجازی، تریبونی قابل اعتماد و مطمئن برای خود و بازتاب و تعامل آن با جامعه ادبی و مخاطبان جدی و خاص، ایجاد کردهاند. اینستاگرام، فیس بوک، یوتوب و تلگرام… هر کدام در جهت نمایاندن این فضای کنونی امکانات فراوانی در اختیار کاربرانشان گذاشتهاند، اما بحران هم در آن جاست و در همه جا، دورانی که چنانکه باید عقلانیت را تاب نمیآورد و بیشتر در جستجوی هیجان است وضعیت شعر معاصر ما، یک توقف ایستا و گردش به دور صفر درجه است و من میبینم که بسیاری از دوستان، منتقدان و پژوهشگران دغدغه اصلیشان خروج از این وضعیت است، چون نه جامعه و نه نظام حمایت برنامهریزیشدهای در تعامل با شاعران را ندارد و نه وضعیت شعر ما توانسته خود را همراه و همسو با جامعه و …کند، این وضعیت بحرانی، نتیجه عملکرد ناصحیح و نامرتبط مدیریت فرهنگی و سیاستهای فرهنگی کلان و خرده مؤسسات و نهادهای اجتماعی و فرهنگی و ادبی است، این است که شعر راه خود را میرود و جامعه راه دیگر و دیگر این که شعر امروز به دلیل سخت و نو بودن کمتر مورد استقبال مردم قرار میگیرد بهاینعلت که مردم هنر آسان و راحت را راحتتر درک میکنند. ذهن جامعه و فرهنگ به سنت خو گرفته و اگر هم قرار باشد که شعر کارکردی رسانهای داشته باشد ترجیح به شعر سنتی و کلاسیک داده میشود و مورد بعدی جایگزین شدن صنعت سینما و هنر موسیقی و غیره امروزه در کشور ایران بازار رسانهای شعر را کساد کرده…
به نظر شما چرا اینهمه سطح فرهنگ و ادب در حوزه مطالعات ادبی در دوران معاصر پایین است؟
در دوران معاصر رسانه ادبیات و ارزشگذاری بر آن در انحصار حاکمیت است و ادبیات انقلاب، خود تاریخی ست که روایتگر حوادث مهم دوره خویش هست بنابراین تعیین سطح فرهنگ و ادب در حوزه مطالعات ادبی را میتوان به سه بخش تقسیم کرد.
گروهی که طرفدار حاکمیت و آرمانهای نظام و انقلاب هستند اینها در مسیر پیشبینی و کنترلشدهای حرکت، رشد و ادامه میدهند و طبق خطمشی دستوری حاکمیت اقدام میکنند.گروه بعدی روشنفکران و جبهه مخالف که تعداد کثیری از آنان نهتنها ترجیح دادهاند از مرز خاکی بلکه از مرزهای فرهنگی این خاک هم بگریزند… فرار را برقرار…
گروه بعدی مردم عامه هستند که وقت، آموزش و امکانات لازم را برای ارتقا سطح فرهنگ و ادب در دسترس ندارند و نهتنها قدرت ایجاد رسانه را در حوزه ادبیات در دسترس این گروه نیست بلکه حاکمیت با رسانههای ملی و میلی از مردم داشت و برداشت فصلی برای اهداف کوتاه و درازمدت خویش در جهت دوام و قوام خویش میکند.بهزعم بنده عدم هماهنگی و شکاف فکری بین این سه گروه باعث عدم ارتقا سطح فرهنگ و ادب در حوزه مطالعاتی ادبی شده است.
چه راهکاری به نظر شما وجود دارد تا بتوان این سه سطح را باهم آشتی داد؟
باگذشت زمان و بازخورد سیاستهای جبرگرایانهی حکومت نسبت به توده مردم، خواهوناخواه این گروه، (مردم) خواستار پیوستن به جبهه مخالفان (که در هر حکومتی شامل روشنفکران هست) هستند بنابراین با این تفاسیر صف توده مردم و خیل جماعت روشنفکر از دولتمردان جداست ولی عدم آشتیناپذیری جناح روشنفکر با حکومت همیشه این شکاف و سطح پایین فرهنگ و ادب را در حوزه مطالعات ادبی با چیزی پر نمیکند. «روشنفکری به دلیل جوهر و ماهیت اومانیستی خود، با لذات کالایی غیردینی است و اساساً دینمحوری در تضاد ماهوی با انسانمحوری اومانیستی است».
و از سویی در کشور ما چون رسانه در اختیار حکومت دینی است بنابراین انتظار هیچگونه سازشی را نباید بین این دو طیف داشته باشیم و به این وضعیت (هرچند اسفناک) تن بدهیم.
