سفر خراسان مَک‌گرِگور
سفر خراسان مَک‌گرِگور
خاتون شرق - سفرنامه‌ها از آنجا که دستاورد دیده‌ها، شنیده‌ها و دریافت‌های مستقیم نویسنده از سوژه نوشتارند؛ منابعی سرشار از آگاهی‌های سودمند، پیرامون جغرافیا، فرهنگ، تاریخ و دیگر مایه‌های مرتبط با سرزمین‌ها به شمار می‌آیند و در میان سفرنوشته‌هایی که به ایران پرداخته‌اند؛ آن‌ها که به قلم غیر ایرانی‌ها نگاشته‌ شده؛ هرچند، گاه با برخی بدفهمی‌های برآمده از تفاوت‌های فرهنگی همراهند؛ اما به خاطر در بر داشتن نگاهی آسوده از دلبستگی‌ها و شیفتگی‌های میهن‌دوستانه، داده‌های ارزنده‌ای را در راستای مطالعات ایرانشناسی در دسترس علاقمندان و پژوهشگران می‌نهند.

حسین صومعه نویسنده و تاریخ‌پژوه
سفرنامه‌ها از آنجا که دستاورد دیده‌ها، شنیده‌ها و دریافت‌های مستقیم نویسنده از سوژه نوشتارند؛ منابعی سرشار از آگاهی‌های سودمند، پیرامون جغرافیا، فرهنگ، تاریخ و دیگر مایه‌های مرتبط با سرزمین‌ها به شمار می‌آیند و در میان سفرنوشته‌هایی که به ایران پرداخته‌اند؛ آن‌ها که به قلم غیر ایرانی‌ها نگاشته‌ شده؛ هرچند، گاه با برخی بدفهمی‌های برآمده از تفاوت‌های فرهنگی همراهند؛ اما به خاطر در بر داشتن نگاهی آسوده از دلبستگی‌ها و شیفتگی‌های میهن‌دوستانه، داده‌های ارزنده‌ای را در راستای مطالعات ایرانشناسی در دسترس علاقمندان و پژوهشگران می‌نهند. کتاب «شرح سفری به ایالت خراسان و شمال غربی افغانستان در ۱۸۷۵ میلادی»، یکی از این دست سفرنامه‌ها و دستاور سفر یک افسر انگلیسی-هندی به خراسان در اواخر سده سیزدهم هجری، همزمان با دوران سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار است. در این نوشتار به معرفی سفرنامه، نویسنده و جستارگری در انگیزه وی از نگارش آن پرداخته‌ایم. نوشتار پیش رو، زمینه‌ای خواهد بود برای بازخوانی داده‌های سفرنامه یادشده پیرامون نیشابور که در شماره بعدی، به آن پرداخته خواهد شد.


