ابوالفضل یغما
در یک مورد گذارمان افتاد به دفاتر آقایان وکلای دادگستری در خصوص اجرای مهریه یکی از اقوام که حدود ۲٫۵ میلیارد بود. اول توی اینترنت جستجو کردیم ببینیم یک وقت وکلا کلاه سرمان نگذارند. بعد که حساب یک مقدار دستمان آمد رفتیم سراغ وکلا که ببینیم حق الوکاله این داستان چقدر است. یکی گفت، ۴ درصد مبلغ مهریه، یکی گفت ۸ درصد، یکی دیگر گفت ۶ و بالاخره آخری گفت ۱۰ درصد. یک نفر هم که خیلی تعریفش را شنیده بودیم و گفتند آدم خیرخواهی است رفتیم سراغ ایشان و ایشان حسابی آب پاکی را روی دست مان ریخت و بدون درصد و مرصد، یک باره گفت ۳۰۰ تومان.
دقت بفرمایید! صحبت از ۳۰۰ میلیون تومان است. حالا یک مقدار بررسی کردیم ببینیم این کاری که اینها می گویند ۳۰۰ میلیون دستمزد می خواهند، چقدر کار اجرایی دارد؟ رفتیم خودمان به کمک همان قوم مان شروع کردیم و حالا نصفه های کاریم و احتمالا خودمان تا آخر کار خواهیم رفت مجانی! ولی خدا وکیلی نفهمیدیم این ۳۰۰ میلیون دستمزد چه کاری بود؟
بگذریم. یکی از جاهایی که در این میان بررسی کردیم جستجو پیرامون حق الوکاله اجرای مهریه از طریق کانون وکلای خراسان رضوی بود. یکی از اعضای هیأت مدیره ی این تشکل که تنها نهاد قانون وکلای دادگستری در استان است و همه حساب و کتاب های وکلا و رتق و فتق امورشان را با قوه قضائیه هماهنگ می کند به ما گفت این موضوع جزو کارمزد وکالت اجرای اسناد ثبتی است که بین ۴ میلیون تا ۲۰ میلیون هزینه دارد و چون کار شما در شهرستان دیگری است احتمالا هزینه مسافرت و اسکان و تغذیه و اینها هم افزوده می شود که در مجموع چیزی حدود ۵۰ تومان خواهد شد.
اما تعرفه های دعاوی مالی و غیر مالی که هر ساله از طریق قوه قضائیه اعلام می شود در بخش تقسیم بندی دعاوی می گوید دعوای مالی ناشی از زوجیت، دعوای غیر مالی محسوب می شود و تعرفه پایین دارد. اما صراحتا مهریه را عنوان نمی کند. اما فحوا و روح این تعرفه نامه، این است که مهریه را دعوای مالی ناشی از زوجیت می داند و لذا تعرفه آن بسیار پایین است. ولی وکلا تفسیر خودشان را دارند و البته قراردادهای شخصی با موکلین امضا می کنند که دستشان برای پول گرفتن در سطح دلخواه باز باشد.پ
حق الوکاله برای هیچ
خلاصه مطلب اینکه بر سر یک داستان واحد ما به نرخ های بسیار متنوعی رسیدیم از ۵۰ میلیون تا ۳۰۰ میلیون. وقتی هم به یکی از کهنه کارهای حقوقی گفتیم، گفت همه چیز بر اساس توافق است و قراردادی که بین موکل و وکیل امضا می شود یک توافقنامه خصوصی است که مورد قبول همه نهادها هست چون توافق دو طرفه است که به امضای طرفین می رسد و هیچ کس هم نمی تواند به آن اعتراض کند.
حالا وقتی به این تفاوت حق الوکاله ها اعتراض کردیم یکی از آقایان گفت اصلا مسئله حق الوکاله در این مورد مطرح نیست. اگر یکی از طرفین توافقی که صورت گرفته و مکتوب نشده رفت شکایت کرد و اعتراض داشت، آن موقع است که دادگاه حق الوکاله های قانونی را پیش می کشد و آنها را به رسمیت می شناسد. اما اگر اعتراضی در کار نبود و همه چیز مکتوب شده و امضا شده بود، اصلا این داستان مطرح نیست.
در ادامه کار با یکی از دوستان وکیل مشورتی کردیم و ایشان گفت: اصلا در این مورد وکالت و وکالت نامه، موضوعیت ندارد چون دعوایی مطرح نشده و نمی دانیم وکیل قرار است وکالت در چه موضوعی را به عهده بگیرد؟
ایشان ساکن مرکز استان بود و قاعدتا باید دستمزدهای بیشتری هم طلب می کرد. ولی وقتی سطح دستمزدهای عنوان شده را با ایشان مطرح کردیم، ایشان از تعجب شاخ در آورد و گفت: چه خبره؟ مگر چکار می خواهند بکنند که این همه پول بگیرند؟ بنده خدا راهنمایی مان کرد که خودتان هم می توانید این کار را انجام دهید و نیازی به وکیل نیست.
