سودابه جعفری مدیر مسؤول
منع خشونت علیه زنان، اگر چه ظاهرا هدیهی دهههای اخیر غربیها به فرهنگ ماست، اما واقعیت این است که اگر دقیقتر نگاه کنیم، هر قانون و تصمیم جمعی در یک کشور یا در مجامع بینالمللی مانند کنوانسیون منع خشونت علیه زنان، به دنبال وجود یک ضرورت تبیین و تصویب میشود. بنابراین فرضیهی درستی است که فکر کنیم خشونت علیه زنان بر خلاف آنچه هالیوود در سینمای کلاسیک امریکا به تصویر میکشد، از همان زمان شکلگیری امریکای امروز توسط اقوام مهاجر اروپایی، در این کشور و نیز در سراسر اروپا وجود داشت و شدید هم بود کما اینکه هنوز هم پس از گذشت چندین دهه از تدوین و تصویب قوانین و کنوانسیون منع خشونت علیه زنان، هر سال صدها زن در ایالتهای مختلف امریکا، و نیز در ممالک اروپایی، توسط شوهران، پدران یا برادرانشان مورد ضرب و شتم شدید قرار میگیرند و حتی به قتل میرسند. این را آمار خود امریکاییها و اتحادیه اروپا میگوید. (مراجعه کنید به سایتهای اصلی آمار خشونت خانگی علیه زنان در اروپا و امریکا)
در واقع، خشونت علیه زنان، از آنجا که حاصل نظام مردسالاری است، در همه جا از شرق گرفته تا غرب و از آسیا گرفته تا اروپا و افریقا، همه جا بوده و هست و ابتدای آن به تغییر نظامهای اجتماعی در قرون گذشته برمیگردد و تا امروز هم در بسیاری کشورهای عالم، وجود دارد.
بسیاری از مردان، هنوز معنای دقیق خشونت علیه زنان را نمیدانند و تصورشان این است که فقط کتک زدن و مجروح کردن و کشتن زنان است که خشونت محسوب میشود. در حالی که مطابق قانون و البته وفق موازین عقلی و دینی، هر گونه آزار فیزیکی، جسمی، روانی، جنسی و عاطفی، مصداق خشونت است و هنگامی که صحبت از منع خشونت علیه زنان میکنیم تمام این مصادیق مد نظر است.
بعضی مردان سؤال اصلی و مهمشان این است که وقتی زن به حرفت گوش نمیکند چه کار باید بکنی؟ خب معلوم است، باید هر طور شده، جلوش را بگیری، اگر شد با دشنام و بد و بیراه و طعنه و کنایه، اگر نشد با مشت و لگد و اگر باز هم نشد با طلاق یا طرد یا آوردن هوو و تهمت زدن و بالاخره قتل!
متأسفانه این تصور بیشتر مردان جهان است چه سیاستمدار، چه پزشک، چه دانشمند، چه قاضی و معلم و چه کارگر و کاسب و غیر آن. البته در اقشار و گروههای مختلف اجتماعی، میزان خشونت متفاوت است و در بین طبقات تحصیلکرده، شدت و حدت کمتری دارد اما همه جا و همیشه، انواعی از خشونت علیه زنان را میتوانید پیدا کنید.
یکی از روانشناسان معتبر استان میگفت: یک زن و شوهر دانشگاهی که اتفاقا شوهر پزشک بود و خانم، مدرس دانشگاه، مراجعه کرده بودند و آقا از دست خانم شاکی بود که چرا این خانم، منظور مرا نمیفهمد؟ من که از در وارد میشوم، خانم باید بفهمد من چه میخواهم و چه نیازی دارم؟، خانم هم میگفت: شما را به خدا از این مرد من بپرسید من از کجا باید فکر تو را بخوانم و بدانم تو چه میخواهی؟
میبینید؟ این سطح فکر یک مرد دانشگاهی است که در بالاترین طبقات جامعه زندگی میکند. از این قبیل در بین گروههای مختلف اجتماعی که در کوچه و خیابان خیلی هم آدمهای با شخصیت و دیسیپلینداری هستند، بسیار زیاد است و فقط همسران این مردان میدانند که رفتار و کردار اینها در خانه چگونه است.
به هر حال، موضوع خشونت علیه زنان، باید به صورت گسترده و جامع توسط رسانهها، مطبوعات، روحانیون منبردار و الگوهای مرجع جامعه در همهی مراکز فکری و فرهنگی تبیین شود و جزئیات خشونتها به طور کامل برای مردان تشریح گردد تا آقایان متوجه شوند که حتی گفتن یک جمله و کلمه هم ممکن است بار خشونتی داشته باشد چه برسد به اینکه دست روی خانم دراز کنی یا مثلا قهر و طرد مالی و عاطفی در کار باشد.
از این طرف هم به خانمها تذکر میدهیم که مردان و زنان، تفاوتهای آفرینشی فراوانی دارند و از زمانی که شما وارد زندگی زناشویی و خانوادگی میشوید، همیشه و هر لحظه باید به خاطر داشته باشید که مردها مثل زنها فکر و عمل نمیکنند و به خاطر شرایط فکری، روانی، فیزیکی که در خانواده دارند، وضعیت متفاوتی از خانمها دارند.
مثلا امور مربوط به خانه داری و فرزندان را به وقت دیگری واگذار کنیم و با خوش و بش و احوالپرسی یواش یواش، صحبتها را به میان آوریم و مناسب با شرایط ، قضایا را مطرح کنیم ، به همراه یکدیگر راه حل برای مشکلات بیابیم.
آقایان هم به یاد داشته باشند که خانمها از استثمار مضاعف رنج میبرند. خیلی از خانمهای امروزی، علاوه بر فعالیت در بیرون همانند مردان، کارهای خانه و زندگی و رتق و فتق امور بچه و هزار تا گرفتاری ریز و درشت دیگر هم در مسؤولیتهایشان هست و یکی از راههای مهم تخلیهی خستگی آنها صحبت کردن است و میتوان با سکوت و تأیید، صدمات سنگین جسمی روانی آنها را کاهش داد و سپس به داستان زندگی عادی برگشت. به هر دو طرف میگویم، خیلی سخت نگیرید.