بخش نخست
سفرنامه خراسان و نویسنده آن
کتاب «شرح سفری به ایالت خراسان و شمال غربی افغانستان در ۱۸۷۵م»(۱) نوشته کلنل سی.ام. مک‌گِرگور، نخستین بار در سال ۱۸۷۹م در دو جلد به کوشش انتشارات ویلیام اچ. اَلِن در لندن منتشر گردید. جلد اول این سفرنامه، چاپ ۱۳۶۳خورشیدی که به قلم مجید مهدی‌زاده به فارسی برگردانده شده، مشتمل بر نُه فصل است و شرح رویدادها و مشاهدات نویسنده را از بمبئی تا مشهد در بر می‌گیرد. جلد دوم، چاپ ۱۳۶۸ به ترجمه اسدالله توکلی طبرسی، شامل چهار فصل (شرح سفرهای نویسنده از مشهد به سرخس و درگز؛ از درگز به شاهرود و بازگشت به لندن)، پنج ضمیمه درباره راه‌های خراسان و یک نوشتار با عنوان «مسأله مرو» است. نویسنده سفرنامه، یکی از افسران بریتانیایی ارتش بنگال در دوران استعمار هند است.
گفتنی است در این نوشتار، منظور از بریتانیا، همان انگلیس یا انگلستان در اصطلاح رایج است که همراه با اسکاتلند و ولز، کشور بریتانیا را تشکیل می‌دهند و چنانکه مک‌گرگور در سفرنامه‌اش اشاره کرده، تباری اسکاتلندی داشته است.
نام کامل نویسنده سفرنامه، چارلز مِتکالف مَک‌گرِگور (Charles Metcalfe Macgregor؛۱۸۴۰-۱۸۸۷م)؛ و به عنوان جغرافیدان و افسر ارتش هند دوران استعمار شناخته می‌شود. چارلز، زاده شهر آگرای هند و برآمده از یک خانواده بریتانیایی-هندی است. او افزون بر کار در رده‌های مختلف نظامی تا رده فرماندهی کل ارتش هند بریتانیا؛ در چین، بوتان، حبشه، بوتان و افغانستان به ارتش بریتانیا خدمت نموده و از سوابق نظامی او در افغانستان، فرماندهی کل خطوط ارتباطی خیبر و فرماندهی بریگاد سوم نیروی میدانی کابل- قندهار (نبرد قندهار؛۱۸۸۰م) است.(۲)
از مک‌گرگور کتاب‌هایی بر جای مانده؛ دستاورد مطالعات و مشاهدات نویسنده در زمینه جغرافیا و رویدادهای هندوستان، افغانستان و ایران، که عبارتند از: «کمک در راستای شناخت بهتر توپوگرافی، قوم‌شناسی، منابع و تاریخ ایران» (۱۸۷۱م)؛ «شرح سفری از طریق استان خراسان و در مرز شمال غربی افغانستان در سال ۱۸۷۵م» (۱۸۷۹م)؛ «دفاع از هند: یک مطالعه استراتژیک» (۱۸۸۴م)؛ «زندگی و نظرات سرلشکر سر چارلز متکالف مک‌گرگور» (۱۸۸۸م)؛ «سرگردانی در بلوچستان» (۱۸۸۹م)؛ «جنگ در افغانستان، ۸۰-۱۸۷۹: دفتر خاطرات شخصی ژنرال سر چارلز متکالف مک‌گرگور» (۱۹۸۵م).(۳)
او همچنین به عنوان ایده‌پرداز و بنیانگذار موسسه خدمات متحد هند(۴) در ۱۸۷۰م و از کنشگران میدانی «کشمکش سایه‌ای»(۵) یا «بازی بزرگ»(۶) شناخته می‌شود که به رقابت میان ابرقدرت‌های استعماری آن زمان، یعنی روسیه تزاری و بریتانیا (انگلستان) بر سر تصاحب هند اشاره دارد. در آن زمان؛ هر چند انگلیسی‌ها بر هند چیرگی یافته بودند؛ اما خطر روس‌ها بیش از پیش، نزدیک می‌نمود؛ آن‌ها در حال پیشروی به سوی هند، بودند. انگیسی‌ها در راستای محافظت از این مستعمره بزرگ (و روس‌ها در راه اهداف توسعه‌طلبانه‌شان به سوی اقیانوس هند و خلیج فارس)؛ در گام اول، می‌بایست درباره سرزمین‌های میان روسیه و هند، اطلاعات جمع‌آوری نموده و کشورها را شناخته و نقشه‌برداری می‌کردند. پس؛ مک‌‎گرگور‎ برای تهیه روزنامه کشورهایی که بین روسیه و هند قرار داشتند، نامزد شد.(۷)