این یک سمت کار. طرف دیگر اینکه ما به هر دفتر وکالت که مراجعه کردیم برای طرح موضوع، گفتند اول باید یک جلسه مشاوره کنید چه بشود چه نشود باید هزینه مشاوره را بپردازید. خیلی جالب است!
بعضی ها خودشان را تافته جدا بافته می دانند
فرض کنید ما می خواهیم سقف خانه را کاهگل کنیم. میرویم سراغ دو سه تا بنا بیایند کار ما را ببینند و نرخ بدهند. طفلک ها می آیند می بینند نرخ می دهند و می روند بدون اینکه یک ریال بگیرند. تازه ما توی روستا هستیم و این بندگان خدا باید چند کیلومتر راه را بیایند کار را ببینند و بروند و ممکن است ما به هیچ کدام شان مراجعه نکنیم و اصلا از خیر کاهگل پشت بام بگذریم.
ولی وکلا اول که از دفترشان جم نمی خورند. ثانیا زنگ که می زنی می گویند بعدا پیام بدهید خودمان وقت تعیین کنیم. بعد هم که می روی دفترشان کلی پشت در می مانی و وقتی داخل شدی، چه ۱۰ دقیقه صحبت کنی چه یک ساعت، اینها هزینه همان یک ساعت را می گیرند آن هم به نرخ من درآوردی؛ از ۳۰۰ تا ۶۰۰ تومان. دقت کنید، آن بناها که می آمدند حتی یک ریال نمی گرفتند و می رفتند و کاری هم نداشتند که این کار انجام می شود یا نه. این در واقع اشانتیون کارشان است. اگر از صد تا مشتری، یکی کارش را قبول کند همان می شود ممر درآمدش و این بنده خدا هم خدا را شکر می کند که رزق حلال دارد. اما وکلا که خودشان را یک سر و گردن از عامه خلق بالاتر می گیرند و از لحاظ فرهنگی و دانشی هم جایگاهی برای خودشان قائلند، فکر می کنند هر کسی پول بیشتر بگیرد موفق تر است.
اشکال کار اینجا است که بعضی مشاغل، خودشان را تافته جدابافته می دانند و خیلی ناراحت می شوند که آنها را با بقیه مشاغل اجتماعی مقایسه کنید. در حالی که در یک سیستم، حتی کوچک ترین پیچ و مهره هم، نقش موتور اصلی را دارند چون بدون آنها هم سیستم کار نمی کند. فرقی ندارد که وکیل باشی، پزشک، پلیس، قاضی، معلم یا بنا و رفتگر و شهردار یا هر شغل دیگر. در سیستم زندگی اجتماعی، همه افراد و مشاغل، به اندازه همدیگر مهم اند. در نظر بگیرید اگر یک روز زباله های شهروندان جمع نشود چه اتفاقی برای جامعه می افتد؟ یا اگر بناها و کارگران ساختمانی تصمیم بگیرند دسته جمعی کار نکنند و ساختمان ها را در همان مرحله ای که هست متوقف کنند. اصلا تصوری دارید که چه اتفاقی ممکن است در اثر این تصمیم بیفتد؟ ولی اگر وکلا همین امروز همه شان با هم دست از کار بکشند، باز هم سیستم کار می کند چون وکالت یک امر جدید است ولی مشاغل عمومی از قدیم بوده اند و کار جامعه بدون آنها کاملا مختل است.
نظام پزشکی و دانشگاه علوم پزشکی کجای کار هستند؟
حالا این بحث ها فرعی است و ارتباط مستقیمی با موضوع این مقاله ندارد. ولی در کل، از نظر فلسفه اجتماعی، مشاغل اجتماعی و آحاد جامعه، تفاوت ماهوی با یکدیگری ندارند و در واقع این تقسیم کار اجتماعی است که برای بهتر زیستن جامعه، انجام شده و افراد را در جایگاه های مختلف قرار می دهد. بنا بر این هیچ برتری و کهتری جبلی در اقشار گوناگون، وجاهت ندارد و هر چه هست تفاوت های صوری و غیر مؤثر است. و به قول قرآن کریم، ما شما را شعبه شعبه کردیم که همدیگر را بشناسید … برترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست.