شعر با رویکرد تازهی شما علاوه بر زبان اعتراض یکجور هیجان ادبی و برانگیختی هم در خود به همراه دارد چقدر با این عرض بنده موافق هستید؟
ماهیت شعر و زبان ناهنجارش، از آن جا که پدیدهای اجتماعی است. در تعامل با جهان بیرونی واقع است. با فرمایش شما موافقم! جنبهی اعتراضیاش را هم به تعبیر اولیتر، جنبه انتقادیاش را باور دارم شعر من با رویکرد نویناش در جامعه و زیست جهانی معاصر، عالیترین دستاورد و هنر زیبای شناختی و هستی شناختی انسان و جهانِ زیستی اوست و رویکرد انتقادیاش در جهت پالودگی و شالودهزدایی از باورهای تعصبی و ارزشگذاریهای ایدئولوژیکی و نیز کلیشهزدایی از زبان ادبی است شعر در ذات، خودش به نقد میکشد. خطاهای تجربهای و زیستی جهان معنادار شده به دست انسان و اگر تعهد یا رسالتی بر دوش شاعر مینهد از برای صلح و برابری و عدالت و مساوات و رفاه و آرامش در جهان زیستی انسان است … هیجانات و خلقیات، حسها و عواطف نیز در این فرآیند دگرگونی دوباره ارزشها، تغییرات بنیادینی را شامل میشوند. زبان شعر در هر آغاز و پدیداری… بخشی از گنجینهی بصیرت و آگاهی و نیرومندی دریافت و ادراک و مکاشفه و شهود در جهان معناها را متجلی میسازد.
فیروزه محمدزاده چقدر در اشعارش خودش است و چقدر از محتوای آثارش توسط مخاطبان اش رصد می شود؟
اینکه باور داشته باشیم شعر و جهان معناییاش بخشهایی از وجود و حقیقت انسانی شاعر و آفرینندهاش را بازتاب میدهد پر بیراه نیست و امری مهم و حقیقتی انکارناپذیر است شعر و زبان شاعرانه، منولوگی و از نظر سنخیت زبانی و زبانشناسی منوفونیک و تکصدایی است با لحن و لهجه و جنس صدا و ژنتیک شاعرش
در رابطه با اشعارم، این آثار هم مستثنا نیستند و از همین پروسه و فرآیند درونی و ذاتی و ژنتیکی تبعیت میکنند باور من نیز همچون پیام و نظر جناب «سعید جهانپولاد» که همیشه تأکید میکند که صداقت و خلوص و داشتن قوای تمیز و تربیت ذهنی و صمیمیت در مواجه با جهان پیرامونی شاعر مرتبه و جایگاه هر شاعر را در تاریخ ادبیات و زمانه زیستی و وطنجهانی بهعنوان شهروند جهانی نشان میدهد من در اشعارم بخشها و تکههای مجهول و ناهوشیار و کشف ناشدهی خودم و جهانم را مییابم.
بستگی به انواع مخاطب شعر دارد مثلا مخاطب جدی و فعال در بازآفرینی جهان معناها به قول رولان بارت مخاطب فعال و کنشگر و مخاطب منفعل و ساکن و مصرف گرا مسلماً هر کدام این دو نوع مخاطب در شعر بسته به ذخیره تجربی و دانش ادبیاش اشعار مرا ادراک و دریافت مینماید.
از ترجمه ضعیف آواز بلدرچین تا صدا در نیامدن فیروزه محمدزاده چه مسیری طی شده است؟
من معتقدم مجموعه اول هر شاعری در فضای تجربه اندوزی و آزمون و خطاست؛ و بیشتر تاثیر پذیر از انباشت اکتسابی گنجینه شعر دیگران است که شاعر در این میانه حد واسط و شبیه یک واسطه و بادگویان * است یعنی آنچه به او ودیعه داده شده و یا کسب نموده با کمتر دخل و تصرفی به روایت خودش آنان را نوشته.