انگیزه سفر مک‌گرگور
مک‌گرگور، هرچند انگیزه‌ از سفرش به شرق ایران را «علاقه شخصی» قلمداد نموده؛ اما درونمایه نوشتار وی، با ایده و هدف یادشده در بند پیشین، کاملاً هم‌آهنگ است. او در سفرنامه‌اش نوشته است: «تصور می‌کنم روزی فرا رسد که اطلاعات و کشفیات مربوط به این منطقه برای دولت ما مفید واقع شود. این شناخت حاصل نخواهد شد؛ مگر آنکه علاقه خاص یک فرد، موجب جمع‌آوری اطلاعات لازم گردد و ادامه این سرگردانی‌ها (و دشواری‌های سفر) صرفاً در گرو علاقه شخصی من است. ناچارم اعتراف کنم که بی‌تفاوتی دولت من، در بعضی امور، حیرت‌انگیز است. اگر دولت می‌دانست که داشتن اطلاعات درباره «میدان جنگ آینده» تا چه‎ حد در رسیدن به پیروزی مفید خواهد بود، نسبت به کشفیات تازه، بی‌تفاوتی نشان نمی‌داد.
به هر حال؛ انگیزه شخصی من شاید هم ناشی از خصوصیات اخلاقی انگلیسی‌ها باشد که می‌گویند اگر دولت نکند، من خودم می‌کنم. بلی این احساس است که مرا به اینجا می‌کشاند. سفر به هر نقطه آسیا منظور مرا برآورده می‌کند؛ یا بهتر بگویم: سفر به هر جا که خارج از جامعه اروپایی باشد.»(۸) او در جایی دیگر، به کافی نبودن بودن «بودجه»‌ای که هزینه سفر وی از آن تامین می‌شود، اشاره نموده(۹) و در جای دیگر می‌نویسد: «بهتر است ادامه دهم تا اگر به دولتم نمی‌توانم خدمتی کنم؛ دستِ کم در پیشبرد علم جغرافیا سهمی داشته باشم؛ شاید این، روزی مورد ستایش واقع شود …»(۱۰)
‌به هر رو؛ نگرش از بالا به پایین و اندیشه استعمار و چیرگی بر سرزمین میزبان، در جای‌جای سفرنامه نمایان است: «… در یک کشور کم‌وبیش دست‌نشانده، خود را مجبور نمی‌دیدم برای حفاظت از جانم پولی (به واسطه استخدام نیروهای کمکی) پرداخت کنم …»(۱۱)؛ «به نظر من، انگلیس می‌تواند حداقل بازار یزد را زیر نفوذ خود درآورد، زیرا کالاهای انگلیسی را می‌توان از راه دریا تا فاصله بیست منزلی یزد آورد.»(۱۲)
گاه، نمودهایی از رقابت‌های دو استعمارگر بزرگ و اندیشه آماده‌سازی زیرساخت‌ها برای بهره‌گیری بیشتر از سرزمین‌های هدف، در نوشتار افسر انگلیسی بازتاب می‌یابد: «هیچ معلوم نیست چرا کالاهای انگلیسی که از طریق بندرعباس وارد می‌شود؛ بازار شرق ایران، یعنی کرمان، طبس، تون، بیرجند، قاین، سیستان، هرات، مشهد و نیشابور را نمی‌گیرد؟ … کالای روسی به هیچ‌وجه نمی‌تواند با کالای انگلیسی برابری کند. راه‌هایی که از بندر عباس به همه این شهرها می‌رود … با کمی کوشش می‌توان برای وسایل نقلیه چرخ‌دار آماده ساخت. به نظر من، قبل از آنکه به راه‌آهن فکر شود، بهتر است به همین کار کم‌اهمیت پرداخت. اگر از بندر تا مشهد، جاده‌ای احداث شود؛ هزینه‌اش یک‌صدم راه‌آهن خواهد بود.»(۱۳) می‌دانیم که انگلیس برای دسترسی و محافظت بهتر هندوستان در اندیشه احداث خط ریلی از اروپا به آنجا بود که از ایران هم عبور می‌کرد.
در جای دیگر، گفتگویش با نایب‌الحکومه تون را آورده است: «او به من گفت که سال پیش، یک سرهنگ روسی در همین خانه که اکنون منزلگاه من است، اقامت داشت و بعد، از اینجا به سیستان رفت. نایب نمی‌دانست که او به چه منظوری آمده بود و من هم در این مورد، پافشاری نکردم؛ چون در آن صورت، این پرسش در ذهنش به وجود می‌آمد که من، خود به چه منظور آمده‌ام. سرانجام نیز این سؤال را کرد و من جواب همیشگی را دادم: برای تفریح!»(۱۴)
او در پاره‌ای از سفرنامه که از سفرش به هرات، منع می‌شود، نوشته است: «این سفر می‌توانست، اطلاعاتی را در اختیار دولت انگلیس قرار دهد که با توجه به دانشی که من در مورد متصرفات و سرزمین‌های مملوک دولت انگلیس دارم، فوق‌العاده ضروری است؛ در این صورت، دولت ما قادر می‌بود که با استفاده از این اطلاعات، در لحظه‌ای که می‌بایست، تدابیر لازم برای دفاع از امپراتوری (بریتانیا در) هند اتخاذ گردد و به اندیشه روشنی برسد و در آن هنگام بتواند اقدام مقتضی به عمل آورد.»(۱۵)

سفر در عصر امتیازات
تقویم سفر مک‌گرگور سال ۱۸۷۵م/ ۱۲۹۱ق در دوران سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار (۱۲۶۴-۱۳۱۳ق/ ۱۸۴۸-۱۸۹۶م) را نشان می‌دهد؛ دوره‌ای که در تاریخ روابط ایران و انگلیس، به عنوان «دوره امتیازات» شناخته می‌شود و هشت امتیاز عمده اعطاشده به انگلیسی‌ها در این دوره عبارتند از: «معاهده پاریس» (۱۸۵۷م، جدایی «هرات» از ایران و به رسمیت شناختن استقلال افغانستان)؛ «امتیاز تلگراف» (۱۸۶۲م)؛ «امتیاز رویتر» (۱۸۷۲م)؛ «امتیاز کشتیرانی بر روی کارون» (۱۸۸۸م)؛ «امتیاز بانک شاهنشاهی» (۱۸۸۹م)؛ «امتیاز بخت‌آزمایی ـ لاتاری» (۱۸۸۹م)؛ «قرارداد امتیاز انحصار توتون و تنباکو» (۱۸۸۹م) و «امتیاز استخراج معادن نفت» (۱۹۰۱م).(۱۶)
ایران در این زمان، به کانون کشمکش‌های توسعه‌طلبانه انگلیس و روسیه تبدیل شده بود و سلطنت ناصرالدین‌شاه در وضعیتی سست و ناتوان از دیدگاه سیاسی، نظامی و اقتصادی، نگه‌داشتن تعادل میان قدرت‌های درگیر را بهترین تدبیر برای بقای خود می‌دید و این، به گونه‌ای بسیار پررنگ، در عرصه اعطای امتیازات نمود می‌یافت. امتیازگیری از دربار قاجار عملاً به میدان رقابت انگلیس و روسیه تبدیل شده و نفوذ روزافزون آن‌ها را در ایران به همراه داشت.
کشور، جولانگاه پرتکاپوی بازرگانان و عوامل انگلیسی شده بود، چنانکه نوشته‌اند: «از جمله کشورهایی که به سرمایه‌گذاری‌های پرسود اقتصادی و کسب امتیازهای سیاسی و اقتصادی در ایران پرداخت، انگلیس بود که به منافع بسیاری دست یافت و سبب شد، اقتصاد و نظام سیاسی کشور به طور کامل وابسته گردد و به حالتی نیمه‌مستعمره تبدیل شود»(۱۷). این وضعیت، خود، زمینه‌ها و انگیزه‌های سفر پر از مررارت‌ها و دشواری‌های یک افسر انگلیسی، آن‌هم در مسیری بیابانی و بی‌آب‌و‌علف از خاک ایران را نمودار می‌سازد.