در مورد پزشکان هم داستان از همین قرار است. البته در مورد دکترها، یک مقدار داستان متفاوت است. تعرفه ها از سوی دولت تعیین می شود و پزشکان هم موظف به رعایت تعرفه ها هستند. ولی چون پای جان آدم ها در میان است معمولا هر چه پزشک بگوید بیمار قبول می کند و اگر هم پای شکایت بیفتد، معمولا بیمار به خاطر وضعیت سلامتی اش از خیر این داستان می گذرد. ولی دانشگاه علوم پزشکی و نظام پزشکی، واقعا کجای کار هستند؟ آیا مسؤولیتی در این زمینه ندارند؟ آیا نمی توانند حقیقت را کشف کنند؟
یکی از آقایان در دانشگاه علوم پزشکی به خاتون شرق گفت که زیرمیزی همیشه بوده و هنوز هم هست. در یک مقطعی، کاهش یافت ولی الان دوباره باب شده. اگر کسی شکایت کند و اثبات کند، هم پولش را برمی گردانیم هم پزشک را جریمه می کنیم.
زیر میزی سکه، دلار یا پول نقد، قابل اثبات نیست
ولی بفرمایید ببینم بنده خدایی که به صورت سکه و دلار یا وجه نقد پول می دهد و هیچ شاهدی هم وجود ندارد چگونه می خواهد مطلب را ثابت کند؟ تازه اگر هم شکایت کند احتمالا به عنوان تهمت زدن به پزشک باید برود جواب پس بدهد.
ولی اگر کار موکول به کشف حقیقت است، کافی است بازرسان غیر محسوس نظام پزشکی در لباس بیمار به مطب ها مراجعه کنند و ببینند چه پول هایی از مردم گرفته می شود!
اگر فرمایش رهبر معظم انقلاب که مضمونا فرمودند درد و رنج بیماری برای بیماران کافی است آنها نباید نگران هزینه ها هم باشند، مد نظر آقایان مسؤول قرار بگیرد، مطمئنا نگاه دیگری به موضوع دارند. کما اینکه خود این دوستان مسؤول هم ممکن است یک روز بیمار شوند و مجبور به این معامله کثیف با پزشکان بشوند.
در مورد وکلا هم همین داستان هست. آقایان قوه قضائیه باید بر کار وکلا نظارت داشته باشند. از آن طرف وقتی وارد دادگاه می خواهی بشوی، ابلاغ می گوید می توانید وکیل همراه داشته باشید. ولی از این طرف، وکلا دست شان باز است که هر بلایی خواستند سر موکلین خود بیاورند. آیا این انصاف است؟ آیا این عدل است؟ آیا این مصداق عدالت قضایی است؟ گیرم که مردم عادی دست شان به جایی نمی رسد که اعتراض کنند و مجبورند به خاطر مسائل قانونی و حقوقی شان با وکلا طرف شوند. آیا قانون نباید از آنها در مقابل وکلا حمایت کند؟
فرهیختگان باید انسانی تر رفتار کنند
دکتر حقدادی که مؤسس سامانه تصمیم بود و سال ها معاون اجتماعی بهزیستی استان بود می گفت بیشتر معضلات زن و شوهرها مربوط به وکلا است. چون آنها برای هر پرونده طلاق، کلی پول گیرشان می آید زن و شوهرها را تشویق به طلاق می کنند.
ایشان می گفت هر پرونده ی طلاق کلی فروعات دارد مثل نفقه و تمکین و متفرعات دیگر که هر کدامش کلی درآمد برای وکیل دارد و اتفاقا معاون پیشگیری دادگستری استان هم همین را تأکید می کرد و رئیس دادگاه خانواده استان هم همین را می گفت که اگر وکلا پایشان را از این بین بکشند خیلی کار سازش طرفین راحت تر می شود.
خلاصه مطلب اینکه، بعضی اقشار، توهم شان این است که جایگاه و موقعیت شان برتر از سایرین است و به خاطر این توهم، توقعات بالاتر و غیر معقولی هم دارند. اما واقعیت زندگی اجتماعی این است که همه افراد و اقشار جامعه، به یک اندازه مهم هستند و هیچ کس در نظام اجتماعی، بالاتر از دیگری نیست و حق هیچ گونه زیاده خواهی ندارد. بر عکس، افرادی که در جایگاه دانشی بالاتری قرار دارند به سبب نعمتی که در اختیارشان قرار گرفته و فرصت فرهیختگی که در اثر موقعیت اجتماعی و اقتصادی یا خانوادگی برایشان ایجاد شده، باید شخصیت و منش آنها را به سمت مردم داری و دیگر خواهی ببرد نه اینکه آنها را به ورطه ی زیاده خواهی و رفتارهای غیر انسانی بیندازد.
فرهیختگان باید انسانی تر رفتار کنند چون ادعایشان این است که بهتر از مردم عادی می فهمند. جالب اینکه هر دو این گروه ها، سوگند انسانیت و خدمت به جامعه و شرف و پاکدستی می خورند و چون خرشان از پل می گذرد، از آن سوگند مقدس یادشان می رود. سوگند نامه ها به داخل کشو میزها می روند و تا سال ها کسی غبار از روی آنها نمی زداید. مگر حادثه ای عظیم، نزدیک شدن مرگ و پایان حیات را یادآوری کند.