مسلما در چنین شرایطی با کسری و کاهش افق دید و لکنت زبانی و انقطاع اندیشگی طرف هستیم اما در مجموعه اشعار بعدی اگر شاعر روحیهی انتقادپذیر و منعطفی داشته باشد و دچار خودشیفتگی و توهم نشود و مسیر را منطقی و با مطالعه فراوان و کسب معرفت و کشف و شهود و تعامل و گفتگو با دیگر مناظر و شیوههای سرایش آشنا و مانوس شود رفته رفته به گنجینه زبان شاعرانه و زبان اندیشگی خود میرسد و در این وضعیت نبوغ و خلاقیت و ذوق و استعداد فردی و شخصیاش زبان اشعارش را تلطیف داده و به زبان اصطلاحی و شخصی و فردی خود وقوف مییابد و به اصطلاح امضادار و شناسنامهدار میشود من نیز چنین فرآیند تاریخی را تجربه کرده و پشت سر گذاشتهام
در مجموعه شعر «سه رگه» دومین مجموعه شعر سپید من، با عنصر زبانیت و شعر زبان مانوس شدم و با مطالعه و نیز انتقادهای سازنده منتقدین تحول خوبی در این گونهی نوین سرایش شعر برایم رخ داد.
به نظر شما شعر امروز زبان فارسی مخصوصاً آن ها که سر و صدای بیشتری دارند و تحت تأثیر رسانه ها معروف و محبوب شده اند حرفی برای گفتن دارند؟
مسلماً نه چون این نوع فیگوراتیو و این تیپ آدمهای شبه روشنفکر و کم مایه و متوهم در جهان به شدت واقعی و صادق و بیحجاب و تظاهر که از ویژگیها و عناصر ذاتی و ماهیتی جهان شعر و پدیداری شاعرانه هست جایی و جایگاهی ندارند و آب در هاون کوفتن و گره به باد زدن است منظورم ایناست که زبان فارسی زبانی عمیقاً شاعرانه، پرطنین و موسیقیایی است این زبان با زیر و بمهای منوفونیکی و پلی فونیکی که به ایجاد لحن در سطح ظاهری زبان و زبان شعر میکند و به راحتی میشود این زبان فارسی را با دکلاماسیون از جنبه انتظام طبیعی کلام با اوزان عروضی و قواعد ریتمیکی تقطیع کرد و در اسلوب افاعیل عروضی، قاعدهمندش کرد.
پس زبان فارسی به عنوان یک پشتوانهای عظیم و غنایی در دستان ماست و کسانی که با سروصدا و تبلیغات و غیره اگر مشهور شدهاند، شهرتی کذب دارند معمولا آدمهایی زیر متوسط هستند که ادبیات و شعر در فضای مجازی برایشان محملی است و نقابی است که پشت آن چهره و ذهن و روان بیمارگونه خود را پنهان کنند برای همین هم قیل و قال راه انداخته و دنبال سهم خواهی هستند. ماهیت شعر و هنر کلامی با این جنگولک بازیها و با تزویر و ریا و دروغ و شارلاتان و شانتاژ جور در نمیآید و زمان در این میان عادلترین داورهاست.
به نظر شما شعر امروز می تواند به عنوان شناسنامه فکری دوران خود جایگاهی داشته باشد؟ و اگر چنین است اصل و فرع این سنجیدن به عهده چه کسی است؟ مخاطب یا منتقد؟
همان طور که میدانیم شعر و هنر پدیدهای اجتماعی است خصائص و ویژگیهای دورههای تاریخی را نیز در خودش نمود میدهد مثلا با رجوع به سبک خراسانی میتوان دریافت که مردمان آن روزگار چگونه میزیستهاند شور و حس زندگی، وضعیت معاش، امنیت و توسعه، فرهنگ و اخلاق و دین و روشها و مهارتهای زیستی آنان چگونه بوده نزدیکی به طبیعت و احترام به عناصر طبیعی و خرد و فلسفهی زیستی آنان و همانطور سیر آنتولوژیکی و تاریخ جامعه شناختی و مردم شناختی را میشود در شعر و ادبیات هر دوره تا ریخی دید و دریافت مسلما شعر معاصر و دهه نود ما هم خالی از چنین غنا و ژرفای مفاهیم و اندیشه نیست شاید بهتر بگویم از آنجا که تفاوت در جهانبینی سنتی و کلاسیک با جهانبینی مدرن و نیز دستگاه فلسفی و نظری و زیباشناختی وجود دارد و شعر و ادبیات این دورههای متاخر عینیتر و ابژکتیویتر و ملموستر شده و قابل ادراک و دریافت هست و این یک تعامل پویا است بین مولف، مخاطب و متن و زندگی…عین یک گفتمان و مکالمه و تری لوگ و دیالوگ هست.اما در خصوص سنجش جایگاه شعر امروز باید عرض کنم تنها تاریخ هنر و زمان میتواند اصل و فرع ادبیات معاصر را مشخص کند.
ممنون از همراهی شما. امیدواریم از نقطه نظرهای شما در حوزه ادبیات بیشتر بهره مند بشویم.
- نویسنده : مسعوداصغرنژادبلوچی
- منبع خبر : خاتون شرق