مسیر سفر مک‌گرگور
مک‌گرگور، سفرش را در ۲۶ مارس ۱۸۷۵ از بمبئی در شمال شرق هندوستان آغاز کرده و پس از سفری دریایی در مسیر کراچی، مسقط و بندرعباس، با گذر از نقاط بندر لنگه، بوشهر، برازجان، دالکی، کازرون، دشت ارغون، شیراز، زرقان، مرودشت، سیوند، مشهد مرغاب، ده‌بید، ابرقو، ده‌شیر، علی‌آباد پیشکوه، تفت، یزد، انجیرک، خرانق، رباط پشت بام، عروسان، خور، مهرجان، طبس، اصفاک، بشرویه، رباط شور، تون، کلات، گناباد، کاخک، نوغاب، قاین، له‎ده، بیرجند، بجد، فورگ، گزیک، آواز، بوری گل‌ورده، کبوده، یزدون، پهره، خرقانِ هرات، ده‌منار، غوریان، زنگی‌سوار، شبوش، کهسان، کاریزِ باخرز، شهر نو، همت‌آباد، گاودوشه، فریمون، سنگ‌بست و طرق، در ۱ ژوئیه ۱۸۷۵/۲۷ جمادی‌الاول ۱۲۹۲ به مشهد رسیده است.
مک‌گرگور در ۱۸ ژوئیه، از مشهد به سرخس و در اوایل ماه بعد، ۷ اوت، سفر درگز را در پیش گرفته است. او سرانجام به قصد عزیمت به کشور خود، در ۱۸ اوت درگز را به سوی قوچان، شیروان، بجنورد، جوشقان، سنخواست، جاجرم، نردین، کاشیدار، تیل‌آباد، بسطام و شاهرود ترک نمود و سپس با طی مسیری از شاهرود به استرآباد، بندرگز، آشوراده، بندر انزلی، رشت، قزوین، تهران و تبریز، از مرز جلفا از ایران خارج شد.

 

بخش دوم

کتاب «شرح سفری به ایالت خراسان و شمال غربی افغانستان در ۱۸۷۵ میلادی»، سفرنوشت یک افسر انگلیسی-هندی به نام چارلز مِتکالف مَک‌گرِگور در سال ۱۲۹۱ قمری و همزمان با دوره سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار به خراسان است. در شماره پیشین به معرفی کتاب، نویسنده و جستارگری در انگیزه وی پرداخته و یادآور شدیم که این سفرنامه‌نویس، هرچند انگیزه‌ از سفرش به شرق ایران را «علاقه شخصی» قلمداد نموده؛ اما نوشتار وی شامل اشاراتی است که با حوزه فعالیت‌ها و علایق وی به عنوان یکی از کنشگران میدانی «بازی بزرگ» (رقابت میان ابرقدرت‌های استعماری آن زمان، یعنی روسیه تزاری و انگلستان بر سر تصاحب هند و بهره‌کشی از سرزمین‌های همسایه شمال و شرق آن) هم‌آهنگ است و سفرنامه او را می‌توان گونه‌ای از بررسی و شناسایی منطقه شمال شرقی ایران (ایالت خراسان) با هدف بهره‌برداری‌ دولت انگیس دانست که البته داده‌های جغرافیایی در آن، نقش پررنگی دارند. سفر مک‌گرگور، چنانکه از متن سفرنامه دریافت می‌شود، ناحیه غرب میانه خراسان آن زمان، یعنی نیشابور، جوین، سبزوار و ترشیز را در بر نمی‌گیرد؛ اما در جاهایی از متن، به نیشابور و جغرافیای آن پرداخته و بازخوانی آن داده‌ها در راستای بازشناسی وضعیت نیشابور از دیدگاه یک جغرافیدان و افسر انگلیسی‌تبار ارتش هند دوره استعمار، شایان توجه است.

سفرنامه مک‌گرگور، یک گزارش جغرافیایی
مک‌گرگور در لابه‌لای سفرنوشت خود از سفرنامه‎ها و نوشتارهای شماری از اروپاییان(۱) که پیش از او به ایران و خراسان آمده‌اند، بهره برده و دیدگاه خود را نیز آورده و به نظر می‌رسد این روش، نگاهی ژرف‌تر و فراگیرتر را به سفرنامه وی ارزانی داشته است. به هر روی؛ سفرنامه مک‌گرگور را بیش از هر چیز دیگر باید یک گزارش جغرافیایی دانست که در آن، عوارض جغرافیایی از کوه و کویر و رودخانه گرفته تا شهر و روستا و نقاط سکونتگاهی دیگر، در کانون توجه گزارشگر انگلیسی است.
او از آدمیان، چیزها و رویدادهایی که در جریان سفر، به چشم دیده، نوشته؛ اما چنانکه گفته شد، او یک افسر ارتش است؛ جغرافیا و زمین به عنوان بستر گسترش فعالیت‌های توسعه‌ای در نگاه او جایگاه ویژه‌ای دارد. متن سفرنامه، نشانی از اینکه نویسنده از شهرها و مناطق غربی میانه خراسان آن زمان (به استثنای شاهرود) از جمله نیشابور و سبزوار و ترشیز بازدید کرده باشد، به دست نمی‌دهد؛ اما او در پاره پایانی فصل سوم از جلد دوم («از درگز تا شاهرود»)، به معرفی ایالت خراسان، عوارض جغرافیایی، تقسیمات و ولایت‌های آن پرداخته است.(۲) مک‌گرگور در فصل یادشده و جاهای دیگر سفرنامه، داده‌هایی پیرامون نیشابور ارئه نموده و در دنباله نوشتار به آن خواهیم پرداخت.

نیشابور؛ تقسیمات، جمعیت، وضعیت
نیشابور، از شهرها و شهرستان‌های شناسای خراسان است و او از نیشابور در ردیف یکی از توابع چهارده‌گانه خراسان یاد کرده و نوشته: «تقسیمات سیاسی خراسان از این قرار است: ۱) شاهرود-بسطام؛ ۲) بجنورد؛ ۳) قوچان؛ ۴) درگز؛ ۵) کلات نادر؛ ۶) مشهد؛ ۷) نیشابور؛ ۸) سبزوار؛ ۹) ترشیز؛ ۱۰) تربت؛ ۱۱) جام؛ ۱۲) خواف؛ ۱۳) طبس و تون؛ ۱۴) قاین و سیستان.»(۳)
«نیشابور، در غرب مشهد در مقابل رشته بینالود واقع و ناحیه‌ای است که فاصله آن از شرق به غرب و از شمال به جنوب، به حدود هشتاد مایل می‌رسد. در شمال و شرق، کوه‌های مهرآباد، جلگه نیشابور را محصور کرده‌اند. در ضلع جنوبی، ارتفاعات کوه‌سرخ و در غرب ارتفاعاتی که از رشته مهرآباد منشعب شده‌اند، نیشابور را از سبزوار و جوین جدا می‌کنند.
گفته می‌شود نیشابور سابقاً یکی از پرجمعیت‌ترین و آبادترین مناطق ایران بوده است؛ ولی نی‌پیر در این ایام آن‌جا را به استثنای چند نقطه، منطقه‌ای فوق‌العاده بی‌حاصل و خشک و نفرت‌انگیز توصیف می‌کند. جمعیت کل آن، در حدود یکصدوبیست‌هزار و بخش‌های مهم آن عبارتند از: «سرولایت» که حدود هشت‌هزار تن سکنه تُرک دارد و در دامنه ارتفاعاتی واقع شده که به‌سوی آبادی سلطان‌میدان پیش رفته‌اند؛ «ماروسک»، بخش دیگری است که در همان سرولایت واقع شده و تعدادی کرد در آن ساکنند؛ «طاغان‌کوه» نزدیک سبزوار و جوین که هشت هزار تن جمعیت دارند؛ «عشق‌آباد» با هشت‌هزار سکنه؛ «رِیوَند» در جنوب غرب که شهر نیشابور در آن قرار گرفته، دوازده‌هزار تن جمعیت دارد؛ «درب‌ قاضی» با بیست‎و‌چهارهزار تن؛ «زابارخان» (صحیح: زبرخان) با هشت‌هزار تن جمعیت؛ دَرود در شرق با دوازده‌هزار نفر؛ «اردوغش» در جنوب نیشابور با هشت هزار تن جمعیت.
مردم نیشابور در قسمت شمالی جلگه، کُرد و در قسمت سفلی، اکثر از تُرک‌های بیات می‌باشند که با ایرانی‌ها درآمیخته‌اند و عجیب آنکه یک‎هزار چادر متعلّق به بلوچ‌های صحرانشین نیز در این ناحیه دیده می‌شود.
منطقه نیشابور به رغم پیشرفت و موقعیتی که در سابق داشته، امروزه از منابع خیلی کمی برخوردار است. محصول غلّه آن به زحمت تکافوی خوراک اهالی را می‌‎کند و مانند هر جای دیگر، مقدار علوفه و سوخت، خیلی کم است ولی آب فراوان است. نیروهای منطقه، تمام نامنظم و تعداد آن‌ها از پنج‌هزار تجاوز نمی‌کند؛ ولی اغلب افراد سپاه تُرک، تنومند و خوب مجهزند.»(۴)
فیروزه نیشابور: «فیروزه‌ای که از معادن ناحیه معدن، نزدیک نیشابور به دست می‌آید، بهترین فرآورده معدنی این شهر است.»(۵)

از کویرهای کوچک‌تر دشت بزرگ کویر
دشت نیشابور یکی از دشت‌های حوزه آبریز دشت بزرگ کویر است. او در این باره نوشته است: «در خصوص «صحاری» ایران یادآوری می‌کنم که به عقیده من، برخلاف آنچه تصور شده، چیزی به عنوان یک دشت نمکزار عظیم و ممتد که از قم تا بجستان گسترده باشد، وجود ندارد؛ بلکه تعداد زیادی «کویر»های کوچک‌ترند که به اقتضای ناحیه‌ای که آب آن را جذب می‌کنند، به وجود آمده‌اند … سیلاب‌های دشت نیشابور در غرب آبادی یونسی، چند «کویر» تشکیل می‌دهند که تصور می‌کنم سیلاب‌های منطقه بشرویه نیز از سمت جنوب به این کویرها وارد می‌شوند.»(۶) و در جای دیگر از سفرنامه: «کویر بزرگی است که در شرق قم واقع شده و آن‌طور که تصور می‌رود از شرق تا شمال خور ادامه دارد و سپس به جنوب متمایل شده و به تدریج از عرض آن کاسته می‌شود. احتمالاً عریض‌ترین قسمت آن در جنوب دامغان است که نباید کم‌تر از ۱۵۰ مایل باشد؛ ولی در نقاطی که توسط راه‌ها قطع می‌شود عرض آن از ۸۰ تا ۱۰۰ مایل بیش‌تر نیست. این نقاط ظاهراً از سمنان تا خور، بیارجمند، سبزوار و نیشابور می‌باشد … .»(۷)

کوه مهرآباد، فلات بوژان و کوه‌سرخ
باید خاطرنشان‌ نمود، چنانکه پیش‌تر نیز گذشت؛ مک‌گرگور، رشته‌کوه‌هایی که شمال و شرق نیشابور را فراگرفته‌اند به نام کوه‌های مهرآباد می‌شناسد.(۸) از «… رشته(کوه) اصلی، از نقطه‌ای در غرب مشهد که کوه مهرآباد نام دارد، فقط یک رشته فرعی قابل توجه جدا می‌شود و آن، رشته‌ای است که در حوالی سلطان‌میدان، از آن جدا و به سوی جنوب، پیشروی کرده است و مسیر آب‌های باران ناحیه کلکاره را از آب‌روهای دشت نیشابور جدا می‌کند؛ سپس به غرب می‌پیچد و تشکیل رشته‌ای را می‌دهد به نام جغتای، که از شمال سبزوار می‌گذرد. ارتفاعات جغتای از طریق رشته دیگری (طبق نوشته بل‌یو، بلندترین کوه آن ۴۲۹۰ پا از سطح دریا ارتفاع دارد) که نیشابور را از سبزوار جدا می‌کند، به سلسله‌ای می‌پیوندد به نام کوه‌میش که دشت سبزوار را از دشت کویر جدا می‌کند.»(۹)
مک‌گرگور، فلات یا آب‌پخشانی به نام بوژان را معرفی نموده که در غرب، به دشت نیشابور می‌رسد و درباره آن نوشته است: «رشته‌ای که کوه‌های شمال خراسان را به کوه‌های شرقی پیوند داده و حلقه اتصال محسوب می‌شود در فلات بوژان قرار دارد … بل‌یو مجدداً خاطرنشان می‌کند که فلات بوژان سرزمینی است به شکل یک نوار مرتفع که در ضلع شرقی و غربی دارای شیبی تند است و در ظلع غربی به دشت نیشابور می‌پیوندد و در نتیجه از نظر من، مسلّم است که بین ناحیه سرجام و منطقه نیشابور، یک ناحیه مرتفع (آب‌پخشان) وجود دارد که سیلاب‌های این مناطق را در دو جهت، روانه می‌کند و این آب پخشان، همان حلقه اتصالی است که در جستجوی آن هستم.
از این آب‌پخشان، رشته ارتفاعات کوه‌سرخ منشعب و به سوی غرب امتداد دارد و نیشابور را در جنوب، محصور می‌کند. در حدّ جنوبی‌تر به یک رشته ارتفاعاتی بر می‌خوریم که یا از رشته‌ای که در شمال رباط سفید باید از آن گذشت، جدا شده‌اند یا از حوالی گدار رخ و یا حوالی آبادی محمدمیرزا منشعب شده‌اند. این ارتفاعات به سوی مشرق پیشروی کرده، آب‌های باران نواحی سرجام و جام را از یکدیگر جدا می‌کنند.»(۱۰)
«مابین شریف‌آباد و نیشابور، پشته کوتاهی است که آبراه‌های یک طرف آن به مشهد و طرف دیگر به درّه نیشابور جاری می‌شود.»(۱۱)

رودخانه‌های نیشابور و رود ماروسک
«با توجه به شهرت باروری دشت نیشابور، گویا دوازده رودخانه که سراسر سال آب کافی داشته‌اند، آن‌را آبیاری می‌کرده‌اند و این رودخانه‌ها خود دوازده‌هزار کاریز را تغذیه می‌کرده‌اند و این حقیقت که کلارک حین مسافرت از نیشابور به شوراب یادآوری می‌کند، حداقل از یازده بستر رود گذشته است؛ چنین استنباط می‌شود که آب فراوانی از دامنه‌های جنوبی رشته بینالود یا مهرآباد به سوی دشت نیشابور جاری است. کلارک که در هفتاد مایل پایین‌تر از رودخانه گذشته، یادآوری می‌کند که با وجود چنین فاصله زیادی تا سرچشمه، در این‌جا رودخانه هنوز «عمیق و حرکت آب سریع» است. از این محل به بعد اطلاعات دقیقی از چگونگی مسیر و نقطه پایان رودخانه در دست نیست. تنها می‌دانیم همان‌گونه که در نقشه سن‌جان نشان داده شده، ناگهان متوقف می‌شود و در یک مرداب یا کویر فرو می‌رود.»(۱۲)
و اما رودخانه ماروسک: «رودخانه نیشابور که کلارک به نام شبستری از آن یاد می‌کند (و) این اسمی است که در جنوب به آن نامیده می‌شود؛ آب باران‌های منطقه وسیعی را جذب می‌کند. کاپیتان نی‌پیر، ضمن مسافرت از جوین به نیشابور، از طریق معادن فیروزه، از این رودخانه در حوالی سرچشمه‌اش عبور کرده است. در این‌جا رودخانه، آبِ ماروسک نام دارد و این اسم ناحیه‌ای است کردنشین که در کوهستان‌های شمالی این محل قرار دارد، ولی نی‌پیر هیچ اطلاعی از حدّ و اندازه رودخانه به دست نمی‌دهد و در گزارش‌های مسافران دیگری که از نواحی جنوبی‌تر گذشته‌اند نیز ذکری از آن نشده است.»(۱۳)

چند راه واصله به نیشابور
و امّا راه‌هایی که به نیشابور می‌سند و یا از آن می‌گذرند:
– «در فاصله نُه مایلی جوشقان، در دو مایلی سمت چپ راه، ویرانه‌های یک کاروانسرای قدیمی به چشم می‌خورد که رباط شاه نام دارد. کاروانسرا بر سر راه کاروان‌رو استرآباد به نیشابور قرار داشته که از گرگان می‌گذشته و هم‌اکنون به سبب وجود ترکمن‌ها به‌کلی متروک شده است.»(۱۴)
– «خور … محل تلاقی تمامی راه‌های شمال است … از خور نیز راه‌هایی به سمنان، بیرجند، سبزوار، نیشابور، طبس، یزد و نایین می‌رود.»(۱۵)
– «پنج راه مشخص از ناحیه غرب به هرات منتهی می‌شوند که … (یکی از آن‌ها) از استرآباد از راه فندرسک، جاجرم، جوین، نیشابور، فریمان و شهر نو» به هرات می‌رسد.(۱۶)
– «چون مردم در این نواحی، همیشه از طریق نیشابور به مشهد می‌روند و راه کوتاهی را بر فراز کوه مهرآباد از طریق جاغرق انتخاب می‌کنند.»(۱۷)
– راه تون به نیشابور: شامل مسیر «تون – سعدالدین» ۲۳ فرسنگ (مشتمل بر: تون- برون، چهار فرسنگ راه هموار؛ برون – افقو، چهار فرسنگ بر روی ارتفاعات کوتاه؛ افقو – بجستان، چهار فرسنگ راه هموار؛ بجستان – سردق، پنج فرسنگ راه بیابانی؛ سردق-سعدالدین، پنج فرسنگ راه کویری)، «سعدالدین- باب‌الحکم»، «باب‌الحکم – بردسکن» ۶ فرسنگ بیابانی؛ «بردسکن – بیژرود» ۴ فرسنگ از میان آبادی، «بیژرود – چینه‌یی» ۴ فرسنگ بر روی ارتفاعات، «چینه‌یی – سنگرده» ۵ فرسنگ ارتفاعات و پستی‌بلندی، «نیشابور».(۱۸)
– راه فریمان به نیشابور: شامل مسیر «فریمان حسن‌آباد» ۵ فرسنگ راه هموار ( تا دو فرسنگی فرهاد گرد، از یک دشت؛ پس از ۲ فرسنگ دیگر به احمدآباد و یک معبر کوتاه می‌رسد و سپس هموار می‌شود)، «حسن‌آباد – سرقایه یا سقاآباد» ۶ فرسنگ راه همواره و خوب (از میان روستاها و مزارع قلعه، سیدآباد، دیزباد، حسین‌آباد و بغیش)، «سرقایه – نیشابور» ۵ فرسنگ راه کاملا خوب (که به جاده اصلی نیشابور می‌پیوندد).(۱۹)

پی‌نوشت‌ها۱:
۱٫ Narrative of a Journey Trough the province of Khorasan and the N.W frontier of Afghanistan in 1875.
۲٫ «Major-General Sir Charles Metcalfe MacGregor KCB CSI CIE as Quartermaster General India, 1883». National Army Museum, Study Collection, <https://collection.nam.ac.uk/detail.php?acc=1952-03-1-1>, Last Accessed on 9 Sept 2024.
۳٫ عنوان اصلی (انگلیسی) کتاب‌ها به ترتیب عبارت است از:
«A Contribution Towards the Better Knowledge of the Topography, Ethnology, Resources, & History of Persia» | «Narrative of a Journey Through the Province of Khorassan and On the N. W. Frontier of Afghanistan in 1875» | «The Defence of India: A Strategical Study» | «The Life And Opinions Of Major-general Sir Charles Metcalfe Macgregor» | «Wanderings in Balochistan» | «War in Afghanistan, 1879-80: The Personal Diary of Major General Sir Charles Metcalfe MacGregor».
۴٫ The United Service Institution of India.
۵٫ Shadowy Struggle.
۶٫ The Great Game.
۷٫ Chhina, Shri Adil R. «The Story of Major General Sir Charles Metcalfe Macgregor, KCB, CSI, CIE». UNITED SERVICE INSTITUTION OF INDIA, <https://www.usiofindia.org/publication-journal/the-story-of-major-general-sir-charles-metcalfe-macgregor-kcb-csi-cie.html>, Last Accessed on 9 Sept 2024.
۸٫ مک‌گرگور، سی ام. شرح سفری به ایالت خراسان و شمال غربی افغانستان. ترجمه مهدی مهدی‌زاده، تهران: مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۶۶، ج۱، صص۹۵-۹۶٫
۹٫ همان، ج۱، ص۵۵٫
۱۰٫ همان، ج۱، ص۵۹٫
۱۱٫ همان، ج۱، ص۵۵٫
۱۲٫ همان، ج۱، ص۷۲٫
۱۳٫ همان، ج۱، ص۱۷٫
۱۴٫ همان، ج۱، صص۱۴۱-۱۴۲٫
۱۵٫ همان، ج۱، صص۲۷۸-۲۷۹٫
۱۶٫ فرهمند، علی. «گذری بر امتیازات پی‌در‌پی انگلیس در عهد ناصری». مطالعات تاریخی، ۱۳۸۷، ش۲۲، ص۱۱۷٫
۱۷٫ سعیدی‌نیا، حبیب‌الله. «تاریخ روابط سیاسی-اقتصادی ایران و انگلیس در دوره ناصری». تاریخ روابط خارجی، ۱۳۸۳، ش۲۱، صص۹۳، ۱۱۳٫

 

پی‌نوشت‌ها۲:
۱٫ از این جمله‌اند: بُرِنز، تِیلور، پِلی، سنت‌جان، بنینگ، پاتینجر، لاوت، ریوادانیرا، مکنزی، آشر، کر پورتر، ترزل، خانیکُف، کریستی، واکر، ملکم، چسنی، فوربز، فریِر، بِلِو، اوبه، کینِر، بِیکر، گلداسمیت، کلارک و … .
۲٫ مک‌گرگور، سی ام. شرح سفری به ایالت خراسان و شمال غربی افغانستان. ترجمه مهدی مهدی‌زاده، تهران: مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۶۸، ج۲، صص۱۱۶-۱۴۳٫
۳٫ همان، ج۲، صص۱۱۹، ۱۳۷٫
۴٫ همان، ج۲، ص۱۳۹٫
۵٫ همان، ج۲، ص۱۳۴٫
۶٫ همان، ج۲، ص۱۳۵٫
۷٫ همان، ج۱، صص ۱۰۱-۱۰۲٫
۸٫ همان، ج۲، ص۱۳۹٫
۹٫ همان، ج۲، ص۱۲۲٫
۱۰٫ همان، ج۲، ص۱۲۳٫
۱۱٫ همان، ج۱، ص۲۴۴٫
۱۲٫ همان، ج۲، ص۱۳۲٫
۱۳٫ همان، ج۲، صص۱۳۱-۱۳۲٫
۱۴٫ همان، ج۲، ص۱۰۵٫
۱۵٫ همان، ج۱، ص۹۶٫
۱۶٫ همان، ج۲، ص ۲۴۰٫
۱۷٫ همان، ج۲، ص۱۲۳٫
۱۸٫ همان، ج۲، صص۲۰۳، ۲۰۲٫
۱۹٫ همان، ج۲، ص۲۱۱٫